مردي در قامت عاشورائيان(2)
مردي در قامت عاشورائيان(2)
مردي در قامت عاشورائيان(2)
کنکاشي در ابعاد شخصيت شهید عزالدین القسام از نگاه انديشمندان عرب
چراغ درخشان راه ملت فلسطين بود
يعبد قرارگاه و قتلگاه سرورم شيخ عزالدين القسام بود. او مسافت طولاني روستاي جبله در شمال سوريه تا يعبد در شمال فلسطين را با پاي پياده، پيمود تا اينکه خون از پاي او جاري شد. در فاصله تاريخي مسير راه جبله تا يعبد تحولات سرنوشت سازي روي داد که به غربت، تنهايي و درد و رنج ما افزود.
القسام در مسير راه جبله تا يعبد، بار سنگين دردها و رنج هاي امتي را بر دوش داشت. ميان راه مي ايستاد . در ميادين شهر ها و روستاها و شبستان مساجد توقف مي کرد و مردم را به قيام فرا مي خواند. تفنگ به دست مي گرفت و از منابر مساجد بالا مي رفت . اين مسافر نشناخته و گمنام جبله، براي فلسطين نقشه جديدي ترسيم کرده بود. بر ضد همه تحولات ناپسند آن مرحله قد برافراشت . مرزهاي تقسيم بندي شده سرزمين هاي اسلامي را در نورديد و اعلام کرد سرزمين ميهن اسلامي از جبله تا يعبد تفکيک ناپذير است.
بر ضد غرب فريادي خروشان بر آورد و ارواح مردم بي اراده را شستشو داد . بر ضد غرب فرياد کشيد و با تفنگ سينه نظاميان استعمارگر را نشانه گيري کرد.
القسام، اين مرد استثنايي، در يک لحظه درخشان ،از يک مرحله دشوار برانگيخته شد. مانند شهابي زودگذر، ولي همچون سرزميني بارور، و نوزادي سرشار از اميد به آغاز و تداوم انقلاب همگاني.
اکنون پس از گذشت حدود 50سال از شهادت شيخ عزالدين القسام مي کوشم رمز و راز اين مرد استثنايي را باز کنم. ولي اين تلاش بسيار دشوار است. زيرا القسام در آب و خاک فلسطين ذوب شده است. در وجدان هاي فرزندان بيدار امت فرورفته است. ولي اين تلاش براي شناخت هويت اين روحاني متعهد موضوعيت دارد.
گاهي از خود مي پرسم که ماهيت و رمز و راز اين مرد استثنايي چه بوده است ؟ نقش اصلي يک روحاني متعهد يا يک عالم دانا و آگاه چيست؟شايد اين پرسش به تحولات صد سال اخير جهان اسلام و تهاجم نظامي غرب به سرزمين هاي اسلامي مربوط بوده باشد . شايد يک قرن پيش طرح چنين پرسش هايي قابل توجيه نبوده است. زيرا اسلام در آن مرحله جدايي دين و سياست را برسميت نمي شناخته تا چنين پرسش ها يي را مطرح نمائيم.
در حقيقت اسلام فقط دين يک گروه يا قشر خاصي نيست. اسلام يک آيين ظاهري نمي باشد. در اسلام مسجد از کارخانه، مدرسه، خانه و ميدان جنگ جدايي ناپذير است. اسلام براي اداره امور زندگي مردم قوانين و مقررات مترقيانه وضع کرده است. آري دين اسلام اينچنين است . ولي بايد پرسيد که چرا اين مفاهيم ارزشمند از زندگي روزمره مسلمانان پنهان شده است ؟چه کسي براي علماي دين تکليف تعيين مي کند تا نقش مفتي هاي درباري را ايفا کنند، و هنگامي که القسام را ملاحظه مي کنند که به جهاد و قيام بر مي خيزد و امت را رهبري مي کند، ناگهان شوکه مي شوند. آيا حضرت پيامبر (ص)که رهبر و سرور علماي متعهد دين مي باشد فقط در مسائل ازدواج و طلاق و حيض و نفاس فتوي صادر مي کرد؟چرا نقش اصلي و مسئوليت علماي دين از صحنه زندگي اجتماعي مردم پنهان شده است؟چه کسي بايد نقش علماي دين را ايفا کند؟پنهان شدن نقش علماي دين چه پيامدهايي دارد؟
در پاسخ به اين پرسش ها بايد گفت که غربي ها در طول دو قرن گذشته توطئه هاي فراواني بر ضد اسلام به مورد اجرا گذاشتند تا شايد بتوانند اسلام پويا را از صحنه حذف کنند. زيرا اسلام مانند دژي تسخير ناپذيري مانع تحقق اهداف و رؤياهاي غرب بوده است. اما کساني که مي کوشند نقش علماي متعهد دين را ايفا نمايند، انديشمندان و سياستمداران غرب زده هستند. اين ها نمايندگان غرب در دانشگاه ها و در بازارها و در ميدان هاي جنگ هستند . با اين وصف نمايندگان غرب چگونه مي توانند در برابر تهاجم نظامي و سياسي و اقتصادي غرب بايستند؟
نقش علماي دين که در امور سياسي دخالت مي کنند روشن است. آنان درون جامعه حضور دارند و به توده مردم مي گويند که اين کار مفيد است و اين کار زيان بخش است . اين کار به سود منافع ميهن است و اين کار به زيان منافع ميهن است . اين در حالي است که يک شهروند معمولي که به منافع شخصي اش مي انديشد و گرايش فکري متفاوتي دارد، با نظر علماي دين موافق نمي باشد . دين، عامل هستي بخش امت مي باشد. دين سنگري نفوذ ناپذير است . پناهگاه توده مردم است.در سايه دين زندگي مفهوم پيدا مي کند. شکوه و عظمت دين فراتر از اين دنياي زودگذ ر است. دين انسان را از محدوده تنگ و زودگذر اين دنياي فاني به وجود مطلق الهي و آفريدگار هستي رهنمون مي سازد.
به رغم همه توطئه هاي ويرانگر، توده امت هنوز اسلام را عقيده و ميراث تاريخي و فرهنگي و عامل هستي بخش خود مي داند. به رغم توطئه هاي گسترده، انسان مسلمان هنوز به علماي دين رجوع مي کند و مسائل حلال وحرام و مشروع و نامشروع را از آنان جويا مي شود.
با اين وصف يک عالم دين ساده و معمولي جايگاه برجسته اي در زندگي انسان دارد. اما يک عالم دين مجاهد و انقلابي بي ترديد شايستگي رهبري و رستاخيز و رهنمون سازي مردم را دارد. آن دسته از روحانيون درباري که چهره مخدوشي از اسلام ارائه مي دهند، بخشي از توطئه غرب بر ضد اسلام هستند . علماي دين چراغ هاي درخشان و نشانه هاي راه امت هستند. و شهيد شيخ عز الدين القسام اينگونه بوده است. او با قيام تاريخي بر ضد استعمارگران غربي و صهيونيست ها به نماد همه پيروان خط اسلام بزرگ و نماد پيروزي واجب بر امکان تبديل شد.
درس هاي مکتب القسام
سخن گفتن درباره سيره مجاهد بزرگي که جانش را در راه خدا تقديم کرده بسيار دشوار است. ما نشستگان چه سخني مي توانيم درباره مجاهدان بگوئيم؟در حالي که خداوند درجه مجاهدان را بر نشستگان برتر و ارزشمندتر دانسته است. براي من دشوار است که بخواهم درباره اين شهيد قهرمان، شيخ شهدا، عز الدين القسام سخني بگويم، چنانچه به پيرامون خود نگاه کنيم، ملاحظه خواهيم کرد که برخي از هموطنانمان در مسير برسميت شناختن دشمن صهيونيستي بار سفر بسته اند. خداوندا ما را ببخش و بخاطر کردار گستاخانه افراد نادان و نا آگاه ما را مجازات مکن.
آيا سزاوار است براي شهيد بزرگ و قهرمان ماندگار مراسم تجليل و قدرداني برگزار کنيم و پس از اين مراسم همه چيز تمام شود؟ خير! نبايد اين طور باشد . پيش از اينکه براي القسام مراسم يادبود و تجليل برگزار کنيم شايسته است راه و سير و ديدگاه او را بشناسيم . زيرا او دور نماي راهمان را روشن کرده است. مطمئن هستم که بسياري از مجاهدان عزيز اينگونه مي انديشند. لذا شايسته است سخنم را از دريچه يادآوري مطرح نمايم . شايد براي افراد آگاه و مؤمن سودمند باشد.
افراد سازشکاري که به سوي شناسايي دشمن صهيونيستي گام بر مي دارند مي خواهند به کجا فرار کنند؟ با وجودي که خون القسام و خون هزار شهيد فلسطيني گريبانگير آنان شده است . مي خواهند به کجا فرار کنند؟ خون اين شهيدان بزرگ تا روز قيامت به سازشکاران لعن و نفرين مي فرستد تا وارد دوزخ شوند. انساني که به اندازه نوک سوزن احساس و شعور دارد چگونه مي تواند از سرزميني که با خون مسلمانان و مجاهدان آغشته شده چشم پوشي کند؟ هيچ راه فراري در برابر سازشکاران وطن فروش وجود ندارد، هرگز توان فرار را نخواهد داشت. زيرا خون القسام و خون شهيدان وآه و ناله يتيمان و سنگ کودکان آنان را محاصره کرده است. سازشکاران در دنيا زيان خواهند ديد و روز قيامت به مجازات الهي مي رسند.
در اين شرايط بحراني و دشوار که دشمنان بيگانه و خودي، ملت فلسطين را به محاصره درآورده و دست در دست دشمن قرار داده اندشايسته است که راهکار و سيره القسام را چراغ راهمان قرار دهيم، شايد افراد فريب خورده به خود آيند و به آغوش ملت بازگردند. در اين شرايط حساس که انبوه توطئه ها فزوني يافته و شکست خوردگان و سازشکاران در برابر دشمنان به دره سقوط غلطيده اند، به هوش آيند و عمليات مقاومت را از سرگيرند. بهانه آنان که مي گويند به بن بست رسيده اند، ناموجه است. درهاي رحمت خدا در برابر همه مردم باز است. من به سازشکاران مي گويم که شما همه درها را امتحان کرده ايد. يکبار هم که شده درهاي رحمت خدا را امتحان کنيد. اجازه ندهيد يأس و نوميدي بر شما حاکم گردد. القسام چه درسهايي به ما آموخته است؟
به راستي که شهيد شيخ عزالدين القسام، نقش واقعي علماي دين و روحانيون مجاهد را مجسم ساخت . زماني که استعمارگران و نمايندگان آنان در منطقه مي خواستند دين را از امور زندگي مردم جدا نمايند،کوشيدند اين ايده را در اذهان توده مسلمان القاء کنند که نقش اصلي علماي دين، رسيدگي به امور شخصي مسلمان است.
يعني نقش آنان در صدور فتوا خلاصه مي شود . ادعا مي کردند که نقش علماي دين بيان احکام عبادات و طهارت مي باشد، هيچ نقشي در زندگي اجتماعي مردم ندارند. بر اين اساس شعار خبيث و پليد جدايي دين از سياست را مطرح نمودند. از خوانندگان عزيز مي پرسم که معني سياست چيست؟ در پاسخ به اين پرسش مي گويم سياست به معني رسيدگي به امور امت است. با اين وصف آيا مي توان گفت که يک عالم دين نبايد در سياست دخالت داشته باشد و به مشکلات مردم رسيدگي نکند؟ اگر رسيدگي به درد و رنج مردم و تلاش براي حل مشکلات آنان از وظايف علماي دين نباشد، پس مسئوليت و نقش اصلي علماي دين چيست؟
آيا نقش علماي دين اين است که در گوشه اي مسجد بنشينند و به پرسشهاي شخصي و عبادي مردم پاسخ دهند؟ و مسائل طهارت و رؤيت هلال و مناسک حج را شرح دهند؟ و اگر مسائل سرنوشت ساز و تعيين کننده مطرح شود علماي دين بايد کناره گيري کنند و بگويند اين مسائل ربطي به آنان ندارد؟ اين وباي خانمانسوز از چه راهي گريبانگير جوامع اسلامي شده است ؟ اين وباهيچ ربطي به دين خدا ندارد. شکي نيست که اصول و مباني ديني در همه امور مردم دخالت دارد. همه مسائل عبادي و سياسي را در بر دارد. به طور مثال به قرآن کريم نگاه کنيد. قرآن کريم در برگيرنده همه احکام و دستورات زندگي است. مسائل عبادي و سياسي را در بر دارد . به طور مثال به قرآن کريم نگاه کنيد.قرآن کريم در برگيرنده همه احکام و دستورات زندگي است. مسائل عبادي و سياسي و نظامي و همه امور زندگي مردم در قرآن مشخص شده است. خداوند توانا در قرآن کريم فرموده است «با کافران و مشرکان بجنگيد و به آنها رحم نکنيد». شهيد عزالدين القسام براساس احکام و دستورات قرآن کريم به وظيفه خود به عنوان يک عالم دين عمل کرد. او نقش اصلي عالم مجاهد دين را مجسم ساخت، ادعاهاي افرد خبيث و پليد را که گفته بودند و مي گويند که عالم دين نبايد در مسائل سياسي و در امور مردم دخالت کند را مردود دانست. او با جهاد و مبارزه خستگي ناپذير خود مسئوليت و نقش علماي دين را آشکار ساخت. اين نقش از سوي خداوند به علماي متعهد اسلام واگذار شده است. چرا که اسلام فراتر از آيين هاي عبادي است. اسلام، راهکار زندگي همه ملت هاي جهان است.
ويژگي هاي القسام
امروزه چه اتفاقي در صحنه فلسطين روي مي دهد؟امروزه يک شهروند فلسطيني ظاهر مي شود و به ما مي گويد که جز گفت و گو با دشمن راه ديگري در برابرمان وجود ندارد. با وجودي که دشمن سرزمين مان را اشغال کرده و خون فرزندان مان را به زمين مي ريزد و به ارزش هاي اسلامي هتک حرمتي مي کند، کساني پيدا مي شوند و مي گويند که جز برسميت شناختن دشمن راه ديگري نداريم!و در اين مسيرگام بر مي دارند.
از آنان مي پرسم با چه منطقي اين سخن را بيان مي کنيد و به چه معيارهايي تکيه کرده ايد؟آنان پاسخ مي دهند که موازنه قدرت به ما اجازه نمي دهد!مگر اين شيخ رباني با موازنه قدرت چگونه برخورد کرد؟ او موازنه قدرت را حل کرده بود . زيرا فقط به اسلام و خدا و قرآن مي انديشيد. کساني که بر مبناي اسلام و ايمان و قرآن بينديشند همه چيز براي آنان حل مي شود. حق براي آنان به ارزش مطلق تبديل مي گردد، و تحت هيچ شرايطي زير بار ناحق نمي روند. خداوند در قرآن کريم فرموده است :«چون منافقان به مؤمنان گفتند که کافران بر عليه شما بسيج شده اند و از آنان بترسيد، خداوند بر ايمان شان افزود و مؤمنان گفتند که خداوند در مقابل دشمنان ما را کفايت مي کند و نيکو ياوري خواهد بود ». اين آيه قراني نشان مي دهد که موازنه قدرت در عصر پيامبر به سود مسلمانان نبوده ولي مسلمانان فقط به قدرت خداي بزرگ متکي بودند، و به ياري خداوند برمشرکان به پيروزي قطعي دست يافتند.
لذا مي توان گفت که شهيد القسام با منطق رباني حرکت کرد و اهداف او الهي بود و با امکانات متواضعانه اش به وظيفه شرعي عمل کرد. القسام يک جنبش انقلابي را رهبري کرد و در راه تحقق آرمان هاي الهي به شهادت رسيد . او حسين (ع)عصر خويش بود و جنگ نابرابري را در مقابل انبوه دشمنان فرماندهي کرد. بنابراين کساني که قرآني و رباني مي انديشند و در سرزمين خود استوار هستند هرگز در برابر موازنه قدرت شکست نمي خورند . زيرا صبرو ايمان و استقامت و يقين و توکل بر خداوند قادر و متعال هر گونه اختلال در موازنه قدرت را جبران مي کند. مگر خداوند نفرموده است که همانا همه قدرت در دست اوست؟ هنگامي که موسي (ع)و همراهان تصميم گرفتند از مصر خارج شوند و در برابر دريا قرار گرفتند، و فرعونيان آنان را تعقيب مي کردند، مردمي که همراه او بودند و مادي گرايانه مي انديشيدند به موسي گفتند که هم اينک به دست فرعونيان هلاک مي شويم !موسي آنان را آرام کرد و گفت :«خداوند با من است و مرا راهنمايي خواهد کرد». با اين وصف من از متوليان قضيه فلسطين مي خواهم که رباني باشند و الهي بينديشند و بر مبناي اسلام و قرآن جهاد کنند.
ويژگي هاي جنبش القسام
يکي از نشانه هاي برجسته آگاهي القسا م اين است که خطر صهيونيسم را زودهنگام شناخته بود . زيرا او گوشه گير نبوده و خود را فقط سرگرم مسائل طهارت، وضو، حيض و نفاس نکرده بود. اوعالمي رباني و آگاه بود. به مردم مي گفت «يهوديان براي نابودي ملت فلسطين و اشغال اين سرزمين و تأسيس دولت شان لحظه شماري مي کنند».القسام در سال 1930در مراسم ترحيم سه شهيد حجازي، جمجوم و الزير به مردم چنين گفت :«صليبي هاي غربي، استعمارگران انگليسي و صهيونيست هاي فاسق و يهوديان در صددند نسل فلسطين را از بين ببرند، آنگونه که سرخپوستان آمريکا را از بين بردند. اي مسلمانان به هوش باشيد. مي خواهند شما را نابود کنند تا سرزمين تان از نيل تا فرات را به اشغال خود در آورند. مي خواهند بر قدس شريف و مدينه منوره مستولي شوند. مي خواهند قبر رسول الله (ص)را آتش زنند».
القسام طي سخناني در سال 1930که هنوز خبري از کياني به نام اسرائيل شنيده نمي شد به مردم فلسطين چنين هشدار داد:«انبوه يهوديان به سرزمين تان يورش آورده اند. اراضي تان را به سرقت برده اند. پس از آنگونه که خداوند دستور داده با آن ها بجنگيد. به آنها رحم نکنيد». اين سخنان نشان مي دهد که شيخ شهيد، رباني و قرآني مي انديشيد. به آگاهي و شناخت مسلح شده بود. از نظر تاريخي، سياسي و رباني آگاهي يافته بود. آگاهانه دشمن را شناخته بود. همواره تأکيد مي کرد که سرچشمه همه مشکلات و دردهاي مسلمانان، انگليس است. انگليس دشمن اعراب و مسلمانان است. جنبش صهيونيستي فرزند نامشروع استعمارگران انگليسي است . رهبران سياسي، خاندان ها، احزاب سياسي و اداره اوقاف فلسطين شايستگي رهبري مبارزه ملت فلسطين با استعمارگران را ندارند. القسام به همين دليل همه طيف هاي ياد شده را پشت سرگذاشت و راه حل در قيام همگاني و سازمان يافته و مبارزه مسلحانه تجلي يافت. او بر اين عقيده بود که با بسيج همگاني و قيام عمومي مي توان از برپايي کيان غاصب جلوگيري به عمل آورد. او ميان مردم زندگي مي کرد، خود را خدمتگذار مردم برخورد نمي کرد. اين رفتار پيامبر گونه باعث شده بود که مردم به او عشق ورزند.
شهيد عزالدين القسام در شرايطي برانگيخته شده که مسلمانان در اوج انحطاط سياسي و فرهنگي بسر مي بردند. از يکطرف دولت عثماني متلاشي شده بود و از طرف ديگر استعمارگران غربي جهان عرب و جهان اسلام را تجزيه و ميان خودشان تقسيم کرده بودند. مانند قصاب، قرباني شان را قطعه قطعه کرده بودند . القسام در چنين شرايطي حرکتش را آغاز کرد و الگو و راهکاري به ملت هاي مسلمان ارائه داد که همچنان ادامه دارد.
القسام در اندک زماني توانست پايه هاي حق جويي و انديشه اسلامي را به عنوان ارزش هاي اصيل و جاودان استحکام بخشد .ناممکن ها را ناديده گرفت و در بدترين شرايط انقلاب را واجب مؤکد دانست. چنانچه تجربه و انديشه اين شيخ مجاهد و اين مبارز خستگي ناپذير را بررسي کنيم به اين نتايج ذيل دست پيدا مي کنيم:
نتيجه اول: شيخ عزالدين القسام از ابتداي پيکار شناخته بود که استعمارگران غربي به منظور اشغال سرزمين هاي اسلامي و نابودي ساختار فرهنگي و اجتماعي و ديني جوامع اسلامي در درجه اول به خشونت و تروريسم متکي هستند. استعمارگران ، خشونت را قانوني کرده بودند و براي تحميل کيان غاصب و تحکيم سلطه خود در جوامع اسلامي از انواع خشونت استفاده مي کنند. لذا براي رويارويي با راهکارها و ابزارهاي خشونت آميز استعمارگران احکام و دستورات الهي را ملاک عمل خود قرار داد. او با استناد به آيه هاي شريفه«با مشکران بجنگيد، آنگونه که با شما مي جنگند» و «چنانچه مشرکان و کافران به شما تجاوز کردند ، شما نيز مقابله به مثل کنيد»،خود را براي جهاد در راه خدا و دفاع از حق آماده کرد . او از زمان زندگي در سوريه اين راهکار را انتخاب کرده بود و در جنبش مقاومت مردمي سوريه بر ضد استعمارگران فرانسوي حضور فعال داشت.
نتيجه دوم :القسام پس از سرکوب انقلاب مردم سوريه، به پايگاه دوم خود فلسطين هجرت کرد، تا حرکت جديدي را در اين سرزمين آغاز نمايد. زيرا او بر اين باور بود که اسلام ديني جهاني است و ميان مسلمانان سوري و فلسطيني تفاوتي وجود ندارد . مسلمانان وظيفه دارند در برابر متجاوزان مقاومت کنند. او شناخته بود که يورش استعمارگران غربي به جهان اسلام، ابعاد نظامي، سياسي،فرهنگي و فکري دارد، و بايد با همين شيوه ها در برابر استعمارگران مقاومت کرد . لذا براي دفاع از فرهنگ و هويت اسلامي ملت هاي منطقه به تدارک اسلحه و مهمات نظامي و بسيج توده مردم از طريق گسترش آگاهي اقدام کرد.او ازمسجد به مسجد واز محله به محله وروستا به روستا رفت وآمد مي کردو به گسترش آگاهي فکري و سياسي مردم مي پرداخت . القسام عقيده داشت که پيکار مسلحانه بدون آگاهي عمومي و بدون پيکار سياسي ثمر بخش نمي باشد.
در آن مرحله برخي خاندان هاي سرشناس و برخي احزاب سياسي فلسطين به منظور يافتن راه حل ميانه براي بحران فلسطين به استعمارگران انگليسي چشم اميد دوخته بودند. ولي القسام اين جريانات را ناديده گرفت و راهکارشان را نادرست خواند. او جهاد و پيکار مسلحانه را با تکيه بر کارگران و کشاورزان ثمر بخش دانست. مردم را آگاه کرده بود که انگليسي ها و مهاجران يهودي
دشمنان ملت فلسطين هستند،و هر گونه سازش با انگليسي ها را براي تحقق دستاوردهاي ناچيز جايز نمي دانست.
القسام سرانجام به شهادت رسيد ولي راهکار و مفاهيم اسلامي او همچنان در ميان فلسطين موج مي زند . اين تجربه بزرگ، و اين ميراث ارزشمند که با شهادت و شهامت و پيروزي هاي درخشان آميخته شده در خاطره جنبش هاي مقاومت همچنان زنده و جاودان مانده است. ملت فلسطين با الهام از اين تجربه در مقابل بزرگترين چالش و در برابر ائتلاف شوم مستکبران غربي و صهيونيسم بين المللي ايستاده است . تجربه و راهکار شيخ مجاهدان شهيد شيخ عزالدين القسام ثابت کرده که مسلمانان فلسطين به رغم همه اقدامات سرکوبگرانه و کشتارهاي روزانه همچنان آماده ايثار و فداکاري هستند. با وجودي که همه جريانات و احزاب سياسي آن مرحله از تاريخ خونبار فلسطين ، به سوي راه حل هاي سياسي و گفت و گو با انگليس گام برمي داشتند، ولي شيخ شهيد با يک حرکت کوبنده توانست مسير جنبش ملي را به سوي پيکار مسلحانه بر ضد اشغالگران انگليسي و صهيونيست هاي متجاوز تغيير دهد. با اين وصف مي توان گفت که شهيد القسام پدر واقعي انقلاب مسلحانه فلسطين بوده است.
انتفاضه پربرکت مردم فلسطين که در دو دهه گذشته شاهد آن بوديم و جنبش مقاومتي که اکنون شاهد آن هستيم به برکت روح و خون و راهکار شهيد القسام مي باشد. هم اينک کودکان و نوجوانان فلسطين هنگام بازگشت از مدرسه اين شعارها را سر مي دهند:«مژده به القسام- نسل انقلابي به قيام برخاسته است»و «انقلاب ما اسلامي است و به زودي همه بت ها را نابود مي کنيم». هم اينک پرچم القسام در سرتاسر فلسطين اشغالي به اهتزاز درآمده است. خون شهيد القسام در رگ هاي جوانان فلسطين مي جوشد و معجزه مي آفريند . جوانان انقلابي غزه با الهام از روح القسام به سوي آزادي سرزمين فلسطين حرکت مي کنند. به کساني که هنوز به غرب متجاوز دل خوش کرده اند و مذبوحانه دنبال مذاکره با دشمن مي دوند هشدار مي دهم که غربي ها و اسرائيلي ها حاضر نيستند حقوق ملت فلسطين را برسميت بشناسند . دل خوش کردن به بيگانگان سرابي بيش نيست.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 55
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}