آرامش در باغ گيلاس


 

نويسنده: مهدي خاكي فيروز




 
دكتر اهري از آن سوي ديوارهاي نه چندان بلند باغ، به گيلاس هاي سرخ روي درخت ها نگاه مي كرد و خاطرات گذشته را مرور مي كرد. او كه تا چند سال پيش رئيس بانك بازرگاني بود،حالا با چشم هاي خود مي ديد كه ذبيح الله بخشي زاده راننده شخصي اش نه تنها در ماشين را به نشانه احترام برايش باز نمي كند، بلكه با خانواده‌اش به خانه ويلايي درون باغ اسباب كشي كرده است. اهري زمين دو هكتاري‌اش را چند سال پس از اصلاحات ارضي از ابراهيم ميرزايي گندم كار كرجي خريده بود و چندين سال، روزهاي پايان هفته را به انتظار بزرگ شدن و ميوه دادن درختان در‌آن گذرانده بود. حالا انقلاب شده بود و همه معادلات به هم ريخته بود.ميوه درختان سهم سرمايه داري كه زمين را به قيمت ارزان خريده بود نشد بلكه به حاجي بخشي رسيد كه سال ها در آن كارگري كرده بود. يك تويوتاي برگشته از جنگ كه 2 بلندگوي نصب شده بر سقف و جاي تير بر بدنه آن خودنمايي مي كند،وسيله نقليه اي است كه حاجي بخشي تا چند سال پيش با آن به اين سو و آن سو مي رفت. اما دو سالي است او عمدتا با آمبولانش جابه جا مي شود. پاييز سال گذشته او دچار بيماري سختي شد كه اميد چنداني به زنده ماندن نداشت. بستگان، دوستان سياسي و همراهان دوران جنگ او در كنار روحانيون بلند پايه دست به دعا برداشتند تا پيرمرد باز هم بين آنها بماند. معصومه بخشي دختر او مي گويد وضع جسمي پدرش با كمك فيزيوتراپي كه با معرفي بيمارستان به خانه مي آمد كمي بهتر شده است. عيد نوروز 88 حاجي بخشي كه رداي سفيد بلندي برتن داشت، در آستانه در ايستاده بود و به مهمانان خوشامد مي گفت. در كنار درمي شد نوه هاي خردسال او را شناخت كه به نشانه شادي عيد، لباس شيك پوشيده بودند.
حاجي به آنها لبخند مي زد و دست مي داد و با اهداي اسكناس هاي نو عيد را تبريك مي گفت.حاجي بخشي را مي شد دهه 60 در فاصله بين عمليات ها در مناطق جنگي ديد. در حالي كه ميوه يا بسته هاي كوچك آجيل و نقل اهدايي مردم را در عقب ماشين خود به همراه داشت تا آنها را بين رزمندگان ايراني تقسيم كند.او از بلندگوي ماشين خود فرياد مي زد،«ماشاالله» و پاسخ مي شنيد«حزب الله».
عموم رزمندگان از ديدن حاجي خوشحال مي شدند .بخشي زاده متولد 1312 است و خاطرات سياسي او كه از سوي انتشارات سوره مهر و به كوشش محسن مطلق منتشر شده است،سرشار از ماجراهاي عجيب و غريب است. حميد داوود آبادي، سردبير سايت ساجد كه يكي از قديمي ترين خبرنگاران حوزه دفاع مقدس است،در توصيف حاجي مي نويسد:«آن اوايل حاج آقا بخشي يك جيپ لندروز سبز رنگ داشت كه عقب آن پر بود از بيسكويت و پفك و عطر و جانماز.هر موقع با آن ماشين كه دو بلندگو روي آن سوار بود وارد اردوگاه لشكر مي شد، كولاكي به پا مي كرد.بچه‌ها مي ريختند دورش.او هم به هر كسي پفك،بيسكويت و چيزي مي داد. بعد از عمليات والفجر هشت ظاهراً سپاه يك دستگاه جيپ تويوتا لندروز به حاجي بخشي داده بود و او هم جيپ لندروز شخصي خودش را كه داغان شده بود گذاشته بود كنار. تا صداي بلندگو آمد، بچه ها گفتند كه حاجي بخشي آمده، نزديك كه شد با تعجب ديدم جيپ سبزرنگ تبديل شده به لندكروز نقره اي رنگ. وقتي مقابل مان ايستاد و سلام عليك كرد، يكي از بچه‌ها خيلي جدي به او گفت: «حاجي! پس بچه ها راست مي گفتن كه حاجي بخشي ذوالجناح را فروخته و اسب زورو را خريده. و اين حاجي بخشي بود كه اخم هايش را درهم فرو برد و فرياد زد: پدر صلواتي.»
ذبيح الله بخشي زاده كه متولد توابع اراك است، در هفت سالگي كه پدرش به دست متفقين كشته شد، مسووليت خانواده را بر عهده گرفت و مشاغل مختلفي همچون ماهيگيري براي سربازان آمريكايي اشغالگر را بر عهده گرفت. هر چند به گفته خودش ازاين فرصت استفاده كرد و براي منفجر كردن ماشين يك افسر انگليسي،توانست دو ديناميت از آمريكايي‌ها بدزدد. حاجي بخشي هرگز مطالعات دانشگاهي نداشت ولي فضاي سياست و معادلات قدرت در ايران را خيلي بهتر از فارغ التحصيلان رشته علوم سياسي مي شناسد.او به خوبي نشان داد كه هوش بالا، چيزي نيست كه آن را در دانشگاه ها تقسيم كنند.

منبع: نشريه همشهري ش 41