جريان شناسي مبارزاتي شهيد محمد منتظري(1)


 






 

گفت و گو با اصغر جمالي فر
درآمد:
 

تيزهوشي، مبارزات طولاني مدت، بي باكي و تلاش بي وقفه در كسب تجربه هاي گرانسنگ،ازشهيد منتظري شخصيتي را مي‌سازد كه نبوغ عجيبي در شناخت افراد و جريانات سياسي نشان مي‌دهد كه ديگران بر نمي‌تابند،گذشت زمان نشان داد كه بسياري از تحليل هاي او صحت داشته‌اند،شناختي كه متأسفانه به قيمت از دست رفتن انسان هاي ارزشمند انقلاب اسلامي تمام شد، اما هنوز هم مي‌توان از آن شيوه ها براي شناخت جريانات سياسي استفاده كرد. اين گفتگو سرشار ازاين ناگفته هاي روشنگر است.

چگونه و از كي با شهيد منتظري آشنا شديد؟
 

شهيد منتظري عضو ظفارشد و همان طور كه خودش گفته بود،پاي برهنه پا به پاي مبارزان ظفار گام بر مي‌داشت و به آنها كمك مي‌كرد.ما هم با خود گفتيم:«دراين شرايط نشستن و دست روي دست گذاشتن صحيح نيست.»ازطرفي مي‌ديديم رژيم شاه ملت ظفار را قلع و قمع مي‌كند و تصميم گرفتيم به مبارزان ظفار بپيونديم. با وجودي كه مردم ظفار مسلمان بودند،ليكن اكثر رهبرانشان چپي و كمونيست بودند. در هرحال تصميم گرفتيم به آنها بپيونديم. با وجودي که مردم ظفار مسلمان بودند.در هرحال تصميم گرفتم به آنها بپيونديم .وقتي دكترچمران به آلمان آمد و باخبرشد كه من هم مي‌خواهم با مبارزان ظفار همراه شوم،گفت:«پيش ما بيا و با ما همكاري كن.»من هم قبول كردم و به جنبش سابق امل لبنان كه رهبرآن امام موسي صدر بود، پيوستم. مدتي در كنار دكتر چمران در امل بودم. روزي شهيد چمران گفت:«يك افغاني مي‌خواهد تو را ببيند.» من هم رفتم و او را ديدم و پس ازسلام و احوال پرسي از من پرسيد:«تو كيستي؟» گفتم:« من هم يك افغاني هستم.» در آن زمان مبارزان معمولاً خودشان را معرفي نمي‌كردند،بلكه خود را با نام هاي مستعار از كشورهاي مختلف معرفي مي‌كردند،به همين دليل هم او و هم من خود را افغاني معرفي كرديم. در خلال صحبت هايمان متوجه شديم هر دو ايراني هستيم. البته آنجا او را با نام مستعار سميعي مي شناختند. بعد كه متوجه شدم او فرزند آيت‌الله منتظري است، از او پرسيدم:«حاج آقا! چرا خودت را اين طوري معرفي كردي؟» جواب داد.«توگفتي من افغاني هستم، به همين دليل من هم خودم را افغاني معرفي كردم.» اين گفتگو و آشنايي در محل اقتدار امام موسي صدر و درمجلس اعلاي شيعه صورت گرفت و از آن روز به بعد ارتباط من با شهيد محمد منتظري آغاز و روز به روز بيشتر شد.

شهيد محمد منتظري در لبنان و سوريه چه فعاليت هايي داشت؟
 

محمد درخانواده‌اي روحاني متولد شده بود. پس از پايان تحصيلات ابتدايي پدر به جاي دبيرستان او را براي ادامه تحصيل به حوزه فرستاد. علاوه بر دروس حوزوي در كنارپدربزرگش حاج علي به كشاورزي پرداخت و منش پدر بزرگ در او اثر گذاشت و ازهمان موقع با كشاورزي ومحروميت مردم در آن روزها و پس از آن هم در حوزه با مبارزان،روحانيون و حضرت امام آشناشد و خيلي چيزها ياد گرفت.او حين تحصيل فعاليت هاي توليدي هم مي‌كرد. مثلاً در يكي ازكارخانه هاي آن زمان كه قاشق درست مي‌كردند كار مي‌كرد و از نزديك با مشكلات و محروميت هاي مردم آشنا مي‌شد.چون فردي مبارز،فهيم و با بينش بالايي بود، در خط مبارزات قرار گرفت و در سال 42 در فعاليت هاي سياسي عليه رژيم شركت كرد و مرتباً توسط مأموران ساواك تحت تعقيب قرار مي‌گرفت كه چند بارتوانست از آنها بگريزد،اما بالاخره توسط عوامل آنها دستگير و سه سال زنداني شد. او دراين مدت شكنجه هاي بسيار ناجوانمردانه‌اي را تحمل كرد. مثلاً در حضور پدرش وي را لخت مي‌كردند و روي اجاق برقي كه داغ شده بود، قرار مي‌دادند. البته حرارت آن را هم طوري تنظيم مي‌كردند که فرد از بين نرود. او مدت ها ازآثاراين شکنجه احساس ناراحتي و تا پايان عمر عوارض و عواقب آن را تحمل كرد.
يكي از فعاليت هاي او اين بود كه از همان ابتدا حالت سازماندهي و تشكيلاتي براي مبارزه داشت و طلبه ها را به مبارزه و فعاليت سياسي تشويق مي‌كرد. مثلاً روزنامه هاي مختلف را تهيه مي‌كرد و آن را به صورت رايگان در اختيار طلاب قرار مي‌داد. در آن زمان بعضي از روحانيون تمايل نداشتند درفعاليت هاي سياسي دخالت كنند مانند شيخ حسين لنكراني و علماي ديگر و او را نكوهش مي‌كردند، با اين حال شهيد محمد منتظري به كارخود ادامه مي‌داد و علاوه بر تحصيل، فعاليت هاي سياسي هم مي‌كرد،به همين دليل رژيم دوباره او را دستگيركرد. پس از آزادي از زندان مجدداً فعاليت هاي خود را از سرگرفت. يكي از اين فعاليت ها تكثير اعلاميه هاي امام بود كه مبارزان براي تكثيرآن مجبور بودند خودشان دستگاه هاي لازم را تهيه كنند و در برخي موارد بسازند تا بتوانند آنها را تكثيرو بين مردم پخش كنند. درراستاي اين فعاليت ها يك بار توسط عوامل ساواك در حوزه شناسايي شد. زماني كه مي‌خواستند او را دستگيركنند موفق شد به صورت عادي از حوزه علميه و چنگ مأموران ساواك فرار كند. به اين ترتيب از قم به تهران از تهران به مشهد و از مشهد به تايباد رفت و در هرات با تعدادي ازبرادران افغاني آشناشد و آنها را به مبارزه تشويق كرد.ازآنجا به کويته كه منظقه مرزي پاكستان و افغانستان بود، رفت و با افراد زيادي آشناشد و توانست براي خود مداركي نظيرگذرنامه و مانند اينها تهيه كند.
مدتي هم در محلي كارکرد و با گذرنامه‌اي كه تهيه كرده بود به عراق رفت و دو سال در خدمت حضرت امام بود و در آنجا فعاليت كرد.سپس به خليج فارس رفت و با تعدادي از شيوخ آنجا آشناشد. آنها از شهيد محمد منتظري خيلي خوششان آمده بود، طوري كه حتي حاضر شدند او را به عنوان معاون خود در خلافتشان به كار گيرند،اما شهيد محمد منتظري به دليل شور و شوقي كه براي مبارزات عليه رژيم داشت، آنجا نماند و به سوريه و لبنان رفت تا مقرش را در آنجا ايجاد كند و در آن پايگاه فعاليت هاي سياسي،نظامي و فرهنگي‌اش راادامه دهد. او از سال 50 در سوريه فعاليت مي‌كرد و اهم فعاليتش اين بود كه حلقه واسطي بين همه مبارزان بود و كوشش مي‌كرد افراد مسلمان و عاشق مبارزه را جمع كند و به آنها امكانات بدهد و آنها را براي مبارزه عليه رژيم در زمينه هاي مختلف فرهنگي،سياسي،مذهبي و نظامي تهييج كند.درواقع او شخصيتي بود كه در همه زمينه ها فعاليت داشت. من در اواخرسال 54 با او آشنا شدم و مدتي زمان لازم بود تا متوجه شود تفكرم چيست، درچه خطي هستم و قصد دارم چه كارهايي انجام بدهم به تدريج با شهيد محمدمنتظري دوست شدم.باوجودي كه با شهيد چمران هم همراه بودم،اما علاقه‌ام به محمد منتظري بيشتر مي‌شد تا وقتي كه ماجراي تل زعتراتفاق افتاد به طوركلي من از حركت محرومين جدا شدم و با شهيد محمد منتظري به صورت تنگاتنگ فعاليتم را شروع كردم.او علاوه بر اينكه با امل، فلسطيني ها و نهضت هاي آزادي بخش جهان همكاري داشت. ارتباطش با ليبي عالي و با سوريه و امام موسي صدر خوب و هر كس كه عليه رژيم قدمي بر مي‌داشت، همراه بود.
درسال 54 هنگامي كه موضوع مجاهدين خلق و تغييرايدئولوژي آنها مطرح شد،حق شناس و سايرواخورده هاي منافقان در آنجا پرسه مي‌زدند.شهيد منتظري خيلي كم به آنها بها مي‌داد و اصلاً با آنها كار نمي‌كرد،اما افرادي را كه به دليل عشق و علاقه به اسلام و درعين حال مبارزه عليه رژيم ازمجاهدين جدا شده بودند،با آغوش باز مي‌پذيرفت.او خانم دباغ را به انگلستان آورد و سپس دربيروت به آنها جا داد همچنين محمد غرضي،مرتضي آلادپوش و...البته تعدادي هم ازقبل درآنجا حضور داشتند مثل علي جنتي و....همين طور سلمان برادر رحيم صفوي وقتي از ايران متواري شد،به آنجا رفت و شهيد محمد منتظري به او امكانات داد.همه آنچه اشاره كردم نشان دهنده اين است كه اين شهيد بزرگوارشبانه روز تمام هم و غم خود را گذاشته بود تا تشكيلات منسجمي را در تمام ابعاد به وجود بياورد و از روحانيت گرفته تا غير روحانيت،نظامي و غيرنظامي را سازماندهي كند و به صورت تشكيلاتي عليه رژيم از آن استفاده كند.آنهايي را كه مي‌توانستند به ايران بازگردند،كمك مي‌كرد تا برگردند و كساني را كه نمي‌توانستند باز گردند، ياري مي‌كرد تا درخارج كشور به فعاليت هاي ضد رژيم بپردازند طوري كه با كمك او فعاليت هاي عمده‌اي درخارج از كشور صورت گرفت.
من به عنوان رزمنده امل در كنار امام موسي صدر و شهيد چمران فعاليت مي‌كردم و يكي از اعضاي حركت محرومين بودم. همان طوركه برادران عزيز ما در جبهه هاي جنگ از كمترين مرتبه تا بالاترينشان، يعني از سربازان تا فرماندهي عاشقانه كار مي‌كردند و مي‌جنگيدند،ما هم به دليل عشق به خدمت و كمك وارد اين مجموعه شده بوديم.دركنارما جلال‌الدين فارسي،سيد حميد روحاني و خيلي اشخاص ديگر ازجمله‌شهيدچمران حضور داشتند.چون من با دكترچمران آشنا شده بودم، دركنار آنها قرار گرفتم و فنون نظامي را دركنار فلسطيني ها آموزش ديدم.جناح اسلامي فلسطيني ها با امام موسي صدر همكاري مي‌كرد. در اولين جنگي كه به وجود آمد. حركت محرومين هم شركت داشت و من هم در آن حضور داشتم.دراين جنگ جناح چپ فلسطيني ها كمال جنبلاط و ديگران و خود فلسطيني هابر ماروني ها پيروز شدند. پس از اين پيروزي بين رهبران سوريه و فلسطين اختلافاتي به وجود آمد. اين اختلافات ادامه يافت و اين دو رو در روي هم قرارگرفتند وسوريه در جبهه ماروني ها قرارگرفت و با هم براي قلع وقمع فلسطيني ها متحد شدند.بيشترفلسطيني ها و بعضي از مسلمان ها در تل زعتر حضور داشتند.ماروني ها آنجا را محاصره كردند و درمدت 60 روز تعدادي از آنها كشتند و آنها را ازنظرغذايي هم محاصره كردند. در نتيجه اين ماجرا تبديل به فاجعه تل زعتر شد. دراين جريان مواضع خيلي ها مشخص گرديد. سوريه و كساني كه با موضع اين كشور همراه بودند، به انقلاب فلسطين خيانت كردند كه يكي از آنها حركت محرومين بود كه نيازمند حافظ اسد بود و اگر او را رها مي‌كرد ممكن بود همه امكاناتي را كه حافظ اسد در اختيارشان مي‌گذاشت،ازدست بدهند و به همين دليل از يك سو مواضع حافظ اسد را پذيرفتند و از سوي ديگر با اين كارهزينه‌اي را پرداخت كردند،به اين معنا كه تعدادي از مبارزان از آن حركت جدا شدند از جمله جلال‌الدين فارسي،صالح حسيني فراهاني، حميد روحاني،دباغ غرضي چون مواضع ايشان را مي‌دانستند خود راكنار كشيدند در مقابلش موضع گيري كردند. اين فاجعه دردآور و متأثركننده باعث شد بسياري از ايرانياني كه درجناح امل فعاليت مي‌كردند، من جمله بنده خود راكناربكشيم..
شهيد منتظري در آنجا نيروها را شناسايي مي‌كرد و به سمت خود مي‌كشاند كه من هم از اين طريق با ايشان آشنا شدم. بيشترين فعاليت هايش تربيت مبارزان بود كه يا آنها را مستقيماً به ايران بفرستد يا در اروپا نگاه دارد. من به عنوان فردي كه دركنار شهيد منتظري قرار گرفته بودم، امكان بازگشت به ايران را نداشتم و شناسنامه‌ام مصادره شده بود،لذا در بيروت مانده بودم و با او كار كردم.يكي از مشكلاتي كه ايرانيان آن زمان داشتند اين بود كه اگر با گذرنامه خود به كشورهاي ديگر، به ويژه لبنان و مناطق اطراف مي‌رفتند،سريع شناسايي مي‌شدند و به قول معروف لو مي‌رفتند،مانند آيت‌الله هاشمي رفسنجاني و بسياري از بزرگان ديگر كه وقتي به بيروت يا سوريه مي‌رفتند لازم نبود با گذرنامه خودشان به آنجا بروند.
شهيد منتظري شبكه‌اي را تشكيل داده بود كه آقاي جنتي و بنده در آن فعاليت مي‌كرديم و دركنارآقاي جنتي الفباي جعل را ياد گرفتم.ما گذرنامه هاي ايراني و غير ايراني را مي‌گرفتيم و با امكاناتي كه شهيد منتظري در اختيارمان قرار داده بود، براي افراد زيادي كه از ايران مي‌آمدند و يا مي‌خواستند در خارج از كشور بمانند، گذرنامه تهيه مي‌كرديم ما فيلم و زينك و دستگاه هاي مختلف را خريديم و به اين ترتيب روز به روز مجهزتر شديم، طوري كه در آنجا يك شبكه توليد و براي كساني كه مي‌خواستند،هويت غير واقعي ايجاد مي كرديم تا به فعاليت هايشان در خارج از كشور ادامه دهند ما براي رفتن به كشورهاي خارجي با مشكلات متعدد مادي مواجه بوديم كه مي‌بايست به صورتي آنها را حل مي‌كرديم،ازاين رو شهيد محمد منتظري مجدداً شبكه‌اي ايجادكرد كه ما از طريق آن به راحتي بليط هاي هواپيمايي هاي مختلف را صادر مي‌كرديم و به آن كشورها مي‌رفتيم.در واقع آنچه اكنون داريم نتيجه سال ها مبارزه، تجربه و فعاليت است بدون آنكه شناسايي شويم و كسي متوجه چنين فعاليت هايي گردد تا الآن هم كسي متوجه نشده است.
وقتي درسال 57 در بلژيك دستگير و به آلمان برده شدم،پليس آلمان كاملاً گيج شده بود، چون سه گذرنامه در اختيارش بود و مي‌دانست كه يكي از آنها اصل و دو تاي ديگر جعلي است.ابتدا از من پرسيدند:«كدام يك ازآنها اصلي و كدام ها جعلي‌اند؟» بعداً وقتي شناسايي شدم و به آنها گفتم كه هر سه شان جعلي هستند بسيار تعجب كردند. درحقيقت پليس آلمان با آن همه تجارب و تجهيزاتي كه در اختيار داشت نمي‌توانست جعلي بودنشان را تشخيص دهد و گمراه شده بود.اين خاطره يكي از مصاديق فعاليت هاي شهيد محمد منتظري بود. در حقيقت يكي از كساني كه براي اين مملكت صميمانه تلاش كرد و زحمت كشيد، شهيد محمد منتظري بود كه مي‌بايست از او قدرداني شود. من عضو كوچكي دركنار ايشان بودم كه تجارب بسياري را در زمينه هاي مختلف كسب كردم.
همان طور كه گفتم شهيد منتظري شبكه‌اي را براي تهيه گذرنامه هاي كشورهاي مختلف براي مبارزان تشكيل داده بود تا آنها به راحتي بتوانند به كشورهاي مختلف بروند و فعاليت هاي خود را انجام دهند. لازم است بگويم هيچ گاه از اين گذرنامه ها سوء استفاده نكرديم و زماني كه هر يك از ما شناسايي و دستگير مي‌شديم، به عنوان يك مبارز با ما برخورد مي‌شد،نه شخصي با هويت جعلي براي كارهاي غيرقانوني و خلاف اصولاً يكي از فعاليت هاي شهيد محمد منتظري ارائه خدماتي از اين قبيل به مبارزان بود.
جادارد از شهيد اندرزگو هم يادي كنم او يكي از دوستان شهيد منتظري بود. اين دو تجارب و اطلاعات خود را به هم انتقال داده بودند و شايد بتوانم ادعا كنم شهيد منتظري چنين فعاليت هايي را ازشهيد اندرزگو يادگرفته بود. ضمناً او سعي مي‌كرد تجربيات و اطلاعات خودرا در اين زمينه به صورت جزوه و كتاب در آورد و در اختيار ساير دوستان قرار دهد. در واقع اين اطلاعات را در انحصار خود قرار نمي‌داد و از اين طريق توانست افراد زيادي را تربيت كند متأسفانه امروز عده‌اي اين اطلاعات را از خود مي‌دانند و فراموش كرده‌اند مديون چه كسي هستند.
اين شهيدبزرگوار بود كه چنين كارهايي را به ما ياد مي‌داد و به همين دليل هم از نظر شرعي و هم عرفي وظيفه خود مي‌دانم بگويم آنچه آموخته‌ام از استادم شهيدمحمد منتظري بود. من همراه فلسطيني ها آموزش نظامي ديدم و شهيدمحمد منتظري برادران ايراني وافغاني و جاهاي ديگر را به من معرفي مي‌كرد و من آنها را به مكان هايي كه فلسطيني ها و قبل از آنكه با امل اختلاف پيدا كنيم، در اختيارمان مي‌گذاشت مي‌بردم به آنها آموزش مي‌دادم هنگامي‌كه دوره آموزشي به پايان مي‌رسيد،هركسي دنبال كار خودش مي‌رفت. در واقع بدون آنكه بدانم كيستند، آنها را مي‌بردم.علاقه‌اي هم به دانستن اين موضوع نداشتم.همين اندازه كه شهيد محمد منتظري آنها را براي آموزش به ما معرفي كرده بود،برايم كافي بود. آن شهيد بزرگوار همه امكانات لازم را فراهم مي‌كرد وقتي اين افراد مي‌خواستند به ايران بيايند نياز به اسلحه و مهمات داشتند شهيد منتظري آن را تهيه و جاسازي مي‌كرد و در اختيارشان قرار مي‌داد و آنان به ايران و جاهاي ديگر مي‌رفتند. اين يكي ديگر از فعاليت هاي شهيد منتظري در سوريه و لبنان بود.زماني كه دوستان ضمن مبارزه دستگيرمي‌شدند شهيد منتظري از طريق ارتباطات و امكانات گسترده‌اي كه داشت مي‌توانست وارد مذاكره شود و مبارزان را آزاد كند. هنگامي كه با اين شهيد بزرگوار آشنا شدم ظريف‌الجثه و لاغر اندام بود. وقتي دركنارسايردوستان و مبارزان فعاليت مي‌كرديم و زمان صرف غذا مي‌شد، مي‌ديدم او بهترين غذاها را تهيه مي‌كند.بعد از مدتي تصور كردم اين شيخ مبارز كمي شكموست،به همين دليل به كنه قضيه رفتم تا متوجه شوم آيا درست فكر كرده‌ام يا نه؟ يك روز صبح شهيد منتظري از من پرسيد:«آيا صبحانه خورده‌اي؟» جواب دادم:« بله!» پس از آنكه اصرار كرد و مطمئن شد گفت:«من مي‌خواهم صبحانه بخورم.بيا با هم برويم كه پس از صبحانه به كارهايمان بپردازيم.»راستش من صبحانه نخورده بودم،ولي مي‌خواستم ببينم او چه مي‌كند. شهيد منتظري يكي از نان هاي گردي كه در سوريه مي‌پختند و يك قالب پنير سه گوش خريد. لفافه آن را باز كرد، برنان ماليد،ساندويچ كرد و خورد. سپس گفت:«الهي شكر!حالا برويم به كارهايمان برسيم.» درميانه راه به او گفتم:«آقا محمد! من صبحانه نخوردم.» تازه دوزاري‌اش افتاد. پرسيد:«چرا؟»جواب دادم:«حقيقتش اين است كه مي‌خواستم ببينم وقتي تنها هستي هم همين كار را مي‌كني يا نه.» در آنجا علاقه من به آن شهيد بزرگوار بيش ازپيش شد. از او پرسيدم:«پس چرا اين قدر براي غذا تهيه و تدارك مي‌بيني؟» جواب داد:« چون بچه هايي كه به اينجا مي‌آيند مهمانان و عزيزان ما هستند و جانشان را فداي اين انقلاب مي‌كنند. چگونه من كه واسط آنها شده‌ام به آنها نرسم؟ اين وظيفه من است.» شهيدمنتظري ساده زيست بود. او مسائل شرعي را رعايت مي‌كرد و آنجا كه لازم بود واقعاً دست و دلبازبود.

چنين كمك هايي مانند خريد دستگاه چاپ فراهم كردن غذاي نيروها وپشتيباني مالي مبارزان نياز به درآمد و منابع مالي دارد. اين هزينه ها چگونه تأمين مي‌شد و منابع مالي ايشان چه بود؟
 

در لبنان چند نفر بودند كه وجوهات را دريافت مي‌كردند.ابراهيم يزدي هم از طريق واسطه هايي توانسته بود اين اجازه را بگيرد تا سهمي از اين وجوهات به آنها داده شود محمد منتظري هم از كساني بود كه چون در ارتباط با حضرت امام بود، حضرت امام اين اجازه را به مردمي كه وقتي نزد ايشان مي‌آمدند و سئوال مي‌كردند كه وجوهات را به چه كساني بدهند داده بودند كه وجوهات را به شهيد محمد منتظري بدهند.البته اشخاص ديگري از جمله جلال‌الدين فارسي و شهيد چمران هم واسط بودند و وجوهات را دريافت مي‌كردند.شاهد بودم بيشترين كمك هايي كه از ايران مي‌‌آمد به شهيد محمد منتطري مي‌رسيد به عنوان مثال شهيد چمران بارها ضمن صحبت هايش با من گله مي‌كرد و مي‌گفت،«چرا وقتي مردم كمك مي‌كنند به ما مي‌گويند اين پول ها را بگيريد و فشنگ بخريد، نان بخريد و...چرا دست ما را باز نمي‌گذارند.»آنها هم اين كمك ها را دريافت مي‌كردند و مجبور بودند به همان صورتي كه گفته شده است خرج كنند،چون حضرت امام دستور داده بودند وقتي كساني كمك مي‌كنند و مي‌گويند در زمينه خاصي خرج شود، در همان زمينه‌اي كه آنها گفته‌اند مي‌بايست خرج گردد.مثلاً اگر گفته‌اند اين پول ها را نان و يا فشنگ بخريد،شما بايد همان كار را بكنيد و حق نداريد پولي را كه مردم مثلاً براي خريد فشنگ داده‌اند.درراه ديگري مصرف كنيد. شهيد چمران گله مي‌كرد چرا دست ما را باز نمي‌گذارند. از طرفي هم حق داشت.اما در اين زمينه ها به شهيد منتظري راحت تر بودند و شهيد منتظري هم بدون ذره‌اي چشمداشت،پول ها را درجاي لازم خرج مي‌كرد.مثلاً فعاليت هايي چون تهيه بليط ها، فرستادن مبارزان، تهيه غذاي نيروها،يا حتي براي انجام بعضي كارها در سوريه و لبنان خانه هايي را كرايه كرده بود كه مسلماً چنين فعاليت هايي نيازمند صرف هزينه هايي بود. به طور خلاصه بايد بگويم منبع مالي فعاليت هاي شهيد محمد منتظري در خارج از كشور، مردم مسلمان ايران بودند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 48