القسام؛مبارزي خستگي ناپذير برضداشغالگران(1)


 

حسین عمر حماده، پژوهشگر فلسطینی




 

مروري برگوشه هاي ناشناخته مبارزات القسام
درآمد
 

پژوهشگران متعهدي که براي شناخت زندگي و راهکارهاي شهيد شيخ عزالدين القسّام در زمينه تحکيم ساختار فرهنگ و تمدن اسلامي و عربي و شناساندن مراحل تاريخي صد سال اخير فلسطين گام برداشتند، تعدادشان اندک است. ولي آقاي حسين عمر حماده انديشمند توانا و پژوهشگر مسائل فلسطين يکي از همين معدود افرادي است که ضمن بررسي منابع مختلف تاريخي، مقاله ارزشمندي درباره گوشه هاي ناشناخته زندگي و مبارزات خستگي ناپذير شهيد القسام تهيه نموده است . که آن را با هم مي خوانيم:
به منظور مطالعه و بررسي زندگي ،انديشه و راهکار جهادي شيخ عز الدين قسام(1882-1935)به منابع فراوان پژوهشي و تاريخي رجوع کردم. در حين مراجعه به اين منابع، بخشي از آن ها را به سبک انشاء گونه و ساده و بخش ديگر را به سبک سيره رجال، يا زندگي نامه شخصيت هاي تاريخي يافتم. در اين بازنگري احساس کردم که برخي از نويسندگان هم از روي عمد کوشيده اند واقعيت ها را متناسب با سليقه ها و ديدگاه هاي شخصي شان تدوين کنند. اما مفاهيم اسلامي، ارزشهاي انساني، انبوه تجربيات گذشته، شناخت ،آگاهي و سير و سلوک شيخ شهيد عزالدين القسام که در تلاش براي سازندگي ساختار افکار عمومي، از آن بهره گرفت جايگاه با اهميتي در پژوهش هاي محققان نداشته است. شايسته بود پژوهشگران و محققان، شهيد القسام را به عنوان انديشمند و فرهيخته و رهبر مهم ملي و سرنوشت ساز در شرايط استثنايي از تاريخ معاصر اعراب در رويارويي با تهاجم همه جانبه استعمار و صهيونيسم به کشورهاي عربي و اسلامي معرفي مي کردند . به هر حال اين پژوهش را با استناد به عوامل زير تهيه کرده ام تا امکان شناخت هر چه بهتر القسام براي علاقمندان امکان پذير باشد:
1ـ اين پژوهش به تفحص در مراحل مختلف سيره و زندگي القسام، شامل چگونگي پرورش انديشه، استعداد و سفرهاي او براي کسب دانش و جهاد با بيگانگان در سوريه و فلسطين تا شهادت ارتباط دارد.
2ـ اين پژوهش با استناد به گفت و گو با شخصيت هاي زنده و معاصر و همراه القسام در زادگاهش جبله يا در پايگاه هاي پيکار سازماني در حيفا يا در ميدان عمليات مسلحانه در جبل صهيون و جنگل هاي يعبد تهيه شده است.
3ـ از اسناد خطي و دست نويس يا چاپ شده حاوي ديدگاه ها و عقايد و راهکارهاي شيخ عز الدين القسّام هنگام حضور در شهر فلسطيني حيفا و نيز شيوه هاي تبليغ و دعوت براي جهاد از تنها کتاب او که در سال 1925در دمشق منتشر شده کمک گرفتم.
4ـ براي تهيه اين پژوهش ، از گزارش ها و اسناد مخالفان فعاليت هاي جنبش القسّام ، از جمله اسناد دولت دست نشانده انگليس در فلسطين و مطبوعات آژانس يهود و گواهي برخي از نيروهاي پليس فلسطين که در تعقيب و مراقبت و محاصره و قتل القسّام و ياران او شرکت داشتند، استفاده نمودم .
5ـ استفاده از يادداشت هاي شخصي منتشر شده و منتشر نشده تعداد فراواني از شخصيت ها و مجاهدان فلسطيني.
در حقيقت نويسندگان و تاريخ نگاران فراواني فقط به بيان مبارزات خستگي ناپذير القسام بر ضد اشغالگران انگليسي و مبارزه با طرح برپايي ميهن قومي براي يهود قلم فرسايي کرده اند، و توجه خاصي به ابعاد شخصيتي القسّام به عنوان يک عالم دين، انديشمند و فرهيخته و اسلامگرا و يکي از پيشگامان نهضت اسلامي که آثار فکري و نهضتي او و مريدانش بسياري از کشورهاي عربي را فراگرفته است ننموده اند.

القسّام و جريان هاي فکري و مذهبي و سياسي آن مرحله
 

ديدگاه ها و انديشه ها و شيوه هاي مبارزات اصلاح طلبانه و جهادي القسّام تحت تأثير محيط فکري و سياسي او در زمان تحصيل در دانشگاه الازهر مصر بوده است. احتمال مي رود که در کلاس درس شيخ محمد عبده يکي از اعضاي شوراي مديريت دانشگاه الازهر و جماعت العروه الوثقي حضور داشته است . برنامه آشکار اين جماعت برانگيختن مردم بر ضد حکومت هاي دست نشانده بيگانه، مبارزه با استعمار با تمام امکانات، از بين بردن عوامل اختلاف ميان دولت هاي اسلامي، بستن روزنه هايي که استعمار از طريق آن به جوامع اسلامي نفوذ ميکرده، و ميان مردم به تفرقه و دو دستگي دامن مي زده تا منافع خود را تأمين کند.
روشن است که جريان دعوت براي وحدت اسلامي به منظور رويارويي با پيامدهاي حمله ويرانگر استعمار به سرزمين هاي اسلامي در ابتداي نيمه دوم از قرن نوزدهم شکل گرفت. اين جريان به اصول و مباني فرهنگي و تمدني اسلام و دعوت به فراگيري علوم پيشرفته تکيه داشت. زيرا آموزش و پرورش پيشرفته را تنها ابزار فرهنگ سازي، گسترش آگاهي، برانگيختن احساسات ملي و سازندگي افکار عمومي آگاه و خوش فکر مي دانست. به موازات اين جريان، گروهي نيز وجود داشت که از دولت عثماني طرفداري مي کرد ، و در مقابل آن گروه ديگري مخالف پان ترکيسم بود، و براي ناسيوناليسم عربي تبليغ مي کرد.
در چنين شرايطي شهيد القسام از بررسي راهکارهاي برخي سازمان هاي علني و سري در مناطق گوناگون جهان عرب که در نتيجه فروپاشي دولت عثماني متحمل شکست شدند، دور نبوده است. او از نزديک شاهد قيام شريف حسين امير مکه در تاريخ 1916/6/10بر ضد دولت عثماني و شکست اين قيام در نتيجه امضاي موافقتنامه سايکس -بيکوبين انگليس و فرانسه به منظور تجزيه و تقسيم کشورهاي عربي و صدور پيمان جيمز آرثر بالفور وزير خارجه وقت انگليس بوده است.
شيخ عز الدين القسام با شناخت ماهيت اين تحولات ، راهش را از آنان جدا ساخت و در جريان حمله ايتاليا به ليبي در سپتامبر سال 1911از موضع دولت عثماني حمايت کرد . او در اين زمينه مسلمانان را به جهاد و جمع آوري کمک هاي مالي به منظور پشتيباني از دولت عثماني فراخواند. او سرودي ساخت که عموم مردم آن را شعار خود قرار داده بودند و در آن براي شکست ايتاليايي ها در ليبي دعا مي کردند.
زماني که استعمارگران فرانسوي به سوريه يورش آوردند، القسام در سال هاي 1918-1919در جبله نيروهاي محلي را بر ضد متجاوزان سازماندهي و رهبري کرد. نيروهاي فرانسه در اين نبردها شکست سنگيني متحمل شده و به ناچار به پايگاهي در مجاورت روستاي زنقوفه در جبل صهيون در شمال فلسطين عقب نشيني کردند. همچنين با کشته شدن شيخ عمر البيطار يکي از فرماندهان مجاهدان در شمال سوريه، ياران او به نيروهاي عز الدين القسّام پيوستند.
در سال 1919هنگامي که کميته مشترک انگليسي -فرانسوي «کينگ کراين»به منظور نظر خواهي از مردم درباره تعيين سرنوشت سياسي سوريه و انتخاب کشور استعماري که در آينده بر سوريه قيموميت داشته باشد، وارد شهر لاذقيه شد. هيئتي نيز به عضويت عزالدين القسام از روستاي جبله به منظور ديدار با کميته مزبور عازم لاذقيه شد. القسّام در اين ديدار به رئيس کميته گفت :«نه قيموميت و نه حمايت شما را مي خواهيم».رئيس کميته به او پاسخ داد:فکر مي کنم که شما در شرايط ضعف و بي تجربگي قرار داريد، و نمي توانيد زمام امور کشورتان را در دست داشته باشيد و از آن دفاع کنيد.
القسّام به او گفت:«خير... ما توان اداره کشورمان را داريم و بجز ما هيچ کس توان اين کار را ندارد.
آنگاه القسام کتاب قرآن را از جيب بيرون آورد و به رئيس کميته گفت:«نگاه کنيد، قدرت ما در اين کتاب نهفته است».
اين در حالي است که اعيان و اشراف سرزمين سوريه بزرگ در ديدار با اعضاي کميته مزبور در قدس خواسته هاي ذيل را مطرح کرده بودند:
1ـاستقلال کامل سرزمين سوريه بزرگ از کوه هاي توروس در جنوب ترکيه گرفته تا کانال سوئز در شمال مصر و در چارچوب وحدت و تماميت سرزمين هاي اعراب.
2ـ خودمختاري فلسطين در چارچوب استقلال سوريه بزرگ و به عنوان بخش جدايي ناپذير از سرزمين سوريه، مردم فلسطين مختارند زمامداران خود را از ميان شخصيت هاي ملي انتخاب نمايند.
3ـ مردم فلسطين ضمن مخالفت با مهاجرت انبوه صهيونيست ها به اين سرزمين و اعتراض به رؤياها و آرزوهاي آنان، يهوديان بومي را که پيش از جنگ اول جهاني در فلسطين سکونت دارند به عنوان هموطن خود مي پذيرند.
نمايندگان فلسطين در کنگره عمومي مردم سوريه که در ماه ژوئيه سال 1919در دمشق برگزار شد حضور يافته و خواستار استقلال و يکپارچگي سرزمين سوريه بزرگ و مخالفت با اجراي پيمان بالفور شدند. اعراب فلسطين همچنين خطر مهاجرت يهوديان به اين سرزمين را که از اواخر قرن نوزدهم شکل منظم و سازمان يافته به خود گرفته بود احساس کرده و به مخالفت با آن برخاستند.
در آن مرحله ميان ديدگاه هاي جريان هاي فکري و مکاتب سياسي فلسطين و ساير کشورهاي منطقه تفاوتي وجود نداشت. فرزندان جوان فئودال ها، بازرگانان، روحانيون، فرهيختگان و کارمندان دولت به سطح آگاهي نسبي رسيده بودند و اصرار داشتند موقعيت هاي اجتماعي خود را حفظ نمايند ، و با هرگونه اصلاحات و دگرگوني اجتماعي مخالفت مي کردند. اين جريانات توده مردم را از برنامه ريزي اصولي براي پيکار و فعاليت سياسي و اجتماعي و در نهايت نبرد مسلحانه با نيروهاي استعمار گر و دست نشاندگان آن ها منع مي کردند. جريان هاي ياد شده بيشتر به فعاليت هاي تبليغاتي و تماس هاي ديپلماتيک سياسي با محافل خارجي تمايل نشان مي دادند.
در اين ميان برخي از روشنفکران فلسطيني طرفدار دمکراسي غرب، مفاهيم فوق الذکر را ملاک حرکت و عمل خود قرار داده بودند، و سرانجام در برابر قدرت استعمارگران و شهرک نشينان صهيونيست و عدم امکان پيروزي بر آنان سرتسليم فرود آوردند . با اين وصف نااميدي کامل از سياست دولت انگليس مبني برتأمين يکي از اهداف سياسي و اساسي اعراب موجب انحلال کميته اجرايي کنگره مردم سوريه شده بود. کميته اي که به هيچ وجه به خشونت يا حمل اسلحه دربرابر استعمار گران متوسل نشد و تنها به مقاومت مسالمت آميز اکتفا نمود. اين در حالي است که القسام و ياران او خود را براي رويارويي مسلحانه آماده مي کردند وهنگامي که جنگ بر آنها تحميل شد،پايبندي خود رابه رويارويي مسلحانه به نمايش گذاشتند.

روابط القسّام و شيخ محمد القصّاب
 

بررسي زندگي شيخ محمد کامل القصّاب(1873 1954)مي تواند بخشي از پيشينه تاريخي فعاليت القسّام در فلسطين و نيز ماهيت نقش و ميزان تأثير گذاري برخي از دوستان نزديکش در تبلور افکار و انديشه هاي مجاهدان جنبش القسام پس از شهادت او را آشکار سازد. القصّاب نيز مانند القسّام در دانشگاه الازهر تحصيل کرده، و تفسيرقرآن را در محضر درس شيخ محمد عبده آموخت. او با همکاري عبدالغني العريسي، توفيق البساط، عارف الشهابي، رشدي الشمعه و ديگران «جمعيت عربي جوان»را تأسيس کرد و در سال 1914به مصر اعزام شد تا با سران گروه موسوم به «گروه عدم تمرکز» در خصوص موضع اعراب در صورت مشارکت دولت عثماني در جنگ جهاني اول مشورت کند. کساني که القصّاب با آنان مشورت کرد اتفاق نظر داشتند که ورود دولت عثماني در جنگ، چه به پيروزي آلمان يا متفقين منجر شود به سود منافع مسلمانان و اعراب نخواهد بود. با اين وصف القصّاب با چنين ديدگاهي به دمشق بازگشت.
با وجودي که محب الدين الخطيب تاکيد کرده که القصّاب از سوي «جمعيت عربي جوان» به قاهره اعزام شده است، ولي نام و مشخصات او در پرونده بنيانگذاران يا اعضاي جمعيت مزبور قيد نشده است. به هر حال پس از گذشت يک ماه از بازگشت القصّاب به دمشق، توسط عوامل طرفدار«حزب اتحاد و ترقي»ترکيه دستگير و به روستاي عاليه در کوهستان هاي مرکزي لبنان تبعيد شد . او به مدت 40روز در عاليه زنداني بود، تا اينکه توانست زندانبانان را قانع کند که سفر او به قاهره دلايل فرهنگي داشته و در اين سفر به امور مدرسه شخصي خود «الکامليه»رسيدگي کرده است . بدين صورت خود را از اتهام دست داشتن در فعاليت هاي سياسي بر ضد دولت عثماني تبرئه کرد و پس از آزادي به دمشق بازگشت.
«جمعيت عربي جوان»در سال 1915ميلادي القصّاب را به حجاز اعزام کرد تا در ديدار با شريف حسين امير مکه ميزان ظلم و ستم «حزب اتحاد و ترقي» را براي او شرح دهد و او را به قيام بر ضد دولت عثماني تشويق کند. القصاب تا مدتي پس از آغاز انقلاب شريف حسين بر ضد دولت عثماني در تاريخ 1916/6/10در شهر مکه اقامت داشت.
درآن برهه مستر استورزمشاور دارالحمايه دولت انگليس در قاهره با سران «گروه عدم تمرکز»ديدار کرد و اهداف سفر پيشين القصّاب به قاهره را از آنان جويا شد. به نظر مي رسد که سران «گروه عدم تمرکز» به ويژه رشيد رضا و رفيق العظم در ديدار با استورز ابراز تمايل کردند که فرستاده اي را براي ديدار با عبدالعزيز آل سعود امير نجد و برخي پادشاهان عرب اعزام نمايند ، تا از يکطرف با ديدگاه هاي آنان آشنا شوند، و از طرف ديگر جزئيات ديدارهاي خود را با انگليسي ها به منظور دستيابي به ديدگا ه مشترک به آگاهي آنان برسانند.
امين سعيد نويسنده مصري در اين باره نوشته است که سران «گروه عدم تمرکز» و نماينده دولت انگليس به توافق رسيدند که اين گروه نمايندگان قابل اعتمادي به کشورهاي عربي اعزام کند تا در ديدار با پادشاهان و نخبگان جهان عرب، درباره اوضاع جاري بحث و رايزني نمايند. استورز متقابلاً موافقت کرد هزينه و کليه مخارج اعزام هيئت ها را پرداخت کند. براساس اين توافق محب الدين الخطيب و عبدالعزيز العتيقي رهسپار بصره شدند، و شيخ محمد القلقيلي نيز قرار بود عازم فلسطين شود که به علت آغاز جنگ جهاني اول در تاريخ 1914/10/31سفر او ناکام ماند.
در بررسي اسناد و مدارک آرشيو دولت انگليس، ماهيت اين تحرکات و ارتباطات آشکار است. در يکي از اين اسناد آمده است که مستر شيتام کاردار کميسارياي عالي انگليس در قاهره تلگرافي به وزير خارجه کشورش فرستاد و در آن گفت:«مسئولان گروه جنبش عربي که در قاهره اقامت دارند، قبلا درباره موضع دولت انگليس در صورت شرکت دولت عثماني در جنگ توضيحاتي به سازمان اطلاعات انگليس ارائه داده اند. برحسب متن تلگراف تان پاسخ لازم را به آنان داده ايم. آنان فرستادگان مورد اعتمادشان را گزينش کرده و به سوريه و فلسطين اعزام کردند، تا پيام شفاهي به رهبران عرب در آن سرزمين ها برسانند. در اين خصوص مبالغ قابل توجهي پول نيز در اختيار مسئولان گروه جنبش عربي گذاشته شده تا آن را با صلاحديد خودشان به مصرف برسانند. در اين اسناد به اسامي فرستادگان اعزامي به سوريه و حجاز اشاره نشده است . ولي ايلي خضوري، در اولين کتاب خود به نام«انگليس و خاور ميانه»هويت فرستادگان مزبور را فاش کرد ه و نوشته است که آنان در خدمت اهداف انگليس عمل مي کردند. خضوري در کتاب ديگري تحت عنوان «سردرگمي اعراب و انگليس»نوشته است »:سليمان موسي هر گونه ارتباط محب الدين الخطيب با انگليسي ها را نفي مي کند. ولي تلگراف هاي کميسارياي عالي انگليس در قاهره به روشني مشخص کرده اند که الخطيب و ساير فرستادگان جنبش عربي با پشتيباني مالي انگليس مسافرت کردند.
القصّاب يکي از فرستادگاني بود که به طرف شريف حسين امير مکه رفت و مورد مهر و محبت او قرار گرفت و در مورد مسائل اعراب با او مشورت مي کرد. ولي ديري نپائيدکه القصاب به قاهره منتقل شد و در آنجا حزب اتحاد سوريه را تأسيس کرد. به اين دليل که زمينه فعاليت هاي سياسي در مصر وسيعتر از حجاز بود. القصاب در قاهره يادداشتي را تهيه و تقديم مقام هاي انگليسي کرد که به «يادداشت هفت شخصيت سوري»شناخته شد. اين يادداشت اينگونه آغاز شده است :«پس از نااميدي از امکان رعايت دمکراسي توسط حکومت شريف حسين»حجاز را ترک کردم. همچنين گفته شده که هفت شخصيت سوري در يادداشت مزبور اهداف انگليس از امضاي موافقتنامه سايکس - بيکو و صدور پيمان بالفور را جويا شده اند . دولت انگليس و مارشال النبي فرمانده ارتش انگليس در خاور ميانه روز 17اکتبر سال 1918به اعراب چنين قولي دادند:«متفقين شرافتمندانه متعهد مي شوند که اوضاع خاورميانه را بر اساس خواسته هاي ملت هاي آن بهبود بخشند. شکي نيست که متفقين با حسن نيت به آرمان اعراب نگاه مي کنند».
شيخ محمد کامل القصّاب پس از توقف جنگ جهاني اول به دمشق بازگشت و کميته عالي ملي را تأسيس کرده و از حکومت فيصل فرزند شريف حسين در سوريه پشتيباني به عمل آورد. ولي زماني که اين حکومت در ژوئيه سال 1920سقوط کرد به شهر حيفا گريخت و بين فلسطين و مصر و يمن رفت و آمد مي کرد. در صنعا به ديدار امام يحيي حميد الدين پادشاه يمن شتافت و در سال 1925عبدالعزيز آل سعود پادشاه عربستان او را به مکه فراخواند، و پست مدير اداره آموزش و پرورش حجاز را به او سپرد. ولي در حجاز به بيماري اسهال خوني مبتلا شد و براي درمان به فلسطين بازگشت، و پس از ده سال معالجه بهبود يافت.
فعاليت هاي چند جانبه القصّاب در طول مدت درمان در فلسطين قابل توجه پژوهشگران بوده است. گفته شده که او در زمينه تجارت و خريد و فروش املاک و دخالت در امور سياسي فعال بوده و مدتي نيز مديريت مدرسه اسلامي البرج در حيفا را برعهده داشت. او دانش آموزان يتيم و مستمند را که مدير پيشين بدون دريافت شهريه ثبت نام کرده بود از مدرسه اخراج کرد. در ازاي سختگيري هاي القصّاب «جمعيت آموزش و تبليغات اسلامي»حيفا توسط حسن شبلاق و دکتر سعيد عوده و محمد علي دلول تأسيس شد.
در طول مدت مديريت القصّاب در مدرسه اسلامي البرج، القسّام و برخي از اساتيد به علت ناهمخواني با اخلاق تند و روش هاي سخت گيرانه او از تدرس کناره گيري کردند. القصاب در عين باهوشي، تا حدود زيادي خودخواه بود و همه دوستان را از خود مي راند. شيخ سليمان عبدالقادر ابوحمام يکي از اساتيدي که توسط القصّاب برکنار شده نقل کرده است که روابط القسّام و القصّاب در آغاز خوب بود، ولي به علت رسيدگي القسّام به امور مجاهدان و فعاليت هاي دامنه دار فرهنگي و اجتماعي، اين روابط تيره شد و القسام بناچار از تدريس استعفا داد. روايت ديگري حاکي است که القسّام با روش هاي خشونت آميز القصّاب در تنبيه دانش آموزان، مخالف بوده است .
آقاي الحنفي يکي از مجاهدان جنبش القسام بر اين باور است که ارتباطات و فعاليت هاي القسام تا ساعت هاي نيمه شب با حضور مستمر و روزانه او در مدرسه اسلامي البر ج همخواني نداشته و به همين علت از ادامه تدريس کناره گيري کرد . ولي نمي دانم چرا که القسام در ازاي انتقادات و اعتراضات فاحشي که به عملکرد القصاب مي شده از او دفاع مي کرده است. القسام روزي به منتقدان القصاب همچون عبدالله الحاج و عبدالسلام الناطور هشدار داد و به آنان چنين گفت :«بدانيد که ما مخالف انگليسي ها و يهوديان هستيم . اگر کسي به سوي شيخ کامل القصّاب دست دراز کند، دست او قطع مي شود».
با اين وجود القصّاب در تشييع پيکر القسّام در اواخر سال 1935شرکت کرد، ولي مسيرش را همگام با مردم تا قبرستان ادامه نداد و در نيمه راه به خانه بازگشت . البته با شهادت القسّام ارتباطات مجاهدان و طرفداران او با القصّاب ادامه يافت، و مجاهدان تا مدت هاي طولاني او را مشاور خود پس از القسّام در حيفا و در دمشق مي دانستند.
مجاهد ابوعلي سليمان مشهور به ابو حمام نقل کرده که پس از شهادت شيخ عزالدين القسام، شيخ محمد القصاب از مجاهدان بازمانده جنبش القسام خواست از پيوستن به مجلس اعلاي اسلامي که حاج امين الحسيني، مفتي فلسطين رياست ان را برعهده داشت خودداري کنند. با وجودي که اين مجاهدان به خواست القصاب ترتيب اثر ندادند، ولي او در پي گسترش عمليات مسلحانه جنبش القسام بر ضد پايگاه هاي ارتش و پليس انگليس و شهرک هاي صهيونيست نشين در سرتاسر فلسطين دوباره با آنان ارتباط برقرار کرد.
در حقيقت ديدگاه هاي مجاهدان جنبش القسّام نسبت به القصّاب متفاوت بوده است. ابوعلي سليمان بر اين باور است که مناسبات القصّاب هنگام اقامت در فلسطين با انگليسي ها خوب بوده کما اينکه روابط او با فرانسوي ها نيز هنگام اقامت در سوريه خوب بوده است. او در اواخر سال 1939در جريان ديدار با برخي از مجاهدان فلسطيني هنگام اقامت شان در دمشق در پي آغاز جنگ جهاني دوم، سندي را به آنان نشان داد که او در آن سند از موضع متفقين به ويژه انگليسي ها در جنگ در برابرکشورهاي آلمان وايتاليا پشتيباني مي کرده است. القصّاب پيش از تبعيد به فلسطين با شخصيت هاي فلسطيني ارتباط برقرار کرده بود، و در سال 1937پس از بازگشت به دمشق ،زماني که مورد عفو مقام هاي فرانسوي قرار گرفت اين روابط گسترش يافت.
محمد عزت دروزه يکي از شخصيت هاي فلسطيني آن دوره در ارتباط با نقش القصّاب در پايان دادن به اعتصاب عمومي و سراسري مردم فلسطين در سال 1936در خاطراتش چنين نوشته است :«شيخ کامل القصاب شامگاه چهارشنبه 1936/11/11در خانه من خوابيد. بامداد روز بعد سفير عربستان در دمشق تلگراف ملک عبدالعزيز پادشاه عربستان را تسليم او کرد. در اين تلگراف به شيخ محمد کامل القصّاب دستور داده شده بود که به حاج امين الحسسيني مفتي فلسطين بگويد که خواسته هاي متعارف و منطقي فلسطيني ها را تسليم نماينده دولت انگليس کند. اين تل گراف نشان مي دهد که پادشاه عربستان ابعاد قضيه فلسطين را نشناخته بود ، ولي به هر حال القصاب به ديدار حاج امين الحسيني رفت و مضمون تلگراف عبدالعزيز را به اطلاع او رساند.
کميته عالي ملي که القصاب رياست آن را برعهده داشت با ارسال تلگرافي براي پادشاه عربستان به او خبرداد که براي کميته سلطنتي انگليس پيام ارسال کرده و اوضاع جاري را شرح داده است. پادشاه عربستان مجددا با ارسال تلگراف جوابيه، اقدام القصاب را ستود و از او خواست با اعضاي کميته سلطنتي انگليس ديدار کند و اطلاعات لازم را در اختيار آنان قراردهد.
محمد عزت دروزه اظهار عقيده کرده که وفاداري کميته عالي عربي به عربستان، اين کميته را در موقعيت دشوار قرار داده و پيامدهاي ناپسندي در پي داشت. (حاج امين الحسيني مفتي فلسطين در خاطراتش گفته است که موسي کاظم الحسيني رياست اين کميته را برعهده داشت). القصاب روز پنج شنبه 1936/11/1پاسخ پادشاه عربستان به تلگراف کميته عالي عربي را به من نشان داد که در آن ابراز اميدواري کرده بود کميته مزبور با کميته سلطنتي انگليس همکاري کند. عبدالعزيز مخالفت کميته عالي عربي با همکاري با کميته سلطنتي انگليس را غير قابل توجيه دانسته و گفته بود که اصرار کميته عالي عربي به عدم همکاري با کميته سلطنتي انگليس به شکست تلاش هاي پادشاه عربستان منجر مي شود، و تلاش هاي کميته سلطنتي ناکام مي ماند.
دروزه ابراز عقيده کرد که پادشاه عربستان اميدهاي زيادي به موضع کميته عالي عربي داشته است. گويا اين کميته همه کاره است و کليد حل همه مشکلات در دست اوست. به رغم اينکه کليد همه مشکلات در دست دولت انگليس است، شايسته بود پادشاه عربستان تلاش هاي خود را روي متقاعد کردن دولت انگليس متمرکز مي کرد. ولي با اين وصف اين احتمال وجود دارد که دولت انگليس براي توقف انقلاب سراسري ملت فلسطين، با اصرار زياد از پادشاه عربستان خواسته بود پا در مياني کند، و عبدالعزيز بدون آگاهي از اهداف شوم و ابعاد توطئه پشت پرده انگليسي ها، به شخصيت هاي فلسطيني فشار وارد مي آورد.
دروزه در خاطرات خود مي افزايد: روز سه شنبه 1937/1/1تلگرافي از پادشاه عربستان به اين مضمون به دست القصّاب رسيد:«من همچنان به تلاش هاي خود ادامه مي دهم. انگليسي ها به من اطلاع دادند که همه بازداشت شدگان را آزاد کرده اند. موضع کيمته عالي عربي تلاش هاي اينجانب را با بن بست مواجه مي کند. مجددا از کميته عالي عربي تقاضا کرده ام در تصميم خود تجديد نظر نمايد و با کميته سلطنتي انگليس هر چند به طور پنهاني ديدار کند، تا زبانم در برابر انگليسي ها باز شود.
محمد عزت دروزه اضافه کرده که در واکنش به اين تلگراف يادداشتي به اين مضمون در دفتر خاطراتش نوشته است :«شک ندارم که انگليسي ها اهداف خاصي را دنبال مي کنند، و از پادشاه عربستان و ملک عبدالله پادشاه اردن خواسته اند به تلاش هاي خود براي توقف انقلاب ملت فلسطين ادامه دهند. انگليسي ها مي کوشند خشم پادشاهان عرب را عليه کميته عالي عربي برانگيزند. فلسطيني ها را مردمي خودخواه و نافرمان جلوه مي دهند. کاري مي کنند که پادشاهان عرب و فلسطيني ها نسبت به يکديگر بدبين شوند. از طرف ديگر آرزو دارند فلسطيني ها در نتيجه اصرار پادشاهان عرب از خواسته هاي خود بدون دريافت امتيازي چشم پوشي کنند و شروط انگليسي ها را بپذيرند . به هر حال اين احتمال وجود دارد که پادشاهان عرب هنوز نسبت به ابعاد توطئه هاي خطرناک انگليسي ها نا آگاهند».
کميته عالي عربي در پي دريافت تلگراف پادشاه عربستان تصميم گرفت هيئتي را به عراق و عربستان اعزام کند تا واقعيت ها را براي پادشاهان آن دو کشور شرح دهد. عضويت القصاب در اين هيئت بيانگر اين است که او به طور پنهاني به نمايندگي از عربستان در قضيه فلسطين نقش آفريني مي کرده است. از سوي ديگر کساني که در آن مرحله در مسائل سياسي فعاليت داشتند ، هر گاه به تماس با پادشاه عربستان نياز داشتند، به القصّاب رجوع مي کردند. زيرا پادشاه عربستان فوق العاده به او اعتماد داشت.
عوني عبدالهادي يکي از شخصيت هاي سياسي آن دوره در اين باره گفته است که شيخ کامل القصّاب سفير فوق العاده و مورد اطمينان پادشاه عربستان در فلسطين بوده است.
محمد حسين زيدان، پژوهشگر سعودي نيز در کتاب خاطرات خود تحت عنوان «القصّاب در خاطرات من»به بخشي از واقعيت هاي روابط القصّاب با خاندان هاشمي در اردن و آل سعود در عربستان در جريان فعاليت هاي سياسي او بر ضد حزب اتحاد و ترقي ترکيه پرده برداشته است. زيدان چنين نوشته است :«احمد بن جميعان العمري دوست پدرم که دومين گلوله را به سمت فخري پاشا فرمانده عثماني در منطقه آبار علي در نزديکي شهر مدينه منوره شليک کرد به من گفت که امروز دو نفر از اهالي سوريه وارد حجاز شدند و شريف حسين امير مکه به من گفت که آن دو نفر شيخ کامل القصّاب و محب الدين الخطيب هستند. آن دو به طور ناشناس و با لباس اعراب باديه نشين وارد حجاز شده بودند. آن دو را پنهان کرديم و به مکه فرستاديم . جاي تعجب است که فخري پاشا بخش اطلاعاتي خوبي در اختيار نداشته تا شورشگران بر ضد دولت عثماني را شناسايي و بازداشت کند. به ويژه که تعداد شورشگران در شهر مدينه زياد بوده است».
به هر حال القصاب و الخطيب وارد مکه شدند. و ناگهان القصاب به سمت مديريت آموز ش و پرورش مکه منصوب شد، و الخطيب روزنامه القبله را منتشر کرد. ولي آن دو ماندن در مکه را تحمل نکرده و مانند عزيز المصري زود هنگام به فلسطين بازگشتند. زيرا آن دو ديدگاه مستقل داشتند، و ديدگاه شان با شريف حسين بن علي صاحب نظر اصلي حجاز همخواني نداشت.
زيدان مي افزايد:«گاهي با القصّاب ديدار و تبادل نظر مي کردم . روزي در يکي از اين ديدارها به من گفت هنگامي که مي خواسته از شهر رياض بازگردد، عبد العزيز بن عبدالرحمن آل سعود امير منطقه نجد از او خواسته از ميان دوستانش دفتر داري را به او معرفي کند. القصاب با مشورت خالد الحکيم به توافق رسيدند که شيخ يوسف ياسين را به عبدالعزيز معرفي کنند. بالاخره شيخ يوسف به استخدام دفتر عبدالعزيز در آمد و به تدريج موقعيت خوبي کسب کرد».
زيدان اضافه مي کند :«روزي سيد حسين طه مدير مدرسه اي مرا به مراسم شام شيخ کامل القصّاب و مراد بيگ از افسران سلاح توپخانه ارتش سوريه دعوت کرد. القصاب در اين مراسم به حضار گفت که اگر زمام امور را به دست او بسپارند 90درصد جوانان عرب را به قتل مي رساند!مراد بيگ که مرد مسني بود به او پاسخ داد که اگر زمام امور به دست او سپرده شود 99درصد از روحاني نماها را به قتل مي رساند. به هر حال ديري نپائيد که القصّاب به فلسطين بازگشت و مانند يک سرخورده و سرگردان در مراسم تشييع پيکر شهيد انقلابي عز الدين القسام شرکت کرد».
در حقيقت ارتباطات و فعاليت هاي رنگارنگ القصاب، اين پرسش ها را مطرح مي کند که آيا تحرکات و رفتارهاي مشکوک او فرصت طلبانه بوده است ؟چه کساني پشت پرده ارتباطات او قرار داشتند؟چرا هميشه روي مواضع و ديدگاه هاي خود استوار نبوده است؟ از زماني که با شيخ عزالدين القسّام و جنبش او ارتباط برقرار کرد چه نقشي در صحنه سياسي فلسطين بازي مي کرده است ؟رمز موفقيت نقش او در پايان دادن به اعتصاب عمومي و سراسري ملت فلسطين در سال 1936چه بوده است ؟از برقراري ارتباط با دولت عربستان سعودي چه اهدافي را دنبال مي کرده است ؟
در ديداري که با علامه احسان حقي در دمشق داشتم، به من گفت که شيخ کامل القصّاب مردي دانا و آگاه و در عين حال فاسد و مفسد بود. به بسياري از رجال دوره استقلال سوريه آسيب رساند. در روز وفات القصاب در دوره حکومت اديب الشيشکلي آشوب هاي خونيني در دمشق روي داد. تعداد معدودي از بازماندگان برجنازه او در خانه مسکوني اش نماز خواندند. و جنازه اش را مخفيانه از ميان کوچه پس کوچه هاي دمشق به قبرستان باب الصغير رسانده و به خاک سپردند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 55