نمائي ازتكاپوي يك انقلاب(1)
نمائي ازتكاپوي يك انقلاب(1)
نمائي ازتكاپوي يك انقلاب(1)
مروري برحيات سياسي و اجتماعي شهيد حجتالاسلام محمدعلي منتظري
از همان دوران بود كه ذكاوت و چالاكي او، مورد توجه اطرافيان قرار گرفت و زبانزد آنان شد.زهد و پارسايي حاكم بر محيط خانواده و فعاليت پدربزرگ وي- مرحوم حاج شيخ علي منتظري- درامور كشاورزي،محمدعلي را نيز در ايام تعطيلات به مزرعه ميكشاند تا از همان اوان كودكي،ازاو انساني پر تلاش و سختكوش، بسازد.اين فعاليتها به گونه اي بود كه حتي زماني كه بنا بر توصيه و ارشاد پدر، به تحصيل علوم حوزوي مشغول شد و بر همين اساس از نجفآباد فاصله گرفت. درايام تعطيلي حوزه و در تابستانها،به شهرخود باز ميگشت و در اين فرصت،به كشاورزي مشغول مي شد. هنوز چند سالي ازحضوروي در حوزههاي دروس ديني نميگذشت كه يك بار ديگر، اين كانون روشنگري و هدايت، دچار تألمي سنگين گرديد و رحلت آن مرجع عاليقدر جهان تشيع،حضرت آيتالله العظمي حاج آقا حسن بروجردي(ره) بود.
در اين زمان،رژيم شاهنشاهي كه مترصد فرصت بود. در يك سناريوي از پيش تعيين شده، در ابتدا به اميد دور از دسترس قرار دادن مردم از مرجعيت،پيام تسليت خويش را براي حوزه علميه نجف اشرف ارسال كرد و متعاقب آن،لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را مطرح كرد تا زمينه را براي به تكامل رساندن حركتي كه رضاخان در محو دين، از صحنه زندگي اجتماعي و فردي مردم تدارك كرده بود، هر چه بيشتر آماده نمايد و طرحهاي آمريكائي را به طور كامل به مرحله اجرا درآورد.دراين موقعيت، حضرت امام خميني(ره) پاي به ميدان مبارزه گذارد و رسالت خويش را در مبارزه با دخالت بيگانگان در كشور پهناور ايران كه پهلويها مجري آن بودند،آغاز كرد.
محمد علي منتظري كه در اين ايام، هيجدهمين بهار زندگي خويش را تجربه ميكرد، به تبعيت از پير و مراد خويش، حضرت امام خميني(ره) پاي به ميدان مبارزه عليه رژيم پهلوي گذاشت.
در وقتي كه مبارزات مردم ايران به رهبري امام خميني(ره) در حال شكلگيري تازهاي بود. او نيز، سر پرشور و روح خروشان خود را نذر آن كرد و در اين طريق،سر از پا نميشناخت.قيام خونين 15 خرداد كه به كشتار وسيع مردم در شهرهاي مختلف كشور، از جمله تهران و شيراز منجر شد. بسياري از مبارزين راه آزادي را به سمت و سوي مخفيكاري بيشتر سوق داد.پخش اعلاميههاي حضرت امام و ديگر مراجع قم، يكي از حركتهاي مخفيانه او بود كه با دستگاه پلي كپي دست سازي كه حدود 35 ريال قيمت داشت،صورت ميگرفت. در گزارشي كه در مهر سال 1346 به ساواك رسيده، آمده است:
«محمد علي منتظري كه فعلا زنداني ميباشد، قبل از دستگيري به يكي از دوستانش گفته بود من خودم درنجفآباد اصفهان ماشين پلي كپي دارم و اعلاميههاي خميني را با آن تكثيرو توزيع مينمايم.»
در سير اين مبارزات،امام خميني(ره) به جرم مخالفت با كاپيتولاسيون براي بار دوم دستگير و درنهم آبان 1343 ش به بورساي تركيه و پس از چندي،ازآنجا به نجف اشرف، تبعيد شدند و بسياري از مبارزان و مخالفان رژيم پهلوي دستگير و راهي زندانها شدند.شرايط به گونه اي سخت و ناگوار بود كه حتي بردن نام خميني،جرمي نابخشودني بود و جزايي جز دستگيري، شكنجه و زندان نداشت.
هنوزمدت كمي از تبعيد امام خميني(ره) نگذشته بود كه حسنعلي منصور، دراولين روز بهمن ماه در ميدان بهارستان مورد اصابت گلولههاي شهيد محمد بخارايي قرار گرفت و پس از گذشت دو ماه و اندي، توسط رضا شمسآبادي در كاخ مرمر به سوي محمدرضا پهلوي، تيراندازي شد. در ارديبهشتماه سال 1344 كه مصادف با ايام محرمالحرام بود،مرحوم حجتالاسلام و المسلمين محمد تقي فلسفي كه از خطباي بزرگ ايران اسلامي بود،درساعات مختلف در مكانهاي مختلفي به منبر ميرفت كه يكي از آن مكان ها، مسجد آذربايجانيها در بازار تهران بود. در يكي از همين روزها، پس از خاتمه وعظ ايشان،صدايي در بين مردم طنينانداز شد كه:
«خدايا دستهاي ناپاكي را كه دستور قطع دست آيت الله خميني را دادهاند، براي هميشه محو و نابود كن.»
و پس ازآن شعار، صلوات او به گوش رسيد كه:
«به سلامتي بزرگ پرچمدار عالم تشيع حضرت آيتالله خميني صلوات بفرستيد.»
در آن شرايط، كنترل مساجد و مراسم شدت يافته بود و دراين كنترل،جلسات سخنراني حجتالاسلام و المسلمين فلسفي از ويژگي خاص برخوردار بود. مامورين حاضر در محل صاحب صدا را شناسايي و دستگير كردند و معلوم شد كه اين جوان بيست و يكساله،محمد علي منتظري نام دارد. بازپرسي شعبه 4 دادستاني ارتش،به اتهام «ايجاد اخلال نظم و تحريك مردم» او را با قرار بازداشت موقت،به زندان قزل قلعه گسيل كرد. او كه در اين مدت به مبارزي كار كشته تبديل شده بود، در پاسخ سؤال بازجويان در خصوص علت اين حركت خود نوشت:
«در آن روز پس از فراغت آقاي فلسفي از منبر، علت اين كه آقاي خميني استاد اينجانب بوده و بنده مقلد ايشان هستم گفتم به سلامتي بزرگ پرچمدار عالم تشيع حضرت آيتالله خميني صلوات بفرستيد.»
پاسخهاي او در بازجوئي به گونهاي محكم و استوار بود كه در نظريه ذيل آن،اين اظهارات نوشته شد:
«متهم فردي است جوان و از نظر تعليمات ديني داراي تعصب شديدي ميباشد، ولي چون در تحقيقات معموله دلايلي در مورد فعاليتهاي مضره او مشهود نيست،لذا اتهام منتسب به او قطعي و مسلم به نظر نميرسد.»
همين نظريه بود كه پس از مدتي كوتاهي- 10 روز- منجر به آزادي او از زندان شد تا فعاليتهاي خويش را پي بگيرد.
در ادامه اين روشنگريها، در حالي كه يكي از اقدامات اساسي، تهيه و توزيع اعلاميههاي علما بود،صحن حضرت معصومه(ع) در قم كه در هنگام تحويل سال نو، مملو از جمعيت بود،براي پخش اعلاميه مناسب تشخيص داده شد. ساعت 5/30 صبح اول فروردين سال 1345، اين منظور عملي گرديد و اعلاميه «اعلم خطر» در بين مردم پخش شد، كه منجر به دستگيري مجدد او گرديد.دربازجوئيهايي كه در اين مرحله صورت گرفت، مشخص شد كه او، در بهمن ماه 1344 ذيل اعلاميه سومين سالروز مدرسه فيضيه را امضا كرده و در اجتماع اعتراضآميز منزل آيتالله مرعشي شركت داشته و در بازرسي از منزل او نيز، ضمن كشف تعدادي اعلاميه،دو نامه با دستخط وي نيز به دست آمد كه حاوي توهين به شخص اول مملكت و دربارشاهنشاهي تشخيص داده شد.
وي در پاسخ به علت پخش اعلاميه گفت: «اينجانب اعلاميهاي پخش نكردهام،ليكن هنگام تحويل سال در صحن مطهر قم بودم و ديدم عده اي مبادرت به پخش اعلاميه نمودند.چون مامورين نتوانستند عاملين اصلي را دستگير نمايند، به عنوان خالي نبودن عريضه اينجانب را دستگير كردند.»
و زماني كه پس از كشف اعلاميهها از منزلش مورد بازجوئي قرار گرفت، پاسخ داد:
«اين اعلاميهها را مردم به مرور در منزل ما ريخته بودند و من و مادرم در اتاق گذاشتيم.»
و علت امضاي ذيل اعلاميه سومين سالروز مدرسه فيضيه را چنين پاسخ گفت:«عدهاي از روحانيون جهت امضاي آن به اينجانب مراجعه كردند و من بدون شناسايي آنان و بدون اينكه بدانم در كدام چاپخانه به چاپ رسيده است، ذيل آن را امضا كردهام.» و درباره علت حضور خويش در منزل آيتالله مرعشي گفت:«روزجمعه درخيابان ميرفتم كه چند نفر از طلبههاي هم مباحثه خود را ديدم.به اتفاق رفتيم منزل ايشان. يكي از طلبهها از آيتالله مرعشي تقاضايي در مورد مراجعت آيتالله خميني و عدم جلوگيري از رساله ايشان را از آيتالله مرعشي نمود كه هويت او را نميدانم. بعد هم متفرق شديم.
اين گونه پاسخها براي بازجويان قانع كننده نبود و به همين جهت در گردش كار پرونده او در 28 روز بعد از دستگيري، نوشته شد:
«متهم به علت تعصب شديد نسبت به افكار و عقايد روحانيون مخالف و جناحهاي افراطي مذهبي در تمام مدت بازجوئي از بيان حقيقت خودداري كرده و در كليه موارد از پاسخ صحيح و صريح به سؤالات مطروحه خودداري نموده است.نامبرده اصولا فرد ناراحت و آشوبگري بوده كه سوابق قبلي او مؤيد اين امر است و همچنين سماجت او در انكار حقايق،معرف افكار انحرافي و عمليات ضد مصالح مملكتي او ميباشد.»
ساواك با يورش به منزل آيتالله شيخ حسينعلي منتظري،ايشان را نيز دستگير كرده بود و از جايگاه و پايگاه او در بين ياران حضرت امام خميني(ره)-خصوصا پس از تبعيد- اطلاع داشت و لذا شهيد محمد علي منتظري را بهترين فردي ميدانست تا به وسيله او از فعاليتهاي پنهاني ياران امام آگاهي يابد.به همين منظور بود كه او را پس از سه روز دستگيري به زندان قزل قلعه منتقل كرد و مورد آزارها و اذيتها و شكنجه هاي گوناگون قرار داد،ولي هرچه آنان ابزار شكنجه را تغيير ميدادند، روحيه مقاومت محمد علي منتظري نيز، بيش از پيش ميشد. حتي شكنجههاي پدر پيش چشمان پسر و بالعكس نيز، موثر نبود و خشم شكنجه گران را بيشتر ميكرد.
او تربيت شده مكتب امام خميني(ره) بود و در بازجوئي خويش گفته بود:«فعاليتي عليه دولت قانوني انجام نداده است.» و دولت قانوني را چنين تعريف كرده بود كه: «دولت قانوني،دولتي است كه از طرف مجلس قانوني تعيين گردد و مجلس قانوني نيز مجلسي است كه با نظر 5 تن از مجتهدين و طبق اصل دوم متمم قانون اساسي انتخاب شده باشد و از طرف مراجع تحريم نشده باشد.» و درباره انقلاب شاه و مردم با صراحت گفته بود:«چون مقلد آيتالله خميني است، لذا نظر او نظر آيتالله خميني ميباشد.»
در شهريور ماه سال 1345 ش، او را به زندان قصرمنتقل كردند. نگرانيهاي او نسبت به حال پدر و اخباري مبني بر ممنوع الملاقات كردن و شكنجه هاي قرون وسطايي به او رسيده بود، وي را بر آن داشت تا نامه اي به شرح زير،به دادستاني ارتش بنويسد:«درحدود يك ماه است كه اينجانب را از قزل قلعه به زندان قصر انتقال داده اند. در طول اين مدت علاوه بر اينكه از حال پدر بزرگوارم حضرت حجهالاسلام و المسلمين جناب آقاي منتظري مطلع نگشتهام،اخبار موهش و دلخراشي به من ميرسد كه مرا سخت تحتتاثير قرار داده است.ازطرفي قريب سه هفته است ايشان را ممنوعالملاقات كرده اند و احدي حق ندارد با معظمله ملاقات نموده و از سلامتي يا خداي ناكرده از بيماري وي مطلع گردد.ازطرف ديگر در خارج چنين شهرت دارد كه ايشان از روز شنبه- 2 /45/7- دست به اعتصاب غذا زده و در راه اعتلاي كلمه اسلام،حتي تن به مرگ و شهادت داده اند...بنابراين چنانچه از همين ساعت (8 بامداد 5 /45/7) تا 30 ساعت ديگر(2 بعد از ظهر 6 /45/7) ازاوضاع و احوال پدرم مطلع نشوم و موضوع اعتصاب از طرف ايشان به طريق نامه رسمي و يا ملاقات حضوري تكذيب نگردد،شروع به اعتصاب غذا مي كنم و تا دريافت نكردن اطلاع قطعي به طريق مزبور،ادامه خواهم داد.
محمد علي منتظري
زندان شماره 4 قصر»
و فرداي آن روز به وعده خويش وفا كرد و با نوشتن نامه اي ديگر،اعلام اعتصاب غذا نمود تا از وضعيت پدر خويش،اطلاع حاصل نمايد:«نظربه اينكه اينجانب از اوضاع و احوال پدر بزرگوارم مطلع نشده و موضوع اعتصاب ايشان به طريق نامه رسمي و يا ملاقات حضوري تكذيب نگشت، از همين ساعت (2 بعد از ظهر 45/7/6) شروع به اعتصاب غذا نموده و تا عدم دريافت اطلاع ازحال ايشان و عدم تكذيب جريان مزبور،ادامه خواهم داد.
محمد علي منتظري زندان شماره 4 قصر»
با گذشت 9 ماه از دستگيري،درتاريخ سوم آبان 1345 او را به بيداگاه نظامي رژيم پهلوي،فرا خواندند.او فرصت را غنيمت شمرد و در دادخواستي چهار صفحه اي، به اعمال و رفتارشكنجه گران ساواك در جلسات متعدد بازجوئي اشاره و جرم خود را دينداري عنوان كرد.
بخشي ازاين دست نوشته كه با دعاي «اللهم اهدنا الصراط المستقيم» شروع گرديده، چنين است:
«اينجانب را به جرم دينداري در تاريخ 1 /45/5 بازداشت و بعد از 3 روز تحويل زندان قزل قلعه دادند.درآن زمان چه شكنجهها كه به من ندادند... درجلسهاي نبود كه اينجانب تحت شكنجه هاي گوناگون قرار نگيرم...آن قدرسيليهاي پي در پي در همه اين جلسهها به سر و صورت و گوش من زدند كه شنوايي گوشم را كاملاً از دست دادم و سه دفعه به بيمارستان سازمان با آن سختيها كه داشت مراجعتم دادند...در اكثر جلسات بازجوئي شلاق بدون حساب به كار ميرفت... آنقدر با شلاق سيمي پوشيده پلاستيك، بدن مرا مورد حمله قرار دادند كه تا يك ماه آثارآن در بدن يافت مي شد... بعد از شكنجه هاي زياد... ساعت 9 شب بود كه آقاي ازغندي وارد شد...آن قدر سيلي و شلاق زد كه حساب ندارد.بعد از آن (بيادبي است) با زور شلوار مرا كند و به ديوار بخاري كناراتاق كه سرخ بود، چسباند... در آن وقت بود كه آيه شريفه يا ناركوني بردا و سلاما بر زبانم جاري شد....
ناگهان ديدم يك فلك و 2 عدد چوب ضخيم و طويل و شلاق سيمي را آوردند،دردفعه اول چنان مرا فلك كردند كه چوبها خرد و ريز شدند و من بيحس شدم... به شما عرض ميكنم كه اينجانب هيچ جرمي مرتكب نشده و اين اتهامات واهي و بياساس ميباشند. فقط به جرم دينداري بازداشت شده و اين همه زجر و شكنجههاي غيرانساني را به من روا داشتهاند و سرانجام به پاي ميز محاكمه كشيده شدهام و خود را به هيچ وجه مجرم نميدانم.
و السلام علي من اتبع الهدي»
در اين دادگاه بود كه به سال حبس عادي محكوم شد. دو ماه بعد از اين محكوميت نامهاي 6 صفحه اي براي مرحوم حاج اكبر پوراستاد نوشت تا ازطريق يكي از آشنايان به او برساند،ولي اين نامه توسط مامورين ساواك كشف گرديد كه در گزارش كشف آن، به علت اين ارتباط،محمد علي منتظري از اعضاي هيئت هاي موتلفه اسلامي معرفي شد.
دوران مبارزه و تلاش و مقاومت در زير شكنجههاي طاقت فرسا از يك طرف و هم بند بودن با عالمان مبارزي همچون آيتالله طالقاني و آيت الله رباني شيرازي و پدرش از طرف ديگر،از وي،مبارزي آبديده و نام آشنا فراهم آورد كه از فرصتهاي دوران زندان بهره گرفت و ضمن آشنايي بيشتر با مفاهيم اسلامي، به تكميل زبان انگليسي نيز همت گماشت و ضمن برگزاري جلسات بحث و مجادله با زندانياني همچون بيژن جزئي، براي شروع مبارزاتي سازمان يافته، پس از آزادي از زندان، در خلوت خود به تفكر پرداخت و از بين جواناني كه در زندان بودند، براي طي مسير، يار انتخاب كرد.
شهرت او در بين مبارزان به جايي رسيده بود كه امضاي او در ذيل هر اعلاميه اي توجه ساواك را برميانگيخت. يك بار كه نام وي در ذيل آگهي تسليت به دكتر كاظم سامي به مناسبت درگذشت مهدي سامي كرماني، در روزنامه كيهان درج گرديده بود، درحالي كه او هنوز در زندان بود، اين خبر درسوابق وي،بايگاني شد. مدت محكوميت محمد علي منتظري در اواخر دي ماه 1347 به پايان رسيد و دادگاه تجديد نظر با آزادي مشروط وي موافقت كرد. پرويز ثابتي-مقام امنيتي ساواك- كه در اين زمان، رياست اداره يكم عمليات و بررسي اداره كل سوم ساواك را عهده داربود،ابتدا در خلاصه پيشينه او نوشت:
«محمد علي منتظري يكي از طلاب ناراحت و اخلالگر مقيم شهرستان قم ميباشد كه در ذيل اكثر قريب به اتفاق اعلاميههاي مضره روحانيون را امضا كرده.»
ثابتي در اين گزارش ضمن اشاره به سوابق دستگيري او درقبل از ماه مبارك رمضان 1343 كه 24 ساعت در شهرباني بازداشت شد و نيز دستگيري او در ارديبهشت ماه سال 1344 كه 10 روز (44/2/21 تا 44/3/1) طول كشيد،درباره او و آزادي وي،چنين اظهارنظر كرد:
«با توجه به روحيه ماجراجويانه محمد علي منتظري،به احتمال قريب به يقين پس از مراجعت به قم كماكان فعاليتهاي خرابكارانه خود را از سر خواهد گرفت، لذا اقامت مشاراليه در قم و همچنين نجفاباد (زادگاه وي) به مصلحت نميباشد؛ عليهذا با عرض اينكه اقداماتي جهت اعزام نامبرده به خدمت وظيفه عمومي به عمل آمده،درصورت تصويب به ساواك قم اعلام شود به او اعلام نمايند حق اقامت در دو شهرستان مذكوررا ندارد.»
محمد علي منتظري كه بر اساس همين تصميم،درقم و نجفآباد اقامت نكرده بود، همواره ازطريق منابع ساواك تحت مراقبت قرار داشت و نقل قولهاي او كه به تهران آمده بود و درجلسات ادواري آقايان شيخ حسين لنكراني،شيخ حسين كاشاني،آيتالله شهيد سعيدي و...شركت ميكرد.دراختيار ساواك قرار ميگرفت.
در اين ايام تلاش و فعاليت وي به تهران و قم منحصر نبود،بلكه اين تلاش فراگير بود. نمونهاي از اين حركت،تماسي بود كه جهت تهيه كتاب «موسيقي از نظر دين و دانش» براي انجمن اسلامي دانشگاه تبريز با موسسه مطبوعاتي اسلامي برقرار كرد كه ساواك از طريق استراق سمع،ازآن مطلع گرديد.
به رغم اينكه او تلاش ميكرد تا فعاليتهايش دركمال اختفاء صورت پذيرد، ولي برخي ازاين تلاشها،ازچشم ماموران امنيتي رژيم پهلوي پنهان نميماند.براساس همين مراقبتها بود كه اداره كل سوم به ساواك تهران نوشت:«دستور فرمائيد پيرامون چگونگي ارتباط عناصر متعصب مذهبي،به ويژه محمد علي منتظري و سيد علي غيوري با جمعيت نهضت آزادي، تحقيقات لازم معمول و نتيجه اعلام شود.» و فرداي آن روز اعلام گرديد كه محمد منتظري با نام رمز محمد تميمي، فعاليتهاي محرمانه را شروع كرده است و پس ازآنكه ارتباط او با بعضي از افراد حزب ملل اسلامي از قبيل جواد منصوري كشف شد،دستورالعمل ذيل به ساواك تهران، ارسال شد:
«دستور فرماييد ضمن مراقبت كامل از وي، پيرامون چگونگي و هدف و انگيزه مشاراليه از ارتباط با افراد حزب ملل اسلامي و همچنين جمعيت نهضت آزادي تحقيقات غيرمحسوس و لازم معمول و نتيجه را ضمن تعيين آدرس محل سكونت او اعلام دارند.»
زماني كه ساواك از اظهارنظرهاي او در خصوص جريانات داخلي و روابط ايران و عراق در شرايط آن روز حاكم بر منطقه، مطلع شد،دستور داد براي روشن نمودن نحوه فعاليتهاي وي،مراقبت از او با تمام امكانات انجام شود.نمونهاي از اين اظهارنظرها چنين است:الف-«اين سينماها همه به يهوديان تعلق دارند و چون بيمه هستند،براي آنكه از شركتهاي بيمه ايران پول بگيرند،عمدا آنها را آتش زدهاند و چون اين تهمت به روحانيون ميچسبد،ميگويند كه آنها دستور آتش زدن سينماها را دادهاند.»
ج-«شاه موقعي كه به امريكا رفت، اربابها دستور دادند با عراق وارد جنگ شود تا اسرائيل از شرآنها راحت گردد.»
ساواك كه در جلسات هفتگي روحانيون نفوذ داشت و همواره در جريان اظهارنظرهاي او پيرامون مسائل مختلف قرار ميگرفت، تصميم به احضار مجدد وي گرفت. مكالمه زير كه بين او و شهيد آيتالله سعيدي صورت گرفته است،حاكي ازاين مطلب ميباشد:
«منتظري:ازطرف سازمان امنيت احضار شدم و از من تعهد گرفتند وازمن پرسيدند در كجا سكونت داريد؟ من جواب دادم مدت ده روزاست در منزل سعيدي هستم.
سعيدي: من ديروز در منزل طاهري بودم، امضا شما را گذاشتم و امضا هاشمي را هم گذاشتم.»
ساواك منظور شهيد آيتالله سعيدي،دراين مكالمه را،امضاي آگهي تسليت درگذشت سيد ابراهيم مفيدي تشخيص داد.
مسافرت هاي مكرر و كوتاه مدت او به شهرهاي تهران، قم و اصفهان كه براي سازماندهي ياران مبارزخود صورت ميداد و سكونت هر روزه در منزل يکي ازدوستان باعث مي شد تا حلقه مراقبتي او با مشكل مواجه گردد،ازاين رو، پس از 5 ماه خانههايي كه در تهران به آنها تردد داشت،به شرح زير اعلام شد:«منزل آقاي سعيدي،منزل سيد علي غيوري،منزل مرتضي مطهري و منزل دكتر واعظي:و دراين بين،ازسفارشي كه به يكي از دوستانش، پيرامون تحقيق در خصوص محدوديتهاي پدرش در قم كرد و گفت كه : «پدرم در قم كمي محدود ميباشد، تحقيق كن ببين چطورشده؟ من ديروز او را ديدم كه بدو بدو رفت سوارتاكسي شد و ديگر نشد كه با او حرف بزنم.»
چنين استنباط شد كه بين او پدرش، اختلافاتي موجود است و دستوربه تحقيق پيرامون چگونگي آن داده شد.عملكرد شهيد محمد علي منتظري به گونه اي بود كه ساواك به رغم به خدمت گرفتن تمامي امكانات،ازكنترل او عاجز بود و بر همين اساس، اداره كل سوم، بار ديگر به ساواك تهران اعلام كرد كه او تحريكات مضره خود را آغاز نموده است و دستور داد تا اعمال و رفتار او، تحت مراقبت دقيق واقع گردد.درپي اين دستور، ساواك تهران نيز يك قطعه عكس او را به ساواكهاي نه گانه تابعه خود ارسال و دستور تحقيق پيرامون فعاليتهاي وي را صادر كرد و آنان نيز اين عكس را به منابع و همكاران خود دادند تا حلقه مراقبت از او را تنگتر نمايند.
اين همه در حالي صورت ميگرفت كه كنسرسيوم سرمايهگذاري در ايران كه دو عضو آن،راكفلر و ليليانتال بودند،براي غارت سرمايههاي ايران،عازم ايران شدند و شهيد آيتالله سعيدي كه پرچمدار مبارزه با آنان بود،دستگيرشد و درنهايت در زير شكنجه هاي دژخيمان به شهادت رسيد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 48
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}