اشتباه قاضي و نحوه جبران خسارت(2)


 

نویسنده : ليلا اسدي




 
موارد قابل تامل در خصــوص رفــع اشتباه عبارت است از: مفهــوم اشتباه، مرجــع اعــلام كننــده اشتباه، مـرجـع رسيدگي كننده به اعــلام اشتباه و چگــونگي رسيدگي به اشتباه.
اشتباه به معني «تصور خلاف واقعي از چيزي»(جعفري لنگرودي، ترمينولوژي حقوق، ص ۴۵، ش ۳۳۱) رافع مسووليت كيفري بطور نسبي مي‌باشد و در قانون جزا همانند صغر و جنون از عوامل رافع مسووليت جزائي محسوب نگرديده است. اشتباه در تقسيم كلي به دو نوع حكمي و موضوعي طبقه‌بندي مي‌شود. اشتباه حكمي – اشتباهي كه نسبت به قانون و يا تفسير آن صورت مي‌گيرد (صانعي، حقوق جزاي عمومي، ج ۲، ص ۶۳) - به دو صورت اشتباه و جهل كلي به قانون و اشتباه در تفسير قانون قابل تصور است. قاعده كلي «جهل به قانون رافع مسووليت كيفــري نيست» در اكثــر سيستم‌هاي‌جــزايي پذيــرفتــه شــده است. هر چند عــده‌اي معتقدند كه اين فرض كلي با وجود شرايطي مخدوش مي‌گردد اما امروزه رويه قضايي از هيچ مجرمي، عذر جهل به قانوني را كه مجرمانه بودن عمل وي را تقنين كرده است، نمي‌پذيرد و انتشار قانون در روزنامه رسمي و گذشت مهلت پانزده روز از آن وفق ماده دوم قانون مدني اماره‌اي است مطلق بر آگاهي افراد جامعه به قانون كه خلاف آن قابليت اثبات را ندارد.
در خصوص اشتباه حكمي كه ممكن است در تفسير قانون مبهم يا در موارد سكوت قانون رخ دهد، قاعده «جهل به قانون رافع مسووليت نيست» تاحدي انعطاف داشته و چنانچه اين اشتباه ناشي از سهل‌انگاري و غفلت نباشد بايد پذيرفته شود.
اشتباه موضوعي عبارت است از «اشتباه در موضوعات در مقابل احكام قانوني» (جعفري لنگرودي، ترمينولوژي حقوقي، ص ۴۶، شماره ۳۴۱ )؛ مانند اشتباه در هويت مجني عليه و عناصر تشكيل دهنده جرم يا اشتباه در نتايج حاصله از عمل ارتكابي.
در صدور راي ممكن است سه حالت پيش آيد كه منجر به صدور حكم غلط شود:
۱) وقوع اشتباه در احراز واقعيت : گاهي اوقات قاضي از مدارك و مستندات دعوي به نتيجه‌اي مي‌رسد كه خلاف واقعيت است؛ به عنوان مثال قاضي كيفري با اقامه شهادت شهود پي به مجرميت متهم برده و راي بر محكوميت وي مي‌دهد در حاليكه شهادت شهود در برخي جهات داراي تعارض بوده كه عقلاً و منطقاً نمي‌توانسته مبناي احراز مجرميت شود.
۲) وقوع اشتباه در مستندات حكم و موضوع آن به گونه‌اي كه بر اساس حكم خدشه‌اي وارد نسازد؛ مانند اينكه در موضوع اتهام تصادف رانندگي منجر به مصدوميت، كارشناس راننده را پنجاه درصد و عابر پياده (مصدوم) را نيز پنجاه درصد مقصر تشخيص داده و قاضي با پذيرش نظريه كارشناسي و ذكر آن به عنوان مستندات حكم، سهواً محكوم عليه را محكوم به پرداخت كل ديه مي‌نمايد. يا در خصوص شكستگي استخوان پا كه به طور سالم جوش خورده است با استناد به ماده مربوطه (ماده ۴۴۲ قانون مجازات اسلامي) سهواً ميزان ديه را بر حسب استخواني كه بطور معيوب جوش خورده است، محاسبه مي‌نمايد يا در دادنامه نام شاكي و محكوم عليه را سهواً جابه‌جا ذكر مي‌كند و غيره.
۳) وقوع اشتباه در مستندات حكم و موضوع آن به گونه‌اي كه اساس حكم را خدشه‌دار كند؛ مانند اينكه عمليات مجرمانه ارتكابي از ناحيه محكوم عليه را كه خيانت در امانت است، قاضي آن را سرقت فرض كرده و محكوم عليه را محكوم به مجازات سرقت بنمايد يا در محاسبه ديه شكستگي استخوان بيني حكم به پرداخت ارش با نظر پزشكي قانوني بدهد.
اما اين كه كداميك از اين اشتباهات موضوع ماده ۲۳۵ قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري قرار مي‌گيرد بايد گفت اشتباهات نوع اول و دوم قابل رفع در محدوده ماده ۲۳۵ نيست و اين ماده فقط در رفع اشتباهات نوع سوم جاري مي‌باشد؛ بنابراين هر جا قاضي در احراز واقعيت دچار اشتباه شود، رفع آن تنها با تجديد نظر از راي و در طريق عادي يا استثنايي اعتراض (واخواهي، تجديد نظرخواهي، اعاده دادرسي و اعمال ماده ۳۱) امكان‌پذير است.
گروه دوم اشتباهات نيز مشمول ماده ۲۳۵ نمي‌گردد؛ در اين گونه موارد خود قاضي صادر‌كننده راي با صدور راي اصلاحي، اشتباه خود را تصحيح مي‌نمايد يا قاضي مسوول تجديد نظر ، با تاييد حكم به اين امر مبادرت مي‌ورزد. ماده ۲۵۰ قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در اين باره چنين مقرر داشته است: «اگر راي تجديد نظر خواسته از نظر احتساب محكوم به يا خسارت يا تعيين مشخصات طرفين يا تعيين نوع و ميزان مجازات و تطبيق عمل با قانون يا نقايصي نظير آنها، متضمن اشتباهي باشد كه به اساس راي لطمه وارد نسازد، مرجع تجديد نظر كه در مقام تجديد نظر رسيدگي مي‌نمايد، ضمن تاييد راي آن را تصحيح خواهد نمود.» بنابراين موضوع ماده ۲۳۵ اشتباهات نوع سوم است كه درباره چگونگي رفع آن صحبت خواهد شد.
سوالي كه در اين قسمت مطرح مي‌گردد، وقوع اشتباه به دليل عدم صلاحيت قاضي صادر‌كننده راي مي‌باشد.
موارد عدم صلاحيت قاضي به شرح ذيل قابل تفكيك است:
اول: عدم صلاحيت قاضي، به علت عدم صلاحيت دادگاهي كه قاضي در مصدر آن حكم صادر نموده است؛ به عنوان مثال قاضي دادگاه عمومي در خصوص جرايم مربوط به قاچاق مواد مخدر كه در صلاحيت دادگاه انقلاب اسلامي است، راي صادر بنمايد يا قاضي دادگاه عمومي تهران در خصوص وقوع جرم كلاهبرداري در شهرستان ورامين كه در صلاحيت دادگاه عمومي ورامين است، حكم صادر نمايد.
دوم : عدم صلاحيت قاضي به علت وجود جهات رد: گاهي دادگاهي كه پرونده در آن مطرح است صلاحيت ذاتي و محلي جهت رسيدگي به موضوع مطرح شده و صدور حكم نسبت به آن را دارد، اما قاضي كه در راس آن دادگاه مي‌باشد به عللي از جمله داشتن قرابت نسبي يا سببي تا درجه سوم از هر طبقه با يكي از طرفين دعوا يا اشخاص دخيل در امر جزايي (مثل شهود) يا داشتن نفع شخصي، صلاحيت شخصي جهت رسيدگي به آن پرونده را ندارد. جهات رد دادرسي و قضات تحقيق در امور كيفري در ماده ۴۶ قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري احصا گرديده است.
سوم: عدم صلاحيت قاضي به علت عدم وجود شرايط لازم جهت احراز منصب قضاوت: بدين معني كه فرد صادر كننده حكم به دلايلي از جمله عدم ايمان و عدالت اصلاً صلاحيت قضاوت را ندارد.
سوال اين است كه مفهوم «عدم صلاحيت» در بند «ج» ماده ۲۳۵ كداميك از موارد فوق‌الذكر است؟ در پاسخ بايد گفت آنچه مرجع اعلام كننده اشتباه قادر به اعلام آن به عنوان «عدم صلاحيت» است، موارد تصريح شده در قانون آيين دادرسي (كيفري يا مدني)‌مي‌باشد كه آن نيز عدم صلاحيت قاضي به علت صالح نبودن دادگاه و عدم صلاحيت قاضي به علت وجود جهات رد است. از آنجا كه تشخيص عدم صلاحيت از نوع سوم صرفاً بر عهده دادگاه عالي انتظامي قضات است، لذا هيچ قاضي‌اي نمي‌تواند به استناد عدم وجود شرايط قضا در قاضي ديگر، نسبت به حكم وي اعلام اشتباه نمايد.
بندهاي «الف» و «ب» ماده ۲۳۵ دو مقام را براي اعلام اشتباه صالح دانسته است: ۱) قاضي صادر كننده راي ۲) قاضي ديگري كه پي به اشتباه راي صادره ببرد. تبصره يك ماده ۲۳۵ مفهوم «قاضي ديگر» را مشخص مي‌كند و آن را شامل رئيس ديوان عالي كشور، دادستان كل كشور ، رئيس حوزه قضايي يا هر قاضي ديگري كه طبق مقررات قانوني پرونده تحت نظر او قرار گيرد، مي‌داند. در خصوص رئيس ديوان عالي كشور، دادستان كل كشور و رئيس حوزه قضايي، از آنجا كه طبق قانون، رياست فائقه و مقام نظارتي آنها بر تصميمات و آراي محاكم محرز است، بطور مسلم حق اعلام اشتباه نسبت به كليه آراي صادره از محاكم را دارند. اما در تعيين گستره «هر قاضي ديگري كه طبق مقررات قانوني، پرونده تحت نظر او قرار مي‌گيرد»، بايد گفت منظور قاضي‌اي است كه در سير طبيعي پرونده، به آن دسترسي پيدا مي‌كند كه بهترين و رايجترين مثال براي آن قاضي اجرا كننده حكم مي‌باشد.
سوالي كه در اينجا مطرح مي‌شود اين است كه چنانچه راي بدوي در دادگاه تجديد نظر، نقض و دادگاه تجديد نظر، حكم ديگري صادر نمايد و پس از ارجاع پرونده به دادگاه بدوي، قاضي صادر كننده راي بدوي متوجه اشتباه دادگاه تجديد نظر در صدور راي گردد، آيا مي‌تواند اعلام اشتباه نمايد؟ در پاسخ بايد گفت از آنجا كه طبق قاعده «فراغ» قاضي صادر كننده حكم، ديگر حق دخالت در آن را ندارد، اعلام اشتباه به حكم صادره در دادگاه تجديد نظر – كه در مقام اعتراض به حكم دادگاه بدوي صادر گرديده است – توسط قاضي دادگاه بدوي غير ممكن است.
در روشن شدن مفهوم «قاضي ديگر» در بند ۲ ماده ۸ قانون تجديد نظر (بند «ب» ماده ۲۳۵) نظريه شماره ۶۰۱۶/۷ مورخ ۲۲/۹/۷۲ اداره حقوقي قوه قضائيه چنين پاسخ داده است: «قاضي موضوع بند دوم ماده ۸ قانون تجديد نظر آرا دادگاهها آن قاضي است كه به لحاظ مقررات و ضوابط قانوني در جريان رسيدگي و صدور حكم قرار مي‌گيرد؛ مانند قضات بازرسي كل كشور يا دادسراي انتظامي، ...»(شهري و جهرمي، سروش، نظريات اداره حقوقي قوه قضائيه در زمينه مسائل كيفري، ج ۲، ص ۲۹) و در دنباله سوال كه «آيا قاضي مرجع تجديد نظر مشمول آن است» چنين پاسخ مي‌دهد: « والا دادرسي كه در مقام رسيدگي به دعوي تجديد نظر است بايد به تكليف قانوني خود عمل كند.» (همانجا)
منبع:www.lawnet.ir