القسام؛ از ولادت تاشهادت(7)


 

تهيه کننده و مترجم: حسن خامه يار




 

نگاهي به زندگينامه زنده ياد شهيد شيخ عزالدين القسام
 

رويدادهاي پس از قتل رونفيلد
 

قتل روزنفيلد صهيونيست، دستگاه هاي امنيتي و پليسي انگليسي ها و محافل صهيونيستي در فلسطين را به شدت سراسيمه و سرگردان کرد. براين اساس افسران عاليرتبه اي از جمله مستررايس رئيس اداره پليس حيفا و دهها تن از مأموران امنيتي همراه سگ هاي اثرياب براي انجام تحقيقاتي به مکان حادثه اعزام شدند. اداره پليس که شهيد القسام را به دست داشتن در عمليات مسلحانه چند سال پيش در مناطق مختلف فلسطين مظنون مي دانست حادثه کشته شدن روزنفيلد را به خروج القسام از حيفا مرتبط دانست. در همان حال مستر سبايسر رئيس اداره کل پليس فلسطين به منظور تشويق اهالي روستاهاي شمال به معرفي عاملان حادثه، جوايز نقدي به مبلغ 200پوند در نظر گرفت. ولي با اين وجود القسام و مجاهدان همراه او به حرکت شان ادامه دادند.
نيروهاي پليسي به وسيله سگ هاي تعقيب و اثرياب توانستند به غار محل اقامت مؤقت مجاهدان در کوه فقوعه دسترسي پيدا کنند. ولي از شناسايي محل اقامت گروه القسام عاجز ماندند. لوازم و تجهيزات گروه از جمله کارت شناسائي محمود سالم که در ايستگاه راه آهن حيفا اشتغال داشت، در غار فقوعه جامانده بود. اسامي هشت تن از مجاهدان به شرح ذيل روي آن قيد شده بود:
1ـ شيخ عزالدين القسام.
2ـ شيخ فرحان السعدي.
3ـ محمود سالم .
4ـ شيخ نمر حسين السعدي.
5ـحاج عبدالله يوسف الزيباوي.
6ـ حسن ابراهيم الباير.
7ـ محمد يوسف محمود.
8ـ عربي البدوي.
مأموران پليس در بازرسي منازل افراد ياد شده جز نامه هاي خداحافظي چيزي پيدا نکرد . همسر فرحان السعدي در جريان بازجوئي به پليس گفت که همسرش 12روز پيش براي انجام مراسم حج با پاي پياده به سمت حجاز حرکت کرده است. در گزارشي که اداره پليس پس از يک هفته تعقيب و جستجو تهيه کرد، آمده است که گروه القسام دست به شورش زده اند و براي آزادي زندانيان فلسطيني از جمله زندانيان زندان نور شمس در شهر طولکرم تلاش مي کنند.
عربي البدوي يکي از بازماندگان گروه القسام در اعترافات خود چنين گفته است :روزي که افراد گروه در غاري در ارتفاعات روستاي کفر قود استراحت مي کردند، و براي آنان نگهباني مي دادم ناگهان ناشناسي با عصاي بلندي به من نزديک شد، و خود را نگهبان زمين هاي کشاورزي روستا معرفي کرد. داستان آن مرد ناشناس را به اطلاع شيخ رساندم که شيخ دستور داد او را رها کنم . ولي ناگهان به فکرم رسيد که نکند او جاسوس باشد؟ ولي بيگمان آن ناشناس باور داشت که افراد گروه القسام دزداني هستند که تحت تعقيب مأموران پليس قرار دارند . من نيروهاي پليس را از فاصله دور در کوه هاي مقابل ملاحظه مي کردم که در جستجوي ما بودند، ولي هنوز مکان دقيق اختفاي ما را تشخيص نداده بودند.
آنگاه شيخ عز الدين القسام به معروف الحاج جابر و محمد ابوقاسم خلف دستور داد اسلحه شان به دست گيرند ، و از خودشان دفاع کنند. با نزديک شدن نظاميان درگيري سختي ميان طرفين روي داد که به شهادت محمد ابوقاسم خلف منجر شد و معروف الحاج جابر از صحنه درگيري عقب نشيني کرد و به حيفا بازگشت . اما پليس چگونه اطلاع يافت که گروه مجاهدان در نزديکي روستاي کفرقود مستقر هستند؟کوهين به اين پرسش پاسخ مي دهد : روز 17نوامبر اداره پليس اطلاع يافت که 30مسلح در غاري در نزديکي روستاي کفر قود در استان جنين پنهان شده اند. در پي دريافت اين گزارش 200 مأمور پليس از حيفا به منطقه اعزام شدند. که نيمي از آنان به عنوان نيروي ذخيره در اداره پليس جنين استقرار يافته و بقيه نيروها عازم روستاي کفر قود شدند . هنگامي که گروه القسام اطلاع يافتند نيروهاي پليس به آنان نزديک مي شوند 25تن آنان موفق شدند پشت درختان زيتون سنگر بگيرند . در حالي که 3نفرشان در غار در حال خواب بودند. در نتيجه تبادل آتش محمد ابوقاسم خلف توسط پليس انگليسي کشته شد. در پي اين درگيري ها که تا غروب آفتاب ادامه داشت و شماري از نيروهاي طرفين کشته شدند، هاوس افسر انگليسي فرمانده نيروهاي مهاجم از ترس بروز يک فاجعه ميان سربازان انگليسي دستور آتش بس صادر کرد. زيرا اين احتمال وجود داشت که نيروهاي انگليسي به علت تاريکي هوا به طرف يکديگر تيراندازي کنند.
شامگاه آن شب شيخ عزالدين القسام و ساير همرزمانش در تاريکي شب از روستاي کفر قود به سمت روستاي شيخ زيد جائي که شيخ سعيد حسان يکي از مجاهدان عضو گروه آنجا بود عقب نشيني کردند. عربي البدوي که ميان راه احساس کرده بود جاسوسان تعقيب شان مي کنند از القسام خواست اجازه دهد افراد کمي استراحت کنند تا به مشکل جاسوسان هم رسيدگي نمايند.
عربي البدوي در اين باره اظهار مي دارد:به رغم تفاوت سني زيادي که با القسام داشتم ولي ايشان به ديدگاه هايم احترام خاصي قائل بود. من با آگاهي از اينکه جاسوسان زيادي در روستاهاي منطقه گروه مجاهدان را تعقيب مي کنند، پيشنهاد کردم که گروه به دو دسته تقسيم شود. گروهي به سمت شمال و به طرف شهرهاي حيفا و ناصره حرکت کند. و در مسير خود خطوط راه آهن و تلفن انگليسي ها و يهوديان را تخريب کند و آنگاه به سمت روستاي نورس جائي که شيخ فرحان السعدي حضور دارد پيشروي نمايد . زيرا اين دسته در آن منطقه آزادي عمل بيشتري خواهد داشت و از تعقيب جاسوسان درامان خواهد بود. گروه دوم به منطقه يعبد برود و به مجاهدان مستقر در آنجا بپيوندد. اين طرح مورد رضايت القسام قرار گرفت و بيدرنگ گروه مجاهدان به دو دسته تقسيم شد . دسته اول از 10مجاهد شکل گرفت و فرماندهي آن به عهده شيخ داود الخطاب سپرده شد.
عربي البدوي مي افزايد:دسته دوم که شيخ شهيد فرماندهي آن را بر عهده داشت، و من هم در ميان شان بودم به سمت مناطق غرب و يعبد حرکت کرد. اين دسته ضمن اينکه بارها ي سنگين از قبيل تفنگ، مهمات سرنيزه، لباس ، خوراک، و ديگر لوازم سفر حمل مي کرد در ميان راه با کمبود آب مواجه شد. از شيخ تقاضا کردم که کمي توقف کنيم و به جستجوي آب بپردازيم شيخ پاسخ داد که دسترسي به آب در اين منطقه امکان پذير نيست. زيرا شيخ حسن الباير که از وجب به وجب اين منطقه شناخت دارد گفته که فاصله نزديکترين سرچشمه آب تا اينجا حدود 10کيلومتر است . ولي با اين وصف شيخ دستور توقف داد و من و دو نفر ديگر در حالي که نمي دانستيم بايد به کدام سمت برويم. به جستجوي آب پرداختيم . حدود 60متر از دسته دور نشده بوديم که به صخره اي برخورد کرديم . زير صخره چاه آبي زلال وجود داشت که ظروف خود پر کرده و به سمت همراهان خود بازگشتيم. افراد دسته پس از سيراب شدن و کمي استراحت به راه شان به سوي روستاي شيخ زيد ادامه دادند.
از روز 19نوامبر حرکت گروه با دشواري هاي فراوان صورت مي گرفت. انگليسي ها با اطلاعاتي که به دست آورده بودند اسامي افراد گروه، مسيرشان و نوع اسلحه شان را شناسائي کرده بودند. تحقيقات فشرده پليس نشان داد که حرکت اين گروه ابتدا از روستاي فقوعه آغاز شده و تا منطقه يعبد ادامه داشته است . روز 18نوامبر سال 1935پليس هشت تن از اهالي روستاي فقوعه را بازداشت و مورد بازجويي قرار داد و از تحرکات گروه القسام سرنخي پيدا کرد. در همان حال دهها تن از افسران و مأموران پليس با لباس مبدل کارگران ، کشاورزان يا رفتگران وارد منطقه جنين شد ه و ميان شهروندان پراکنده شدند و به جمع اوري اطلاعات درباره مجاهدان گروه القسام پرداختند.
خبرنگار روزنامه فلسطين در توصيف اوضاع آن روز شهر جنين نوشت: شهر جنين به علت حضور انبوه نيروهاي نظامي و لباس شخصي پليس با تجهيزات نظامي شان به ميدان جنگ شباهت داشت . امروز مراسم تشيع پيکر شهيد محمد ابوقاسم خلف در شهر جنين با شکوه خاصي برگزار شد . بازرگانان و شخصيت هاي برجسته و اقشار گوناگون مردم در اين مراسم حضور داشتند. با وجودي که مردم از هويت شهيد شناخت کافي نداشتند ولي نسبت به او به شدت ابراز همدردي کردند. اين مراسم به نوعي به تظاهرات سياسي بر ضد اشغالگران انگليسي و يهوديان غاصب تبديل شد.

شهاد القسام در يعبد
 

شيخ عز الدين القسام و مجاهدان همراه روز سه شنبه 19نوامبر سال 1935به روستاي شيخ زيد رسيدند و مستقيما وارد منزل شيخ سعيد الحسان شدند. بامداد چهارشنبه 20نوامبر ده ها افسر و مأمور پليس از شهرهاي حيفا، نابلس، ناصره، بيسان و طولکرم روستاي يعبد را به محاصره در آوردند . القسام به محض آگاهي از احضار اين همه نظامي به منطقه پس از اقامه نماز صبح همراه يارانش به جنگل هاي يعبد حرکت کرد. گروه القسام در مسير حرکت خود با دسته اي از نيروهاي پليس برخورد و به سمت آن ها تيراندازي کردند. با آغاز تبادل آتش موقعيت القسام و همرزمان او توسط نيروهاي پليس شناسايي شد و به محاصره حدود 200تن از نيروهاي انگليسي و همکاران فلسطيني شان در آمد. در ساعت شش بامداد کاپيتان رايس رئيس اداره پليس حيفا به وسيله هليکوپتر بر فراز منطقه درگيري به گشت زني پرداخت و نيروهاي پليس را در شناسائي محل استقرار گروه القسام راهنمايي مي کرد.
هنگامي که شيخ عز الدين القسام احساس کرد نيروهاي پليس به سنگرهاي مجاهدان نزديک مي شوند به ياران خود دستور داد تا آخرين نفس مقاومت کنند و بکوشند با نيروهاي بومي فلسطيني درگير نشوند و فقط به سوي نيروهاي انگليسي تيراندازي کنند. ولي افسران انگليسي نيروهاي همکار فلسطيني را در خطوط مقدم درگيري قرار داده بودند، ضمن اينکه اين نيروها از حقيقت ماجرا و هويت کساني که قصد دارند با آن ها بجنگند آگاهي نداشتند. درگيري هاي تن به تن تا ساعت 10بامداد ادامه يافت و شيخ عز الدين القسام در درگيري هاي حضور فعال داشت و با تفنگ و کلت کمري شجاعانه با اشغالگران مي جنگيد.
شيخ عزالدين القسام و مجاهدان همسنگر او در نبرد با اشغالگران انگليسي و صهيونيست هاي غاصب مقاومت شجاعانه و سرسختانه از خود نشان دادند، ولي بيشتر فلسطيني ها که قول داده بودند القسام را ياري کنند، در اين جنگ نابرابر مجاهدان را تنها گذاشتند تا مظلومانه به لقاء الله بپيوندند. سرانجام در اين نبردها شيخ مجاهدان شهيد عزالدين القسام و دو تن از همرزمانش به نام هاي شيخ يوسف الزيباوي و عطيفه مصري در کوهستان هاي يعبد نزديک شهر جنين به درجه رفيع شهادت نائل آمدند. در پايان اين نبرد و تزجيرالد رئيس اداره پليس نابلس که در درگيري با مجاهدان شرکت داشت به پيکر شهدا هتک حرمت کرد در همان حال يک فلسطيني از پرسنل پليس انگليس به نام ميخائيل ابوالزلف به شهيد القسام و ديگر شهداي اين واقعه دشنام داد.

پيامدهاي شهادت القسام
 

شهادت مظلومانه شهيد شيخ عزالدين القسام پيامدها و بازتاب گسترده اي در سرزمين هاي اشغالي فلسطين برجاي گذاشت. در پي اين قيام خونين بيدرنگ واکنش هاي انقلابي به جنايت اشغالگران انگليسي آغاز شد و مطبوعات فلسطين نيز با ارائه تحليل و تفسيرهاي گوناگون حرکت جهادگرانه جنبش القسام را ستودند. چند ماه از شهادت القسام نگذشته بود که نيروهاي انقلابي در آغاز سال 1936و در پاسخ به اهانت و تزجيرالد رئيس اداره پليس نابلس به پيکر شهيد القسام يک بمب دست ساز در منزل او جاسازي کردند که او هنگام انفجار در خانه نبود و از اين اقدام انقلابي جان سالم به در برد.
از سوي ديگر شهادت القسام در دل صهيونيست هاي غاصب ترس و وحشت و نگراني به دنبال داشت . اخبار و گزارش هايي که آن روزها در مطبوعات صهيونيستي انتشار يافت صحت اين مطلب را تائيد مي کند. همراهي گسترده مردم با شهيدان همواره تاثيرات عميقي در دگرگوني روند مقاومت ملت فلسطين در برابر انگليسي ها و مهاجران يهودي داشته است . تا جايي که اين واکنش ها نقطه عطفي مهم و تاريخي در روند مبارزات خستگي ناپذير ملت فلسطين به شمار مي رفته است.
با آغاز سال 1937انتقامگيري از قاتلان شهيد القسام ابعاد تازه تري به خود گرفت و در ميخائيل ابو الزلف يکي از عوامل شرکت کننده در اين جنايت در شهر جنين به قتل رسيد. همچنين دو پليس انگليسي به ضرب گلوله مجاهدان فلسطيني کشته شدند. به هر حال مي توان شهادت القسام و شکست طرح هاي او را به دو علت جستجو کرد:
علت اول: قتل موشيه روزنفيلد که بر خلاف خواست و اراده القسام انجام گرفت توجه پليس را به مکان استقرار انقلابيون برانگيخت و حرکت شان در روستاها را به منظور بسيج هرچه بيشتر نيروي مجاهد ناکام ساخت، همچنانکه فرصت غافلگيري نيروهاي انگليسي را از دست آنان گرفت.
علت دوم : مجاهدان در اولين درگيري با نيروهاي پليس در ارتفاعات فقوعه گمان کرده بودند بانيروهاي پليسي اندکي درگير مي شوند ولي با آغاز تبادل آتش با انبوه نيروهاي مسلح و با استعداد و مجهز به انواع اسلحه روبه روشدند. اين در حالي است که مجاهدان تعدادشان بيش از 9تن نبوده است . در بررسي جهاد و مبارزه القسام شايسته است اين سؤال مطرح شود که آيا نبرد يعبد، نقطه پايان حرکت و تلاش القسام بوده است ؟پيش از پاسخ مثبت يا منفي به اين پرسش لازم است نکات ذيل را مورد بررسي قرار داد.
1ـ گروه شهيد القسام در اين حرکت انقلابي، روح متعالي اسلام اصيل را به نمايش گذاشتند. فلسطيني ها دانستند که هدف اصلي اين گروه جهاد در راه خدا و دفاع از اعتقادات اسلامي در برابر تهاجم فرهنگي بيگانگان بوده است . مجاهدان در مسير حرکت خود ميان روستاها از اقامه نمازهاي پنجگانه به طور جماعت هرگز غافل نبودند . شب هاآتش مي افروختند و قرآن تلاوت مي کردند و شيخ براي آنان حديث جهاد و شهادت روايت مي کرد . زماني که به شهادت رسيدند يا اسير شدند، هر کدامشان يک جلد قران کريم همراه داشت . در عمامه شيخ شهيد نيز پس از شهادت يک برگ دعا به اين مضمون يافته شد:«پروردگارا در اين گامي که برداشته ام از شر شيطان به تو پناه مي برم... در برابر قدرت و ابزارهاي آتشين کافران به قدرت تو پناه ميبرم... از شر همه دشمنان به قدرت خدا پناه ميبرم... خداوند عزيز و توانا را ستايش مي کنم و به پيامبران درود مي فرستم. از خداوند مسئلت دارم دين اسلام را پيروز گرداند».
شيخ با همراه داشتن اين دعا در ميدان جهاد قصد داشت اين پيام را به مردم برساند که از نظر دين اسلام دعا و عمل ملازم يکديگر هستند. دعا و تفنگ نبايد از هم جداشوند. شيخ شهيد در پاسخ به فرياد يکي از فلسطيني هاي پرسنل پليس انگليس که خواهان تسليم شدن مجاهدان شده بود پرخاشگرانه فرياد برآورد که ما هرگز تسليم نمي شويم. ما در راه خدا و ميهن به جهاد برخاسته ايم . شيخ سپس به يارانش خيره شد و به آنان گفت با شهادت در راه خدا بميريد . ملت فلسطين اکنون اين پيام القسام را درک کرده و دربرابر زندگي خفت بار در کنار دشمنان، و مقاومت و مرگ شرافتمندانه را انتخاب کرده است.
2ـنبرد يعبد، نخستين رويارويي مسلحانه ميان فلسطيني ها و اشغالگران انگليسي از زمان اشغال اين سرزمين بوده است . در اين رويارويي اين حقيقت ثابت شد که انگليس دشمن شماره يک و علت اصلي همه مصيبت هائي است که بر مردم فلسطين وارد آمده است. اين رويارويي همچنين ماهيت رهبران جنبش ملي و سران احزاب سازشکار فلسطيني را که به تفاهم و گفت و گو با انگليسي معتقد بودند زير سؤال برد. با گذشت چند روز از اين رويارويي شيخ سليمان التاجي الفاروقي سردبير روزنامه پرتيراژ الجامعه الاسلاميه طي سرمقاله اي به سران فلسطين که تنها دنبال تأمين منافع شخصي شان هستند به شدت حمله کرد و آنان را به بي مسئوليتي نسبت به آرمان هاي ملي و بي مبالاتي نسبت به وظايفي که خود را متولي آن ساخته اند متهم کرد. الفاروقي همچنين به نشست هاي بيهوده ائتلاف احزاب سياسي فلسطين به رياست حاج امين الحسيني مفتي قدس به شدت انتقاد کرد و نوشت : اگر سران اين احزاب گردهم مي آيند تا يادداشت اعتراض آميزي را بنويسند يا براي ديدار با مسئولان انگليسي اظهار تمايل کنند يا از وضع موجود انتقاد نمايند، همه تلاش هاي آنان به برکت اقدام شجاعانه و شيوه مبارزه جديد شهيد القسام بوده است.
ابن الوليد يکي ديگر از روزنامه نگاران فلسطيني طي مقاله اي به تشريح ماهيت استعمارگران و حال وروز امت عربي پرداخت و نوشت :شهادت شيخ عز الدين القسام و ياران پاک صفت او بهترين نشانه شکست سياست هاي دولت استعماري انگليس در فلسطين مي باشد . ابن الوليد با اشاره به تلاش انگليسي ها براي مخدوش کردن ارزش قيام و اهداف القسام افزود:هم اينک ملت با آگاهي از واقعيت قيام القسام به او خوش گمان شده و جايگاه او و ياران او را محترم و شايسته مي داند. به درستي که رويارويي يعبد به سودآرمان منافع ملت فلسطين تمام شد، و خواب راحت استعمارگران را آشفته کرد . اين رويارويي بيش از هزاران يادداشت اعتراض آميز کارساز تر بود. سران احزاب ائتلافي وظيفه دارند در راهکارهاي خود تجديد نظر کنند . آنچه امروز براي آن ها سودمند است داشتن عزم و اراده است.
روزنامه فلسطين نيز در سرمقاله روز سه شنبه مورخ 1935/11/23قدرداني توده مردم از حرکت مجاهدان قهرمان جنبش القسام را ستود و نوشت:اگر انگليسي ها گمان کرده اند که با تکيه بر قدرت نظامي شان و مباهات به ناوگان هاي دريايي و هوايي شان مي توانند براعراب حکومت کنند و حق حيات را از ملت هاي عرب بگيرند سخت در اشتباهند.
مسخره آور اين است که استعمارگران انگليسي همزمان با قيام القسام پايگاه بزرگ دريايي با استحکامات وسيع در بندر حيفا احداث کرده و يک ناوگان بزرگ دريايي و صدها هواپيماي جنگي در آن مستقر کرده اند. خنده آور اين است که القسام اين همه اقدامات را از نزديک دربندر حيفا ببيند و قيام نکند . شايد سياستمداران انگليسي بگويند که القسام در برابر سپاهيان آن ها عددي نيست ولي ما به آنان مي گوئيم که در زمينه به زانو در آوردن فلسطيني ها شکست خورده ايد، و بدانيد که با قيام القسام جهاد واقعي فلسطيني ها براي رهايي و دستيابي به آزادي و استقلال آغاز شده است.
3ـ اقشار گوناگون مردم سرتاسر فلسطين در برابر شهادت شيخ عز الدين القسام واکنش هاي گسترده اي نشان دادند. اين واکنش ها نشان داد که انديشه مقاومت و شهادت در راه خدا و آزادي ميهن جايگاه خاصي در ذهن و هوش مردم اين سامان دارد. پس از شهادت القسام «يعبد»به مکتب شهادت و ايثار و فداکاري تبديل شد. به مردم انگيزه داد تا براي رهايي از استعما ر و بيعدالتي راه جهاد و شهادت را گزينش کنند. عبدالله ابومخلص با انتشار مقاله اي در توصيف تأثير معرکه يعبد بر قيام همگاني ملت فلسطين که پس از شهادت القسام آغاز گرديد نوشت : بي ترديد شهادت القسام و ياران وفادار و فداکار او نقطه عطفي در آغاز قيام و انقلاب فراگيري بود که به مدت يکسال در سرتاسر فلسطين ادامه داشت.
اما عمر ابوالنصر نويسنده فلسطيني بر اين باور است که انقلاب همگاني و سراسري در سرزمين هاي اشغالي فلسطين در آوريل سال 1936آغاز نشد. بلکه آغاز واقعي انقلاب را بايد روز تشييع پيکر شهيد القسام دانست . روزي که زنان، مردان و جوانان شهر حيفا سياهپوش شدند و در نهايت غم و اندوه پيکر اين شهيد بزرگوار را به خاک سپردند. بدينسان خداوند بزرگ اراده کرد تا پيکر بي جان القسام به نماد عشق و احساس به ميهن دوستي و يادآور صحنه هاي ايثار و فداکاري و چراغ راه افراد سرگردان باشد.
بررسي نکات سه گانه فوق الذکر سخن منطقي به نظر مي رسد که شهادت القسام در يعبد به معني نقطه پايان يک انديشه و يک جنبش، يا نقطه پايان آرمان هاي آزاديخواهانه و عدالتجويانه نيست . چه بسا القسام با شهادت خود به آرزوهاي ديرينه خود رسيد و سنگ بناي جهاد و مقاومت را در فلسطين به زمين زد. امين سعيد تاريخ نگار فلسطيني در پاسخ به ادعاهاي کساني که قيام القسام را بيهوده عنوان کردند، و گفتند که ياران نزديک و اعضاي جنبش پس از شهادت او پراکنده شدند تأکيد کرده است که روند حوادث نشان داد که جنبش القسام به صورت يک تشکيلات قدرتمند و منظم و فراگير به راهش ادامه داده و ياران و طرفداران فراواني کسب کرده است.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 55