30 تير، روز آیت الله كاشاني


 





 
تحريف و يا ناديده انگاشتن نقش بي مانند مرحوم آيت الله كاشاني در بسترسازي و تداوم نهضت ملي شدن نفت از پديده هاي در خور توجه و در عين حال تلخ تاريخنگاري معاصر است. نيم نگاهي به پاره اي از آثاري كه در تبيين اين بخش مهم از تاريخ كشور كه عمدتا توسط وابستگان به جناح غير مذهبي نهضت نفت نگاشته شده اند، شاهدي بر اين مدعاست. در پي پيروزي انقلاب اسلامي و مجاهدت رهبران آن، پرده هاي غفلت يا تحريف از چهره رهبران راستين نهضت نفت به يك سو رفت وپاره اي از حقايق اين جريان مهم تاريخي، آشكار شدند.
آنچه كه در پي مي آيد تحليلي مستوفي از اين واقعه است كه توسط رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اي «مد ظله العالی» ارائه و در روزنامه جمهوري اسلامي مورخه 63/4/30 منتشر شده است.
در مورد حادثه سي ام تير بايد عرض كنم كه اين حادثه مورد يك تحريف بزرگ تاريخي قرار گرفته است. روزي كه در حقيقت بايد روز كاشاني اسم پيدا مي كرد و روز حضور فقاهت اسلام و حضور مظهريت دين و عواطف ديني در صحنه مبارزات سياسي مي بود. در طول زمان و تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي كمتر كسي باور مي كرد كه حادثه مهم سي ام تير به يك مرجع ديني به يك عالم بزرگ و يك فقيه ارزشمند مرحوم آيت الله كاشاني ارتباطي به اين نزديكي داشته باشد. البته بسياري از مردم ما حادثه سي ام تير را به ياد داردند اما نه فقط جوانهايي كه متولد بعد از آن حادثه هستند يا در اوقات آن حادثه كم سن و خارج از گود و صحنه سياسي بودند بلكه اكثر مردم ما هم تحليل درستي از آن حادثه ندارند. علت هم اين است كه بعد از سي ام تير تا روز پيروزي انقلاب اسلامي هميشه بلندگوهاي تبليغاتي در دست كساني بود كه با كارگردان و صحنه گردان اصلي اين حادثه يعني مرحوم آيت الله كاشاني مخالف بودند. يك مدتي كه دكتر مصدق بر سر كار بود و جبهه ملي مسئول امور كشور بود آن روز كه بلندگوهاي آنها مرحوم آيت الله كاشاني را به صورت يك انسان ضد حركت آزاديخواهانه و عامل اختلاف و عامل تفرقه و تجزيه معرفي كردند. بعد هم كه آنها رفتند و جاي خودشان را به كودتاگرها و آمريكايي ها و عناصر و ايادي سلطنت طلب رژيم پادشاهي ايران دادند، آنها هم عينا همين خط را تعقيب كردند و همين راه را رفتند و معلوم شد كه هدفها در مورد كوبيدن روحانيت مبارز و شخص مرحوم آيت الله كاشاني ميان سلطنت طلب ها و ملي گراها هدفهاي مشتركي است من فراموش نمي كنم آن روزگاري را كه شخصيت آيت الله كاشاني به كلي تحريف شده بود.
شخصيت آيت الله كاشاني
مرحوم آيت الله كاشاني يك مردفاضل و يك ملاي مجتهد تحصيلكرده بود. پدرش مرحوم سيدمصطفي كاشاني از علماي بزرگ و مبارزي بود كه با فرزند خود در نجف بودند و هم مرحوم سيد مصطفي كاشاني پدر مرحوم آيت الله كاشاني و هم خود مرحوم آيت الله كاشاني در بعد از پايان جنگ بين الملل اول در سال 1920 ميلادي كه انگليسي ها حمله كردند براي اين كه عراق را بگيرند و سرزمين عثماني تجزيه و قطعه قطعه شود و تنها نقطه مقاومتي كه در سراسر اين قلمرو وسيع وجود داشت، مركز و پايگاه فقاهت شيعه يعني نجف اشرف بود اين دو بزرگوار در كنار علماي بزرگ و مبارز ديگر نجف مدتها باسلطه انگليس جنگيدند. مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي مرجع تقليد وقت، ميرزاي دوم شيرازي (البته با ميرزاي شيرازي قضيه تنباكو اشتباه نشود. ايشان شاگرد ميرزاي شيرازي بزرگ بودند) پيشواي مبارزه بود و بعد از فوت ايشان مرحوم شيخ الشريعه اصفهاني كه ايشان هم مرجع تقليد ديگري بودند و بعد از مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي مرجعيت شيعه و رياست حوزه علميه نجف به عهده گرفتند، پي در پي و متوالي به كمك اغلب علما و فضلا و مدرسين معروف نجف و طلاب در مقابل سلطه انگليس ايستادند و به كمك عشاير و مردم مدتها مقاومت كردند. البته يك جنگ نابرابر بود و طبيعي بود كه انگليسيها بر مدافعين حصار محدود و كوچك نجف به راحتي پيروز شوند و پيروز هم شدند. مرحوم آيت الله كاشاني كه سابقه علميش در حد اجتهاد يك مرد مجتهد قوي بود. در دوران بعد از حادثه 28 مرداد،ايشان چند سفر به مشهد آمده بودند. بنده در آن وقت طلبه كوچك و جواني بودم و در مجلس ايشان حاضر مي شدم. علماي بزرگ مشهد در شبهاي ماه مبارك رمضان كه ايشان يك يا دو ماه در مشهد بودند، در محضر ايشان مي آمدند و بحثهاي علمي مي شد و همه متفق القول بودند كه از مرحوم آيت الله كاشاني استفاده هاي بزرگي مي كردند. يك چنين مرد عالم، فاضل و مجتهد و دانشمندي و آن هم مقام مبارزاتيش، مبارزه اش با انگليسيها، كه همين مبارزه بعد از آمدن ايشان به ايران هم ادامه پيدا كرد، چه در دوران پهلوي و چه پيش تر، بعد از سال 1320 و رفتن پهلوي اول، رضاخان قلدر، از ايران و روي كارآمدن محمدرضا اين مبارزات ادامه پيدا كرد و به تبعيدها و زندان هاي متعددي هم منتهي شد. اين، شخصيت اين مرد خستگي ناپذير است. مرحوم آيت الله كاشاني انسان مبارزي بود كه ما در ميان علماي مبارزمان نزديك به اين مرد را كم داشتيم.مردي بود قوي، مردي بود شجاع، مردي بود پارسا، آدمي بود بي طمع. تهديد و تطميع در او اثر نمي كرد. بسيار زيرك و هوشيارانه مسائل را مي ديد و زمينه چيني نفوذ آمريكا در كشور ما را بعد از واقعه خلع يد روي كار آمدن دكتر مصدق به روشني پيش بيني كرد. حتي به دكتر مصدق خبر هم داد كه متاسفانه اثري نكرد. يك چنين شخصيت باعظمتي را بعد از آنكه واقعه سي تير گذشت، اول از طرف آن دولت ملي و كارگردانان دولت مصدق وبعد هم از طرف ايادي رژيم، آنچنان زير فشار قرار دارند كه اين مرد سالهاي متمادي از عمرش را كه بعد از آن زنده بود(بيش از 10 سال بعد از اين حادثه زنده بودند)، در غربت و انزوا به سر برد و با كمال قدرت و استقامت تحمل كرد.
ماجراي نهضت ملي ايران را كه از حدود سال 1329 و از ماجراي خلع يد شروع شد، بايد تقريبا وابسته به مرحوم آيت الله كاشاني دانست. اين يك حقيقتي است در باب نهضت ملي. در سالهاي 29 و 30 و 31 كه نهضت ملي منتهي به حكومت مصدق شد و دو يا سه سال يه فصل جديد و بسيار مهمي را در كشور ما ودر جامعه ما به وجود آورد، اين نهضت ماهيتا ديني و اسلامي بود. اين يك نكته اي است كه متاسفانه در همه تحليلهايي كه از نهضت ملي مي شد، مسكوت ماند و نخواستند از آن اسمي به ميان بياورند. طبيعي است كه بعد از ماجراي نهضت ملي و شكست آن، مدتها رژيم سر كار بود. آن كساني هم كه راجع به قيام نهضت ملي حرف مي زدند، غالبا ملي گراهايي بودند كه با دين، ميانه و سرو كاري نداشتند و همچنين خيلي علاقه اي هم نداشتن و معتقد بر سياست ديني نبودند، اما اين يك حقيقتي است. مردم كه در ماجراهاي مصدق و قبل از روي كار آمدن مصدق، اجتماعات بزرگي را تشكيل دادند، مردم كه در ماجراي خلع يد انگليسيها و شركت انگليسي از نفت جنوب، آن همه تظاهرات كردند، شعر خواندند، سخنراني كردند، تظاهرات در همه شهرهاي بزرگ كشور به راه انداختند و مردم كه در ماجراي سي تير در مقابل حكومت تحميلي قوام السلطنه ايستادند و قدرت شاه را به زانو درآوردند، اين مردم كه تا اين لحظات در صحنه بودند، با يك انگيزه آمد بودند و آن، انگيزه ديني بود. اگر مرحوم آيت الله كاشاني را از نهضت ملي كنار مي گذاشتيم، اگر مرحوم كاشاني در نهضت ملي نبود. يقينا چيزي به نام نهضت ملي در كشور ما به وجود نمي آمد و من به شما عرض بكنم كه نهضت ملي يكي از فصول تاريخ معاصر دنيا واقع شد. آن زماني كه ما در اينجا سرگرم مبارزه با انگليسيها بوديم، در هند هم انگلستان تازه شكست خورده بود. در مصر هم با روي كار آمدن افسران آزاد وسقوط رژيم سلطنتي فاروق، انگليسيها داشتند مي لرزيدند. در يك چنين شرايطي بود كه انگليسيها در ايران، از ناحيه مردم يك ضربه محكم خوردند، از ناحيه احساسات ديني مردم، از ناحيه رهبري ديني و اسلامي مردم، از ناحيه شخص آيت الله كاشاني. البته مطلب نهضت ملي به اينجا خاتمه پيدا نكرد. نهضت ملي به دنبال خودش نهضتهاي ديگري را هم آورد كه يكي از مهم ترينش، نهضت ضد سلطنتي بود كه سه يا چهار سال بعد در عراق انجام گرفت. بنابراين يك چنين حركت عظيمي در جامعه ما به وسيله روحانيت بيدار و مبارز و در صحنه به وجود آمد و متاسفانه توسط ملي گراها سقوط كرد و به لجن كشيده شد. اين يك حقيقتي است. اگر مرحوم آيت الله كاشاني نبود، اگر نمايندگان مرحوم آيت الله كاشاني در سال 1330 نبودند كه آنها را به تمام شهرها يا اغلب شهرها مي فرستاد، اگر ماجراهاي 30 تير وقبل از 30 تير كه كاملا يادم هست، از جمله آمدن نمايندگان مرحوم آيت الله كاشاني به مشهد و اجتماعات عظيمي كه درآنروز انجام گرفتند و آن چيزي كه همه احساس مي كردند، يك احساس مذهبي بود، اگر اينها نبودند، يقينا اين اجتماعات تشكيل نمي شدند. اين نقش مرحوم آيت الله كاشاني بود. خوب،مرحوم کاشاني با علاقه واحساساتي که مردم نسبت به او داشتند، ارادتي كه داشتند، سوابق مبارزاتي كه از او مي شناختند، محبت شديدي كه در اعماق خانه ها، خانواده ها و دلها از اين مرد وجود داشت، توانست حكومتي را كه ازطرف شاه بود(حكومت رزم آرا) متزلزل كند، براي تشكيل يك حكومت ملي و مردمي زمينه سازي كند و مصدق را بر سر كار بياورد،يعني اگر مرحوم کاشاني نبود،مصدق يک گوشه اي نشسته بود و در صحنه سياست هم نبود و كاري هم به سياست نداشت. مرحوم آيت الله كاشاني زمينه سازي كرد و دو دستي حكومت ودولت را به دكتر مصدق و ملي گراها داد. البته لازم است كه ما يك تجربه اي اينجا از آن وضعيت بگيريم. همان طور كه گفتم، درس سي ام تير براي ما يك درس فراموش نشدني است كه من بعد از جمع بندي اين مطلب، به صورت كوتاهي عرض خواهم كرد.

مجلس هفدهم در اوايل سال 1331 تشكيل شد كه به طور اجمال گزارش اين تاريخ را لازم است عرض بكنم كه همه مطلع بشوند. اين، يك سالي بود كه حكومت مصدق سر كار بود، چون مجلس جديد تشكيل شده بود. دولت استعفا داد و به دنبال استعفا، مجددا انتخاب شد و يك مشكلي پيش آمد كه دولت مصدق پيش شاه رفت و استعفاي خودش را به شاه داد. با اينكه مجلس راي اعتماد به دولت مصدق داده بود، مصدق بدون اينكه هيچ كس را در جريان بگذارد يا با مرحوم آيت الله كاشاني مشورت بكند يا به آن كساني كه عوامل اصلي در صحنه نگه داشتن مردم بودند چيزي بيان كند يا با مردم چيزي را در ميان بگذارد، استعفا داد و ناگهان، همه مطلع شدند كه مصدق استعفا كرده است. شاه هم از فرصت استفاده كرد و يكي از مهره هاي قديمي دست نشانده استعمار انگليس و از نوكرهاي ديرين خانه زاد انگليس، يعني قوام السلطنه را به سر كار آورد. البته قوام السلطنه قبلا هم نخست وزير بود و در دوران حكومت دست نشانده انگليس در ايران سوابق خيلي زيادي داشت. وقتي كه قوام السلطنه به سر كار آمد، اعلاميه بسيار تند و شديد اللحني را منتشر كرد. بنده يادم هست و فراموش نمي كنم آن فضاي پر از رعبي را كه به خاطر اعلاميه قوام السلطنه به وجود آمده بود. من در مشهد با پدرم مي رفتيم كه ديدم افراد به هم كه مي رسند، از جمله به پدر من، آهسته از اعلاميه تهديد آميز و خطرناك قوام السلطنه حرف مي زنند. در اين اعلاميه قوام السلطنه مردم و سردمداران نهضت را تهديد كرده بود كه خشونت به خرج خواهد داد، سركوب خواهد كرد و هر مانعي را از سر راه خودش برخواهد داشت. به هر حال، همه را تهديد كرده بود. درباره اين اعلاميه هم يك نكته اي است كه بعدا عرض خواهم كرد. در مقابل اين اعلاميه، در نقطه مقابل اين توپ وتشر بسيار قوي كه البته متكي به ارتش و به گروههاي مسلح هم بود و به انگليسيها در خارج هم متكي بود، فقط يك نفر مقاومت كرد: يك انسان قوي و مقاوم و مبارز فريادش را بلند كرد و بلند كردن فرياد او ترس و محيط رعب را شكست، به مردم دل و جرئت داد،قدرت داد و مردم وارد صحنه شدند و نتيجه به عكس آن چيزي شد كه شاه و درباريها و پشتيبانانش مي خواستند. آن شخص، مرحوم آيت الله كاشاني بود.
بعد از آنكه قوام السلطنه اعلاميه را منتشر كرد، آيت الله كاشاني، متقابلا يك اعلاميه تندي داد و گفت،«من مقاومت مي كنم، من حكومت قوام را قبول نمي كنم، اگر قوام السلطنه كنار نرود و اين حكومت دست نشانده عقب ننشيند، من كفن مي پوشم و بيرون مي آيم.» اجتماعات مردم را تشكيل داد و هنوز 48 ساعت نشده بود كه با حضور مردم در صحنه و با مقاومتشان و خون دادنشان و كشته هائي كه دادند،دولت قوام سقوط كرد و مجددا مصدق را از خانه بيرون آوردند و نخست وزير كردند. حادثه سي ام تير اين بود.
در روز سي ام تير، مردم به دعوت آيت الله كاشاني براي مقابله با حكومت تحميلي شاه كه قوام السلطنه را نخست وزير كرده بود و اين، مقدمه اي بود براي اين كه مجددا انگليسيها برگردند و دوباره امتياز نفت به آنها داده شود و همان سلطه هاي قديمي انگليس مجددا از سر گرفته بشود، به خيابانها آمدند. عامل و قهرمان و صحنه گردان اصلي اين ماجرا مرحوم آيت الله كاشاني بود.
آن نكته اي كه فوق العاده اهميت دارد اين نكته است كه بعد از آنكه مجددا دولت مصدق روي كار آمد، اولين عكس العملي كه نشان داده شد، بي اعتنايي مردم به مرحوم آيت الله كاشاني است. مصدق ديد مردم آمدند توي خيابانها و شعار دادند يا مرگ يا مصدق گفتند و يك عده اي كشته شدند و مطلب بر او مشتبه شد و خيال كرد اين مردم از او حمايت مي كنند، در حالي كه مردم از دين و از احساسات دينشان حمايت مي كردند. همان اشتباهي كه آن رو سياه فراري هم هميشه در ايران داشت كه مي گفت مردم فلان قدر به من راي دادند. يك وقتي در خدمت امام بوديم، صحبت بود و امام فرمودند كه مردم به اشخاص راي ندادند، مردم به دين راي دادند، به اسلام و قرآن راي دادند. تا وقتي با قرآن و اسلام باشيد، مردم با شما هستند و اگر پشت كرديد به اسلام، مردم از شما بر مي گردند و ديديد كه همين طور هم شد.
آن روزي كه به اسلام پشت كردند، آن روزي كه خودشان را از اسلام و از قرآن و از احكام اسلامي و از فقاهت اسلامي جدا كردند، مردم به آنان چنان پشت كردند كه در تاريخ به عنوان يك درس باقي ماند. مرحوم دكتر مصدق هم درست همين اشتباه را كرد. سراب حمايت مردم و پشتيباني مردم، او را فريب داد و خيال كرد مردم از اوست كه دارند حمايت مي كنند، در حالي كه مردم از دين حمايت مي كردند. من نمي گويم مردم از شخص آيت الله كاشاني هم حمايت مي كردند. «نه»،آيت الله كاشاني هم شخصش مهم نبود. فكرش،راهش، حركتش و اعتقادش مهم بود. اگر خداي ناكرده يك روحاني هم پيدا بشود كه به اهداف اسلامي پشت بكند، مردم از او هم بر مي گردند، اگر يك مرجع تقليد هم به ارزشهاي اسلامي بي اعتنايي بكند، به احساسات مردم بي اعتنايي کند و تحقير كند، به او هم پشت مي كنند. در نظر مردم، اشخاص ملاك نيستند، مردم اسلام را مي خواهند. اين ايمان قلبي مردم و احساسات عميق ديني آنهاست كه آنها را در صحنه ها حاضر نگه داشته است.آن روز هم اين طور بود، امروز هم اين طور است و اين يك درس بزرگي است.

اينجا دو درس وجود دارد: يكي اين درس تلخ كه آن كساني كه با كمك دين، با كمك علما، با كمك احساسات ديني مردم سر كار آمدند تا در طول تاريخ، اندك فرصتي پيدا كردند، لگد زدند. اين درسي است كه ما در مشروطه هم گرفتيم. در نهضت ملي هم اين درس تكرار شد، در انقلاب خودمان هم اين درس پيش آمد و اين براي ما يك حقيقت تلخي است. مردم، اينها را نمي شناختند. در يك گوشه اي بودند، در انزوا بودند و دلشان خوش بود كه دو كلمه اين جا بنويسند، آن هم اگر جرئت پيدا مي كردند كه بنويسند. پيشوايي علماي دين، اشاره و تاييد آن كساني كه مورد تاييد مردمند. نفس گرم آن كساني كه مردم به نفس آنها احترام مي گذاشتند و اعتماد مي كردند، اينها را وارد صحنه كرد و به مجرد اينكه وارد صحنه شدند و احساس كردند كه زيرپايشان محكم است، پشت كردند، بي وفايي كردند، بي صفايي كردند و از آن ريشه اي كه بر آن روييده بودند، خودشان را قطع كردند. همان حالتي كه در مشروطيت پيش آمد. در مشروطيت هم همين طور بود. اولين كاري كه آن كساني كه در راس كار قرار گرفتند، انجام دادند، اين بود كه مشروطيت را از مادر او كه از سينه او شير نوشيده بود، جدا كردند، يعني از دامن علماي اسلامي و فقهاي دين. همين كاري هم كه در نهضت ملي متاسفانه پيش آمد. مصدق بعد از سي تير احساس كرد كه ديگر به آيت الله كاشاني احتياج ندارد. حالا من نمي خواهم راجع به احساسات دكتر مصدق كه از آن، درست خبر هم ندارم صحبت كنم،اما آن چيزي كه در عمل نشان داده شد، اين بود كه به مرحوم كاشاني پشت كرد. مرحوم آيت الله كاشاني مي خواست اسلام پياده شود، لذا بر روي احكام اسلام پافشاري مي كرد و اين امر از نظر ملي گراهاي آن روز، يك نوع ارتجاع به حساب مي آمد. تذكرات مرحوم كاشاني نسبت به افراد كه اين آدم، آدم خطرناكي است، چرا اين شخص را در راس كار گذاشته ايد يا اين اقدام، يك اقدام لازمي است، چرا انجام نمي دهيد، دخالت فضولي به حساب مي آمد و مي گفتند، «اينها دخالت و فضولي مي كنند.» دلشان مي خواست علماي اسلام بيايند و مردم را حركت بدهند، هدايت كنند، در صحنه حاضر كنند، خون بدهند،سينه ها يشان را سپر كنند و بعد حكومت را در اختيار آنها بگذارند و بگويند خداحافظ شما و بروند در مدرسه هايشان بنشينند، همان طوري كه بعضيها بعد از پيروزي انقلاب بزرگ و شكوهمند خودمان، اينقدر گستاخي و وقاحت به خرج دادند كه اين حرف را بر زبان هم آوردند و در مشروطيت، اين كار را با قلدري بيشتري انجام دادند. در نهضت ملي البته يك مقدار مردم آگاه تر بودند، علما يك مقدار روشن تر و با هوش تر بودند و اين كار در آنجا با شكل ديگري انجام گرفت. خوشبختانه در انقلاب شكوهمند ما، به كلي نقشه هايشان خنثي شد و نتوانستند اين كار را انجام بدهند. به هر حال نتيجه اين شد كه بين مرحوم آيت الله كاشاني و مرحوم دكتر مصدق بر اثر همين تصورات واهي و غلطي كه مرحوم دكتر مصدق داشت، جدايي افتاد و آن نهضتي كه با اين هم خون دل به وجود آمده بود، شكست خورد.
اعلاميه قوام السلطنه همان احساسات ملي گراها بود!
يك نكته ديگري را من در اعلاميه قوام السلطنه بگويم كه اين نكته خيلي نكته تكان دهنده و عجيبي است. من احساس مي كنم تصورات و احساسات قوام السلطنه و سلطنت طلبها و انگليسيها در مورد روحانيت، درست همان احساساتي بوده كه ملي گراها داشتندو اين يك چيز عجيبي است. اينها هر دو با هم دشمن و مخالف بودند، اما در مقابل با دين و حضور علماي دين و دخالت افكار اسلامي يك فكر داشتند. اگر در اعلاميه قوام السلطنه دقت كنيد، دكترمصدق تحقير شده، اما با مرحوم آيت الله كاشاني با خصومت برخورد شده است. در اين اعلاميه، قوام السلطنه مي گويد كه، «من از عوامفريبي سياسي بدم مي آيد.» و اشاره مي كند به مصدق، چون مصدق مي آمد با مردم حرف مي زد و حرفهايي را مي زد كه مردم دوست مي داشتند، ولي آن مرد سياستمدار انگليسي مستبد، از اين كارها بدش مي آمد و اسم اين را عوامفريبي سياسي مي گذاشت. بعد مي گويد، «من از رياكاري ديني هم بدم مي آيد و اينكه شما بياييد به بهانه ترس از تسلط خرابكاران سرخ، ارتجاع سياه را بر كارها مسلط كنيد.» يعني مي گويد من از مصدق متنفر و منزجرم، به خاطر اين كه كاشانيها و دينيها را بر سر كار آورده است.
پيداست آن كسي كه نقطه مقابل حركت انگليسيها در ايران است، آن كسي كه دستگاه استبداد شاه و انگليسيها و كمپانيها و سوءاستفاده چيها، او را در واقع سد و مانع در راه خودشان مي دانند، او مصدق نيست، بلكه او كاشاني است. با مصدق هم بد هستند كه چرا كاشانيها را سر كار آورده است. چرا آيت الله كاشاني را به تصور آنها و به قول آنها به قدرت رسانده. البته آنها هم اشتباه مي كردند، از باب اينكه قدرت آيت الله كاشاني وابسته به مصدق و امثال او نبود، بلكه مصدق و امثال او، قدرتشان وابسته به آيت الله كاشاني بود، اما آنها از اين جهت ناراحت بودند. آن چيزي كه ايادي استكبار را آن روزها ناراحت مي كرد، آيت الله كاشاني و امثال او بودند. چرا؟ آيا با شخص آيت الله كاشاني مخالف بودند چون روحاني بود؟«نه». آن روز بودند روحانيوني كه در مقابل آيت الله كاشاني قرار داشتند.آيت الله كاشاني مبغوض و مغضوب دستگاه استبكار بود به اين دليل اينكه منادي دين و اسلام بود و مي خواست اسلام بر اين كشور حكومت كند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 16