گفتگو با علي اصغر لوح،هم دانشكدهاي و همكارشهيد تندگويان
بعد از پيروزي انقلاب، رابطه شما و شهيد تندگويان چگونه ادامه يافت؟
از وقتي كه ايشان از زندان آزاد شدند، خوشبختانه اين ارتباط به طور پيوسته ادامه داشت.
آقاي تندگويان كجا بودند و شما در كجا مشغول بوديد؟
من درشركت پارس توشيبا بودم و ايشان هم در آن جا مشغول بود.بعدها هم اتفاقاتي افتاد كه مهندس تندگويان را به عنوان رئيس كارخانه انتخاب كردند. البته ايشان در سال 1358 براي گذراندن دوره فوق ليسانس رفتند و دراين مدت دوره مديريت را هم خوانده بودند و آمادگي اين مسؤوليت را هم داشتند.بچه ها هم ايشان را مي خواستند و به اين ترتيب رئيس كارخانه شدند. من هم در نهادها و در قسمت هاي اداري نخست وزيري كارمي كردم.دراين فاصله، آقاي دكتر گواهي و دكترمرشد در وزارت نفت حضور يافتند. آقاي دكتر گواهي به عنوان معاون وزير آن جا حضور داشتند،آقاي دكتر مرشد هم مسؤوليت قائم مقام وزير را به عهده داشتند.آن ها از ما خواستند كه در آن جا باشم و من نيز به وزارت نفت رفتم. آقاي تندگويان هم بعد از يك ماه به وزارت نفت آمدند.
در همان زمان بود كه آقاي تندگويان به سمت مدير مناطق نفت خيز منصوب شدند؟
نه، ابتدا به عنوان مسؤول گروه پاك سازي مشغول به كارشدند،بعد ازآن مهندس تندگويان به اهواز و آبادان رفتند و كارها را سرو سامان دادند.آقاي تندگويان، هم آدم با هوشي بود و هم مديري خوب. هميشه خودشان را با محيط وفق ميدادند. شرايط را خيلي خوب درك مي كردند. اين از خصوصيات بارز آقاي تندگويان بود ودر نتيجه مدير بسيارخوبي بودند. شهيد تندگويان،انساني فعال بود و در شرايط سخت تصميم هاي درست مي گرفت. اين خصوصيات را هر كسي ندارد و وقتي ديدند كه او آدمي با چنين خصوصيات بر جستهاي است، به ايشان پيشنهاد دادند كه مدير مناطق نفت خيزجنوب شود و اين اتفاق مال حدود سال 1359 بود،چون از زمان مديريت مناطق نفت خيزتا سمت وزارت ايشان زياد طول نكشيد كه بعد از اين ماجراها ايشان از آقاي معين فر حكم گرفتند و به مديريت مناطق نفت خيزمنصوب شدند. به اين صورت كه در وزارت نفت مشغول به كار شدند و بعد ازمدتي كوتاه كه آقاي معين فر نماينده تهران شدند وبه مجلس رفتند بايد وزيرنفت جديدي انتخاب مي شد و شهيد رجايي به دنبال فردي كار آمد مي گشتند كه آن هم داستان خود را دارد.
آن داستان را هم بگوييد.
ابتدا قرار بود كس ديگري وزير شود كه به اين سمت انتخاب نشد. سپس آقاي رجايي متوجه شد كه گروه ديگري هم هستند كه آن گروه، ما بوديم و آقايان متوجه شدند كه گروه ما ازجميع جهات از بقيه بهتر هستند. از جمله آقاي مهندس بوشهري دكتر آيت اللهي، آقاي سادات بود. همه اين آقايان بچه هاي خوبي بودند و مهم تر، آن كه همگي تحصيل كرده نفت بودند. به خصوص، شهيد رجايي، آقايان تندگويان و بوشهري و گواهي و سادات را بيشتر مي شناختند. آقاي رجايي گفتند كه يك نفر را از بين خودتان براي تصدي وزارت نفت معرفي كنيد بچه ها،آقايان تندگويان و بوشهري و آيت اللهي را معرفي كردند و خود شهيد رجايي هم در صحبت با آقاي بوشهري و تندگويان به اين نتيجه رسيدند كه يكي از اين دو نفر را انتخاب كنند.
در نهايت آقاي مهندس تندگويان را به خاطر سوابق مبارزاتياي كه داشت انتخاب كردند و واقعاً هم ايشان به حق انتخاب شد و در همان مدتي كه وزير بود حتي يك لحظه آرامش نداشت و شبانه روز براي شركت نفت فعاليت مي كرد و يك لحظه آرام نداشت و درحال فعاليت بود. اگر هم وقتي پيدا مي كرد، در جلسات قرآن حاضر مي شد كه البته فرصت آن هم يكي دو بار بيشتر به ايشان دست نداد. ما از اول انقلاب جلسه قرآن داشتيم و اين روند را پي گيري مي كرديم. در اين فاصله جنگ شروع شده بود. مهندس تندگويان دو بار به سلامت به آبادان سفركردند كه متأسفانه در دفعه سوم اسير شدند. دراين فاصله به مشهد نيزسفر كردند.
در همان چهل روز دوره وزارت؟
بله، درآن چهل روز به تمام اين سفرهاي كاري رفتند. به شهرري هم مي رفتند.
همان پالايشگاه نزديك بهشت زهرا(س) را مي گوييد؟
آن جا پالايشگاه نفت و گاز بود. خيلي جاها را سركشي كردند و هميشه مشغول به كار بودند و يك نامه معروف هم دارند كه رفته بودند براي گاز رساني،كه آقاي سادات به معاونت وزير و مديريت شركت گاز انتخاب شده بودند و به ايشان يك نامه نوشته بودند كه اين طرز گازرساني و روند صحيح انشعاب گاز به شهرها و روستاها كافي نيست اگر قراراست اين گونه پيش برويم، هيچ وقت به هدف نمي رسيم، پس بايد تند حركت كنيم و ازدياد جمعيت رادرنظر بگيريم. اين نامه باعث شد كه خود آقاي سادات هم بيشتر اين مسأله را پي گيري كنند و واقعاً فعاليت گاز رساني شديد شد و اين، در فاصلهاي بود كه گاز سرخس را گازكشي كردند و زماني كه آقاي تند گويان اسيرشده بودند،ما به همراه آقاي رجايي و سادات رفتيم و در يك دهات،اولين انشعاب را افتتاح كرديم.اين كارها در نتيجه همين پي گيري ها شكل گرفت و شهيد رجايي آمدند و بنده هم درخدمت آن ها بوديم،رفتيم و آن جا را افتتاح كرديم. زماني هم كه آقاي تندگويان در اهواز بود كارهاي زيادي صورت گرفت، خيلي از كارها از جريان افتاده بود، مديرها نبودند و زماني كه ايشان به اهواز رفتند، خيلي نيرو گرفتند. بعد از انقلاب كاري جديدي در وزارت نفت صورت گرفت. اكتشافات و بازيافت هاي مهمي انجام شد. خيلي از مديران، پيشنهادهاي خوبي مي دادند و خدمات بسيار زيادي انجام گرفت. اين در حالي بود كه عليه سيستم صنعت نفت ما فعاليت و خرابكاري،زياد مي شد. گروه هاي مختلفي از جبهه ماركسيست ها و چپي و راستي سعي مي كردند اين كوشش ها خوب شكل نگيرد و ما با اين مشكل روبرو بوديم، چون هر روز يكي را به عنوان ضد انقلاب معرفي مي كردند. خيلي از اين عزيزان مديران خوبي بودند و ما سعي مي كرديم حواس مان باشد و بعدها هم معلوم شد كه اين ها مديران لايقي هستند و ما هم مقاومت مي كرديم. شهيد تندگويان در تمام اين مسائل جلودار بود و خيلي زحمت مي كشيد و همه هم ايشان را دوست داشتند. با اين كه وزير بود،خيلي ساده زندگي ميكرد و كسي تشخيص نمي داد كه ايشان وزير است و خيلي ها از روي عكس هايي كه ديده بودند ايشان را مي شناختند. ايشان اصلاً فردي تشريفاتي نبود، البته خيلي از وزراء به اين صورت عمل مي كردند،اما آقاي تندگويان با هدف و شناخت رفتار مي كرد. در دوره شهيد تندگويان كارهاي بسيار خوبي انجام گرفت، زماني هم كه ايشان اسير بودند، آن روند ادامه داشت.
آخرين بار، شهيد تندگويان را كي ديديد؟
يك بار با هم به آبادان رفتيم. جنگ شروع شده بود و فكركنم با هواپيما رفته بوديم، با هواپيماي نظامي همراه با چند تن از مديران شركت نفت به سمت اهواز رفتيم و از آن جا حركت كرديم .دراين فاصله، جاده اهواز- آبادان به كل بسته شده بود و آقاي يحيوي هم به سمت مديريت مناطق انتخاب شده بود. شب آن جا بوديم و روز بعد به سمت آبادان- خرمشهر حركت كرديم. منتها ازجاده سوم رفتيم، چون جاده خرمشهر بسته بود. به آن جا كه رسيديم، بعد از ناهار ديديم كه جاده ماهشهر- آبادان هم در حال بسته شدن است و ژاندارمري گفت كه عراقي ها دارند جاده را با گلوله تيرباران مي كنند و اگر بفهمند شما به آن جا مي رويد، حتماً زير رگبارتان مي گيرند. وقتي مشورت كرديم، من به مهندس تندگويان گفتم اگر شما برويد و خداي ناكرده اتفاقي بيافتد مي گويند براي وزير نفت كشور، اين اتفاق افتاده و اين خوب نيست بهتر است من بروم چون كسي من را نمي شناسد و اگر اتفاقي برايم بيافتد، بازتاب چنداني ندارد. سرانجام، نشد كه به آبادان برويم و به تهران برگشتيم. در اين برگشتن به تمام تلمبه خانه ها و پالايشگاه هاي سر راه سركشي كرديم و اين كار دو شب و دو روز طول كشيد؟
يعني تماماً در حال کار بوديد؟
بله، تماماً مشغول كار و بازرسي از تلمبه خانه ها و پالايشگاه بوديم. به آخرين پالايشگاه كه رسيديم، پالايشگاه تهران بود. ساعت يك نيمه شب بود كه به پالايشگاه تهران رفتيم و بازديد كرديم و مهندس تندگويان با بچه ها صحبت مي كردند. روز بعد كه آمديم به وزارت نفت، آقاي تندگويان خيلي ناراحت بود. مي گفت: اين درست نيست، من بايد به پالايشگاه آبادان مي رفتم، من به همه گفتهام كه كسي آنجا را ترك نكند و خودم الآن تهران هستم...
يعني تا اين حد احساس مسؤوليت مي كرد؟
بله، تا اين حد احساس مسؤوليت مي كرد. در تمام طول راه ناراحت بود. بعد از يك يا دو روز بود كه تصميم گرفت به آبادان برود و به ما گفت كه لازم نيست بياييد. هميشه يكي از كساني كه مانع مي شد تا به آبادان بروند من بودم و به همين خاطر بود كه گفتند نمي خواهد شما بياييد. آخرين بار، نزديك آسانسور بود كه مي خواست برود ايشان را ديديم.
بعد از آن بود كه رفت و اسير شد؟
ديگر رفت... در ساختمان وزارت نفت بودم كه ايشان رفت و ما مانديم تا سالها بعد كه پيكر پاك ايشان را ديديم.
وقتي با پيكرشهيد روبه رو شديد چه احساسي داشتيد؟
من اصلاً نمي توانستم خودم را نگه دارم برايم سخت بود و مدام گريه مي كردم.
جنازه شهيد را ديديد؟
نه، نرفتم نگاه كنم؛نتوانستم. البته جنازه را نشان كسي نمي دادند،اما خيلي براي من سخت بود.
از ويژگي هاي شهيد بگوييد.
تندگويان واقعاً يك جوان استثنائي بود. يك آدم باسواد مذهبي بود. كسي كه خيلي خوب مسائل را تحليل مي كرد،آيات قرآن را خيلي خوب درك مي كرد. الآن كارها خيلي راحت است، بعد از انقلاب امكانات خوبي به وجود آمد وتبادل افكار شكل گرفت قبل از انقلاب به اين راحتي ها نبود و كسي نمي توانست با وجود آن همه مشكلات، امكانات تهيه كند و به دنبال موضوع ها برود. تندگويان چندين دعا را ازحفظ بود. دعاي كميل را از حفظ بود- صداي ضبط شده ايشان هم موجود است كه از حفظ خواندهاند- و پيوسته آيات قرآن را مطالعه مي كرد.
هيچ گاه قرآن كريم را تفسير به رأي نمي كرد و از آيات كلام الله مجيد به جا استفاده مي كرد كه در اين مورد خيلي با همديگر تبادل داشتيم.آقاي تندگويان نظرات جالبي ارائه مي كرد و تمامي دوستان استفاده مي كردند. آقاي آيت اللهي آدم بسيار مذهبي با سوادي است،آقاي اجل لوئيان، آقاي گلستان و ديگر دوستان هم خيلي آدم هاي پاكي هستند. ما دورهم جمع مي شديم و تفسير قرآن مي كرديم و وقتي ايشان نظر مي داد، كاملاً به دل همه مي نشست. كار را درك مي كردند و راه هايي كه انتخاب مي كرد، خيلي جالب بود و خيلي زود به نتيجه مطلوب مي رسيديم. كارها به نحو احسن انجام مي گرفت و هيچ صحبتي يا تبليغي در كار نبود. يكي ديگر از دلايلي كه ايشان به مديريت مناطق منصوب شدند، همين توانايي شان در اداره اموردرلحاظ مختلف بود. يكي ديگر از خصوصيات اخلاقي شهيد تندگويان مردمي بودن شان بود،هميشه دوست داشت هميشه درحال فعاليت باشد و بيشترين عذاب،براي ايشان، بيكاري بود. در زمان بيكاري به مطالعه مي پرداخت. بسيار آدم شوخ طبعي هم بود.
آدم بسته و خشكي نبود...
اصلاً . در مباحثه اصلاً آدم خشكي نبود، من خيلي دگم بودم اما ايشان اصلاً اين طور نبود، حتي با مخالف هاي خودش هم بحث مي كرد. خيلي از دوستان ايشان هم بچه هاي چپي بودند و انديشه هاي ماركسيستي داشتند،اما با هم رفيق بودند.اين ويژگي ها ارزش زيادي دارد لازم نيست آدم كار فوق العادهاي بكند و البته كارفوق العاده ايشان در زندان بود. من اثرات شكنجه را خودم در بدن آقاي تندگويان ديده بودم. خاطرهاي يادم آمد، يك روز بعد از ناهار كه خوابيده بوديم، من يك ربع خوابيدم و بلند شدم و رفتم كه آقاي تندگويان را بيداركنم،وقتي خواستم ايشان را بيدار كنم، يك دفعه وحشت كرد، به صورتي كه احساس مي كرد در زندان است و كسي آمده تا بيدارش كند، فكر مي كرد بازجوست. دريک لحظه ترسيده بود، شايد هم خواب ديده بود و من از جواد سؤال نكردم، چون خاطره هاي بدي از زندان داشت و مشخص بود كه در زندان خيلي اذيتش مي كردند. خودش مي گفت كه مدتي هر روز كتكش مي زدند. مي گفت در آن جا دو تا لباس داشته كه يك لباس براي كتك خوردن بوده، چون خوني مي شده، و وقتي كه كتك مي زدند و شكنجه تمام كه مي شد، لباس خوني را در مي آورده و خودش را تميز مي كرده و با لباس تميز نماز مي خوانده است. مي خواهم عرض كنم كه اين خودش كار فوق العاده بود، درآن زماني كه مدير از اتاق كار خودش بيرون نمي آمد، ايشان خيلي راحت و ساده مي آمد و مي رفت و با نگهبان دم در سلام و عليك مي كرد دست مي داد. اين كارها براي يك مدير رسم نبود يك مدير جواب سلام كسي را نمي داد. وقتي مدير مي آمد، آسانسور را نگاه مي داشتند و كسي در اطراف نبود و فقط كساني كه بايد باشند حضور مي يافتند و البته تندگويان آدم خيلي خاكي و خودمانياي بود. خود اين عمل يك تحولي را ايجاد مي كند.اين رفتار باعث پيشرفت تشكيلات مي شود
حرف آخر
آرزو مي كنم كه شهيد تندگويان با بهشتيان محشورشده باشد و مطمئناً همين گونه است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 47
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}