شهيد هاشمي، كميته و جنگ(1)


 






 

گفتگو با سردار جواد غنچه ها
درآمد
 

بررسي شيوه هاي رزمي فداييان اسلام و فرماندهي شهيد هاشمي قطعاً از نگاه كسي كه خود با فنون نظامي آشنايي كامل دارد، از اهميت ويژه اي برخوردار است. به ويژه كه سردار غنچه ها آشنايي ديرين با شهيد داشته و در اغلب عملياتها در كنار او بوده است. و لذا گفتگو با او سرشار از نكات بديع درباره برهه مهمي از تاريخ انقلاب است.

شروع آشنايي شما با شهيد هاشمي به چه زماني بر مي گردد؟
 

به قبل از انقلاب. من اين برادر بزرگوارمان را قبل از انقلاب مي شناختيم و اهل يك محل بوديم،و رفت و آمد داشتيم. قبل از انقلاب، از مسجد وزير دفتر كه حضرت آيت الله خسروشاهي سخنراني مي کردند، برنامه هاي كاري مان را عليه شاه شروع كرديم و از‌آنجا بود كه رفت و آمد ما زياد شد و با سيد مجتبي آشنايي كامل پيدا كرديم. سيد گروهي را براي مبارزه با رژيم شاه درست كرده بود و شبها در آن مسجد فعاليت مي كرديم. تا يك شب ماه رمضان، آيت الله خسرو شاهي منبر رفتند و تظاهرات شروع شد. رئيس كلانتري محلمان ازغندي نام داشت و چندين بار به خاطر تظاهرات خيابان ابوسعيد و اطراف آن او را گرفتند و باز آزاد شد.
اين وقايع مربوط به سالهاي 56 و57 است. تا اينكه انقلاب پيروز شد و ما آمديم به كميته منطقه 9. سيد اول مسئول مسجد حاج حسن شاپور بود و بچه ها را آنجا جمع كرده بود. هنوز كميته هاي انقلاب درست نشده بودند و همه جا بحراني و شلوغ بود. كم كم بچه ها اجتماع كردند تا اينكه به دستور امام كميته ايجاد شد و ما همگي رفتيم به كميته9 و مشغول كار شديم. آن موقع در ساختمان پيشاهنگي سابق در خيابان بهشت بوديم، كه الان سازمان ديوان عدالت اداري است.

اشاره كرديد كه قبل از انقلاب هم همراه با شهيد هاشمي فعاليت مي كرديد. يادي از برخي اين فعاليتها بكنيد.
 

يكي از كارهايي كه قبل از انقلاب انجام مي داديم تكثير و پخش اعلاميه هاي امام در خيابانهاي منطقه 9 و همچنين شعار نويسي بود. سيد خودش براي شعار نويسي روي در و ديوارها نمي آمد .بلكه شعارها را با صداي بلند مي گفت و بچه ها با رنگ روي ديوارها مي نوشتند. يكي از كارهاي خوب سيد مجتبي اين بود، كه همه بچه ها را جمع و تشكيلاتي را درست كرده و سازماندهي خوبي را به راه انداخته بود.

از شعارهايي كه مي نوشتيد چيزي به خاطر داريد؟
 

بله. مرگ بر شاه/ نهضت ما حسيني يه، رهبر ما خميني يه/ تا خون در رگ ماست، خميني رهبر ماست. خود سيد بلند دم مي گرفت و شعار مي داد و بچه ها هم پشت سر شهيد شعار مي دادند .هميشه بعد از سخنراني آيت الله خسرو شاهي راه مي افتاديم توي خيابانها و تا ساعت 1 و2 شب شعار مي داديم.

برخي ايشان را در دوران پيش از انقلاب فردي لوتي عنوان مي كنند كه به مرام هاي اخلاقي پايبند نبوده است. واقعيت چيست؟
 

ايشان از نظر اخلاقي، انساني داش مشتي بود كه هر كس نزد او مي رفت گرفتاريش را حل مي كرد. من 22 سالم بود كه انقلاب شد و سيد مثل پهلوانهاي قديمي مشكلات همه را حل مي كرد و كسي را نااميد برنمي گرداند. از لحاظ مالي هم وضعش خوب بود و كمكهاي مالي فراواني هم به فقرا مي كرد. به بعضي ها جا مي داد. قبل از انقلاب خواربار مي خريد و به خانواده هاي بي بضاعت مي داد. به هر حال انسان هميشه، هم دوست دارد و هم دشمن. بالاخره دشمنان در لباس منافقين زهرشان را به دين و روحانيت اصيل و همه كساني كه به مردم خدمت مي كنند، ميريزند. شما يقين داشته باشيد تا كسي نيتش خالص نباشد، خدا به او نعمت و فرصت خدمتگذاري را نمي دهد و سيد واقعاً آدم مخلصي بود. وقتي كار را براي رضاي خدا كردي، ديگر چه فرقي مي كند كه درباره ات چه بگويند و چه بنويسند؟ آن كسي كه بايد به سيد عزت مي داد، داد و چه مقامي بالاتر از شهادت؟ هميشه تمام زحمات مردم محل روي دوش سيد بود و خونش هم در همان محل و در مغازه اش ريخته شد.
بعد از انقلاب هم كه تا لحظه شهادت لباس رزم را از تن در نياورد. لباس كوماندوئي با كلاه مخصوصش را هميشه به تن داشت و حتي وقتي براي ورزش به زورخانه مي رفت، با لباس داخل گود مي رفت. در حاليكه اين رسم زورخانه نيست.

در روز پيروزي انقلاب شهيد هاشمي بيشتر چه فعالتيهايي را انجام مي دادند؟
 

روبروي مغازه سيد، حسينيه اي بود به نام آقا كوچك و آن روز، همگي در آنجا دور او جمع شده بوديم و سيد فرماندهي مي كرد. سيد هر كاري را كه براي انقلاب لازم بود، در آنجا انجام مي داد. در گرفتن پادگان شاپور، راديو، كلانتري هاي اطراف و در جنگهاي خياباني من همراه سيد بودم.

عكسي از شهيد هاشمي و امام در مدرسه رفاه موجود است. آيا براي ديدار با امام رفته بوديد؟
 

بله. من هم آنجا بودم. بعد براي ديدن علما به قم هم رفتيم. آن موقع در كميته منطقه 9 بوديم و زماني كه كميته منطقه 9 تعطيل شد ،آيت الله خسرو شاهي فرماندهي كميته را به عهده گرفتند،و همه تحت امر ايشان كار مي کردند. آقاي خسرو شاهي يك معاون انتطامي داشتند به نام آقاي رستمي و ايشان هم يك جانشين داشت به نام آقاي هاشمي و با هم كار مي کردند. اموري از قبيل كارهاي ستاد و امنيت اجتماعي را با سيد انجام مي داديم. سيد هيچ شبي به خانه نمي رفت و هر شب تا صبح با ما بود. صبحها هم تا زماني كه در كميته بود، سر كار و مغازه نمي رفت. وقتي از جنگ برگشتيم، رفت سر مغازه اش. ولي اكثراً در كميته بود و در همان ساختمان پيشاهنگي مي خوابيد. روزها يك ساعتي به محل مي رفت و سري به مغازه و خانه اش مي زد. ولي اكثر مواقع در كميته بود.

وظيفه اصلي شهيد در كميته چه بود؟
 

سيد در كميته مسئول خانه هاي تيمي و درگيري هاي خياباني بود. او در همه گرفتاري هاي اوايل انقلاب ،مثل حمله به كميته ها، شلوغ كردن كمونيستها و ماجراي خيابان وليعصر ،كه روغن ريختند وآتش بازي راه انداختند، ماموريت پيدا كرد كه مقابله كند.

ماجراي آتش سوزي خيابان وليعصر چه بود؟
 

سال بعد از پيروزي انقلاب منافقين تظاهرات و سهم خواهي كردند. اينها در خيابان وليعصر درگيري ايجاد كردند و مغازه ها را آتش زدند و تظاهرات كردند و دستور دادند كه همه مغازه هايشان را ببندند. بعد توي خيابان روغن ريختند كه پاسدارها و ماشينهايشان ليز بخورند. سيد در ابتداي خيابان وليعصر از ماشين پياده شد و با نيروهاي تحت امرش پياده آمدند بالا و بساط منافقين را جمع كرد.
از ديگر كارهاي شهيد هاشمي همكاري با آيت الله خلخالي در زمينه مبارزه با مواد مخدر بود. كميته درگيري هاي زيادي با قاچاقچيان داشت. يكي از حركتهاي خوب سيد در پارك ملت بود. يك سال بعد از انقلاب پشت پارك ملت دكه هاي فساد ايجاد كرده بودند. سيد و بنده تحت فرماندهي آقاي خلخالي آنجا را جمع آوري كرديم. يك روز آقاي خلخالي از شهردار بولدوزر خواست و آنجا را صاف كرديم.

مگر حوزه فعاليت شما منطقه 9 نبود؟
 

چرا ولي ما در حوزه استحفاظي خودمان از همه حوزه هاي تهران فعالتر بوديم. به همين خاطر آقاي خلخالي به ما يك حكم سراسري براي جمع آوري قاچاقچيان داده بود و مي توانستيم اقدام و به دادگاه انقلاب كمك كنيم. مي شود گفت، تقريبا بازوي اجرايي عملياتي آنها بوديم.

شهيد هاشمي ازكي با آيت الله خلخالي آشنا بود؟
 

از وقتي كه از آقاي خلخالي براي مواد مخدر حكم گرفت. از آنجا به بعد بود كه سيد با دستگيري متهم ها با آقاي خلخالي آشنايي پيدا كرد و رفت و آمدها زياد شد. آقاي خلخالي مي آمد به كميته و ما مي رفتيم به ستاد مبارزه با مواد مخدر خدمت ايشان.

فداييان اسلام چه زماني تشكيل شد؟
 

زماني كه جنگ شروع شد. آقاي خلخالي از ستاد مبارزه مواد مخدر آمد و گفت: «مي خواهم براي جبهه تيمي ازگروههاي نامنظمي ايجاد كنم». در آن زمان همه به همراه شهيد هاشمي به جنوب رفتيم. وقتي وارد اهواز شديم، هواپيماهاي دشمن در سطح پايين پرواز و بمباران مي کردند. روز دوم جنگ بود و ما كه اصلاً جنگ نكرده بوديم و ناشي بوديم، فكر مي كرديم ،با كلت مي شود هواپيما را زد! از كميته منطقه 9 حدوداً 750 تا 1000 نفر رفته بودند عمليات.

مگر كل نيروهاي منطقه 9 چند نفر بودند؟
 

خيلي بودند. همه هم افتخاري كار مي کردند و هيچ كس حقوق بگير نبود، همه بسيجي بودند.

به نوعي پيشقراول ارتش 20 ميليوني كه امام فرمودند.
 

بله ،زماني هم شدند فداييان اسلام يكي از مسئولين پشتيباني عملياتي فداييان مستقر در جنوب كشور ،حاج اسدالله صفا بود.

مي گويند شهيد هاشمي ضابطه مند نبود و يك مقدار بي نظم بودند؟
 

مي دانيد كه كميته در ابتداي انقلاب ضابطه اي نداشت و كسي هم حقوق بگير نبود و همه افتخاري كار مي کردند.
يك سري ماندند و يك سري ديگر دنبال زندگيشان رفتند. ولي شهيد هاشمي قيد زندگي را زد و ايستاد و كاركرد و اگر هم گاهي اوقات گفته مي شود كه ايشان حرف شنوي نداشت، از حق و حقوق پرسنل خودش دفاع مي كرد.

از ورود به جبهه و روزهاي نخست جنگ مي گفتيد.
 

شهر جنگ زده بود و مردم در حال فرار بودند. عده اي از نيروهاي مردمي آمده بودند. لشگر زرهي 92 اهواز هم در آنجا مستقر بود. به اهواز كه رسيديم، ابتدا رفتيم به استانداري و با آنها هماهنگ كرديم و قرار شد كه برويم در‌آبادان مستقر شويم و بعد برويم خرمشهر. رفتيم آبادان نزد آقاي جمي امام جمعه آبادان. بعد از استقرار نيروها براي جنگ رفتيم به خرمشهر. آنجا سازماندهي و در هتل كاروانسرا مستقر شديم.

شما از روز اول به لحاظ پشتيباني مشكلي نداشتيد؟
 

خير. سيد از طريق امام جمعه پيگيري مي كرد و دنبال سلاح بود. هر منطقه فرماندهي داشت .فرمانده ما سرهنگي بود كه نامش را به ياد ندارم.
در خرمشهر عده اي از بچه ها به شهادت رسيدند. بعد از آنكه خرمشهر محاصره شد، ما آمديم عقب با بچه هاي سپاه خرمشهر و آبادان هماهنگ بوديم و به ما سلاح مي دادند .سلاح به اندازه اي بود كه به همه برسد. در لشگر 92 زرهي اهواز يك سري سلاح دادند و مقداري سلاح هم خودشان رفتند تهيه كردند و بچه ها را مسلح كردند و اسلحه ژ- 3 دادند. كم كم كه جنگ شدت گرفت كلاش و امكانات ديگري را هم گرفتيم.

شما در روزهايي كه خرمشهر درگير جنگ بود وارد آنجا شديد، از نوع دفاع و كيفيت دفاعي براي ما توضيحاتي بدهيد. امروز به عنوان يك درجه دار نظامي آشنا با اصول نظامي گري نگاهتان به آن شيوه ها چيست؟
 

ما كوچه به كوچه مي جنگيديم. زماني كه بچه ها به جبهه آمدند، از جانشان مايه گذاشتند و زياد به فنون جنگي آشنا نبودند. ميدان درگيري با دشمن به قدري نزديك بود كه حتي وقتي بچه ها تير مي خوردند، مي توانستيم به راحتي آنها را با دست بكشيم عقب. سيستم نظامي اي نبود و گردان و گروهاني وجود نداشت. همه يكي بودند و با دشمن مي جنگيدند. حتي نيروهاي مخصوص نيرو دريايي پا به پاي ما ايستادند و جنگيدند. ولي دشمن همه چيز داشت .توپخانه حمايتش مي كرد و حتي آنها براي هر يك نفر از ما از توپ 106 استفاده مي كرد. اين قدر امكانات داشتند، ولي ما مهندسي خاصي نداشتيم، تا اينكه كم كم فهميديم نظامي گري چيست. همه داوطلبانه به جنگ آمده بودند. ما اصلاً خدمت نرفته بوديم كه بخواهيم بدانيم جنگ چيست.

چه شد كه از خرمشهر عقب نشيني كرديد؟
 

دشمن وارد شد و كم كم شهر را تسخير كرد و ما نتوانستيم مقابله كنيم. مي گفتند لشگر 77 خراسان مي آيد. لشگر زرهي آبادان مي رسد. ولي خبري نبود. ما ديگر توان نداشتيم. خيلي از بچه ها به شهادت رسيدند و ما حتي نتوانستيم ،جنازه هايشان را برگردانيم. آنقدر موج انفجار، بچه ها را گرفته بود كه نمي توانستيم كاري را انجام بدهيم.

رابطه شهيد هاشمي با شيخ شريف چگونه بود؟ فرماندهي با چه كسي بود؟
 

با هم خوب بودند فرماندهي با شهيد هاشمي بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 43