چند گام با قهرمان مقاومت(2)


 






 

گفته‌ها و ناگفته‌هائي از سلوك فردي و سياسي شهيد محمد منتظري در آئينه خاطرات مكتوب حجت‌الاسلام حسن رحيميان
بعد از پيروزي انقلاب
 

اولين روزي كه شيخ محمد همراه با آقاي منتظري در زمستان 57 وارد اصفهان شدند،در مراسم استقبال، ايشان را از دور، در ميدان امام، در جايگاه عالي قاپو ديدم، عصر همان روز از نزديك، همديگر را ديدم و فصل جديد بعد از پيروزي انقلاب آغاز شد. بعد از پيروزي انقلاب، شيخ محمد تشكيلاتي را به نام «ساتجا»كه اختصار سازمان انقلابي توده‌هاي جمهوري اسلامي بود، در تهران پايه‌گذاري كرد. مركز آن در ساختمان اداره گذرنامه واقع در خيابان شهر آرا بود و بنده با اينكه بعد از استقرار امام در قم چند ماه بعد از پيروزي انقلاب را در اصفهان بودم، به طور متناوب به تهران و محل فعاليت ايشان و گاهي در ساختماني كه در خيابان شهيد مطهري در اختيار شيخ محمد بود مي‌رفتم و همكاري‌هايي را با ايشان داشتم.ايشان هم هرگاه به اصفهان مي‌آمد،مقرش منزل ما بود.
بعد از چند ماه كه به قم بازگشتم و مجله «پاسدار انقلاب» را در سپاه قم (ساختمان صفائيه) به راه انداختم،رفت و آمد بيشتري با هم پيدا كرديم كه به چند مورد از قضاياي مربوط به اين مقطع اشاره مي كنم:
در روزگار پيروزي انقلاب اسلامي، حكومت ليبي قوي‌ترين علاقه را نسبت به انقلاب و حضرت امام ابراز مي‌كرد و اگر نبود ماجراي آقاي سيد موسي صدر و تبعات آن، اين كشور در صف اول حمايت از ايران قرارداشت،به همين دليل شيخ محمد متقابلاً ارتباط ويژه اي با رهبران ليبي و مشخصاً با قذاقي و عبدالسلام جلود- نخست‌وزير-داشت.
در خرداد سال 58 با دعوت ليبي به مناسبت سالگرد اخراج آمريكائي‌ها از پايگاه عقبه بن نافع،شيخ محمد با توجه به شيوه مردمي‌اش براي يك جمعيت چند صد نفري تدارك ديده و آنها را براي عزيمت به ليبي به فرودگاه مهرآباد آورده بود كه از جمله آنها مرحوم دكتر وحيد دستگردي، شهيد شاه‌آبادي، شهيد آيت، دكتر محمد صادقي تهراني، جلال الدين فارسي، شهيد مفتح، دكتر اسرافيليان و... بودند.
با آنكه كارهاي قانوني گذرنامه انجام شده بود و در شرائطي كه تحت حاكميت دولت موقت، مرزهاي زميني و هوائي ايران براي ورود جاسوس‌ها و خروج انواع مفسدين سياسي و اقتصادي و عناصر ضد انقلاب مفتوح بود و در همان روزها شاهد نمونه هاي آشكاري همچون فرار متين دفتري از طريق مهرآباد بوديم،اما دولت بازرگان از اين سفر ممانعت به عمل آورد و شايع كردند كه جماعت مزبور با اشغال مسلحانه فرودگاه مي‌خواهند با همراه داشتن اسلحه به مسافرت بروند!اين در حالي بود كه افراد مسلّح، محافظين شخصيت‌هاي حاضر در هيئت بودند و هيچ فرد مسلحي قرار نبود جزو مسافران باشد اما به رغم ارائه توضيحات و تكذيب اين اتهام و شكايت به دادستاني،كه اينجانب آن را نوشتم و صدها نفر امضاء كرديم با سانسور توضيحات و تكذيبيه،همچنان از انجام اين سفر ممانعت كردند و بالاخره بعد از ده ها ساعت سرگرداني اين جمع بزرگ در فرودگاه مهرآباد و منقضي شدن فرصت و مناسبت سفر، برنامه منتفي شد و همه متفرق شدند!
مشابه اين برخورد را در مورد برنامه ديگري كه شيخ محمد در آذرماه 1357 مي‌خواست انجام دهد به عمل آوردند. شيخ محمد معتقد بود اگر ما در مرزهاي فلسطين اشغالي درجنگ با اسرائيل و صهيونيست‌هاي غاصب پيشدستي نكنيم، صهيونيست‌ها در مرزهاي ما براي براندازي جمهوري اسلامي وارد جنگ خواهند شد؛برهمين اساس او مصمم بود با سازماندهي صدها نيروي داوطلب و انتقال آنان به جنوب لبنان در كنار مبارزان لبناني و رزمندگان فلسطيني عليه اسرائيل قيام كند. اين نيروها نيز به رغم چند روز معطلي در فرودگاه مهرآباد با مخالفت عمده مسئولان نتوانسته بودند شيخ محمد را از اين تصميم منصرف كنند، سيد هادي هاشمي از قول آقاي منتظري متوسل به اينجانب شد. درآن زمان به خاطر مجلس خبرگان اول، آقاي منتظري در خانه‌اي واقع در محدوده خيابان ايران ساكن بود يك شب كه با شيخ محمد به آنجا رفته بوديم، سيد هادي، دور از چشم شيخ محمد، اينجانب را صدا زد و در بيرون خانه با اشاره به صميميت وحُسن ظن شيخ محمد صحبت كنم و با استدلال اينكه ساقط كردن هواپيماي حامل نيروها توسط اسرائيل يك خطر جدي است، او را منصرف كنم! به هرحال به رغم پافشاري و استدلال‌هاي شيخ محمد، از اين سفر نيز ممانعت شد!

سفر به ليبي و پاريس
 

مورد ديگر سفري بود كه با همراهي حدود 56 نفر در اوائل شهريور 58 بعد از كارشكني‌هاي فراوان و معطلي زياد در فرودگاه، انجام شد. اين سفر هم به دعوت رهبران ليبي و به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب ليبي بود و از آنجا كه مي‌دانستيم در اين مراسم علاوه بر مردم ليبي هزاران نفر از نهضت‌ها و گروه‌هاي مبارز از كشورهاي اسلامي و آفريقائي و ديگر قاره ها حضور دارند،مقدار زيادي از تصاوير امام، شهيد سعيدي، شهيد مطهري، شهيد بخارائي و... و نسخه‌هائي از مجلات صوت الشهيد و مجله الشهيد كه در آن زمان تنها نشريات به زبان عربي بود و ... براي توزيع درآنجا،تهيه و بسته بندي شده بود. هنوز در پيچ و خم كارشكني‌ها بوديم كه شايع كردند محمد منتظري در حال خارج كردن انبوه طلا و جواهرات از كشور است و بالاخره پس از بازرسي دقيق،كارتن‌هاي حاوي تصاوير امام و شهدا و مجلات عربي، به هواپيما منتقل شد و بعد از طي تمام مراحل مربوط به گذرنامه و خروج، سوار هواپيما شديم و باز هم در هواپيما بدون هيچگونه توضيحي، آن هم در گرماي شديد به طور غيرعادي معطل شديم. سرانجام طلسم ها شكسته شد و پرواز انجام يافت و آنگاه كه با توقف در سوريه در حال انتقال به هواپيماي ديگري بوديم، تازه به دليل معطلي در فرودگاه مهرآباد پي برديم ومعلوم شد كه تمام محموله‌ تبليغاتي انقلاب را بعد از سوار شدن ما به هواپيما در مهرآباد از هواپيما،خارج كرده‌اند.البته هنگامي كه به ايران بازگشتيم متوجه شديم كه منعكس كرده بودند اوراق مضره اي كه محمد منتظري مي‌خواست به خارج ببرد توقيف شد.
جالب اينجاست كه تعبير اوراق مضره دقيقاً همان تعبيري بود كه در رژيم شاه و عناصر ساواك در مورد تصاوير و اعلاميه‌هاي امام و... به كار مي بردند،جالب اينكه در حاشيه هر حركتي كه شيخ محمد انجام مي داد، جريان نفاق و ليبرال‌ها انبوهي از تهمت‌ها را به او نسبت مي‌دادند،اما او عموماً بي‌اعتنا به اين موارد،راه خود را ادامه مي داد و در پاسخ دوستاني كه اعصابشان از اين تهمت‌ها و كارشكني‌ها خرد مي شد و از او مي خواستند جواب بدهد، مي‌گفت: «ما راهي طولاني را براي پيشبرد نهضت در پيش داريم. آنهائي كه در اين راه به ما سنگ پراني مي‌كنند،مي‌خواهند ما را از پيمودن اين راه بازدارند و همين كه ما به جاي ادامه دادن راه با سرعت، براي پاسخ‌گوئي به آنها توقف كنيم، آنها موفق شده اند.» او معتقد بود بالاخره چهره حق،خود را نشان خواهد داد و خدا باطل و اهل باطل را رسوا خواهد كرد. او همواره به جاي دفاع از خود، دفاع از اسلام و خط امام را وجهه همت خود قرار داده بود.
به هر حال با پرواز دوم و از طريق سوريه به فرودگاه بن غازي ليبي رسيديم. مراسم بزرگ سالروز انقلاب ليبي در شهر بن غازي برگزار مي شد روساي جمهور و پادشاهان ده ها كشور عربي، اسلامي و آفريقائي و صدها هيئت از نهضت‌هاي آزادي‌بخش و احزاب كشورهاي مختلف و سازمان‌ها و گروه‌هاي فلسطيني و... و ده‌ها هزار نفر از مردم ليبي در اين مراسم شركت داشتند. هتل‌ها و ساختمان‌هاي دولتي ظرفيت پذيرائي از انبوه مهمانان و هيئت هاي مدعو را نداشت،لذا اقامت و پذيرائي از بخشي از مهمان‌ها در كشتي‌هاي بسيار بزرگ و مدرن كه از اسپانيا اجاره شده و در بندر بن غازي پهلو گرفته بودند انجام مي‌گرفت. هيئت مردمي ايران در يكي از همين كشتي‌ها كه نقش يك هتل را ايفاء مي‌كرد، استقرار يافت.
در مراسم اصلي كه در ميدان بزرگ برگزار شده بود، هيئت ايراني در جايگاه سران و در مجاورت پادشاهان و رؤساي جمهور قرار گرفته بودند. سخنران اصلي قذافي بود و يكي ازمحورهاي اصلي سخنراني او، پيرامون پيروزي انقلاب اسلامي در ايران بود كه با تجليل فوق‌العاده از شخصيت بي‌نظير امام و حمايت قاطع از نهضت و تفكر امام همراه بود. در اين بخش از سخنان قذافي علاوه بر ابراز احساسات جمعيت، فرياد «الله‌اكبر» و مشت‌هاي گره كرده هيئت مردمي ايران، توجه همگان را جلب مي‌كرد.
شعارها و شكل و شمائل مردمي و مستضعف هيئت ايراني در كنار روساي جمهور و پادشاهان و هيئت‌هاي آن چناني، جلوه اي از ملت بزرگ ايران بود كه با دست خالي بر قدرت‌هاي طاغوتي پيروز شده بود،هم در مراسم و هم در هنگام عبور كاروان ما از خيابان‌ها و در همه جا احترام و برخورد عاشقانه همگان با هيئت ايراني، نشاني از عظمت و محبوبيت بي‌نظير امام و ملت بزرگ ايران نزد ديگر ملت‌ها بود. علاوه بر حضور دراين مراسم،اجتماعات و مراسم متعددي هم براي سخنراني شيخ محمد ترتيب داده بودند و سخنراني‌هاي او به شدت مورد استقبال هزاران نفر از علاقمندان به انقلاب و امام قرار مي‌گرفت.
بعد از چند روز، هيئت مردمي ايران به طرابلس پايتخت ليبي عزيمت كرد. در طرابلس، مهمان ويژه شخص عبدالسلام جلود، نخست‌وزير ليبي بوديم.ملاقات ويژه با قذافي در چادر سنتي او و جلسات و ديدار با ياسر عرفات و احمد جبرئيل و جورج حبش و ديگر رهبران سازمان‌هاي فلسطيني در طرابلس انجام گرفت و در همه جا منزلت و جايگاه ويژه شيخ محمد نزد همه اين شخصيت‌ها آشكار بود.
در جلسه اي كه با جورج حبش داشتيم به ياد دارم كه او استدلال‌ها و قرائني داشت درباره شيوه‌هاي سازمان سيا براي كشتن شخصيت‌هاي معارض غرب به گونه‌اي كه هيچ ردي ازجنايت آنها پيدا نشود و شهادت حاج آقا مصطفي،دكتر شريعتي، جمال عبدالناصر و تعدادي از شخصيت‌هاي آزادي‌خواه آفريقائي را قرباني اين توطئه آمريكا برمي‌شمرد.
با پايان برنامه‌هاي سفر به ليبي، شيخ محمد تصميم گرفت هيئت ايراني بجز 5 نفر به ايران برگردند و خود شيخ محمد به همراه بنده و سه نفر ديگر به فرانسه برويم. در آن زمان مطلع شديم بختيار كه بعد از فرار از ايران به تازگي در فرانسه آفتابي شده بود، طي مصاحبه اي عليه انقلاب سخن گفته است. شيخ محمد بنا داشت تبليغات و دروغگوئي‌هاي بختيار را خنثي كند، لذا لدي‌الورود به پاريس،سالن كنفرانس همان هتلي را كه چند روز پيش، بختيار در آنجا مصاحبه مطبوعاتي و راديو تلويزيوني انجام داده بود،براي مدت دو ساعت كرايه كرديم. مبلغ كرايه دو ساعت 2000 فرانك بود و با مجموع پولي كه داشتيم، يعني چهار هزار تومان، توانستيم 2000 فرانك تهيه و پرداخت كنيم و طي سه روزي كه در آنجا بوديم فقط نان خالي خورديم. به هر حال در موعد مقرر، مصاحبه مطبوعاتي و راديو تلويزيوني شيخ محمد با حضور صدها خبرنگار وگزارشگر از مطبوعات معروف فرانسه واروپا وخبرگزاري‌ها و راديوها وتلويزيون‌ها شروع شد. او كه گوئي بارها چنين اجتماعاتي را اداره و با خبرنگاران پيچيده و سياست باز و كار كشته غربي دست و پنجه نرم كرده بود، ضمن تسلط كامل به پاسخ‌گويي به همه سئوالات آنها، از چهره خائنانه بختيار و جريان جبهه ملي و نهضت آزادي و ديگر ليبرال‌هاي وابسته به غرب پرده برداشت و با صراحت و قوت تمام، خط امام و آرمان‌هاي انقلاب را تبيين كرد به گونه اي كه در شامگاه آن روز در راديوها وتلويزيون‌ها و در صبح روز بعد در مطبوعات، اين مصاحبه جنجالي انعكاسي گسترده يافت و فراتر از پاسخ گوئي به اباطيل بختيار و افشاي ديگر جريان‌هاي وابسته، بار ديگر پيام انقلاب را در قلب اروپا طنين‌انداز كرد. در اين جلسه چند جوان ايراني هم حضور پيدا كرده بودند و مي‌خواستند سئوالاتي را مطرح كنند كه شيخ محمد پاسخ گوئي به آنها را به جلسه اي كه روز بعد در يونيورسيتي (زمين چمن دانشگاه پاريس) برگزار مي شد موكول كرد.
بعد از ظهر روز بعد به اتفاق به مكان مقرر رفتيم.معلوم بود بعد از پيروزي انقلاب عمده دانشجويان مسلمان به ايران بازگشته بودند و كساني كه در آن ايام در آنجا بودند، عمدتاً اعضاء گروهك‌هاي الحادي و چپ فراري بودند،لذا بعد از چند دقيقه، عناصر ضد انقلاب مزبور جلسه پرسش و پاسخ يونيورسيتي را به تشنج و درگيري كشاندند. در پي حمله فيزيكي به شيخ محمد،با سختي او را از صحنه خارج كرديم و در حالي كه آنها همچنان در تعقيب ما بودند،با راهنمائي بعضي از دانشجويان طرفدار انقلاب و تعقيب و گريز درمتروهاي پاريس سرانجام توانستيم از شرّ آنها خلاص شويم. محمد علاوه بر كنفرانس و مصاحبه فوق‌الذكر مصاحبه‌هائي اختصاصي از جمله با راديو مونت كارلو داشت.محل اقامت ما در خانه ابوالحسن بني صدر بود كه در آن زمان خود و خانواده‌اش در ايران بودند.
بعد از سه روز پر ماجرا در پاريس، عازم ايران شديم و حدود نيمه شب بود كه به تهران رسيديم. پاي پلكان هواپيما همه سوار اتوبوس شدند، ولي يك اتومبيل در انتظار بود كه شيخ محمد را در آن سوار كردند، ما تصور كرديم مي‌خواهند براي او احترام قائل شوند! به سالن كه وارد شديم، جمعي از ياران شيخ محمد از «ساتجا» براي استقبال آمده بودند. ساعتي به انتظار آمدن شيخ محمد مانديم. كم كم فهميديم قضيه ديگري در كار است پرس‌وجوها بي‌نتيجه بود، به گونه‌اي كه احتمال دستگيري او تقويت شد. يكي از طرفداران شيخ محمد به نام عبدالله روشن،در دستشوئي فرودگاه، كلت را روي شقيقه يكي از ماموران امنيتي گذاشت و وادارش كرد نشاني محل توقيف شيخ محمد را بدهد. آقاي روشن به همراه دو نفر از افراد مسلح به آن محل مراجعه مي‌كند و خود را به عنوان مامور كميته براي بازجوئي از شيخ محمد معرفي مي‌كند. او به محض مشاهده شيخ محمد، با تحكم او را وادار به خروج مي‌كند. شيخ محمد ريزاندام را با قدرت به طرف اتومبيل مي‌كشاند و دو نفر مسلحي كه به همراه برده بود، با يوزي، ماموران را كنترل مي‌كنند و طي چند لحظه شيخ محمد از صحنه محو مي شود.
همزمان با ماجراي فوق، ده‌ها مستقبلي كه عموماً مسلح بودند،عصباني از بازداشت شيخ محمد قصد داشتند محوطه فرودگاه را اشغال كنند، اما اينجانب تلاش كردم كه اختلالي در وضعيت فرودگاه به وجود نيايد به گونه‌اي كه حتي مسافران پروازهائي كه از خارج مي‌آمدند،متوجه حضور مسلحانه اين مجموعه نشدند. كم كم به اذان صبح نزديك مي شديم كه عبدالله روشن از راه رسيد و به اينجانب اعلام كرد كه شيخ محمد در منزل ما در حال استراحت است. فضاي آلوده و مشكوك، اجازه باور نمي‌داد، اما با اطمينان اينجانب،دوستان را وادار به بازگشت از فرودگاه كرديم. كاروان در حال پيچيدن از خيابان فرودگاه به جاده رج بود كه نيروهاي كميته انقلاب از راه رسيدند و اتومبيل‌هاي ما را متوقف كردند. ما در اتومبيل عبدالله روشن و پيشاپيش بقيه بوديم. روشن به بهانه توقف در كنار خيابان چند متري از بچه‌هاي كميته فاصله گرفت و ناگهان با سرعت حركت كرد اتومبيل او ويژه مسابقات اتومبيل‌راني بود و طي چند ثانيه از تير رس ماموران خارج شد. دقائقي بعد در منزل عبدالله روشن نزد شيخ محمد بوديم. او مشغول مشاهده آلبوم‌هاي تصاوير عبدالله روشن در مسابقات و هنرنمائي‌هاي او در اتومبيل‌راني و موتورسواري بود. هنوز در منزل آقاي روشن بوديم كه در روزنامه‌هاي صبح، خبر ناپديد شدن محمد منتظري در فرودگاه مهرآباد را خوانديم!
حضور و نفوذ عوامل بيگانه و طرفدار غرب در متن دولت موقت از يك سو و نقش بسيار موثر و قاطع شيخ محمد در افشاي اين جريان توطئه‌گر كه درصدد منتقل كردن قطار انقلاب روي ريل آمريكا بودند، موجب شده بود كه اين جريان از هيچ گونه تقابل، توطئه، كارشكني و شايعه‌سازي عليه شيخ محمد دريغ نورزند،درمورد اين سفر نيز علاوه بر شايعه‌پردازي‌هاي قبل از سفر و بعد از كولاكي كه شيخ محمد در سخنراني‌هاي آتشين در تجمعات بزرگ بن غازي و طرابلس و درنقطه اوج اين سفر يعني كنفرانس بزرگ مطبوعاتي و راديو تلويزيوني در پاريس كه صداي انقلاب را بار ديگر به گوش ميليون‌ها نفر رساند و افشاگري عليه مزدوران غرب و آمريكا در ايران، دستگيري شيخ محمد را در لحظه بازگشت به ايران قابل توجيه مي‌كرد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 48