چه بر سر زبان هاي جهان مي آيد ؟


 

نويسنده :سيد مسعود علوي




 
وقتي انگليسي ها در سال 1803 به جزيره تاسماني رسيدند ، حضور بوميان آنجا را مخل برنامه هاي خود براي اين جزيره مي ديدند.آنها بوميان را وادار كردند تا همه محل هايي را كه ساكنان جديد براي سكونت مناسب مي دانستند ، ترك كنند؛ و سربازان اجازه يافتند به هر تاسمانيايي كه در ديدرس آنها پيدا شود ، شليك كنند. در عمل ، محل هاي مشخص شده بيشتر سرزمين هاي بوميان تاسماني را در برمي گرفت و اين سياست منجر به آن شد كه تا سال 1830 تنها 200 نفر از بوميان زنده ماندند . ساكنان جديد ، انها را در يك اردوگاه جمع كردند كه در آن خبري از خوراك كافي و مراقبت هاي بهداشتي نبود و بدين ترتيب اين 200 نفر باقي مانده نيز يكي پس از ديگري درگذشتند . آخرين بازمانده بوميان تاسماني پيرزني بود كه تا دم مرگ حتي يك كلمه از زبان انگليسي نمي دانست و با مرگ او زبان بوميان تاسماني نيز از ميان رفت.(1)
آنچه براي زبان بوميان تاسماني روي داد ، موردي خاص است كه در مرگز بان ها عموميت ندارد. در واقع ، بسياري از زبان ها در شرايطي نابود مي شوند كه به اندازه نمونه تاسماني خشونت آميز نيستند. بسياري از زبان هاي سرزمين هاي كهن ، در تماس با زبان مردمي كه بر آن سرزمين ها تفوق نظامي ، سياسي و يا حتي اقتصادي و فرهنگي داشته اند، رفته رفته ترك شده اند و گويشوران خود را از دست داده اند.

زبان دست بالا
 

در اين شرايط زباني كه دست بالا را داردـ يا در اصطلاح زبان شناسي "زبان زِبَرين" ـ براي مناسبات اجتماعي كارامدتر است ، دستيابي به موقعيت هاي اجتماعي و سمت هاي دولتي را تسهيل مي كند و يا تنها اعتبار اجتماعي بالاتري دارد و گويش به آن ، گويشور را از ديد ديگران در شمار طبقات بالاتر جامعه قرار مي دهد . بدين گونه ، گويشوران زبان ديگر رفته رفته كاربرد زبان زبرين را ياد مي گيرند و گاهي در طي چند نسل ، آن را به كلي جايگزين زبان خود مي كنند.
در اين زمينه ، زبان ايرلندي نمونه جالب توجهي است . تا سال 1600 ميلادي ، ايرلندي تنها زبان رايج در بين مردم ايرلند بود و جز در منطقه محدودي در دوبلين و پيرامون آن كسي انگليسي نمي دانست. در همان سال ، انلگيسي ها ايرلند را دوباره اشغال كردند و شمار چشمگيري از مهاجران انگليسي در آنجا ساكن شدند، اما تا سال 1800 انگليسي تنها زبان اصلي ساكنان "بلفاست" و اطراف آن بود . اما تفوق انگليسي ها انگيزه اي براي گسترش زبان انگليسي بود و قحطي سال 1840 كه عمدتا بر زندگي ايرلندي زبانان تاثير گذاشت و آنها را كشت يا به مهاجرت واداشت ، وضع را تغيير داد. در سال 1851 ايرلندي تنها در چندين منطقه جدا افتاده زبان اول محسوب مي شد. نخستين آمارگيري ايرلند در اين سال نشان دادكه از جمعيت شش و نيم ميليوني ساكن ايرلند ، 320 هزار نفر تنها ايرلندي مي دانند و يك و نيم ميليون نفر دوزبانه هستند. در 1911 و پس از كاهش جمعيت چشمگير ناشي از مهاجرت ، از 4/4 ميليون نفر ساكنان ايرلند 600 هزار نفر به زبان ايرلندي صحبت مي كردند و بيشتر اين تعداد نيز دوزبانه بودند. پس از استقلال كامل ايرلند، دولت تلاشي جدي را براي ترويج زبان ايرلندي آغاز رد اما با وجود همه اين تلاش ها ، در حال حاضر تقريبا هيچ گويشور تك زبانه ايرلندي در اين كشور وجود ندارد و تنها حدود 8700 نفر آن قدر زبان ايرلندي مي دانند كه بتوانند آن را به فرزندان خود منتقل كنند، و تنها حدود 1100 نفر انان ايرلندي را زبان اول خود مي دانند.(2)
هر دو هفته ، تا مرگ يك زبان
پژوهشگران شمار زبان هاي امروز جهان را بين شش تا هفت هزار برآور مي كنند. در يك بررسي كه بر روي شش هزار زبان انجام شده است ، برآورد شده است كه 52 درصد زبان ها كمتر از ده هزار گويشور و 28 درصد زبان ها كمتر از هزار گويشور دارند. گر چه نمي توان قاطعانه درباره امكان ماندگاري اين زبان ها نظر داد ، اما به دشواري مي توان تصور كرد كه زباني كه به وسيله كمتر از صد نفر به كار برده مي شود ، حتي در طول يك نسل دوام بياورد ؛ و اين وضعيتي است كه به تقريب 10 درصد زبان هاي جهان با آن روبه رو هستند. (3) بدين ترتيب ، هر دو هفته يك زبان در جهان مي ميرد.(4)

دست هايي براي ياري
 

در سالهاي اخير ، دولت ها ، سازمان هاي بين المللي و مراكز دانشگاهي توجه فزاينده اي به زبان هاي در خطر و مسئله تكثر زباني معطوف داشته اند. يونسكو ، سازمانعلمي و فرهنگس سازمان ملل متحد ، تلاش هاي بسياري را براي پاسداري از تكثر زباني و حفظ زبان هاي در خطر آغاز كرده است .
اصولي كه يونسكو بر اساس آنها بر پاسداري از تكثر زباني تاكيد مي كند، در وب سايت اين سازمان و انتشارات آن بر شمرده شده اند. از جمله اين اصول ، نياز انسان به تكثر در همه جنبه هاي زندگي است . ديگر اين كه زبان ، بازتاب تجربه هاي گذشته انسان هاست و ابزار تبادل و انتقال رويه ها و سنت هاي اجتماعي و فرهنگي است؛ و مانند هر جنبه ديگري از دستاوردهاي حيات انساني بايد مورد محافظت قرار گيرد . همچنين زبان ها فرآوده بسيار غني و متنوعي از خلاقيت ذهن انساني هستند و در هويت يابي و تثبيت هويت گويشوران خود دخيلند. بالاخره ، زبان ها جزئي از فرهنگ جوامع انساني هستند كه براي گويشوران خود گرامي و با ارزشند و از اين نظر نيز شايسته توجه و پاسداري اند . بر اين اساس ، يونسكو براي پاسداري از زبان هاي در خطر همايش هايي را برگزار كرده است كه كتاب هايي را درباره شناسايي اين زبان ها منتشر كرده است.(5)
برخي دولت ها نيز گام هاي موثقي براي حفظ زبان هاي محلي خود برداشته اند . در سال هاي 1950 تا 1970 زبان ولزي رو به نابودي به شمار مي آمد ف اما قوانين و برنامه هايي براي حفاظت از آن رفته رفته اجرا مي شد . بين سال هاي 1981 تا 1991 روند كاهش گويشوران آن متوقف شد و آمار سال 2001 رشد شمار گويشوران زبان ولزي را نشان مي داد.
به همين ترتيب ، برنامه هاي موفق ديگري نيز براي پاسداري از زبان هاي بومي در استراليا ، ژاپن و پرو انجام شده است كه بررسي هاي كارشناسان كاميابي نسبي آنها را تاييد مي كند.(6)

گويش ها در رنگين كمان فرهنگي ايران
 

اگر با شهرها يا روستاهايي از ايران كه در آنها به گويش خاصي گفت و گو مي شود در تماس هستيد ، احتمالا با خانواده هايي كه در آنها تنها فرزندان و افراد جوان تر خانواده به فارسي تهراني صحبت مي كنند، برخورده ايد . اين پديده كه كم و بيش در سراسر ايران ديده مي شود ، معناي روشني دارد: در سال هاي پيش رو و با گذشت چند نسل ، بسياري از گويش ها و لهجه هاي ايراني تضعيف مي شوند و يا حتي مي ميرند . به تازگي يك استاد زبان شناسي در گفت و گويي در خواست كرده بود كه تا زماني كه يك پيرمرد هفتاد ساله كه آخرين گويشور يك گويش محلي آذربايجان است ، در سلامت زندگي مي كند، كسي پيش قدم شود و اطلاعات او را از آن گويش ثبت كند.(7)
كردي ، گيلكي ، طبري و بلوچي زبان هاي ايراني هستندكه عضو خانواده ايراني زبان هاي هندي و اروپايي هستند و از اين نظر خويشاوندان زبان فارسي ـ و نه لهجه هاي آن ـ به شمار مي آِند .
زبان هاي تركي آذري ، ارمني و عربي نيز كه در ايران صحبت مي شوند ، گر چه از نظر زبان شناسي از خانواده زبان هاي ايراني نيستند ، از نظر تاريخي جزئي از ميراث فرهنگ ايراني به شمار مي آيند و هر يك گويش هاي از فرهنگ شوفا و غني سرزمين تاريخي ايران را در خود نگه داشته اند. همچنين صدها لهجه گوناگون زبان فارسي در نقاط مختلف ايران به كار برده مي شود كه آينه فرهنگ و تاريخ و تفكر منطقه هاي گوناگون ايران هستند ، و گاه ويژگي هاي واژگاني و دستوري زبان هاي كهن ايراني را حفظ كرده اند . مانند ديگر نقاط جهان ، در ايران نيز زبان ها و لهجه هاي محلي از رشد شهرنشيني ، تمركز گرايي و گسترش ابزارهاي ارتباطي تاثير پذيرفته اند و گويشوران بسياري از آنها اكنون اندك اندك كاهش مي يابند و ويژگي هاي اين زبان ها دگرگون مي شوند. پاسداري از اين زبان ها و لهجه ها ، ثبت ويژگي هاي دستوري و واژگاني آنها و تلاش براي ماندگاري اين زبان ها ، كاري است كه در زمان ما كه دوران گسترش رسانه هاي جمعي و تمركز گرايي فرهنگي است ، اهميتي حياتي دارد . دانش ما از برخي از لهجه هاي از ميان رفته ، مديون متخصصان و علاقه منداني است كه ويژگي هاي آنها را پيش از نابودي شان ثبت كرده اند ، در حالي كه بسياري از گويش ها و لهجه ها پيش از يك بررسي جامع و ثب آنها از ميان رفته اند . در بسياري از موارد ، گويشوران علاقه مند اين گويش ها در نبود بررسي هاي زبان شناسان بيكار نمانده اند و به بررسي و ثبت واژگان ضرب المثل ها ، زبانزدها و اصطلاحات گويش هاي خود پرداخته اند . اين كوشش ها كه در بسياري از شهرها و روستاهاي ايران به دست دانشجويان و ديگر دوستداران گويش ها و فرهنگ هاي محلي انجام شده است، فعاليت هاي پر ارج و ارزشمندي است كه بايد به شيوه اي علمي و منظم ، جدي تر و پي گيرتر دنبال شود؛ كاري كه مي تواند گامي بزرگ در پاسداري از فرهنگ كهن و پربار ايراني باشد.

پي نوشت ها :
 

4. زوال تدريجي تركي قشقايي ، سياوش حسن آبادي ، فصل نامه گويش شناسي ، دوره سوم ، شماره اول و دوم ، زمستان 1385
 

منبع:ماهنامه دانشمند شماره 565