گفت وگو با عليرضا اسلامي
درباره ماجراي امام موسي صدر و ليبي توضيحاتي بفرماييد.
بعد ازحملاتي كه شهيد منتظري راجع به موضوع امام موسي صدر به شهيد بهشتي كرد، با پيگيري هايي كه انجام و دادگاه هايي كه تشكيل شد،مشخص گرديد تلقي شهيد منتظري از شهيد بهشتي اشتباه بوده است و امام موسي صدر همراه هيئتي از لبنان به ليبي رفت،ولي در آنجا ناپديد شد. بعدها شخصي عكس از ايشان را كه در يكي از زندان هاي عربي بود آورد و يك شخص انگليسي و چند نفر ديگر هم گفتند:«ما فردي با چنين مشخصاتي را در زندان ليبي ديدهايم!»بعضي هم ميگفتند:«ايشان هنوز زنداني هستند.» ايران پس از آن ماجرا هيچ گاه قذافي را نپذيرفت، چون مقامات ايراني اعلام كردند موضوع امام موسي صدر براي ما بسيار مهم است و ميبايست آن را حل كنيم.درابتداي امر مقامات ليبي اين موضوع را حاشا كردند اما بعد از آنكه هواپيمايي ايتاليا اعلام كرد كه آن پرواز بدون امام موسي صدر و همراهانش بوده است شهيد منتظري هم كوتاه آمد ضمناً در سال 2002 قذافي تقريباً اعلام كرد امام موسي صدر اينجا بوده است.
مدتي بحث برسرشكنجه و آزار و اذيت در زندان هاي بعد از انقلاب مطرح بود طوري كه كميتهاي براي بررسي اين موضوع تشكيل شد و شهيد منتظري به عنوان نماينده امام در آن حضور داشت. اصولاً چرا چنين بحثي پيش آمد و چه اقداماتي در اين مورد صورت گرفت؟
بدليل برخوردهاي منافقين و تخلفات اطرافيان بني صدر هر كدام از آنان كه دستگير ميشدند به بني صدر، نهضت آزادي و...و بيت آقاي منتظري فشارميآوردند كه زندانيان را شكنجه ميكنند كما اينكه بعدها كه حضرت امام آيتالله منتظري را عزل و اشاره كردند آنجا پايگاهي براي منافقان و گروهك هاي ضد انقلاب است و شما مطالب آنها را به حوزه نظام و ملت ميدهيد. اين فشارها و برخوردها باعث شد تا آنها چنين اعلام كنند كه اعضاي ما را شكنجه ميكنند، ميسوزانند و امثالهم آنها هم با مطالبي كه در روزنامه هايشان مينوشتند مثلاً مجاهدين و منافقان در روزنامه مجاهدين خلق چنين اظهاراتي ميكردند از سوي ديگر از طريق آيتالله منتظري و بني صدر فضا به قدري شديد شد كه منجر به تشكيل كميته تحقيق درباره وضعيت زندان هاي شد.البته ناگفته نماند ،چون در اوايل انقلاب گروه هاي مختلفي فعاليت ميكردند از اين رو زندان هاي محلي هم در سراسر كشور وجود داشت مثلاً كميته براي خود يك زندان موقت داشت و هر كس كه دستگير و بازجويي ميشد تا زماني كه به دادستاني فرستاده و پروندهاش تكميل شود در اين زندان نگهداري ميشد. حتي دادستاني كل هم به رياست شهيد قدوسي در چهار راه قصر، يك زندان موقت كوچك داشت. درحقيقت چون ارگان هاي زيادي در كشور بود به دنبال آن زندان هاي موقت بسيار هم وجود داشت.وجود اين زندان ها خود مزيد بر علت شده بود.چه بسا در آنها با زندانيان بدرفتاري هايي هم ميكردند.دراين ميان اعضاي سازمان مجاهدين خلق با اقداماتي به اين فضا دامن ميزدند.مثلاً با خود سوزي هايي كه ميكردند يا باسيگار روشن نقاطي از بدن بعضي از افراد خود را ميسوزاندند و چنين عكس هايي را در روز نامه هاي خود چاپ وجوسازي ميكردند و ميگفتند:«رژيم خميني (جمهوري اسلامي )چنين كرده است.» و قصد داشتند از اين طريق فضا را آلوده كنند. در اينجا لازم است مطلبي را عرض كنم. شما ميدانيد در اسلام آمده است اگر كسي مشروب بخورد بايد تعزير شود. اين اشخاص ضد انقلاب تعزير را شكنجه تلقي ميكردند و ميگفتند:«در زندان هاي ايران ما را شكنجه ميكنند.» به عبارتي هدفشان مشوش و ناموجه جلوه دادن و مخدوش كردند چهره انقلاب بود.اطلاع داريد كه اعضاي سازمان مجاهدين خلق برنامه هايي براي ترور شخصيت هاي مختلف انقلابي داشتند نظير ترورآيتالله خامنهاي هنگامي كه يك از اين افراد دستگير و بازجويي ميشد. وقتي از آنها پرسيده ميشد:«اسمت چيست؟» جواب ميداد:«مجاهد!»وقتي پرسيده ميشد:«فرزند چه كسي هستي؟» پاسخ ميداد:«فرزند خلق ايران!» ميپرسيدند:«خانهات كجاست؟» ميگفت:«ايران وطن من است.» با توجه به اينكه احتمال داشت او يا همدستانش قصد ترور شخصيت هاي ديگري را داشته باشند، قاضي حكم ميداد مثلاً او را ده ضربه تعزير كنيد،كه البته آن هم حد و اندازهاي داشت و طبق فقه و حكم قاضي تعيين ميگرديد.درواقع قاضي قصد داشت قبل از آنكه همدستانش دست به اقدامات مسلحانه ديگري عليه مردم و ساير شخصيت ها بزنند،ازاو اعتراف بگيرد كه خانه تيمياش كجاست تا بتوانند مانع شوند. آنها اين امر را شكنجه تلقي ميكردند. البته بعدها حقايقي مشخص شد مبني براينكه اعضاي سازمان مجاهدين خلق سه برادر كميتهاي را گرفته و روي بدنشان اتو كشيده و پوستشان را سوزانده و آنها را زنده به گور كرده بودند. بعداً آقاي لاجوردي شخصاً رفت و جسدهاي آنها را پيدا كرد و از خاك بيرون آورد و به ملت نشان داد. در واقع همين معترضين خود اقدامات عجيب و غريبي ميكردند. هدف آنها اين بود كه با همكاري بني صدر در غائله 14 اسفند 59 مردم را عليه حكومت وقت بشورانند و كودتا كنند و به اصطلاح انقلابي مخملي به راه بيندازند.
در چنين فضايي هيئتي شش نفره براي بررسي اوضاع و شرايط زندان ها تشكيل شد. تا آنجا كه به خاطر دارم آقاي بشارتي نماينده مجلس،آقاي جهرمي از شوراي نگهبان، آقاي دادگر از دادستاني تهران و شهيد منتظري به عنوان نماينده امام در اين كميته حضور داشتند. حضور شهيد منتظري در اين كميته از چند جنبه قابل توجه است. يكي اينكه شهيد منتظري علاوه بر اينكه قبل از انقلاب در زندان هاي رژيم بود. ضمن فعاليت هاي مبارزاتياش در كشورهاي مختلفي دستگير و زنداني شد و با وضعيت زندان هاي خارج از كشور هم آشنايي و به اين ترتيب هم روحيه انقلابي و هم روحيه حمايت از زندانيان را داشت. ضمناً نظر شهيد منتظري درباره اوضاع زندان ها براي بيت آيتالله منتظري، انقلابيون و سياسيون مورد قبول بود. شهيد منتظري در مصاحبهاي كه در كتاب«غائله14 اسفند» هم به چاپ رسيد چنين ميگويد:«من به عنوان يك مقام مسئول،شكنجه در زندان اوين را رد ميكنم.» و درباره مسئله شكنجه در زندان هاي ديگر چنين ميگويد:«نظام حاكم بربازجويي ها، بازپرسي ها،زندان ها و دادگاه ها ما به هيچ وجه مبتني بر شكنجه نيست. اگر مواردي معدود هم به طور استثنايي ديده شده از طرف افراد غير مسئول بوده است و اتهام وارده به روش بازجويي، بازپرسي از طرف يكي از مقامات مسئول كشور (منظورايشان بني صدر بوده است)به هيچ عنوان صحيح نيست.» ضمناً ساير اعضاي كميته هم اعلام كردند:«شايد تخلفات موردي صورت بگيرد، اما خود اين قضيه سبب شد تا با كوچك ترين تخلفي بر خورد شود.» سپس دادگاه عالي قضات تشكيل شد و با قاضيان متخلف برخورد ميشد. به تدريج دادستاني هم نظم گرفت.حضرت امام هم بيانيهاي صادر كردند كه به بيانيه ده مادهاي معروف و درآن نحوه برخورد با مردم شرح داده شد به اين ترتيب وضع قضايي ايران نظم و نسقي گرفت و شوراي قضايي استقرار يافت.
با توجه به اينكه شما در مقاطعي با دادستاني ارتباط داشتيد به نظر شما رابطه داستاني با شهيد منتظري چگونه بود؟
در سال 58 من معاون شهيد قدوسي بودم. در آن زمان در دادستاني درباره بستن تعدادي از مطبوعاتي كه خلاف ميكردند بحث هايي شد. شهيد منتظري از نظر بينش با دادستاني موافق بود و در نطق ها و سخنراني هايش در مجلس عليه مجاهدين خلق و روزنامه هايي چون ميزان، بامداد و انقلاب اسلامي بني صدر موضع گيري ميكرد. همان طور كه حضرت امام در اين باره فرمودند:«اين روزنامه ها را جمع كنيد.» به عبارتي در اين مورد شهيد منتظري با دادستاني مشكلي نداشت.
روابط سيد مهدي هاشمي و شهيد منتظري چگونه بود؟ آيا شهيد منتظري به او اعتماد كامل داشت.درباره حوادثي كه پس از شهادت منتظري در بيت آقاي منتظري و سيد مهدي هاشمي رخ داد، توضيحاتي بدهيد.
سيد مهدي هاشمي برادر داماد آيتالله منتظري يعني برادر سيد هادي هاشمي بود. به دليل مسائلي كه قبل از انقلاب داشت از او يك چهره انقلابي ساخته شده بود. داستان هم اين بود كه در جريان كتاب «شهيد جاويد.» آقاي صالح نجف آبادي و برخوردها و مخالفت هايي كه شده بود سيد مهدي هاشمي،آيتالله شمس آبادي را ترور كرد.بعد هم ساواك و شهرباني او را شناسايي و دستگيركردند.وقتي او را به زندان بردند شهيد منتظري و سايرين از او چهرهاي انقلابي ساختند درحالي كه او قتل انجام داده بود و خودشان براي شخص به دليل مخالفت خوب يابد يابه قول خودشان يك فرد مرتجع حكم صادركردند و او را به قتل رساندند.پس از آن هم اتفاقاتي افتاد مثلاً آنها قنبرعلي وچند نفر ديگر را هم كشتند.بعد ازآن جريان بحريني ها و همين طورماجراها و جريان هاي بعدي ادامه داشت. پرونده هاي آنها در دادستاني و همچنين خاطرات آقاي ري شهري آمده است. به حمايت از سيد مهدي هاشمي كتابي به نام «نامه هاي امام هادي از زندان» كه درباره سيد مهدي هاشمي بود، نوشته شد.او درزمان شاه محكوم به اعدام شد كه با تلاش هاي انجام شده در مجازات او تخفيف قائل شدند.
به نظرمن شهيد محمد منتظري به دليل كم اطلاعي ازاصل جريان، در حمايت از ايشان فعاليت ميكرد كه به دنبال آن ماجراي كليساي سنت ماري اتفاق افتاد البته حضرت امام به هيچ عنوان حمايتي نكردند. سيد مهدي هاشمي بعد ازانقلاب ابتدا در شوراي فرماندهي سپاه بود. پس از آنكه مسئوليت سپاه را از شهيد منتظري گرفتند، سيد مهدي هاشمي مسئول نهضت آزادي بخش سپاه شد واقداماتي كرد كه سبب ايجاد مشكلاتي براي كشور شد.مثلاً راجع به قاچاق يا مواد منفجره به افغانستان يا جاهاي ديگرارتباطاتي ايجاد شد كه منجر به آموزش ها و تشكيل خانه هاي تيمي گرديد و به تدريج حمايت جاي خود را به دخالت درديگر كشورها داد. بنابراين مشكلاتي را براي نظام و كشور ايجاد كرد. نهايتاً دستگير و بازجويي و پس از تشكيل پرونده محكوم به اعدام شد.با اعدام سيد مهدي هاشمي، آيتالله منتظري واكنش منفي نشان دادكه در سال 68 منجر به عزل وي شد. لكن شهيد منتظري در سال 60 از پرونده ها و آن جريان ها اطلاعي نداشت در اوايل انقلاب، سيد مهدي هاشمي به عنوان يك نيروي انقلابي(نه يك عامل نفوذي) حضور داشت. چون در زمان رژيم شاهنشاهي زندان رفته بود. دستگيري او زماني بود كه آقاي ري شهري وزير اطلاعات بود و بعدها مشخص شد كه او يك عنصر نفوذي بوده و با عوامل اطلاعاتي جاهاي ديگر ارتباطاتي داشته است.
به نظر شما حضور سيد مهدي هاشمي دركنار شهيد منتظري صرفاً يك اعتماد به وجهه انقلابي يا حساب شده از طرف بيگانگان بوده است؟
تلقي من اين است كه اولاً روابط فاميلي و بستگي خانوادگي بي تأثير نبوده است. همان طوركه گفتم سيد مهدي هاشمي برادر شوهر خواهر شهيد منتظري بود. دوم اينكه به دليل روحيه انقلابي همان طور كه شهيد منتظري از ساير آقايان براي همكاري دعوت ميكرد چون سيد مهدي هاشمي هم قبل از انقلاب درزندان بود كما اينكه شهيد منتظري حزب ملل اسلامي را كم و بيش ميشناخت و آنها را در فعاليت هايش شركت ميداد.
ارتباط شهيد محمد منتظري با نهضت هاي آزادي بخش كشورهاي ديگر از چه نوعي بود؟ آيا به عنوان مثال براي آنها اسلحه ميفرستادند؟
چون شهيد منتظري قبل از انقلاب در كشور هاي مختلف فعاليت ميكرد و با انقلاب هاي جاهاي ديگرمثلاً نهضت هاي آزادي بخش اريتره، فيليپين، مورو، فلسطين و... ارتباط داشت با آنها هماهنگي ميكرد و اگر لازم بود نيروهاي آنها را آموزش ميداد. حتي برخي موارد به آنها كمك مالي هم ميكرد. پس از انقلاب ايران پايگاه خوبي بود و شهيد منتظري در ايران مستقر شد و دوباره آن ارتباط ها را برقرار كرد. درباره ارسال اسلحه و مانند اينها اطلاعي ندارم. در حقيقت شهيد منتظري پس از انقلاب بيشتر به صورت فرهنگي و از طريق نشريه«الشهيد» از آنها حمايت ميكرد. ضمناً ايشان با تفكراينترناسيوناليسم اسلامي معتقد به اتحاد همه كشورهاي اسلامي با يكديگر بود.
در مقطعي كه شما با پاسا همكاري داشتيد، آيا بين پاسا و سپاه شاخه آقاي لاهوتي كه درپادگان حرّ بود و شاخه هاي ديگر كه سايرين به وجود آورده بودند درگيري پيش آمد؟
خدا را شكر درگيري ايجاد نشد. ضمن اينكه قبلاً هم عرض كردم سپاه اوليه با نظر حضرت امام همين پاسا بود. سپس مسئوليت را از شهيد منتظري گرفتند و به ديگران دادند.سايرين هم مانند كميته هايي كه آن زمان وجود داشت با تعدادي افراد و نيروهاي مسلحي كه در پادگانشان آموزش ميدادند حضور داشتند تا آنجا که اطلاع دارم بين پاسا و ديگران اختلاف و درگيري ايجاد نشد. زماني هم كه اعلام كردند سپاه را تحويل بدهيد ايشان با وجودي كه مخالف بود و افشاگري ميكرد بدون درگيري فيزيكي آنجا را تحويل داد.
شهيد منتظري به عنوان فرمانده،سپاه را چگونه اداره ميكرد.تدبيرايشان در اداره آنجا چه بود.آيا ايشان يك فرمانده نظامي بود؟
آن زمان شروع كار سپاه بود و براي تصميمات شوراي فرماندهي تشكيل ميشد كه معاونت هاي مختلفي داشت. من در ابتدا معاون تداركاتي و بعد هم متقاضيان را گزينش ميكردم. با توجه با اينكه شهيد منتظري در گزينش افراد و ورود نيروها به سپاه دقيق بود كساني كه قصد داشتند وارد سپاه شوند ميبايست با آنها مصاحبه ميكردند.كلاس ها منظم برگزار ميشد با توجه به امكانات نظامي كه فراهم شده بود، آموزش نظامي صورت ميگرفت. البته شهيد منتظري با وجودي كه دوره هاي نظامي را گذرانده بود و با امورنظامي آشنا بود لباس نظامي به تن نميكرد،بلكه لباس روحانيت به تن داشت.نكته قابل توجه اين است كه سپاه درحد همان نيروي محدود در آن ساختمان نوساز بود و مانند امروز گسترش نداشت. حتي در سال 59 با آغاز جنگ وقتي به اهواز رفتم. فرمانده سپاه اهواز ميگفت:«اگر دو تا آر.پي.چي داشته باشيم براي ما كافي است.» يعني امكانات تا اين اندازه محدود بود. به تدريج سپاه گسترش يافت ضمناً پاسا بيشتر جنبه آموزشي داشت و ما در آنجا عملياتي انجام نميداديم. هنوز هم جريان هاي كردستان شروع نشده بود.
شما اشاره كرديد شهيد منتظري شهيد كلاهدوز را به عنوان معاون شما منسوب كردند. اصولاً شهيد منتظري در تشكيلات خود يك افسر كار آزموده و ماهر را در چه جايگاهي قرار ميداد و اگر امكان دارد تصويري از سپاه آن موقع را برايمان ترسيم كنيد.
اطلاع ندارم شهيد كلاهدوز ازچه كانالي معرفي شد.شايد از طريق شهيد نامجو بوده است،او به عنوان يك افسر نيروي زميني ارتش ازانقلابيون بود و افراد مؤمن و كساني كه در 21 بهمن مانع شده بود تانك ها داخل شهر بيايند و مردم را گلوله باران كنند. در واقع چون من اول آمده بودم شهيد منتظري مرا معاون خود و سپس شهيد كلاهدوز را معاون من كرد.اما بعد از مدتي هر كس در جاي مناسب خود قرار گرفت لازم به ذكراست اوايل انقلاب امور با روحيه انقلابي توسط افراد اداره ميشد. به عنوان مثال من كه در آنجا حضور داشتم دوره نظامي رسمي نديده و حتي سربازي نرفته بودم البته بعداً دوره هاي ويژه اي گذراندم.
برخوردهاي ايشان با دولت موقت كه حضرت امام شديداً از آن حمايت ميكرد چگونه بود.درحالي كه امام چندين بار به موضوع امام موسي صدر تأكيد كرده بودند، شهيد منتظري راجع به ارتباط باليبي صحبت هايي ميكرد آيا چنين مسائلي سبب نشد دفترامام نسبت به شهيد منتظري موضع گيري كند. آيا اصولاً روابط شهيد منتظري با دفتر امام حسنه بود يا اينكه اختلافاتي وجود داشت؟
حضرت امام در 15 بهمن دو سه روز پس از ورودشان به ايران طي حكمي دولت موقت را تشكيل دادند. در متن حكمشان آقاي بازرگان را كه شخص متديني است وفارغ از وابستگي گروهي منسوب كردند تا مقدمات انتخابات را فراهم كنند. بر همه هم تبعيت از ايشان و حمايت از دولت موقت مهندس بازرگان لازم بود.حتي مردم ايران در آن زمان در تبعيت از ايشان راهپيمايي كردند، چون فرمان ولي فقيه شان بود. حتي ابوي من با وجودي كه قبلاً با بازرگان ارتباط داشت و با او رفيق و در زندان بود و ميدانست روحيه انقلابي ندارد و از اين جهت ازاو جدا بود،با اين حال در آن زمان به دليل پيروي از فرمان حضرت امام در حمايت از بازرگان در راهپيمايي شركت كرد و حتي از برگزاركنندگان آن بود. اما شهيد منتظري چون خارج از كشور بود و در فضاي بازتري قرار داشت از موضع آنها مطلع بود. مثلاً در مورد آقاي ابراهيم يزدي و سايرين شناخت داشت و معمولاً هم با آنها توافقي نداشت و در مسيري جداگانه حركت ميكرد.زماني كه شوراي انقلاب پا گرفت. به تدريج در جريان حوادث مواضع روشن شد. به عنوان مثال پس از آنكه دولت بازرگان موضع گروگان گيري و لانه جاسوسي را نپذيرفت و سبب شد كه استعفا بدهد،افرادي از جمله شهيد منتظري در مجلس در حمايت از انقلاب موضع گرفتند و از آن زمان عليه بازرگان اقداماتي انجام داد مانند مسئله عباس اميرانتظام و صباغيان.
لازم به ذكراست هنوز در آن زمان دفتر حضرت امام به صورتي كه در جماران شكل گرفته بود وجود نداشت. چون حضرت امام مدتي در كميته استقبال يعني در مدرسه علوي و رفاه مستقر بودند.سپس در اسفند 57 به قم رفتند.درفاصله كه در قم بودند،بيت ايشان مانند آنچه در جماران بود نظم و نسق خاصي نداشت و اينكه به عنوان دفتراطلاعيه بدهند و بحث و موافقت يا مخالفت كنند نبود.دراسناد و مدارك موجود هم مداركي دال بر آنكه حضرت امام در اين باره برخوردي كرده باشند وجود نداشت.پس از آنكه امام بدليل بيماري قلبي به تهران منتقل شدند در جريان هفت تير و شهادت شهيد منتظري نامهاي به پدر ايشان دادند و البته پس از آن در سالگرد شهداي هفت تيرحضرت امام از شهيد منتظري تجليل ويژهاي كردند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 48
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}