نيم نگاهي به انواع شيوه هاي شکنجه در کميته مشترک ضدخرابکاري رژیم منحوس پهلوی
بستن به نرده هاي حياط و ديوارها:
اين شکنجه ها قبل از تاريخ مدون هم وجود داشته و در تاريخ مدون نيز هزاران بار تکرار شده است. اين شيوه در کميته مشترک ضدخرابکاري نيز از شکنجه هاي رايج بود. دست ها و پاهاي متهم را با طناب و يا زنجير به ميله هاي درون حياط مسقف کميته مي بستند و مدت ها متهم و يا مجرم بيچاره به اين حالت مي ماند و دچار درد در ناحيه دست و پا و انقباض شکمي، ريزش ادرار، گزگز پاها و خستگي مي شد.
زنجير کردن متهم به مدت طولاني:
شکنجه اي که روي بسياري انجام مي دادند، اين بود که دست و پاي متهم را با پابند و دستبند مي بستند و متهم به صورت نيم دايره قرار مي گرفت. فشار اين شکنجه را براي مدت 24ساعت و گاهي بيشتر انجام مي دادند. انحناي کمر و فشار به آن موجب درد شديدي در ناحيه کمر و گردن مي شد. اين شکنجه براي چند هفته اجرا مي شد که موجب دفع ادرار و مدفوع و آلوده شدن متهم مي شد.
تازيانه:
در طول تاريخ، از اين وسيله به عنوان شکنجه و آزار استفاده شده است. در کتيبه هاي منفور آشوري نيز شلاق زدن نقل شده است. در کتيبه داريوش ذکري از شلاق زدن مخالفين شده است. در نقش هاي به دست آمده در ستون ها، شلاق خوردگان ديده مي شوند.
انواع شلاق:
از ترکه هاي نازک درختان مانند بيد، انار و گلابي و يا ترکه هاي بافته شده از ساقه هاي گندم و جو و کتان و ليف خرما و کنف(شاهدانه ) و نخ هاي بافته به هم از ليف و کتان و ابريشم و چرم و پوست تا سيم هاي نازک مسي و سربي تا کابل برق چند لايه و تاب داده و يا افشان استفاده مي شد. براي اينکه شلاق ها اثر دردناک بيشتري داشته باشند، در نوک آن تکه هاي سرب، سنگ و چرم مي بستند.
اثرات باقي مانده بر روي بدن از شلاق:
پشت: اثرات به صورت داغ هاي کشيده سرخ شده و سياه شده ديده مي شود. چند ضربه کنار هم موجب پاره شدن رگ هاي سطحي و خونريزي و خون مردگي، گاهي موجب پاره شدن تاندون و عضلات و اثرات آن باقي مانده به صورت برآمده هاي برجستگي روي بدن ديده مي شد.
روي شکم: همان اثرات پشت، همراه با درد شکم مشاهده مي شد.
روي پاها و دست ها: به صورت نوارهاي سياه و سرخ خون آلود و گاه موجب پارگي پوست و خون ريزي وسيع در آن ناحيه مي شد.
کف پا: موجب تورم در کف پا و خون ريزي و شکستگي استخوان کف پا و پاشنه و انگشتان، افتادن ناخن و برجسته شدن زير ناخن مي شد که در آمدن ناخن مجدد را مشکل مي ساخت و يا بد شکل و برجسته مي شد.
اثرات بر کف دست: موجب متورم شدن کف دست، خونريزي پشت دست، شکستگي ناخن و استخوان هاي کتف مي شود. بازجويان و شکنجه گران کميته مشترک پس از آنکه متهم را شلاق پيچ مي کردند، او را وادار مي کردند که روي پاها بدود و اين عمل موجب سرعت جريان خون مي شد و اگر خون ريزي بيشتر ادامه مي يافت، موجب مي شد که ميوگلوبين موجود در هموگلوبين آزاد شود و فشار کمتري به کليه بيايد. آنها به متهم آب فراوان مي دادند که موجب تسريع دفع مواد آلي مي شد و تقريبا از مرگ جلوگيري مي کرد، اما پس از شلاق خوردن، به علت جمع شدن خون در مناطق متورم، ميوگلوبين به کليه ها مي رفت. از آنجا کليه ها نمي توانستند با سرعت، آن را دفع کنند، اوره خون بالا مي رفت و موجب مرگ در اثر اورمي مي شد.
با تازيانه به چشم مجروح کوفتن:
شکنجه گران چنان از انسانيت به دور بودند که علاوه بر زدن روي تن متهم و مجروحي که چشمش مجروح بود، روي چشم مجروح او هم مي زدند تا او درد مضاعفي را تحمل کند که يک مورد آن به کوري و چندين مورد به بدشکلي و کجي چشم مبدل تبديل شد.
لخت کردن و به تخت بستن و شلاق زدن:
يکي از شکنجه هاي عادي، بود. افراد را عريان مي کردند و روي تخت آهني که اغلب فاقد تشک بود، مي خواباندند و دو پا را به طرف انتهاي تخت مي بستند و شلاق را از بالا تا پائين به بدن متهم مي زدند. گاه براي جلوگيري از فرياد متهم، تکه پارچه اي را در دهان او فرو مي کردند. اين کار علاوه بر تحقير رواني متهم، زجر فراواني هم داشت.
دوانيدن زنداني با پاي شلاق خورده:
اين شکنجه براي متهميني که شلاق خورده بودند، انجام مي گرفت. اگر چه اين شکنجه توسط بازجويان براي زجر بيشتر متهمين صورت مي گرفت، در عين حال موجب بهبود پاي متورم مي شد، جريان خون را تسريع مي کرد و موجب دفع ميوگلوبين طبيعي از راه ادرار و مانع اورمي مي شد و براي متهم يا مجرم، زجر مضاعفي را ايجاد مي کرد.
وادار کردن به راه رفتن به صورت دوانيدن، به صورت نشسته با باسن يا بر روي دو دست:
متهم را وادار مي کردند که به صورت دويدن طولاني حرکت کند. اين عمل پس از مدتي موجب گرفتگي عضلات مخصوصاً در کساني مي شد که عادت به کار زياد نداشتند و درد شديدي را در عضلات، به خصوص عضلات پا و ران و پشت ايجاد مي کرد. يکي ديگر از کارها، راه بردن متهم به صورت نشسته به روي دو پا(کلاغ پر) بود. متهم را به زور وادار مي کردند تا مسافتي را به صورت کلاغ پر طي کند. اين کار علاوه بر درد شديد در ناحيه پاها، موجب درد ناحيه کمر مي شد. کف پا نيز مدتي طولاني درد مي کرد. اغلب متهمين به علت شلاق خوردن و دردناک بودن کف پا، مجبور مي شدند با باسن خود حرکت کنند. همچنين متهمين وادار مي شدند روي زانو و کف دست حرکت کنند که موجب دردناک شدن ناحيه زانو و آلوده شدن کف دست ها مي شد.
استعمال بطري و يا اشياء ديگر در شرمگاه زنان و مقعد مردان:
شکنجه گران براي اينکه رذالت خويش را به اوج برسانند، متهمان را عريان و در مقعد آنان چوب، يا فلز يا اشياء ديگر را فرو مي کردند. اين شکنجه سال ها در ايران رواج داشت. توپوز شيئي چوبي يا فلزي بود که اغلب در دست اميران و شاهان بود و به دستور آنان در مقعد متهمين يا مجرمين فرو مي شد. شکنجه به اين طريق بود که لبه بطري را خيس مي کردند، دست و پاي متهم را مي بستند و او را مي خوابانيدند و عريان مي کردند و سپس سر بطري را در مقعد او قرار مي دادند و با فشار و چرخش، آن را به داخل روده مي راندند. اين عمل علاوه بر پاره کردن ماهيچه هاي جلوي مقعد، اغلب باعث پاره شدن روده انتهايي مي شد. براي اولين بار استعمال بطري در زمان تيمور بختيار فرمانده نظامي توسط سرهنگ شکنجه گر زيبايي و سرگرد شکنجه گر، سياحت گر انجام گرديد. در زندان کميته مشترک نيز موار د خاصي از آن ذکر شده است. اين شکنجه در مورد زنان بسياري هم انجام شده است.
باتوم:
در چندين مورد براي تجاوز به کار گرفته شد و دوشيزگان و بانوان، از ترس آبروريزي اين موضوع را پنهان مي کردند. در کتاب دادوبيداد يک مورد آن ذکر شده که نام فرد مورد تجاوز، ذکر نشده است.
تجاوز به زنداني:
تجاوزهائي که ذکر شد در زندان کميته، زندان تبريز، اصفهان، شيراز و زندان زنان قصر بسيار اتفاق افتاده است. انواع آن به شرح ذيل ارائه مي شود: تجاوز توسط بازجويان، تجاوز توسط مامورين، تجاوز توسط زندانيان ديگر.
تجاوز با وسايل (چوب - بطري):
تجاوز توسط بازجويان بسيار انجام شده است که از ترس آبروريزي پنهان مانده است. نشانه بارز آن اشرف دهقاني و نيز خانم ويدا حاجبي هستند. تجاوز توسط نگهبانان و پليس ها که بيشتر در زندان هاي عادي براي زنان قاچاقچي،... فواحش و سايرين به طور مستمر انجام مي گرفت.
باتوم برقي:
باتوم برقي بعد از سال هاي 44و45 در ايران مورد استفاده قرار مي گرفت. اگر چه گفته شده که تيمور بختيار تعدادي باتوم برقي را در زماني که رئيس ساواک شد، سفار ش داد. باتوم برقي، در قسمت دسته دو باطري الکتريکي 9 ولت مي خورد. انتها ي باتوم دو ميله دارد که از دسته تا پائين کشيده و روي پلاستيکي کار گذاشته شده است. وقتي دکمه را بزنند جريان الکتريکي ظريفي در اين سيم برقرار مي شود و چون بر روي بدن قرار گيرد، به عنوان يک عامل بسيار ضعيف عمل مي کند.
تهديد به تجاوز متهمين جوان:
تهديد به تجاوز يکي از رايج ترين مسائل در بازجويي ها بوده است. اگر بازجو نمي توانست اين کار را انجام دهد، متهم را تهديد مي کرد که او را به دست ديگران خواهد سپرد. در کلانتري ها، اغلب پليس، زندانيان جوان يا بانوان را با رکيک ترين کلمات تهديد مي کرد که امشب با شما همبستر خواهيم شد. در زندان هاي ايران کلاً مسئله تجاوز به دختران و زنان امر رايجي بوده است. در کميته مشترک، اشرف دهقاني توسط عطارپور شکنجه گر مورد تجاوز قرار گرفت. اين عمل در زندان ها بسيار رايج بود و متهمين از ترس آبروي خويش هرگز اين مسئله را ابراز نکردند.
سوزانيدن:
سوزانيدن متهم از شکنجه هاي رايج بوده است به اين شکل که يک ميله يا اطوي الکتريکي را داغ مي کردند و آنگاه با فشار شديد روي تمام نقاط بدن متهم قرار مي دادند که بالطبع موجب سوختگي شديد مي شد.
با سيگار افروخته سينه را سوزانيدن:
شکنجه گران هر روز شکنجه جديدي را ابداع مي کردند. يکي از ابتکارات آنها، خاموش کردن سيگار افروخته روي بدن زنداني بود که درد شديدي را ايجاد مي کرد.
سوزاندن با صندلي داغ:
يکي از وسايل شکنجه مرسوم در کميته مشترک که عنوان تهديد داشته و کمتر مورد عمل قرار گرفته، نشاندن متهم بر روي صندلي فلزي بوده که زير آن کوره يا اجاق برقي روشن مي کردند. متهم را نيمه عريان روي صندلي مي نشاندند، آنگاه کوره برقي را زير صندلي قرار مي دادند. پس از مدتي صندلي، داغ و گرماي آن موجب سوختن باسن مي شد. اثرات سوختگي، تاول يا خشکي در مقعد تا مدت ها باقي مي ماند. اثر رواني اين شکنجه، شديدتر از خود آن بود.
سوزاندن با شمع، فندک يا کبريت:
يکي از شکنجه هاي رايج، سوزاندن نقاطي از بدن توسط فندک، شمع يا کبريت بود. متهم را نيمه عريان مي کردند و کبريت يا فندک را به نقاط حساس بدن مانند نوک سينه، لاله گوش، بالاي لب، زير چانه، انگشت کوچک يا سبابه همچنين قسمت پشت، تاندن پا، عضو حساس بدن، بيضه، زير بغل و کشاله ران نزديک مي کردند. گاه سوزاندن به قدري شديد بود که اثر آن باقي مي ماند. يکي از کارهاي رايج نيز سوزاندن ابرو بود. مورد خاصي از سوزاندن پلک چشم هم ذکر شده است.
فروکردن سوزن به زير ناخن زنداني و داغ کردن آن:
يکي از شکنجه هاي رايج، فروکردن سوزن به زير ناخن بود. سوزن و سنجاق را به وسيله فندک گرم مي کردند. اگر چه داغ کردن سوزن باعث جلوگيري از خونريزي مي شد، ولي زجر شديدي را بر متهم وارد مي کرد. اين کار از عفوني شدن ناخن نيز جلوگيري مي کرد.
تراشيدن موهاي متهمين به صورت تمسخر و مختلف:
تراشيدن موي سر متهمين با تيغ يا ماشين يکي از کارهاي رايج در بازداشتگاه ها بوده است. در قديم الايام ريش و موي سر متهمين را مي تراشيدند. چون ريش علامت مشخص مردي بود، اين کار موجب تحقير متهم مي شد. در سال 1332 موي سر متهمين دستگير شده به دستور سروان سالاري، افسر فاسدالاخلاق اخراجي دانشکده افسري، به صورت چهار راهي زده مي شد. سر يک دانشجوي توده اي را به صورت چهار راه زدند و سروان سالاري با کلمات رکيک به او مي گفت: «يک راهش به سمت مسکو است و راه ديگر آن به قبر پيشه وري مي رسد.» و به دستور او بر سر همين جوان ادرار کردند.
حبس (زندان):
در تاريخ مدون زنداني کردن يا قطع رابطه با اطراف خود را در قانون حمورايي نمي يابيم. در يونان حبس کردن و تبعيد و سنگسار، ذکر شده است. در ايران زمان هخامنشي حبس کردن يکي از موارد مجازات بوده است. در زمان ساسانيان قلاع متعددي وجود داشته است که مخالفين حکومت طرد شده را در اين جايگاه نگاه مي داشتند. حتي افراد خانواده سلطنتي را نيز به اين زندان ها مي فرستادند. در زمان حکومت حجاج ابن يوسف ثقفي شخصي که به عراقين حاکم بود فقط در يک زندان او بيش از صد هزار نفر زنداني بودند که سي هزار نفر از آنان عريان بودند و تعداد بسياري از آنان را زنان تشکيل مي دادند. در زمان صفويه قلاع قهقهه و اردبيل جايگاه زندانيان بوده است. در زمان قاجار کناره هاي کاخ گلستان، قسمتي از قلعه بم، قسمتي از قصر قاجار در تهران، قلعه اردبيل، زندان انبار در تهران، باغشاه و قلعه فلک الافلاک مرکز نگهداري زندانيان بوده است. بعد از مشروطيت ايران توسط سوئدي ها، زندان توپخانه و بعد توسط محمد چاقو(درگاهي) زندان قصر را در محل قصر کهنه قاجار ساخت که مرکز نگهداري زندانيان بود. زندان هاي قديم ايران عبارت بودند از زيرزمين هايي گلي و آجري که درهاي بزرگ چوبي يا آهني داشتند. اين جايگاه ها اغلب فاقد پنجره و بدون نور بودند و روشنايي در آنها يا نبوده و يا نور کمي از خارج زندان مي تابيد. بعضي از زندانيان تا آخر عمر از آنجا خارج نمي شدند. کمبود هوا، بوي تعفن و تاريکي موجب انواع بيماري ها از قبيل کم سويي چشم، نرمي استخوان ها(راشيتيسم)، شل شدن عضلات و آب شدن چربي ها، بيماري هاي پوستي، اگزماهاي مختلف، يبوست، بدبويي دهان، پوسيدگي دندان ها، وزوز گوش و غيره مي شد. اغلب در اين زندان ها ميخ هايي به ديوار کوبيده و زنجيرهايي به دست و پا و يا گردن زنداني بسته و به آن وصل مي شد.
سلول انفرادي:
سلول انفرادي و تنها نگه داشتن انسان، شکنجه اي است که اثرات رواني آن مدت ها باقي خواهند ماند. خود که رنج فراوان آن را تجربه کرده ام، هنوز پس از سال ها اين درد با جانم آميخته است.
شب ها هنوز آن را حس مي کنم و با درد تنهايي مي سازم. در سلول انفرادي انسان جز فکر کردن و ديده به ديوار دوختن و خيال ساختن، هيچ کار ديگري را نمي تواند انجام دهد. گاه با بال خيال پرواز مي کند، آفتاب را مي بيند و سياهي شب را با آن مقايسه مي کند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 39
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}