ستاره هايي كه راه را نشان مي دهند...
ستاره هايي كه راه را نشان مي دهند...
گفتگو با سردار سرتيپ پاسدار دكتر محمد باقر ذوالقدر ، معاونت ستاد كل نيروهاي مسلح در امور بسيج
درآمد
اين گفت و شنود را بخوانيد:
آيا شما در طول مبارزات قبل از پيروزي انقلاب هم شهيد محلاتي را ديده بوديد ، يا فقط به واسطه حضور در سپاه با ايشان آشنا شديد؟
سردار به اين بخش از فعاليت هاي شهيد كمتر پرداخته شده ، لطفاً بيشتر توضيح دهيد .
اگر مقداري به گذشته برگرديم ، مي بينيم شهيد محلاتي تقريباً از نوجواني و جواني وارد مبارزه شد . از هجده سالگي كه در قم طلبه نوجواني بود ، رسماً به مبارزه پيوست كه مصادف با دهه بيست خورشيدي مي شود . اولين نماد حضور سياسي ايشان كاري بود كه در مخالفت با انتقال جنازه رضاخان به قم صورت داد. رژيم براي اين كه مشروعيتي به رضاخان ببخشد ـ مثل اين كه جنازه ناصرالدين شاه قاجار را در مكان مقدسي مثل آستانه حضرت عبدالعظيم (ع) دفن كرده بودند ـ مي خواست جنازه رضاخان را هم ببرد به قم . در اين مقطع آقاي محلاتي تقريباً محور اعتراض طلاب بود و با ابراز مخالفت در آن جا تهييج طلبه ها و مردم ، جو خيلي خوبي ايجاد كرد و با وحشت رژيم ،اين كار صورت نگرفت . همين باعث شد كه از آن پس آقاي محلاتي از سوي رژيم و پليس تحت فشار و كنترل قرار بگيرد.
همان طور كه گفتيم شهيد محلاتي از همان دوران جواني در كنار درس درگير مبارزه بود. او از شاگردان پر تلاش آيت الله بروجردي و بعداً حضرت امام به حساب مي آمد . او كار سياسي را هيچ گاه كنار نگذاشت ودر آن زمان به فدائيان اسلام پيوست و در زمره ياران شهيد نواب صفوي قرار گرفت ؛ بعداً از طريق فدائيان اسلام با آيت الله كاشاني مرتبط شد. در اوايل دهه سي ، در شرايطي كه مرحوم كاشاني تلاش مي كرد بر روند دولت ومجلس اثر بگذارد و مي خواست از طريق در اختيار گرفتن مجلس هفدهم ، دولت را كنترل كند ، به آقاي محلاتي توصيه كرد كه به تبريز برود و در تبليغات و فعاليت انتخاباتي آن جا حضور پيدا كند ، كه ايشان هم رفت ودر آن جا خيلي تلاش كرد ، درگيري رخ داد و در جريان تيراندازي از سوي جريان هاي سلطنت طلب ، آقاي محلاتي مجروح شدند .
با به صدا درآمدن بانگ انقلاب ،آقاي محلاتي به نهضت حضرت امام پيوست، از سال 1340 يا 1341 به تهران مهاجرت كرد و تا پيروزي انقلاب ، يكي از اركان اساسي مبارزه در تهران وانتقال دهنده ديدگاه و نظرات و انتشار دهنده بيانيه هاي امام در تهران بود. در طول اين سال هاـ در كنار شهيد مطهري ، شهيد بهشتي ، شهيد مفتح كه از اركان روحانيت مبارز در تهران بودند ـ در شكل دهي به جامعه روحانيت مبارزنقش داشت . اينقدر حضور ايشان مؤثر بود كه در بين انقلابيون به «موتورالعلماء» معروف شده بود . در واقع ايشان عامل محركه كه علماي تهران براي به حركت درآوردن جامعه و تحرك سياسي و انقلابي بود . اين را از اين حيث عرض كردم كه بدانيم شهيد محلاتي كسي نبود كه در سال هاي بعد از پيروزي انقلاب به صحنه آمده باشد ،ايشان گوشت و پوست و استخوانش با انقلاب و نهضت امام پيوند داشت و بارها و بارها از سوي رژيم دستگير و زنداني و ممنوع المنبر وممنوع الخروج شد و طبيعي بود كه دراوج نهضت ، در سال هاي 1356 و 1357 از اركان مبارزه به خصوص در تهران باشد ، هر چند با ارتباطي كه با شهرستان ها و علماي شهرستان ها داشت ، طبعاً اين اثرگذاري اختصاص به تهران پيدا نمي كرد.
راهپيمايي عظيم 16 شهريور 1357 ،در انقلاب خيلي تعيين كننده بود . در آن قدرت نمايي كه از سوي مردم صورت گرفت و اوج حمايت مردمي از نهضت امام آشكار شد و رژيم را به شدت عصباني كرد و بعداً به حوادث هفدهم شهريور منجر شد ، پس از آن نيز راهپيمايي هاي بزرگي در تهران صورت گرفت ،كه شهيد محلاتي نقش مؤثري در اداره صحنه داشت . اولين آشنايي ام با شهيد محلاتي ، دريكي از همين جلسات هماهنگي كه تصور مي كنم در منزل شهيد صادق اسلامي بود ، رخ داد كه در آن جا درباره راهپيمايي،تبليغات و انتظامات آن بحث مي شد . در جريان راهپيمايي ها سازمان دهي و ترتيبات دقيقي براي حفاظت و انتظامات راهپيمايي صورت مي گرفت كه افراد ، چگونه وبا چه سازماني ، با چه علائم و تجهيزاتي از راهپيمايي حفاظت كنند تا هم كار خلافي صورت نگيرد و هم اين كه اگر رژيم بخواهد حمله كند ، غافلگيري پيش نيايد . داستان آشنايي من با ايشان مربوط به اين روزها است .
طبعاً بعد هم كه ايشان به عنوان نماينده امام در سپاه بودند ، ارتباط تان قوي تر شد.
آن زمان شما چه سمتي در سپاه داشتيد و چگونه بود كه همواره با شهيد محلاتي رابطه داشتيد ؟
دوست داريم بيشتر به مسائل آن روز سپاه بپردازيم: تلاش هاي شهيد محلاتي در مواردي كه فرموديد ايشان حلال مشكلات وبرطرف كننده اختلافات و مانع به وجود آمدن و بروز كينه ها بودند . به هر حال در ابتداي تأسيس هر نهادي ، هر جايي حتي يك شركت خصوصي ، مشكلات و مسائل عديده اي هست ،چه برسد به اين كه نهادي صددرصد انقلابي ، با جواناني پرشور و پرانرژي ، در حالي كه هنوز نظام به آن صورت پا نگرفته ،يك جنگ ناجوان مردانه اي هم درمي گيرد و يك باره كوهي از مشكلات بر دوش نيروهاي شاخص نظام همچون شهيد محلاتي به عنوان نماينده حضرت امام در سپاه و حداقل به عنوان دومين نفر تصميم گيرنده سپاه سنگيني مي كند و مي دانيم كه نقش نماينده ولي فقيه در سپاه به خصوص در زمان جنگ خيلي مهم بود . از آن شرايط بگوييد.
شهيد محلاتي ، با وجود آن كه طبيعي بود براي شان ابهام پيش بيايد كه چگونه هم ايشان نماينده امام هستند و هم آقايان طاهري خرم آبادي و فاكر ، ولي من هيچ گاه نديدم حتي سرسوزني با ابهام،گلايه و ديد منفي با اين مسأله برخورد كنند، در حالي كه ديده ايم مسؤوليني را كه گاه مثلاً نوساني در كارشان پديد مي آيد ،بر مي آشوبند و واكنش هاي خيلي تندي از خود نشان مي دهند ، اما در مورد ايشان هيچ گاه چنين چيزي اتفاق نيافتاد . و اين براي ما يك سرمشق بزرگ بود.
از ويژگي هاي ديگر شهيد هم بگوييد.
يك دليل مهم تر هم نوپايي نظام بود، به هر حال ما تجربه چنداني در اداره كشور نداشتيم.
جامعه روحانيت مبارز، به اعتبار اين كه از بني صدر حمايت كرده بود ، با دور انديشي در اين كنگره شركت كرد و شهيد محلاتي به نمايندگي از روحانيت مبارز ، اين فرصت را يافت كه مديريت آن كنگره را در دست بگيرد .كنگره اي كه مي رفت توسط بني صدر و با محوريت عناصري مثل احمد سلامتيان به يك حزب گسترده و مردمي تبديل شود و به اتكاء آن مجلس را دراختيار بگيرند. خوشبختانه كنترل اين كنگره را شهيد محلاتي به دست گرفت و از اين كه به سمت انتخابات برود جلوگيري كرد و اين فرصت از بني صدرو باند او سلب شد.
شهيد محلاتي در انتخاب نخست وزير نيز نقش داشت . بني صدر مي خواست احمد سلامتيان را به عنوان نخست وزير خود معرفي كند و با انتخاب هر كس ديگري به عنوان نخست وزير مخالفت مي كرد. سلامتيان نماينده اولين دوره مجلس شوراي اسلامي و يكي از عناصر مؤثر تشكيلات بني صدر بود. بني صدر هم در نظر داشت او را نخست وزير بكند .شهيد محلاتي به دليل همين رابطه اي كه با بني صدر داشت ، تلاش كرد و مانع شد كه چنين چيزي واقع شود . از اين رو مي توان گفت شهيد محلاتي يكي از عوامل مؤثري بود كه نگذاشت بني صدرعلاوه بر رياست جمهوري ، مجلس و هم دولت را در اختيار بگيرد ،چون دو ركن اساسي قدرت ، مجلس و دولت بودند . در قانون اساسي اول ، رياست جمهوري نقش تعيين كننده اجرائي نداشت كه بعداً با اصلاح قانون اساسي اصلاًح شد . نقش اصلي در اختيار دولت بود ،بني صدر بعد از آن كه رئيس جمهور شد ، مي خواست اين دو ركن قدرت را هم در اختياربگيرد و لذا مي توان گفت هر چند جامعه روحانيت مبارز و امثال شهيد محلاتي، دراين كه از بني صدر حمايت كردند دچار اشتباه شدند ، ولي اشتباه آنان اين خير را داشت كه بروز انحرافات بزرگ تر جلوگيري كرد.
بازگرديم به موضوع سپاه همان طوري كه گفتم، به دليل سابقه تعامل و رابطه اي كه بين بني صدر و شهيد محلاتي برقرار بود ، اين رابطه بر حضور ايشان در سپاه ، به عنوان نماينده امام ، سايه انداخت . بالاخره نيروهاي سپاه موضعي تند و انقلابي نسبت به بني صدر داشتند و حق هم داشتندو اين امري طبيعي بود ،بني صدر به دليل مواضع و سوابق و نيزرفتارهايش در دوران رياست جمهوري ، در برخورد با مسائل جنگ درست درنقطه مقابل سپاه بود . او در جنگ بيشتر از ارتش و شيوه ها و رويكردهاي كلاسيك حمايت مي كرد و براي نيروهاي سپاه و بسيج در جنگ ، هيچ ارزشي قائل نبود و به شدت با حضور سپاه و بسيج مخالفت مي كرد؛ براي همين ، سپاه با بني صدر مخالف بود . رابطه اي كه بين بني صدر و شهيد محلاتي برقرار بود ، بر رابطه سپاه با شهيد محلاتي سايه انداخت . همواره يك ابهام و سؤالي نسبت به ايشان وجود داشت و شايد همين دليل باعث شد كه حضرت امام در سپاه نماينده ديگري را هم منصوب كردند . البته من دلايل آن را به دقت نمي دانم ، ولي شايد همين عامل باعث شد كه امام آقاي طاهري خرم آبادي راهم به عنوان نماينده خود معرفي كردند و جالب است كه اين موضوع بر ايشان هيچ سخت نيامد و با آقاي طاهري هم كار مي كردند . هر دو نماينده امام درسپاه بودند. البته از سوي آقاي طاهري هم به همين ترتيب بود . از ايشان هم ـ به دليل مراتب بالاي تقوايي ـ هيچ گاه ابهامي ، شبهه اي و سؤالي در خصوص نحوه تعامل شان با شهيد محلاتي نديديم.
شهید محلاتی در زمينه ي اختلافاتي كه با فرماندهان سپاه پيش مي آمد ، چه سيره اي داشتند؟
نكته اي كه به خصوص بايد در مورد مديريت شهيد محلاتي بگويم، آن حالت سادگي و ساده زيستي و مشي ويژه اي بود كه در مديريت اعمال مي كردند. در شرايطي كه در حوزه فرماندهي ، به اقتضاءكار ، دستگاه هاي عريض و طويل اداري و نوعي بوركراسي ايجاد شده بود ، ايشان تا آخر به يكي ، دو اتاق و دو ، سه نفر كارمند در مجموعه خودش اكتفا كرد. هيچ گاه سازمان و تشكيلاتي ايجاد نكرد. در واقع ،اين شخصيت ايشان بود كه درسپاه نقش ايفا مي كرد وبر آن تأثير مي گذاشت . به رغم اين كه آقاي محلاتي ، تشكيلات براي خود ايجاد نكرد، ولي به عنوان نماينده امام شناخته مي شد و محل رجوع نيروها و نقطه اميد آن ها بود.
مي خواهم عرض كنم شهيد محلاتي خودش به تنهابه اندازه يك تشكيلات در درون سپاه كار و ايفاي نقش مي كرد ، ولو اين كه در يك يا دو اتاق ساده مي نشست -که فکر مي کنم حتي ميز و صندلي هم در آن نبود ـ و تا آخر هم به اين مشي پاي بند بودو هيچ گاه به دنبال ايجاد و توسعه تشكيلات براي خود نبود ، و در عين حال بسيارمؤثر بود.
ايشان ، با وجود سادگي تشكيلاتش، با چه راهكارهايي به اين ميزان از تأثير دست يافته بود؟
شهيد محلاتي سخنران خيلي خوبي بود و بيان قوي و صداي رسا و زيبايي داشت . شايد به همين دليل ، اولين پيام انقلاب از راديو ايران با صدا و بيان ايشان صادر كرد . طنين زيباي صداي ايشان كه مي گفت «اين صداي انقلاب اسلامي ايران است» هنوز در گوش مان است و اين صدا را در دوران جنگ ، هنگامي كه براي رزمندگان و به خصوص هنگام اعزام رزمندگان به جبهه سخنراني مي كرد ، با همان شور و نشاط و طنين مي شنيديم . در خود جبهه هم آقاي محلاتي به نسبتي كه در جبهه حضور داشتند، وجودشان در ايجاد انگيزه وشور و شوق و نشاط در رزمندگان مؤثر بود.
حالا مي خواهيم از ديدگاه شما كه زياد با ايشان بوديد ، به وجوه شخصيتي شهيد محلاتي نزديك شويم . نكته خيلي مهم اين است كه آن عزيز چگونه در عمليات ها دو نقش توأمان ايفا مي كردند: يكي در ستاد فرماندهي و يكي هم در خط مقدم ؛ لطفاً به هر دو بپردازيد.
بدون آن كه قصد ناديده گرفتن زحمات همه بزرگواران حاضر در عرصه دفاع مقدس را داشته باشم ، اين پرسش را فقط براي روشن شدن و ثبت در تاريخ مطرح مي كنم: مي دانيم كه حاصل زحمات رزمندگان، تحت اوامر امام و به فرماندهي جواناني مثل آقايان رضايي ، شمخاني ، رحيم صفوي ، شما و ديگراني همچون شهيد بزرگوار صياد شيرازي ، شد آن مقاومت ها و پيروزي هاي جانانه ي 8 سال دفاع مقدس و سرانجام نيز به بيرون راندن دشمن ختم شد ،ولي اگر در نظر بگيريم كه شما فرماندهان ، بسيار جوان بوديد و در اوايل جنگ ، حتي زير 30 سال سن داشتيد و فارغ از فرماندهان عزيز ارتشي همچون شهيدان صياد شيرازي ، فلاحي و مرحوم ظهيرنژاد ، كه نظامياني ورزيده بودند ، به نظر مي رسد كه شما بچه هاي سپاه فاقد آن دانش و تجربه نظامي كافي براي جنگ بوديد . فكر مي كنم كه وجود چنين معادله اي ، شرايطي را ايجاد مي كرده كه شهيد محلاتي هم مي توانسته وارد مباحث نظامي شود . چون حداقل بچه هاي سپاه ، در بي تجربگي ناشي از نوپا بودن اين نهاد، با يكديگر علي السويه بودند . به اين موضوع بپردازيد.
بعضاً مثل شهيد چمران، آموزش هايي را هم درجنوب لبنان ديده بودند.
البته ، گاهي هم فرماندهان به دليل جواني شان ممكن بود برخي مسائل را برنتابند و احياناً بدخلقي كنند و ايشان ، به رغم اينكه مي ديديم خيلي تحت فشار قرار دارند ،همه اين ها را تحمل مي كردند . در يكي از جلسات شوراي عالي سپاه ، شدت فشار روحي بر ايشان آن قدر زياد شد كه از حال رفتند و مسؤول واحد پرسنلي ستاد مركزي وقت يعني آقاي دكتر خاتمي ، پزشك و رئيس فعلي جمعيت هلال احمر ، ايشان را به هوش آورد . منظور اين است كه گاهي آن قدر مباحث جدي و حادي پيش مي آمد كه ايشان به دليل آن كه مسائل را در خود نگه مي داشت ، دچار چنين عارضه هايي مي شد . شايد اگر ايشان ـ و البته بقيه نمايندگان امام در سپاه ـ نبودند، سپاه آن صحت و سلامتي را كه از آن برخوردار بود ، نداشت . وجود ايشان به عنوان يك اهرم تعادل بخش ، سپاه را كنترل مي كرد.
با جمع بندي صحبت هاي حضرت عالي ، به تعبيري مي توان گفت كه صرف نظر از مسائل سخت افزاري كه شامل طرح و عمل در حوزه تجهيز سلاح و تاكتيك و اجراي برنامه هاي نظامي است ، در بعد نرم افزاري ، معمار سپاه ، شهيد محلاتي بوده است ؛ آيا اين تعبير درست است؟
اجازه دهيد نكته اي را هم در خصوص ارتباط شهيد محلاتي با مقام معظم رهبري عرض كنم . دلبستگي و دلدادگي شهيد محلاتي نسبت به حضرت امام شهره عام و خاص است ، ايشان ده سال شاگرد امام بوده است و در درس هاي خارج فقه ، همچنين مباحث اخلاقي و عرفاني امام شركت مي كرده وواقعاً نسبت به حضرت امام دلداده تمام عيار بود ، يعني هر گاه از امام صحبت مي شد ، كاملاً مشهود بود كه حقيقتاً عاشق امام است . درباره رابطه شهيد محلاتي با مقام معظم رهبري هم بد نيست بدانيد با آن كه سن ايشان حدود ده سال از حضرت آقا بيشتر بود و ايشان هم در آن موقع در موضع رهبري نبودند ، ولي اظهار علاقه وارادت و احساس ايشان نسبت به حضرت آقا براي من در آن مقطع خيلي عجيب بود . شهيد محلاتي ، به خصوص در يكي دو سال قبل از شهادت هر گاه از ايشان صحبت مي كرد ، كانّهُ روزهاي بعد از رحلت حضرت امام را مشاهده مي كرد و آقا را در موضع رهبري مي ديد . گاهي در جلسات دو نفري كه بنده خدمت شان بودم و در خصوص مسائل مختلف بحث مي كرديم ، طبعاً راجع به شخصيت ها و چهره هاي سياسي كشور هم صحبت مي شد . هر وقت اسم آقا مي آمد ، شهيد محلاتي گل از گلش مي شكفت و تعبير قريب به مضمونش اين بود كه :« من مي بينم كه روز به روز بر روحانيت و معنويت آقاي خامنه اي افزوده مي شود . روز به روز نوراني تر مي شوند ، با وجود اين مسؤوليت سنگين خيلي مراقب خودشان هستند ، معلوم است كه سخت روي خودشان كار مي كنند.» هرچند من از ايشان تعبيراميد آينده رهبري نشنيدم ، چون آن زمان اصلاً فضا به گونه ي ديگري بود ، حضرت امام در قيد حيات بودند و قائم مقام رهبري نيز معين شده بود، ولي شهيد محلاتي به گونه اي سخن مي گفت كه انگار خصوصيات وجودي حضرت آقا، از لحاظ معنوي و صلاحيت هاي روحي ، دارد براي رهبري آماده مي شود . تعبيرش هم در گفته هاي شهيد همان بود كه گفتم.
اين علاقه و شيفتگي نسبت به مقام معظم رهبري در رفتار ايشان هم ظهور داشت . في المثل ، يك بار قرار بود شوراي عالي سپاه خدمت ايشان برسند . پيش از رفتن ، همه در ستاد مركزي سپاه جمع شده بوديم كه شهيد محلاتي ، با وجود مسن تر بودنش نسبت به حضرت آقا و نيز نقش و جايگاه شناخته شده اي كه به سبب سابقه مبارزاتي اش در جامعه روحانيت مبارز تهران داشت ، حالت شاگردي را داشت كه مي خواهد خدمت استادش برود. آن هم استادي بسيار والا مقام كه مي بايست احترامش را بسيار حفظ كرد. درست يادم است آقاي محلاتي لباسي نو ومرتب و كفشي كه اولين بار بود از آن استفاده مي شد ، پوشيده بود و از شادي اين كه قرار بود خدمت آقا برويم ، در پوست خود نمي گنجيد . چنين اشتياقي را كمتر در كسي ديده ام و اين ناشي از احساس و علاقه وافر آن شهيد به مقام معظم رهبري بود . به نظر مي رسد اين رابطه متقابل بود و حضرت آقا هم احترام زيادي به آقاي محلاتي مي گذاشتند. يعني با وجود آن كه فرمانده سپاه هم در آن جلسات حضور داشت ، آقا جايگاه و احترام خاصي براي آن شهيد قائل بودند كه شايد براي برخي قابل هضم نبود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}