القسام؛ پايه گذار مقاومت فلسطين(1)


 






 

مروري برراهکار مسلحانه شهيد شيخ عزالدين القسام درگفتگو با دکتربيان نويهض الحوت
درآمد
 

قضيه فلسطين همواره به عنوان يکي از پيچيده ترين و حساسترين بحران هاي خاورميانه مطرح بوده است. تحولات اوضاع رقت بار سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي جهان عرب در قرن گذشته به اين حساسيت افزود ه است . انديشمند لبناني خانم بيان نويهض همسر مرحوم شفيق الحوت نماينده پيشين سازمان آزادي بخش فلسطين در لبنان در گفت و گوي اختصاصي با ماهنامه شاهد ياران در بيروت به طور دقيق نقش دولت هاي استعماري و نيز نقش رژيم هاي دست نشانده عرب را در بروز بحران فلسطين و دستاوردهاي مبارزات شهي شخ عزالدين القسام پس از گذشت 75سال از شهادت ايشان را شرح داده است.

بحران فلسطين از چه سالي آغاز شد و چرا تا کنون مردم اين سرزمين نتوانسته اند به اهداف شان مبني بر داشتن دولت و حاکميت مستقل طبق قطعنامه هاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد برسند؟
 

در حقيقت قضيه فلسطين يکي از پيچيده ترين بحران هاي معاصر جهان است که به رغم گذشت يک قرن و به رغم جنگ هاي متوالي در منطقه تا کنون حل نشده است. قدرت هاي استکبار جهاني که اين بحران را به وجود آوردند آرزو دارند به نفع صهيونيست هاي متجاوز و با پايمال شدن حقوق اساسي ملت فلسطين حل و فصل گردد . ولي ملت مقاوم فلسطين به رغم همه توطئه ها و کارشکني هاي قدرت هاي بيگانه و نيروهاي خودي همچنان به حقوق شان چنگ زده اند و به مبارزه ادامه مي دهند.
در پي جنگي هايي که درطول شصت سال گذشته به نام آزادي فلسطين در خاورميانه روي داد، مشکل ميليون ها آواره فلسطيني که در اردوگاه هاي داخل فلسطين و در کشورهاي منطقه زندگي مي کنند، و چشم انتظار بازگشت به ميهن شان هستند پيچيده تر شده است . از طرف ديگر ملاحظه مي کنيم که به رغم قيام ها و انتفاضه هاي گوناگون و به رغم ايثارگري ها و فداکاري هاي فراوان برضد تجاوز و سرکوب و اشغالگري ، بحران فلسطين همچنان بدون راه حل منطقي ادامه دارد.
بحران فلسطين از سال 1882و در پي آغاز مهاجرت اولين گروه هاي يهودي فراري آغاز شد. اين يهوديان براي در امان ماندن از اقدامات سرکوبگرانه سزارهاي روسيه و دولت هاي اروپاي شرقي پيش از اين تاريخ به آمريکاي شمالي و جنوبي هجرت مي کردند.ولي به علت افزايش تعداد اين مهاجران ،زنگ خطر درقاره هاي آمريکاي شمالي وجنوبي به صدا در آمد، و از پذيرش انبوه مهاجران جلوگيري شد.
در آغاز مهاجرت يهوديان فراري و آواره به فلسطين، مردم با مهرباني با آنان برخورد مي کردند و براي آنان در شهرها و روستاهاي گوناگون زمينه هاي اشتغال فراهم مي آوردند. ولي برخي انجمن هاي خيريه يهودي فعال در فلسطين با کمک و همکاري کنسولگري هاي غربي به طور فزون خواهانه مي کوشيدند امکانات و تسهيلات بيشتري در اختيار مهاجران يهودي قرار دهند. اين اقدامات موجب شد که اقشار مختلف مردم فلسطين به ويژه کشاورزان زود هنگام در برابر خطري که اراضي کشاورزي شان را تهديد مي کند مقاومت نمايند.
ابعاد خطر مهاجران يهودي به فلسطين براملاک و مستغلات مردم اين سرزمين پيش از انتشار اخبار مربوط به تشکيل اولين کنگره صهيونيسم در سوئيس در سال 1887روشن نشده بود. مردم فلسطين تا آن سال هيچ نگراني واقعي از برنامه هاي پنهان و گام به گام يهوديان براي تصرف اراضي شان نداشتند. اصولا فلسطيني ها از نظر روحي هم اين احتمال را نمي دادند که مهاجران يهودي و گروه هاي صهيونيست به سرکردگي تئودور هرتزل بتوانند در برابر دولت قدرتمند عثماني مقاومت کنند. زيرا سلطان عبدالحميد پادشاه عثماني همه تلاش هاي هرتزل را براي خريد فلسطين ناکام گذاشته بود.هنگامي که براي هرتزل ثابت شد که عبدالحميد با او کنار نمي آيد به جستجوي اماکن ديگري براي اسکان قوم يهود در جزيره قبرس و برخي مناطق شرق آفريقا و آمريکاي جنوبي پرداخت.
با صدور منشور جيمز آرثر بالفور وزير خارجه انگليس در روز دوم نوامبر سال 1917مبني بر واگذاري سرزمين فلسطين براي تشکيل ميهن قومي براي يهوديان جهان، بحران فلسطين وارد مرحله حساسي شد و ابعاد خطرناک تري به خود گرفت. در روز نهم دسامبر همان سال، يعني کمتر از يکماه از صدور منشور بالفور، نيروهاي انگليسي شهر بيت المقدس و سرتاسر فلسطين را اشغال کردند . و اداره امور اين سرزمين را برعهده گرفتند. پس از گذشت سه سال «مجمع ملت ها» با صدور قطعنامه اي قيموميت انگليس بر فلسطين را برسميت شناخت تا بدين وسيله به برپايي ميهن قومي براي يهود برمبناي منشوربالفور کمک کند. انگليس با قانوني شدن اشغال فلسطين همه گونه تسهيلات لازم را براي سازندگي ساختار ميهن قومي براي يهود از قبيل زمينه سازي مهاجرت انبوه يهوديان و تملک اراضي کشاورزان و اعطاي شناسنامه فلسطيني به يهود و فعال شدن آنان در بخش هاي اقتصادي و اداري و نظامي را براي آژانس يهود فراهم کرد تا اين آژانس به تدريج وظيفه يک دولت موازي را در کنار قيموميت انگليس در فلسطين انجام دهد.
در مقابل اين همه تسهيلات، دولت انگليس و مجمع ملت ها هيچ گونه حقوق سياسي و اجتماعي براي فلسطيني ها که صاحبان اصلي و قانوني اين سرزمين هستند و 94درصد جمعيت اين کشور را تشکيل مي دهند در نظر نگرفته بودند. بدين سان دولت اشغالگر انگليس سرزمين فلسطين را دو دستي تقديم يهوديان کرد. و فلسطيني ها دوبرابر ساير ملتهاي استعمارشده عرب مورد ظلم و تجاوز معاهده سايکس بيکو قرار گرفتند . از زماني که انگليسي ها به سرزمين فلسطين قدم گذاشتند براي مردم اين سرزمين آشکار شد که با اشغالگري واقعي انگليسي ها و با اشغالگري در شرف وقوع يهوديان مواجه هستند.با اين وصف و به اميد رهايي از سلطه بيگانگان، مبارزه و مقاومت سخت و مشروعي را بر ضد اشغالگري مشترک آغاز کردند.
در حقيقت مي توان آغاز مقاومت مردمي در واکنش به مبادرت يهوديان فراري از روسيه به خريد اراضي فلسطيني ها در اواخر قرن نوزدهم ميلادي را اولين نشانه هاي شکل گيري بحران فلسطين دانست.با وجودي که سرزمين فلسطين در دوران حکومت عثماني ها يک کيان مستقل با هويت و تاريخ ملي مستقل نداشته و به عنوان يکي از ايالت هاي سرزمين سوريه بزرگ شناخته مي شده کسي در اين سرزمين وجود نداشته تا مبارزات مردم آنجا را رهبري کند. با اين وصف شخصيت فکري و علماي مجاهد ديني و ساير ملت هاي مسلمان منطقه، رويدادهاي فلسطين را بخشي تفکيک ناپذير از مشکلات جهان اسلام مي دانستند که در نتيجه طرح هاي فزون خواهانه و يورش استعمارگران غربي به جهان اسلام به منظور تصرف ميراث دولت عثماني به وجود آمده است. به طور مثال از زمان اعلام استقلال مصر از دولت عثماني توسط محمد علي پاشاي کبير در نيمه قرن نوزدهم، استعمارگران غربي تصميم قطعي گرفته بودند تا اجازه ندهند يک دولت قدرتمند اسلامي مانند دولت عثماني در خاورميانه شکل گيرد. بنابراين نمي توان قضيه بحران فلسطين را از ساير مشکلات امروز و گذشته جهان اسلام و مبارزات ملت هاي عرب و مسلمان در ساير سرزمين هاي اسلامي جدا کرد. همانگونه که ملت هاي مسلمان از جنوب شرق آسيا گرفته تا شمال آفريقا با اهداف و طرح هاي استعمارگران و دستيابي به استقلال مبارزه کردند، ملت فلسطين هم در برابر دشمن مشترک، يعني استعمارگران انگليسي و مهاجران يهودي مبارزه کرده است.

قيام هاي سراسري و انتفاضه هاي مردمي فلسطين به طور دقيق از چه سالي آغاز شد ؟
 

با وجودي که منشور بالفور وزير خارجه وقت انگليس در ماه نوامبر سال 1917صادر شد، ولي اين منشور در روز بيستم فوريه سال 1920در فلسطين اعلام گرديد. به محض اينکه ژنرال بولزآخرين فرمانده نظامي انگليس اين منشور را به طور رسمي اعلام کرد، خشم و اعتراض عمومي و تظاهرات همگاني سرتاسر فلسطين را فراگرفت . اولين جرقه اين قيام در شهر بيت لحم زادگاه حضرت مسيح(ع)آغاز شد و ديري نپائيد که به ساير مناطق سرايت کرد. با شکوه ترين اين تظاهرات در شهر حيفا پس از اقامه نماز جمعه برگزار شد که شهيد شيخ عزالدين القسام و قاضي شرع و اعضاي انجمن اسلامي حيفا در پيشاپيش تظاهرکنندگان حرکت مي کردند. در مسير تظاهرکنندگان، سراسقف ها و رهبران کليساهاي مسيحيت به آنان پيوستند. شخصيت هاي ديني مسلمان و مسيحي و اعيان شهر در پايان تظاهرات يادداشتي را در مخالفت با برپايي ميهن قومي براي يهود امضا نموده و آن را تسليم فرمانده نظامي انگليس دادند. مبارزه و اعتراض فلسطيني ها به طرح هاي استعماري و صهيونيستي به شکلي آغاز شد که به رغم گذشت حدود يک قرن همچنان ادامه دارد.
حدود چند هفته از تظاهرات ماه فوريه نگذشته بود که موعد برگزاري مراسم ديني سالانه تولد نبي موسي(ع)فرا رسيد تا مردم فلسطين اين مراسم را به خشم عمومي تبديل کنند. معمولا مردم ساير شهرهاي فلسطين طبق آيين هاي سنتي همه ساله در اين مراسم در قدس تجمع مي کنند و ضمن به دست گرفتن پرچم هاي رنگارنگ طي راهپيمايي با شکوهي به سوي مقام حضرت موسي در نزديکي شهر اريحا حرکت مي کنند. فلسطيني ها در آوريل سال 1920اين مراسم را هر چه باشکوهتري برگزار کردند تا مراتب خشم و انزجار خود را نسبت به منشور بالفور و طرح هاي انگليس بيان نمايند. سخنرانان با ايراد خطبه هاي حماسي به جوش و خروش مردم افزودند، بگونه اي که مراسم به زدوخوردهاي خونين بين فلسطينيها و يهوديان تبديل شد.
فرماندار نظامي و مقام هاي انگليسي در واکنش به اين تظاهرات مردمي حکومت نظامي اعلام کردند و برگزار کنندگان را به طور غيابي محاکمه و به ده سال زندان با اعمال شاقه محکوم کردند . اين تظاهرات که اولين خشم خودجوش عمومي نسبت به منشور بالفور به شمار مي رود در تاريخ فلسطين به «قيام آوريل» شناخته شد. نکته قابل توجه اين است که شيخ عزالدين القسام در اواخر همان سال به فلسطين هجرت کرده بود، و مردم اين سرزمين تا آن سال از رهبري توانمند و آگاه برخوردار نبودند تا به طور سازماندهي شده دربرابر خطر مشترک انگليس و صهيونيسم مقاومت کنند.
دهه دوم از قرن بيستم نيز شاهد قيام ها و اعتراضات مشابهي بوده است. مردم شهر يافا در اولين روز ماه مه به مناسبت روز جهاني کارگران به قيام همگاني برخاستند که اين قيام نيز به زدوخورهاي خونين با يهوديان تبديل شد و اين قيام نيز به قيام مردم يافا و يا انقلاب «ابوکشک»شهرت يافت. شيخ شاکر ابوکشک از سران يکي از عشاير يافا مي باشد که توسط نظاميان انگليسي بازداشت شده بود. خشم عمومي و اعتراض همگاني در آن دهه فقط روي جنبش صهيونيستي متمرکز بود. زيرا برخي شخصيت هاي فلسطيني تا آن مرحله به عدالت استعمارگران انلگيسي و امکان بيطرفي شان در کشمکش بين فلسطيني ها و يهوديان اعتقاد داشتند.
وقوع انقلاب مشهوري به نام انقلاب البراق در اوت سال 1929ديدگاه بسياري از فلسطيني ها را نسبت به انگليسي ها تغييرداد. اين انقلاب تا آن تاريخ گسترده ترين و خونين ترين انقلاب مردم فلسطين بود. البراق مکان مقدسي است که در کنار ديوار غربي مسجدالاقصي قرار دارد و مسلمانان و يهوديان برسرآن دعوا دارند. همانگونه که شنيده ايد پيامبر اکرم(ص)در شب ليله المعرج از اين مکان به آسمان عروج کرد، ولي يهوديان مدعي هستند که معبد سليمان پيامبر در اين مکان قرارداشته و بنابراين ديوار البراق که آن را ديوار ندبه مي خوانند به آنان تعلق دارد. انقلاب البراق همچون ساير قيام هاي خودجوش و مردمي فقط به مدت يک هفته تداوم يافت و به برخي شهرها و روستاهاي نزديک بيت المقدس سرايت کرد، ولي طبق معمول توسط انگليسي ها به شدت سرکوب شد.
اقدامات سرکوبگرانه نظاميان انگليسي با استفاده از هواپيماهاي جنگي و جانبداري آشکار آنان از يهوديان در جريان زدوخوردهاي خياباني با فلسطيني هانقطه عطفي در روند شکل گيري شيوه نويني از مبارزه با دشمن مشترک به شمار مي آيد. در پي اين اقدامات سرکوبگرانه، فلسطيني ها به اين نتيجه رسيدند که مي بايستي ابتدا به طور مستقيم دربرابر انگليسي ها مقاومت کنند . ولي اين آگاهي به چند سالي نياز داشت تا در اذهان مردم رسوخ کند و دورنماي مبارزه را به سمت دشمن اصلي رهنمون سازد. يکي ديگر از دستاوردهاي قيام البراق همبستگي ساير اعراب و مسلمانان جهان با فلسطيني ها بود. زيرا مسلمانان دفاع از اماکن اسلامي در بيت المقدس را وظيفه ديني خود مي دانستند. در پي اين قيام دو همايش بزرگ به منظور دفاع از ارزشهاي اسلامي با شرکت علماي دين و رهبران جنبش هاي مبارز در قدس برگزار گرديد. در اين همايش ها به اين نکته تأکيد شد که قضيه فلسطين ابعاد سياسي و ديني و فرهنگي دارد و مسلمانان از نظر شرعي وظيفه دارند با ايثار و فداکاري از سرزمين فلسطين دفاع نمايند.

اين همايش ها توسط چه کساني برگزار شد و چه دستاوردهايي در پي داشت؟
 

در حقيقت مرحوم شيخ موسي کاظم الحسيني مرد جليل القدري است که براي برگزاري اين دو همايش زحمات فراواني متحمل شد و تا نيمه دهه سوم از قرن بيستم رياست کميته هاي اجرايي ناشي از همايش هاي مزبور را برعهده داشت. الحسيني از بسياري مسائل آگاهي داشت و همه شخصيت هاي سياسي ملي و حزبي براي او احترام قائل بودند. گروه هاي سياسي مخالف مبارزه مسلحانه نيز که به مبارزات مسالمت آميز معتقد بودند به شيخ موسي کاظم الحسيني احترام مي گذاشتند. سياست انگليسي «تفرقه بينداز و حکومت کن» در دنيا مشهور است . انگليسي ها به منظور تحکيم پايه هاي حکومت آينده قوم يهود در اين سرزمين ، به تفرقه و دودستگي ميان فلسطيني ها دامن مي زدند. بسياري از شخصيت ها و سران احزاب سياسي را خنثي کرده بودند.
در چنين شرايطي حاج امين الحسيني مفتي قدس و رئيس مجلس اعلاي اسلامي فلسطين بار سنگين مديريت جنبش ملي را بر دوش داشت و به نماد ملي مردم تبديل شده بود. او در عين حال رويارويي مستقيم با انگليسي ها را سودمند نمي دانست. احزاب سياسي سنتي فلسطين در دهه سوم از قرن بيستم از تجربه و شناخت کافي درباره اصول مبارزه نوين برخوردار نبودند. در اين ميان فقط حزب الاستقلال بود که به خاطر داشتن رهبران آگاه و دلسوز مردم را نسبت به خطر انگليس که علت اصلي همه مشکلات است آگاه مي کرد. با وجودي که حزب الاستقلال مبارزه با انگليس را در اولويت برنامه هاي خود قرار داده بود، ولي از هيچ راهکار مناسب و برنامه مشخص براي شکل دهي و سازماندهي مبارزه اصولي برخوردار نبود تا بتواند در برابر انگليسي ها عرض اندام کند.
در پي سرکوب قيام البراق، تنها کاري که فلسطيني ها انجام دادند، عدم همکاري با مقام هاي انگليسي و تحريم اقتصادي يهوديان و جلوگيري از فروش زمين به آنان بود که همه اين ها چندان سودي نداشت. حاج امين الحسيني فروش اراضي به يهوديان را از نظر شرعي تحريم کرده بود ولي اين تحريم ها در مقابل ولخرجي يهوديان و دخالت سمسارهاي آزمند و فشارهاي انگليسي هيچ تأثيري نداشت. نظاميان انگليسي در جريان تظاهرات باشکوهي که درسالهاي 1930و1931در شهرهاي قدس و يافا برگزار گرديد، شيخ موسي کاظم الحسيني را با باتوم کتک زدند و بسياري از سران احزاب و تظاهرکنندگان را بازداشت کردند. زندانيان با سپردن وثيقه به مقام هاي نظامي انگليس از زندان آزاد شدند، ولي در اين ميان تنها شيخ عبدالقادر المظفربا سپردن وثيقه براي آزادي از زندان مخالفت کرد. در نيمه دهه سوم از قرن بيستم همه گونه مبارزات سياسي ملت فلسطين با رکود بيسابقه مواجه شد. کما اينکه ارتحال شيخ موسي کاظم حسيني خلأ بزرگي در رهبري مبارزه ايجاد کرد. شخصيت هاي سياسي فلسطين در اين شرايط به حاج امين الحسيني مفتي قدس و رئيس مجلس اعلاي اسلامي فلسطين پيشنهاد کردند رياست کميته اجرايي را که عاليترين شوراي رهبري فلسطين مي باشد برعهده گيرد ولي او زير بار سنگين مسئوليت سنگين نرفت. زيرا او همچنان به سودمند بودن گفت وگوهاي مسالمت آميز با انگليسي ها اعتقاد داشت. در اين شرايط مشکلات فلسطين به طرز بيسابقه به اوج رسيده بود. افزايش ميزان مهاجرت و مسلح شدن يهوديان و تسلط آنان بر بيشتر اراضي حاصلخيز باعث برانگيختن احساسات ملي و خشمگينانه فلسطيني ها شده بود. ولي با انتشار خبر شهادت شيخ مجاهد عزالدين القسام در روز بيستم نوامبر سال 1935در جريان رويارويي با نظاميان انگليسي در جنگل هاي يعبد، مردم دوباره به خيابان ها ريختند و اين بار مبارزه خونيني را آنگونه که القسام توصيه نموده بود آغاز کردند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 55