شهيد محلاتي و مجلس شوراي اسلامي


 






 

گفتگو با حبيب الله عسگر اولادي ، از هم دوره اي هاي شهيدمحلاتی در مجلس اول شوراي اسلامي
درآمد
 

شهيد محلاتي در جايي كه هم مظلوم واقع شد و هم درخشيد، سپاه بود . او در مجلس شوراي اسلامي نيز «فداكارترين» بود. حاج حبيب الله عسگر اولادي ، از ياران حضرت امام و از پيشگامان انقلاب كه همواره نامش در تحليل هاي مسائل سياسي و تاريخي بر سر زبان هاست ، در مصاحبه اي كه در دفتر كارش داشتيم، با برشمردن نكات و خاطرات مهم در خصوص شهيد محلاتي ، بر اين دو نكته اساسي درباره آن شهيد معزز تأكيد ورزيد .اين گفت و گو را بخوانيد:

حاج آقا ، اولين مواردي كه با شنيدن نام زيباي شهيد محلاتي به ذهن شما متبادر مي شود چيست و اصولاً اين شهيد بزرگوار شما را به ياد چه خاطراتي مي اندازد؟
 

اولين شناخت من از ايشان ، زماني بود كه حاج شيخ فضل الله محلاتي امام جماعت مسجدي در بازار تهران بود . البته آن مسجد ، مسجد به ظاهر كوچكي بود كه آيت الله محي الدين اناري آن را حيات بخشيده بود ، حيات براي مبارزه در حداقل بخشي از بازار ، به طوري كه در بازار توجه بسيار خوبي به آيت الله انواري مي شد. شيخ فضل الله محلاتي شهيد ، در آن مسجد ، بعد از آيت الله انواري يا همزمان با ايشان اقامه نماز جماعت مي كردند ، ولي با اين كه تعداد مأمومين و حضار در جلسات آن جا بسيار محدود بود ، باز هم چه زمان آيت الله انواري چه بعد از ايشان ، حجت الاسلام و المسلمين محلاتي ، افشاگري هايي عليه رژيم و اثرات تربيتي در عمق جامعه داشتند.

در چه سالي؟
 

دقيقاً نمي توانم سالش را بگويم ، اما طبعاً قبل از انقلاب و بعد از دستگيري مجموعه ما ـ هيات هاي مؤتلفه اسلامي ـ بود كه در بهمن 1343 دستگير شده بوديم.

يعني دهه ي چهل شمسي ، حدود سال هاي 1345،1344.
 

بله و به دنبال آن در طول مبارزات قبل از انقلاب ، مرحوم شهيد محلاتي، فعال ترين چهره روحانيون براي وحدت بخشي به مقامات روحاني بود، حتي در مدتي اصطلاح موتورالعلما را براي ايشان به كار مي بردند.

خوب است اين موضوع را بشكافيد كه چه عاملي باعث اختلافات مي شد كه ايشان متعاقب آن ها وحدت بخش جمع بود؟
 

در آن دوران ،روحانيت حداقل به سه دسته تقسيم مي شدند : يك دسته شاگردان و ياران و همراهان حضرت امام بودند ، يك دسته كساني بودند كه در شرايط آن روز به رژيم منحوس وابستگي داشتند و يك دسته هم خودشان را بي طرف نگه مي داشتند. شهيد محلاتي در اين دو دسته از علما اثري داشت كه اين ها را به خط مبارك امام دعوت كند. حتي براي كساني كه در خط مبارك امام هم بودند ، ايشان رابط بسيار فعالي بود، به اين جهت لقب موتورالعلما را به حاج شيخ داده بودند . ايشان آن چه تشخيص مي داد كه وظيفه اش است انجام مي داد و خيلي به اين فكر نمي كرد كه هر كاري برايش چند تمام مي شود و چه هزينه اي در بر دارد. شايد در مدتي كه ماها در زندان بوديم و آيت الله انواري هم در مجموعه ما در زندان بودند ، يكي از كساني كه بحث ارتباط با زندان را بدون هيچ گونه رودربايستي و با تحمل خطرپذيري سامان مي داد ، آقاي محلاتي بود.

اين موضوع ارتباط با زندان را بيشتر بشكافيد.
 

ببينيد ،در شرايط آن روز ، عمال رژيم ، شدت عملي درباره ما به خرج دادند كه دادگاه ، چند نفر را رابطه با ترور حسن علي منصور به اعدام محكوم كرد . بعد از اعدام انقلابي حسن علي منصور، نخست وزير شاه ، سيزده نفر از ما را به خيال خودشان محاكمه كردند . در بيدادگاه اول چهار نفر را به اعدام محكوم كردند و در بيدادگاه دوم شش نفر را ،به طوري كه بيدادگاه دوم رقم چهار نفر را به شش نفر بالا برد، يعني شهيد عراقي و حاج هاشم اماني را هم جزءاعدامي ها قرار داد. اين خشونت منجر به اين شد كه عده زيادي وحشت مي كردند كه با ما يا خانواده هاي مان تماس بگيرند. چه در خود مؤتلفه ، چه در روحانيت ، چهره هاي اصيلي بودند كه اين خشونت را ملاحظه نمي كردند و براي رسيدگي به وضعيت ما و خانواده هاي مان ، سركشي مي كردند . در بين مقامات روحاني ، شخص حجت الاسلام و المسلمين شهيد محلاتي اين كار را انجام مي داد و بسيار در اين باره جدي بود .بد نيست اين را اشاره كنم كه ما را بر اثر يك فرار از زندان كه اتفاق افتاد،به براز جان تبعيد كردند .دربرازجان ارتباط ما ، چه با خانواده ، چه با متدينين و مؤتلفه و روحانيت ، تقريباً قطع شد . حدوداً در فروردين سال 1348 ،آيت الله هاشمي رفسنجاني با تمام اعضاي خانواده ،حجت الاسلام و المسلمين آشيخ علي اصغر مرواريدبا خانواده و تعدادي از برادران مثل ابوالفضل توكلي بي نام ، سيد رضا نيري ،حاج حسين مهديان اين ها براي ديدار با مجموعه ما به برازجان آمدند، اما ارتباط با ما بسيار مشكل آفرين بود ، به طوري كه بعد از آن كه اشخاص براي ملاقات ما به برازجان مي آمدند ،آن ها را به ساواك فارس در شيراز مي بردند ، ولي اين مقامات روحاني همانند هاشمي رفسنجاني ،مرواريد و مقامات مؤتلفه ـ‌شخصيت هايي كه اسم بردم ـ به اين حرف ها اعتنا نمي كردند . مثلاً يك دوره سه روزه اي را ما در حياط شهرباني زندان برازجان ، ميزبان خانواده آيت الله هاشمي و خانواده حجت الاسلام و المسلمين مرواريد و خانواده اين شخصيت هايي كه نام بردم بوديم . سه تا سفره بزرگ در آن جا داشتيم ، يكي براي آقايان و يكي براي خانم ها و يكي هم براي بچه ها . اين هايي كه اشاره مي كنم ،براي اين است كه ارزش كار آقاي محلاتي را بگويم كه ايشان در رابطه با زنداني بودن ما و مقامات روحاني يا فراري بودن و بعضاً تبعيد ما نقش بسيار مهمي داشت . ايشان يار و ياور زندانيان اسلام و خانواده شهدا بود و البته مؤتلفه اسلامي هم يك بخشي را براي اين كار داشت كه اين كارها را انجام مي داد . كما اين كه درهمين ديدار در زندان برازجان ، آيت الله هاشمي و خانواده اش و ديگران و نيز تعدادي از مؤتلفه ، همان هايي كه در اين جريان بودند ، در حمايت از خانواده هاي زندانيان و حمايت از خانواده شهدا و فراري ها ايفاي نقش مي كردند و البته حجت الاسلام محلاتي در اين باره نقش بارزي داشت.
انقلاب كه تحقق پيدا كرد، ايشان از نزديكان امام در روزهاي انقلاب بود ، در مدرسه رفاه و علوي .از نزديكان و مشاورين و خدمتگزاران نزديك معظم له كه در بعضي از آرشيوها مي توانيد ببينيد كه ايشان در كنار امام در حين ملاقات نشسته و به نوعي حفاظت از حضرت امام را عهده دار است .

در دوران قبل از انقلاب ، ما در واقع چند اتفاق خاص و ويژه را داريم كه به نظر مي رسد چند تا اتفاق جدي افتاد كه به سبب اين كه بنيادگذار آن حركت ها يا موتور محركه آن ها شهيد محلاتي بودند اين لقب را پيدا مي كنند. از جمله آن توماري كه تهيه مي كنند در حمايت از مرجعيت حضرت امام و آن امضاها را از علما مي گيرند ـ شايد از قريب به صدنفر از علماي طراز اول تهران ـ و اتفاقاتي نظير همان كه حضرت عالي فرموديد كه هماهنگ كننده بودند براي اين كه بتوانند با زنداني ها و خانواده علما و روحانيون ارتباط داشته باشند و اين فقط يكي از آن اتفاقات است . آيا اتفاق ديگري به ذهن شما مي رسد كه موتور محركه اش شهيدمحلاتي بوده باشد؟ در مورد آن بيانيه يا تومار اگر به اصطلاح نكته اي مد نظرتان است بگوييد.
 

البته من متن آن تومار را در ذهنم ندارم ، اما يكي ازعلل نام گذاري موتور العلما همان بود .ايشان در اين سه دسته علما چه علمايي كه در خط امام بودند ، چه علمايي كه در خط رژيم منحط قرار گرفته و منحرف شده بودند ، چه علمايي كه بي طرف بودند تأثير مي گذاشت . در جمع كردن امضا در رابطه با مرجعيت امام نيز نقشي بسيار جدي داشت .من محتواي تومار را به خاطر ندارم كه چه بود كه از اين ها امضاء گرفته بود ، اما در هرصورت امضاهاي مؤثري بود؛ حتي در بروز اتفاقات مثبت بعدي در پيشبرد نهضت .

ايشان نامه اي هم در رابطه با حمايت از مردم مظلوم فلسطين ، در رابطه با مسائل همان روزهاي في مابين فلسطين و رژيم اشغالگر قدس ، تهيه مي كنند.
 

اين مربوط به بعد از انقلاب است . بعد از انقلاب ، ايشان در زمينه هاي مختلفي مي درخشيد . اولين جايي كه همكاري ما با ايشان شروع شد ، در يك صندوقي بود مربوط به اصناف ، و امام حكم دادند به ايشان و بنده و آقاي حاج محسن رباني كه برويم اين صندوق را تحويل بگيريم. شهيد محلاتي نماينده امام بود و معاون صندوق هم پسرشان، آقاي احمد مهدي زاده محلاتي بود كه دور اولي كه صندوق را تحويل گرفتيم ، ايشان مدير داخلي صندوق بود.
ما با شروع كار در صندوق تعاون صنفي ، يك كار نزديكي را با هم آغاز كرديم . البته ايشان از جدي ترين عناصر روحاني بود كه در مسائل مديريتي درخشيد و در همين صندوق تعاوني صنفي ، با اين كه آقاي محلاتي نمايندگي امام را داشتند و بنده و آقاي رباني هم اين سمت را داشتيم ،اما ايشان در اين صندوق خيلي جدي بود . به همين دليل يكي از شعبات اين صندوق در خيابان پانزده خرداد به نام شهيد محلاتي نام گذاري شده است .

به موضوع مظلوميت شهيد محلاتي كمتر پرداخته شده است ، دراين باره صحبت كنيد.
 

شهيد محلاتي جايي كه هم مظلوم واقع شد و هم درخشيد ، سپاه بود. ايشان در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نمايندگي امام را به عهده داشت و به اين كار عشق مي ورزيد وخيلي فداكار بود. بعد از دوره ي بني صدر و بعد از فرماندهي سپاه كه به دست ابوشريف بود ـ‌ابوشريف طرفدار بني صدر بود ـ تعدادي هنوز در سپاه بودند كه جانبدار ابوشريف ودر خدمت بني صدر بودند و همچنين جانبدار ليبرال هايي كه آن زمان هنوز در عرصه سياست حضور داشتند . شهيد محلاتي براي خالص شدن سپاه در زير چتر ولايت و امامت با آن ها مقابله مي كرد،كه دراين باره به ايشان محلاتي براي خالص شدن سپاه در زير چتر ولايت وامامت با آن ها مقابله مي كرد، كه در اين باره به ايشان حملات زيادي شد . شجاعانه ترين مقاومت را ايشان انجام داد و شايد خدمتي را كه شيخ فضل الله محلاتي در مسير سالم ماندن سپاه انجام داده ، كسي از مقامات روحاني در آن حد و پايه نبوده است . آن وقت ، تعدادي از كساني كه آهنگ ابوشريف را داشتند كه فرماندهي گذشته سپاه بودو كنار گذاشته شد ، اين عده خيلي عليه شهيد محلاتي حمله كردند ، ولي ايشان مقاومت كرد واقعاً سپاه را از لوث گرايش به ليبرال ها پاك كرد ، نمي خواهم بگويم تنها ايشان بود ، بلكه برخي از سرداران سپاه هم انصافاً فداكارانه ايستادند ، الآن بحث آن نيست ، بحث شهيد محلاتي است ، شهيد محلاتي در اين باره فداكاري هاي زيادي انجام داد و در پاكسازي سپاه سهم مهمي داشت .

شما در مجلس اول با شهيد محلاتي هم دوره بوديد. از آن زمان چه خاطراتي داريد؟
 

من با حضور در بين كانديداهاي ائتلاف بزرگ ، در دوره هاي اول و چهارم ، نماينده تهران در مجلس شوراي اسلامي بودم . همكاري مان با شهيد محلاتي در مجلس اول به دو صورت انجام مي شد: يك صورت اين كه شهيد محلاتي از جانب امام مأمور بود كه اطراف بني صدر را خالي نكند و در اين باره نقشي بسياري داشت و حتي از جانب تندروها مورد اتهام هم قرار گرفت ، اما ايشان به غير از آن امر ظاهري كه آن جا بود ، در واقع هم با مشي روحانيت و مشي مؤتلفه همراهي و هم فكري وهمكاري داشت و در اين جا هم فداكاري هاي زيادي مي كرد.
آن چه در يك كلام مي توانم عرض كنم ، اين كه شهيد محلاتي ـ رضوان الله تعالي ـ‌يك بنده مخلص خدا ، يك عالم فداكار ، يك موتور واقعي براي به راه انداختن هم روحانيت و هم متدينين بود.

در مورد آن فداكاري هايي كه در مجلس شهيد كرديد، صحبت كنيد.
 

متأسفانه جزئيات چندان به يادم نيست ، اما مي دانم كه ايشان ، در آن روزها ، در مجلس «فداكارترين» بود.

يك مسأله خيلي مهم ،اعتماد ويژه اي است كه حضرت امام به شهيد محلاتي داشتند. يك نمونه خيلي باارزش رابطه با بني صدر است كه از طرف حضرت امام مأمور بودند و مظلوم نيز واقع شدند. يك نمونه ديگرش صداي انقلاب است كه ايشان در آن شرايط تنها كسي بود كه از طرف امام مأمور شد تا برود در راديو و صداي انقلاب را اعلام كند . شما كه سال ها در محضر حضرت امام بوديد و با يكايك ياران حضرت امام (ره) حشر و نشر داشتيد و به نوعي همه اتفاقات را يادتان است ، از اين نظر ، جايگاه ويژه ايشان را با ديگر ياران امام مقايسه كنيد.
 

شهيد محلاتي از شاگردان امام بود . امام قبل از انقلاب ايشان را مي شناختند . حاج شيخ هم در طول مدتي كه امام تبعيد بودند، جزء فعال ترين روحانيت تهران بودند و حوزه ، و امام اعتمادي ويژه اي به ايشان داشت واز روز اول انقلاب ، از همان روزهاي مدرسه رفاه و علوي ، آقاي محلاتي جايگاه ويژه اي در ذهن مبارك حضرت امام داشت .امام هم چون نمي خواستند كه بني صدر را رها كند ، تقريباً سه دسته را مأمور كرده بودند ، براي اين كه عمق كار ايشان مشخص شود . يك دسته امثال من ،يك دسته امثال آشيخ علي اصغر مرواريد و چند نفر ديگر و يك دسته ديگر هم مثل آقايان انواري ومحلاتي و جنتي كه اين ها مي بايست در اطراف بني صدر باشند تا نگذارند كه عده اي بني صدر را به راه هاي انحرافي بكشانند. بنده دو جلسه بيشتر با بني صدر صحبت نكردم. يك جلسه رفتم كه شايد حدود دو ساعت منتظر ماندم تا ايشان مرا پذيرفت ؛ با اين كه از همديگر شناخت هم داشتيم . رفتم تا اطلاعاتي را به دست آوردم ، حرف هايي زدم به ايشان ، بني صدر هم مطالبي داشت كه گفت . سرانجام ، آمدم خدمت حضرت امام و گفتم كه اين جايگاه ، جايگاه رئيس جمهور اسلامي نيست . دلايلم را هم ذكر كردم. امام فرمودند شما ادامه دهيد . من جلسه ديگري رفتم ، اين بار ، ايشان مرا چهار ساعت نگه داشت . من در اين چهار ساعت ، توانستم يك كالبدشكافي اي از اطرافيان بني صدر بكنم.اين كه اطرافيان ايشان ، اعم از آن چند تا خانم و آقا ، چه وضعي دارند . آن ها مرا نمي شناختند و من كه در دفتر نشسته بودم ، كارهاي شان را حلاجي كردم . بعدهم با خودش ملاقات و چندكلمه با او صحبت كردم و رفتم خدمت امام توضيح دادم كه دفتر ايشان چگونه اداره مي شود . در خصوص شاكله دفتر بني صدر ، اين كه كي ها در آن جا نقش دارند و او را به جانبي كه مي خواهند مي برند ، توضيح دادم. حضرت امام فرمودند كه شما ديگر نرويد ، اما تا آخر به آقاي محلاتي گفتند برود . به بنده گفتند كه شما الآن اين آگاهي هايي را كه پيدا كرده ايد ، تا آخرش همين است . البته آقاي موسوي گرمارودي ـ شاعرـ و چند تن از برادران ديگر بودند كه مدتي طولاني در كنار بني صدر ماندند. شايد موسوي گرمارودي هم يك اطلاعاتي در اين زمينه داشته باشد. مثلاً آقاي محلاتي و موسوي گرمارودي و انواري يك دسته بودند ، آقاي مرواريد و تعداد ديگري هم يك دسته بودند و امام براي اين كه بتوانند آگاهي كامل داشته باشند تا اوضاع را كنترل كنند ، به نظر من اين چند دسته را مامور كرده بودند تا اين ها در آن جا بمانند. در اين ميان ، شهيد محلاتي هيچ كاري نكرد كه بني صدر عليه او عكس العملي نشان دهد و به نظرم بسيار متين وبا بصيرت عمل كرد .

حاج آقا زماني كه شهيد محلاتي در مجلس و سپاه بود ، يك اتفاق مباركي كه افتاد تصويب اساس نامه سپاه بود ، در همان راستاي خصوصيت مديريتي بودن ايشان ، يعني روحاني اي كه ذاتاً مديريت دارد و به همين خاطر ، ابتدا مي رود به سراغ اساس نامه اي كردن سپاه اساس نامه محكمي را مدون مي كند .اين فكرمي كنم يكي از آن اتفاقات زيباست.
 

قطعاً اين يكي از همان جاي مناقشه اي است که عده اي در سپاه باايشان داشتند و عده اي به خاطر جوي که وجود داشت ، مي گفتند سپاه به اساس نامه نياز ندارد يا حداقل به اين غلظت و شدت نياز ندارد . البته ايشان مصربود واصرارش هم از جانب حضرت امام خميني (ره) تأييد و تقويت مي شد.

ازشهادت آقاي محلاتي چه خاطراتي داريد؟
 

ايشان و تعدادي از نمايندگان مجلس و چند نفر از قوه قضائيه در سركشي به جبهه ، در درون هواپيما مورد حمله قرار گرفتند و هواپيما ساقط شد و اين تعداد شهيد شدند. البته شهيد محلاتي سيدِ شهداي اين هواپيماهاست ،يعني واقعاً رهبري و فرماندهي آن جمع را ايشان داشت كه براي اصلاح بعضي خصوصيات و مسائل كه در جبهه بود ،مأموريت داشت ورفته بود و دشمن هم نقش ايشان را به خوبي مي دانست . شايد در سقوط هواپيما اصلاً محلاتي هدف بود وديگران نيز همراه او بودند.حاج شيخ ، آن قدر نقش مؤثري داشت كه دشمنان نسبت به خطير بودن نقش او برنامه هايي برايش داشتند كه متأسفانه يكي اش را موفق شدند و آن ،زدن همين هواپيما بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56