رنج و ديگر هيچ(1)


 

نويسنده:دکتر مهيار خليلي




 

نيم نگاهي به انواع شيوه هاي شکنجه در کميته مشترک ضدخرابکاري رژیم منحوس پهلوی
درآمد
 

آنچه در پي مي آيد پژوهشي است که توسط دکتر مهيار خليلي که پزشک و از زندانيان سياسي قبل از انقلاب است، درباره انواع شکنجه هاي اعمال شده در زندان هاي ايران، به ويژه کميته مشترک ضدخرابکاري، انجام و توسط انتشارات موزه عبرت ايران تحت عنوان: «شکنجه در عصر پهلوي» منتشر شده است. شايان ذکر است که اين نوشتار، تلخيصي از متن مفصل تر است:

مقدمه:
 

هدف آن بود کتاب تاريخ شکنجه اي از مشروطيت ايران تا اواخر سال 1357تدوين گردد، آن قدر آن را حجيم و زياد يافتيم که تصميم گرفتم دوره هاي چندي از آن را بازنويسي کنم. دوره آخر سلطنت محمدرضا شاه پهلوي يعني ازسال 49تا آخر 57. اين دوره آن چنان سياه و تاريک است که حتي تشعشع نوري از آن ساطع نمي شود. اين دوره نمايانگر دستگاه سياه جنايتي است که قريب به هشت هزار نفر از دليرمردان و تقريبا پانصد نفر از شيرزنان را در چنگال خود گرفت و رنجي فراوان ايجاد کرد که سياه تر از آن نمي توان يافت. درد چنان است که حتي خامه مرا به رنج آورده است. نه اشک و نه فرياد و نه نوشته نمي تواند بيان کننده رنجي باشد که بر سر مردم ايران آمده است. چشمه جوشان اشک مرا نيز که با رنج خو کرده و سال ها با درد اين مردم در سراسر تاريخ پيوند داشته ام، خشکانيده است. يک دوره تاريخ کوتاه و اين همه رنج؟! دژخيمان و شکنجه گران، برخي معدوم شده و بعضي به گوشه اي خزيده اند؛ اما فرياد شکنجه ديدگان و رنج کشيدگان چنان انعکاسي دارد که هرگز خاموش نخواهد شد. فرياد آنان را بازنويسي مي کنم و درد آنها را باز مي گويم، شايد مرهمي باشد بر فروخفتگان درد و ستم. شب ناله هاي سرد زندانيان در سلول هاي نمور و تاريک دوران رژيم پهلوي و مرهم ناپذيري زخمشان، در گنبد دوار ايران باقي خواهد ماند تا زنگار شرمي را که بر رخسار تاريخ نشسته است، نمايان تر سازد. در چهره دژخيمان و قاهرين و ستمکاران و سلاطين، سياهي و نفرت را باز سازد و بس.
اين کتاب بخشي از تاريخ شکنجه در ايران است که عمدتا تاريخ هفت سال را در بر مي گيرد (1357-1350) که زخمي عميق بر چهره تاريخ معاصر است و درد و رنج و يادي است از کشته شدگان زير شکنجه، اعدام شدگان و زندانيان، باشد که نوري بر سياهکاري ها بتاباند. و فروکش نمايد رنج مردم را. اين کتاب شامل انواع شکنجه هاست و در پايان نام بسياري از اعدام شدگان، رنج کشيدگان، زندانيان، شکنجه شدگان، بدون توجه به عقايد و خواست آنها و اينکه به چه گروهي وابسته بوده اند، از سکولار تا مذهبي، از آنکه به خدا معتقد بود و آنکه نبود و هر دو در يک جوي خون افتاده بودند، آمده است.

کميته مشترک ضدخرابکاري:
 

در اوايل بهمن سال 1350 در پي اجراي دستور محمدرضا شاه، با الگوبرداري از سيستم اطلاعاتي انگليس، کميته مشترک ضدخرابکاري ساواک - شهرباني، در محل زندان موقت اطلاعات شهرباني تشکيل مي شود. با انحلال دو کميته ساواک که در اوين مستقر بودند- که اولي مسئول شناسايي عاملين تظاهرات دانشجويي سال 49 و گروه هاي کمونيستي و دومي مسئول شناسايي و دستگيري اعضاي آشکار و مخفي سازمان مذهبي مجاهدين و گروه هاي وابسته به آن بودند- مقرر مي شود با تشکيل کميته مشترک ضدخرابکاري، تمام سرنخ هاي عملياتي در اختيار اين کميته قرار گيرد و همه مامورين دو کميته قبلي ساواک مامور به خدمت در کميته جديدالتاسيس شوند.
اولين رئيس کميته مشترک، رئيس شهرباني وقت، سپهبد جعفرقلي صدري و رئيس ستاد آن پرويز ثابتي، از مقامات ساواک بود. ادارات اطلاعات و ضد اطلاعات ارتش و ژاندارمري نيز به منظور هماهنگي، هر يک نمايندگاني در کميته مشترک داشتند. در اوايل خرداد سال 1352با اوج گيري مبارزات مردم و گروه ها، ساختار کميته مشترک تجديد و توسعه يافت و با اصلاحاتي به تصويب شاه رسيد. از اين پس رئيس کميته مي بايست از بين مقامات بلندپايه ساواک انتخاب شود و اطلاعات و اخبار روزانه کميته از طريق ساواک به شاه برسيد و دستورات لازم صادر شود.
بازداشتگاه کميته مشترک از اوايل سال 1351مهم ترين محل بازداشت، شکنجه و تخليه اطلاعاتي انقلابيون بود. براساس نوشته هاي خود ساواک، طي سال هاي 1350تا 1357، هزاران نفر از مبارزين و انقلابيون، طي عمليات کميته مشترک دستگير و بازداشت شدند. تعدادي از بازجوها براي ديدن آموزش به اسرائيل و آمريکا رفتند و ابزار و آلات زيادي هم در اختيار آنها قرار داده شد. ساختمان کميته مشترک در سال 1316هجري شمسي و در زمان رضاخان توسط آلمان ها به عنوان قسمتي از نظميه تهران طراحي و ساخته شد و کاربري آن از ابتدا، زندان و بازداشتگاه بود.
ساختمان اصلي کميته در چهار طبقه به صورت مدور ساخته شده که بندهاي انفرادي و عمومي با هشتي به آن متصل مي شوند و در وسط طبقه همکف حوض مدوري تعبيه شده است.
با توجه به رشته تخصصي اينجانب که پزشکي است، در ملاقات با تعداد زيادي از زندانيان سياسي قبل از انقلاب و بررسي مصاحبه هاي آنها، آثار پيدا و ناپيداي شکنجه هاي مختلف را بر بدن و روح آنها مشاهده کردم. آنچه در پي مي آيد، شرح انواع شکنجه هايي است که در زندان هاي رژيم پهلوي، به خصوص کميته مشترک ضدخرابکاري، روي زندانيان سياسي اعمال مي شده است.

مشت زدن(کوبيدن):
 

اگر انگشت ها را به داخل کف دست جمع کنيم، نسبت فشار ضربه، بسيار بيش از سيلي خواهد شد. نيروي جمع شده در دست چندين برابر مي شود، به خصوص که استخوان هاي موجود در انگشتان، ضربه را تحمل ناپذيرتر مي کند. بوکس بازي که يک ورزش «خشن» است با توجه به اينکه ضربه گيري مانند دستکش و غيره دارد، ولي اين ضربات موجب بي هوشي و مرگ مي گردد، به خصوص اگر در طرفين بالاي صورت، يعني گيجگاه وارد شود. همچنين گاهي ضربه آن قدر سنگين است که موجب شکستگي استخوان پيشاني و يا جمجمه و پيشاني و چانه و بيني و گاه موجب خرد شدن فک اعلي و يا اسفل مي شود. مشت زدن از اولين وسايل زدوخورد و شکنجه بود و شکنجه گران و مامورين حکومت، از اين شيوه براي شکنجه کردن زندانيان استفاده مي کردند.

لگدزدن:
 

لگدزدن يکي از قديمي ترين شکنجه هاست. لگدزدن با پا ضربه اي سخت است که گاه براستخوان ساق پا (تي بيا) وارد و موجب شکستن و يا ايجاد درد شديد مي شود. در قديم براي جلوگيري از فرار اسراء و يا همراهان، ضربه اي (تي بيا) وارد مي کردند که موجب توقف چند دقيقه اي و يا گاه چند ساعتي مي شده است. بازجويان و شکنجه گران ساواک با وارد کردن ضربه بر ساق پاي متهم، او را براي مدتي دچار درد شديد مي کردند. علاوه بر پا، ضربه روي انگشتان پا، اغلب موجب شکستگي استخوان هاي انگشتان مي شد. همچنين ضربه به زانو، درد شديدي را در تمام اندام ها ايجاد مي کرد. ضربه با پا، به خصوص با کفش و يا پوتين به شکم، موجب پارگي روده و عروق و طحال مي شود. همچنين ضربه با پا يا مشت، موجب جابه جايي مهره ها و گاهي شکستن آنها و ضربه سينه، موجب شکستگي استخوان هاي دنده اي و جناق سينه و در اثر شکستن جناق، موجب مرگ مي شود. ضربه به صورت، شکستگي بيني و همچنين پارگي چشم را به دنبال دارد و درد و يا شکستن استخوان گيجگاهي، منجر به مرگ مي شود؛ البته دردهاي سينه و پا بسيار شديدتر از دردهاي صورت هستند.

لگدزدن بر شکم زن حامله:
 

قاهرين و شکنجه گران هيچ گونه رحمي نداشتند و بويي از انسانيت و حتي حيوانيت هم نبرده بودند. شنيدم که بازجو با پاشنه کفش به شکم بانوي حامله هشت ماهه کوبيده و فريادهاي او را به هيچ انگاشته بود. خداوند تفضل کرد و اين زن دختري به دنيا آورد که چندين ماه از دوران نوزادي خويش را در زندان گذرانيد.

زدن لگد به زانو، شکم و زير شکم زنداني:
 

اين عمل به علت پر بودن مثانه موجب پارگي آن و متهم به بيمارستان اعزام مي شد. اين شکنجه که توسط حسيني، شکنجه گر معروف ساواک انجام مي شد، موجب پارگي مثانه و در نتيجه، اردار وارد قسمت هاي شکم و موجب درد و عفونت مي شد. ادرار خوني و وجود ادرار در شکم موجب سنگيني و عفونت روده مي شد.

سيلي زدن:
 

ضربه زدن به صورت، اولين برخورد بازجو با زنداني بود. به علت نازک بودن عضلات صورت و وجود اعصاب (تري ژيمو) که شاخه فوقاني آن در صورت است، پس از ضربه به علت عدم صعود خون به صورت، چهره، سفيد مي شود و بلافاصله پس از سفيدي، سرخي شديدي در صورت پديد مي آيد. اين ضربه دردناک است و موجب سرگيجه مي شود. اين شيوه، موجب برتري رواني طرف سيلي زننده و سرخوردگي و احساس شکست و حقارت در طرف مقابل مي شود.

دستبند قپاني:
 

دستبند قپاني، دستبندي معمولي است که آن را به جاي بستن از جلو يا از پشت، به طور دو کَت روبروي هم، يکي از بالاي کتف و ديگري از پائين کتف مي بندند. اين شيوه چون مانند قپان، موجب کشيده شدن دست ها مي شود، به دستبند قپاني که معروف شده است. با تمام تحقيقي که کردم، نتوانستم تاريخ به کارگيري آن را دريابم. اولين بار موضوع استفاده از دستبند قپاني در مورد 53 نفر در روزنامه هاي جنجالي 21-1320ذکر شده است. مرحوم مهندس مکي نژاد که يکي از 53 نفر بود در سال 59-1358ذکر کرده که مرا دستبند قپاني زدند و سه روز در زندان شهرباني حکومت پهلوي در زيرزمين حبس و بعد از اعتصاب معروف غذا، انور خامه اي را به من ملحق کردند. ادعاي آن مرحوم با دلايل مکفي همراه نبود. بسياري از زندانيان سياسي به مدت نيم تا دو ساعت دستبند قپاني را حس کرده اند و اين زجري بسيار بر متهم وارد و او را دچار عوارضي چون درد سينه، درد کشيدگي استخوان هاي دنده، اشکال در تنفس، درد در ناحيه دست ها، پشت گردن مي کرد.

پابند:
 

پاي بند يا پابند مانند دستبند، بسيار مورد استفاده قرار مي گرفت. اغلب دوحلقه را در پا و با زنجير به هم وصل مي کردند که موجب ناتواني در حرکت متهم مي شد. در قديم به نام «غل» معروف بود و براي جلوگيري از حرکت متهم، وزنه هايي را بدان مي بستند. وزن وزنه ها گاه تا70 رطل مي رسيد. اين وزنه ها موجب بي تحرکي و خستگي عضلات و پاها و پس از مدتي موجب انقباض شديد عضلات درد فراوان و بالاخره فلج مي شود. به طور معمول اگر به کسي پابند مي زدند، دستبند نيز داشت.

آويختن:
 

آويختن انسان متهم يا مجرم، يکي از شکنجه هاي رايج در طول تاريخ است. اولين بار در تاريخ مدون، آويختن در کتيبه داريوش ذکر شده است. در زندان هاي اروپاي قرون وسطي، زندانيان را از ميخ بالاي ديوار و يا سقف مي آويختند. طرز آويختن به شرح ذيل است:
آويزان کردن با دو دست، آويزان کردن با يک دست، آويختن از زير بغل، آويختن وارونه از دو پا، آويختن از کمر، آويختن از بيضه، آويختن از موي بلند، آويختن هاي نوع ديگر که ذکر نشده است.

آويختن از مچ:
 

دو دست را به هم مي بستند و طناب و يا زنجير را به مچ وصل مي کردند و به ميخ يا قلاب سقف مي بستند. فشار سنگين بدن بر مچ ها وارد و پس از مدتي موجب تورم دست و سياه شدن آن مي شد و به علت اينکه خون نمي توانست در بدن گردش خود را کامل انجام دهد، پاها متورم و دردناک مي شدند و کشيدگي عضلات و تاندون ها، موجب درد شديد و کرخت شدن تدريجي بدن مي شد. پس از مدتي غضروف هاي مياني مهره هاي کمر جا به جا مي شدند و اگر متهم را حرکت مي دادند، اين عمل تسريع مي شد. بيشتر از 24 ساعت آويختن، موجب مرگ مي شد کساني که به مدت يک ساعت و يا بيشتر آويخته مي شدند، پس از رهايي به مدت يک هفته و گاهي بيشتر از درد ناحيه کمر و سر استخوان زانو و مفصل ران رنج مي بردند. آويخته شدن بيش از يک ساعت، تا آخر عمر موجب درد ناحيه کمر و ساييدگي استخوان هاي مهره کمري مي شود. در اين شکنجه، مفاصل مچ چنان دردناک مي شدند که طاقت انسان از بين مي رفت، به خصوص تاب دادن موجب گيجي و سياهي چشم مي شد.

آويختن با مچ يک دست:
 

در اين آويختن، سنگيني بدن موجب آن مي شود که تاندون هاي دست، کشيدگي بيشتري را تحمل کنند و اغلب موجب پارگي تاندون و جدا شدن استخوان هاي مچ و کتف و بازو مي شد. درد اين نوع شکنجه بسيار شديد است.

آويختن از گردن:
 

شکنجه در اين حالت، موجب جداشدن مهره هاي محور گردن و ستون فقرات و در بيش از 50 مورد موجب قطع نخاع و درد غير قابل تحمل مي شد. کساني که به اين وسيله آويخته مي شدند، اغلب دچار شکسگي غضروف جلوي گلو مي شدند. اگر شکنجه گر و يا مجري ناوارد بود، به سرعت موجب شکستگي گردن وي و خفگي مي شد. آويخته شدن در اين وضعيت، در سه دقيقه و حداکثر در پنج دقيقه موجب خفگي مي شود. واردبودن طرف که گره طناب و يا حلقه آهني را زير چانه قرار بدهد، موجب شکستگي فک زيرين و جدا شدن فوقاني فک و فشار در ناحيه استخوان گيجگاهي، موجب بيهوشي و خرد شدن فک و دندان هاي آسيا مي شد.

آويختن از زير بغل:
 

اين شکنجه اگر چه در اول، دردي را ايجاد نمي کند، ولي به تدريج موجب عدم تعادل گردش خون مي شود. ابتدا گيجي و حال به هم خوردگي و پس از 24 ساعت، موجب کشيدگي عضلات و درد شديد در ناحيه پا و تورم و دفع بي اختيار ادرار و مدفوع و درد ناحيه لگن مي شود. چند روز آويخته شدن موجب مرگ مي شود.

آويخته شدن وارونه:
 

موجب کندي نفس، سرگيجه و دوربيني و قطع تنفس، جمع شدن آب دهان و بيرون ريختن آن، کندي ضربان قلب و درد در ناحيه سر و پشت و شکم و درد شديد در ناحيه مفصل لگن خاصره و درد شديد در ناحيه کمر و گردن و گوش و وزوز گوش و سنگيني زبان و عدم قدرت بلع آب دهان در زنداني و يا خونريزي چشم ها و مرگ پس از چند ساعت بود.

آويختن از يک پا:
 

عوارض ذکر شده در دو پا را دارد، در حالي که سنگيني آن دو برابر است و در پاي آزاد نيز لختي شديد ايجاد و عدم تعادل دوبرابر مي شود و حداکثر در مدت دو ساعت، مرگ فرا مي رسد.

آويختن از کمر:
 

آويختن از روي شکم در حالي که سر و دست رو به پائين است که موجب سرگيجه و سردرد و درد و انقباض در شکم مي شود. آب دهان روان و چشم ها بي حالت و خستگي عارض و بالاخره موجب ريزش ادارار و گاه مدفوع و درد ناحيه مقعد و روده بزرگ و بالاخره بالا رفتن اوره و مرگ در اثر اورمي و در نهايت، درد در ناحيه کمر و جدا شدن مهره ها مي شود.

آويختن از بيضه:
 

که کاري نادر بود و موجب مرگ سريع مي شد و متهم، درد غير قابلي را تحمل مي کرد.

آويختن از موي سر:
 

موجب کشيده شدن پوست سر و درد شديد مي شد و اگر تداوم پيدا مي کرد، شخص در ناحيه صورت و گردن مجروح مي شد و درد شديدي را براي متهم ايجاد مي کرد که تا مدتي ادامه پيدا مي کرد. اين شکنجه نادر ممکن بود ساعت ها ادامه داشته باشد و پوست سر و صورت کنده مي شد.

آويختن هاي ديگر:
 

نظير آويختن از انگشت شصت و پا چهار انگشت شصت دست و پا که نمي توانست مدت مديدي ادامه يابد.

آويختن وزنه به بيضه ها:
 

يکي از شکنجه هايي که گهگاه در شکنجه گاه ها اعمال مي شد. متهم را عريان مي کردند و دست و پاي او را مي بستند و آنگاه بند، نخ، بند چرمي يا نايلوني را به بالاي بيضه مي بستند و بعد وزنه يا سنگي را بدان مي آويختند. اين عمل موجب درد شديد در بيضه ها و کشاله هاي ران و ظرف چند دقيقه موجب بيهوشي متهم مي شد و براي جلوگيري از مرگ اين وزنه را باز مي کردند. متهم تا چند روز درد شديدي را در ناحيه شکم و کشاله ران داشت. اين عمل در زندان هاي زمان قاجار و زندان هاي فرمانداري نظامي سال 32-34 بعد از کودتاي 28 مرداد سال 32 و کميته مشترک ضدخرابکاري انجام مي شد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 39