مجاهدات آيت الله كاشاني
مجاهدات آيت الله كاشاني
مجاهدات آيت الله كاشاني
آنچه در پي مي آيد، مقاله اي است كه در خردادماه 1341 به نيت بزرگداشت و خاطره مرحوم آيت الله كاشاني و پس از رحلت ايشان، توسط آيت الله اكبر هاشمي رفسنجاني به نگارش درآمده و در فصلنامه وزين مکتب تشيع چاپ شده است. نيم نگاهي به اين سند تاريخي،نمايانگر آن است كه مبارزان ديرين نهضت اسلامي تا چه ميزان متأثر از انديشه وعمل مرحوم آيت الله كاشاني بوده اند و از ديرباز درباره كارنامه مجاهدات او و نيز مخالفانش چگونه داوري مي كرده اند.
آيت الله كاشاني در جامعه ما با همه اسم و رسمي كه داشت، درست شناخته نشد. چه مي شود كرد؟ محيط اجتماعي فاسد است، بدنام است، غير از اين كه بي حقيقت است، حقيقت پوش هم هست. حجاب حقايق مي شود. قبل از آنكه پاكيهاي اشخاص را اظهار كند، قيافه كريه خود را به اسم آنها مي نماياند. اگر مي خواهيد آيت الله كاشاني را خوب بشناسيد، از دوستان و همدوره هاي ايشان بپرسيد. آنچه كه آنها و آن طور كه آنان او را شناخته اند و مي گويند، با اين مقدار از بزرگواري كه از ايشان جلوه كرد، خيلي به هم راه دارد. فقيه عظيم الشان، آيت الله العظمي حاج ميرزا محمد تقي شيرازي، در موقعي كه آيت الله كاشاني فقط سي و پنج سال از عمرشان مي گذشت، از ايشان خواستند كه براي مردم رساله عمليه بنويسند و صريحا احتياطات را به ايشان ارجاع فرموند. اين مرتبه، براي شخص سي و پنج ساله، آن هم در موقعي كه آن هم علماي بزرگ در حوزه علميه نجف بوده اند، خيلي بزرگ است و كمتر كسي در اين سن به اين مقام مي رسد و اين دليل نبوغ علمي و استعداد سرشار و كار زحمت فوق العاده ايشان است، زيرا اين درجه، معمولا در سن پنجاه سالگي نصيب علما مي شود.
آيت الله كاشاني، روح سلحشوري و آن شهامت وشجاعت بهت آور را از جد بزرگوارش، امام علي بن ابي طالب (ع)، به ارث برده بود و اين پسر، در اين زمان،نمونه اي از آن پدر عاليمقام بود و چرا نباشد كه در مكتب همان امام همام درس خوانده و خون و گوشت و پوست و استخوانش از همان جا ريشه گرفته بود. اصولا علماء و آيات، همه شجاع و براي انجام وظيفه ديني و اجتماعي، از خود گذشته اند،ولي از حق نمي شود گذشت كه ايشان امتيازاتي داشت و افتخارات درخشان تري را در زندگي اجتماعي به دست آورد. گفتم كه ايشان تحقيقا مجتهد جامع الشرايط بود و آيت الله شيرازي، احتياطات را به ايشان ارجاع مي داد و مي خواست كه معظم له رساله بنويسند و براي چنين كسي، ديگران نبايد وظيفه معين كنند و ايشان هم نبايد منتظر دستور ديگران بماند و بنابراين، ما هم نيازي نيست كه براي درستي و حقانيت مجاهدات ايشان استدلال كنيم، چه، او مجتهد است ونظرش بر خود و مقلدينش «واجب العمل» است. او با اجتهاد خود فهميد كه كناره گيري و دخالت نكردن در امور اجتماعي و سياسي مردم، «جرم» است و معتقد بود كه جمله «ديانت از سياست، جداست» يكي از القائات عمال استعمار است و اثبات كرد كه اين نقشه، مكارانه اي است كه بارها در تاريخ تكرار شده و بدين وسيله، مردم ظالم و جاه طلب توانسته اند مردان با حقيقت را از اجتماع دور نگه دارند و خود، بدون مانع، دنبال هوسهاي حيواني خود باشند. منصور داونيقي به همين منظور به امام صادق (ع) كه در قلوب مردم محبوبيت داشت، پيشنهاد كرد كه روحانيت و بيان احكام دين اسلام از آن شما بني هاشم! و اداره امور ملت با بني عباس! امام صادق كه متوجه مطلب بود و مقصود او را كاملا مي دانست، جواب داد، «روحانيت مرز ندارد و در تمام شئون اجتماعي، سياسي واداري مملكت ريشه دار و نمي شود از دستگاه سياست جدا شود.»
آخر كدام نكته پيش آمده كه روحانيت در آن نظر و دين در آنجا حكم نداشته باشد؟ «تفكيك دين از سياست» يعني مقداري از دستورات خدا را كنار گذاشتن و قسمتي از قرآن وكتاب قانون دين را قيچي كردن و اگر بخواهيم روشن تر مقصود گويندگان اين جمله را بگوئيم،يعني آن قسمت از احكام اسلام كه با شهوات قلدران و زالوهاي ملل و اجتماعات نمي سازد، خدا پس بگيرد و آنچه كه به نفع استعمار و يا بي طرف است، عمل شود. مقصود اين است كه او به وظيفه اي كه خود تشخيص داده بود، عمل مي كرد و مجتهدي بود مجاهد وديگران بر انتخاب روش جهادي ايشان، حق اعتراض جاهلانه ندارند.آيت الله كاشاني در موقعي دست به مجاهده زد و خود را در معركه با اژدهاي مخوف جنگهاي خانمانسوز كه از طرف استعمارگران بر پا مي شد، درگير كرد كه غير از انجام وظيفه و از جان گذشتگي، چيزي نمي تواند علت آن باشد.
آن روزها، هيولاي استعمار به قدري وحشتناك به نظر مي رسيد كه ملل كوچك و عقب افتاده، خود را كاملا باخته بودند و خويش را مجبور به تسليم و اطاعت مي ديدند و عمال استعمار، مثل گرگهاي عصباني و گرسنه به هر طرف مي تاختند و به هر گله اي شبيخون مي زدند و هر كس در هر مقامي كه بود، اگر مي خواست مانعي در راه پيشرفت آنها ايجاد كند و حتي براي يك روز، آنها را از رسيدن به هدف شوم خود، يعني سيادت نامشروع، دور كند، بايد خود را مهياي سردار رفتن يا مرگ در زندانهاي انفرادي مرطوب و تاريك با شلاقهاي مسموم مي كرد. در چنين شرايطي، اين مجاهد بزرگ با آنكه علي الظاهر وسائل رياست مذهبي و آقائي ايشان مهيا بود و روساي حوزه از او مي خواستند كه رساله عمليه بنويسد و بر قلوب مردم ديندوست آن روز فرمانفرمائي كند، شروع به مجاهده كرد و با توجه به اين كه پنجه در پنجه استعمارگران انداختن، بزرگ ترين خطر را به همراه دارد و اگر مرگ هم نباشد، لااقل باتبليغات عوامفريبانه آنها و سياستهاي شوم و دغلبازيهاي مخصوص به خودشان، آبرو و وجهه موجود ايشان را از دستش خواهند گرفت، دست به كار شد. چه بكند؟ مجتهد است. تشخيص داده و براي خود، مبارزه را وظيفه شناخته و با تقوائي كه دارد بي مهابا و مبارزه پرداخته است. تهديد ها، سرزنشها، تطميعها، تعريفها، تعارفها، التماسها، خواهشها، مكرها، وعده ها، وعيدها، حيله ها، خدعه ها، نقشه ها و ميانجيگريها، همه در راه اسكات ايشان اعمال شد و هيچ يك در فكر پاك و نيت منزه او كوچك ترين اثري نگذاشت و در اراده پولادينش رخنه اي باز نكرد. هدف عالي و همت بلندش در مرزهاي ايران متوقف نمي شد. نجات تمام ممالك اسلامي از دست اين «ديوهاي استعمار» يكي از آرزوهائي بود كه براي آن تلاش مي كرد. همه ديدند كه در قضيه كانال سوئز مصر تا آنجا كه مقدورش بود، اظهار مساعدت كرد. در كشتار وحشيانه مردم مسلمان الجزاير، براي اظهار همدردي، مجلس فاتحه گرفت و از خونخواران فرانسه اظهار همدردي، مجلس فاتحه گرفت و از خونخوران فرانسه اظهار نفرت فرمود. در راه كمك به ممالك استعمار زده اسلامي، چه ميتينگها كه به راه نينداخت و چه همفكريها كه نكرد. آن قدر مبارزاتش عميق و ريشه دار بودند كه در خاورميانه، مبغوض ترين دشمنان دولتهاي جاه طلب به شمار مي رفت تا آنجا كه موقعي كه انگليسيها مي خواستند با عراق صلح كنند، تسليم آيت الله كاشاني را از شرايط صلح قرار دادند و موقعي كه زبانه آتش جنگ جهاني اول به عراق كشيده شد، آيت الله كاشاني و پدر بزرگوارش، حضرت آيت الله حاج سيد مصطفي كاشاني، سمت رهبري نيروهاي مسلح ملي عراق را داشتند. در همان موقع كه شاهد شهادت پدر ارجمندش بود، از خدا خواست كه اين سرونوشت افتخار آميز به انتظار او هم باشد و سعادت شهادت در راه انجام وظيفه مقدس دفاع از حريم اسلام و مسلمين، نصيبش شود او و همدرس و همفكرش، آيت الله حاج سيد محمدتقي خوانساري، در قيام عليه قرار داد ظالمانه انگليس در عراق، وارد جبهه جنگ شدند. آن دو كوه علم، با جمعي ديگر از علماي مجاهد، با لباس جنگ درقلب لشكر ديده مي شدند. وه! كه چقدر برازنده و مناسب و دلپذير است كه دريائي از علم، غرق در اسلحه سرد و گرم، جلوه كند. چنين تصويري، دورنمائي از مبارزات عارفانه علي (ع) را در نظر انسان مجسم مي كند. آن دو با همكاري عشاير عراق، از سني و شيعه، آن قدر استقامت به خرج دادند، جوشيدند و كوشيدند تا قواي انگليس را وادار به عقب نشيني كردند و چهل هزار نيرو هم كه انگليسيها براي تثبيت قرار داد استعماري با «وثوق الدوله» در ايران متمركز كرده بودند، براي كمك به سربازهاي انگليسي در عراق، ايران را ترك گفتند و بالنتيجه، هم ايرانيان راحت شدند و هم در عراق، انگليسيها شكست خوردند، يعني نتيجه چندين ماه مبارزات مردانه، به دست آوردن استقلال عراق و خلاصي ايران از دست لشكر خون آشام انگليس شد. متجاوزان استعمار طلب انگليسي تشخيص داده بودند كه وجود آيت الله كاشاني، بزرگ ترين مانع پيشرفت آنها در عراق است و لذا حكم «اعدام» ايشان از مركز فرماندهي دشمن صادر شد و معظم له به ناچار «خائفا يترقب»، از راه پشتكوه، خود را به تهران رساند و در آنجا به مبارزات مردانه خود عليه اجانب ادامه داد و الحق، موفقيتهاي شاياني رابه دست آورد. استعمارگران انگليسي كه از دست آيت الله، دلي پرخون داشتند، به تهمت همكاري با لشكر آلمان، ايشان را تحت تعقيب قرار دادند. در صورتي كه براي آيت الله كاشاني كه اصولا با بيگانگان، طرف بود، از اين لحاظ تفاوتي بين آلمان ها و غير آلمان وجود نداشت. شكنجه ها، زندانها، تبعيدها و بلا ها، معظم له را در تعقيب هدف مقدس خود محكم تر كرد. چهار سال زجر و آوارگي و دو سال و نيم زحمات زندان و تبعيد اراك و كرمانشاه و دو سال گرفتاري در بهجت آباد قزوين و مرارتهاي بي شمار تبعيد به بيروت را تحمل كرد و هرگز حاضر نشد حتي يك روز به رياست سلطه اين ظالمان سركش رضايت بدهد. او همچون تيغي در گلوي استعمار گير كرده بود. از هر راهي كه براي دفع ايشان وارد شدند و به هر حربه اي كه توسل مي جستند، از دست او نجات پيدا نمي كردند، از همين روي، سرانجام به حربه ناجوانمردانه تهمت و بدنام كردن كه در تاريخ، ريشه بسيار قديمي دارد، متوسل شدند، همان حربه اي كه معاويه عليه پدر ايشان، علي (ع)، به كار برد و او را كافر، واجب القتل و واجب السب به دنياي اسلام معرفي كرد. خلاصه همان حربه اي را به كار بردندکه در طول تاريخ، بارها با استفاده از آن ، مردان حقيقت را لكه دار كرده وافكار عمومي را مخالف ساخته و سپس اغراض شوم خود را بدون كوچك ترين مانعي اجرا كرده بودند. اينجا ديگر وظيفه خود مردم است كه بيدار باشند، خائن و خادم را بشناسند و تحت تاثير تبليغات سوء اجانب واقع نشوند. اين به عهده خود ملت است كه چشم باز كنند و ببينند كه گرگهاي طماع و خونخواري كه خون دهها ملت ضعيف و بي پناه از دندانهاي آنها مي چكد، نمي توانند براي ديگران دلسوز و خيرخواه باشند. دشمنان هر چند نتوانستند نتيجه اي را كه مد نظرشان بود بگيرند، ولي تبليغات ماهرانه، آن هم در ميان مردمي فاقد حس تشخيص و قضاوت صحيح، بالاخره كار خود را كرد و تنها حامي دلسوز و بيدار و حساس خود را خانه نشين كردند و حتي بعضي ازهمين ملت جاهل، در گرفتاري هاي او، كه به راستي عزاي ملي بود، جشن گرفتند.
آيت الله كاشاني در جواني و پيري، امتحان پاكي و درستي خود را داد. او براي يك روز هم از رياست و سيادتي كه در سايه كوششها برايش پيش آمد، به نفع شخص خود استفاده نكرد و مردم خودپرست، با يك سال قدرت و رياست، دنياي يك قرن خود را آباد مي كنند، ولي اين مرد روحاني و مجسمه تقوا و فضيلت و پاكي، از آن همه قدرتي كه داشت، به غير از خدمت اجتماعي و پاكدامني و جز يك عمر خدمت براي ملت با يك دنيا افتخار و عظمت و آبرو در پيشگاه خدا، چيزي اندوخته نكرد، او با اينكه خود شخصا متمكن بود و ثروتمند بود، در اواخر عمر، خانه مسكوني خود را در گرو پولي كه براي خرج زندگي خويش قرض گرفته بود، گذارد. اين چنين وجود پاكي از دست ما رفت و چنين آفتابي در 23 اسفند 1340 و 7 شوال 1381 غروب كرد و رفت و از همه غمها و غصه ها راحت شد و پس از يك عمر زحمت و رنج، در جوار رحمت حق، آرام گرفت.
آفتابي به خاك، پنهان شد
كه دل خاك نورباران شد
اين مصيبت جبران ناپذير را ابتدا به پيشگاه مقدس ولي عصر و بعد به بازماندگان ماتمزده آن مرحوم و سپس به عموم شيعيان، بلكه مسلمانان جهان تسليت مي گوئيم.
قم 41/3/25.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 16
آيت الله كاشاني در جامعه ما با همه اسم و رسمي كه داشت، درست شناخته نشد. چه مي شود كرد؟ محيط اجتماعي فاسد است، بدنام است، غير از اين كه بي حقيقت است، حقيقت پوش هم هست. حجاب حقايق مي شود. قبل از آنكه پاكيهاي اشخاص را اظهار كند، قيافه كريه خود را به اسم آنها مي نماياند. اگر مي خواهيد آيت الله كاشاني را خوب بشناسيد، از دوستان و همدوره هاي ايشان بپرسيد. آنچه كه آنها و آن طور كه آنان او را شناخته اند و مي گويند، با اين مقدار از بزرگواري كه از ايشان جلوه كرد، خيلي به هم راه دارد. فقيه عظيم الشان، آيت الله العظمي حاج ميرزا محمد تقي شيرازي، در موقعي كه آيت الله كاشاني فقط سي و پنج سال از عمرشان مي گذشت، از ايشان خواستند كه براي مردم رساله عمليه بنويسند و صريحا احتياطات را به ايشان ارجاع فرموند. اين مرتبه، براي شخص سي و پنج ساله، آن هم در موقعي كه آن هم علماي بزرگ در حوزه علميه نجف بوده اند، خيلي بزرگ است و كمتر كسي در اين سن به اين مقام مي رسد و اين دليل نبوغ علمي و استعداد سرشار و كار زحمت فوق العاده ايشان است، زيرا اين درجه، معمولا در سن پنجاه سالگي نصيب علما مي شود.
آيت الله كاشاني، روح سلحشوري و آن شهامت وشجاعت بهت آور را از جد بزرگوارش، امام علي بن ابي طالب (ع)، به ارث برده بود و اين پسر، در اين زمان،نمونه اي از آن پدر عاليمقام بود و چرا نباشد كه در مكتب همان امام همام درس خوانده و خون و گوشت و پوست و استخوانش از همان جا ريشه گرفته بود. اصولا علماء و آيات، همه شجاع و براي انجام وظيفه ديني و اجتماعي، از خود گذشته اند،ولي از حق نمي شود گذشت كه ايشان امتيازاتي داشت و افتخارات درخشان تري را در زندگي اجتماعي به دست آورد. گفتم كه ايشان تحقيقا مجتهد جامع الشرايط بود و آيت الله شيرازي، احتياطات را به ايشان ارجاع مي داد و مي خواست كه معظم له رساله بنويسند و براي چنين كسي، ديگران نبايد وظيفه معين كنند و ايشان هم نبايد منتظر دستور ديگران بماند و بنابراين، ما هم نيازي نيست كه براي درستي و حقانيت مجاهدات ايشان استدلال كنيم، چه، او مجتهد است ونظرش بر خود و مقلدينش «واجب العمل» است. او با اجتهاد خود فهميد كه كناره گيري و دخالت نكردن در امور اجتماعي و سياسي مردم، «جرم» است و معتقد بود كه جمله «ديانت از سياست، جداست» يكي از القائات عمال استعمار است و اثبات كرد كه اين نقشه، مكارانه اي است كه بارها در تاريخ تكرار شده و بدين وسيله، مردم ظالم و جاه طلب توانسته اند مردان با حقيقت را از اجتماع دور نگه دارند و خود، بدون مانع، دنبال هوسهاي حيواني خود باشند. منصور داونيقي به همين منظور به امام صادق (ع) كه در قلوب مردم محبوبيت داشت، پيشنهاد كرد كه روحانيت و بيان احكام دين اسلام از آن شما بني هاشم! و اداره امور ملت با بني عباس! امام صادق كه متوجه مطلب بود و مقصود او را كاملا مي دانست، جواب داد، «روحانيت مرز ندارد و در تمام شئون اجتماعي، سياسي واداري مملكت ريشه دار و نمي شود از دستگاه سياست جدا شود.»
آخر كدام نكته پيش آمده كه روحانيت در آن نظر و دين در آنجا حكم نداشته باشد؟ «تفكيك دين از سياست» يعني مقداري از دستورات خدا را كنار گذاشتن و قسمتي از قرآن وكتاب قانون دين را قيچي كردن و اگر بخواهيم روشن تر مقصود گويندگان اين جمله را بگوئيم،يعني آن قسمت از احكام اسلام كه با شهوات قلدران و زالوهاي ملل و اجتماعات نمي سازد، خدا پس بگيرد و آنچه كه به نفع استعمار و يا بي طرف است، عمل شود. مقصود اين است كه او به وظيفه اي كه خود تشخيص داده بود، عمل مي كرد و مجتهدي بود مجاهد وديگران بر انتخاب روش جهادي ايشان، حق اعتراض جاهلانه ندارند.آيت الله كاشاني در موقعي دست به مجاهده زد و خود را در معركه با اژدهاي مخوف جنگهاي خانمانسوز كه از طرف استعمارگران بر پا مي شد، درگير كرد كه غير از انجام وظيفه و از جان گذشتگي، چيزي نمي تواند علت آن باشد.
آن روزها، هيولاي استعمار به قدري وحشتناك به نظر مي رسيد كه ملل كوچك و عقب افتاده، خود را كاملا باخته بودند و خويش را مجبور به تسليم و اطاعت مي ديدند و عمال استعمار، مثل گرگهاي عصباني و گرسنه به هر طرف مي تاختند و به هر گله اي شبيخون مي زدند و هر كس در هر مقامي كه بود، اگر مي خواست مانعي در راه پيشرفت آنها ايجاد كند و حتي براي يك روز، آنها را از رسيدن به هدف شوم خود، يعني سيادت نامشروع، دور كند، بايد خود را مهياي سردار رفتن يا مرگ در زندانهاي انفرادي مرطوب و تاريك با شلاقهاي مسموم مي كرد. در چنين شرايطي، اين مجاهد بزرگ با آنكه علي الظاهر وسائل رياست مذهبي و آقائي ايشان مهيا بود و روساي حوزه از او مي خواستند كه رساله عمليه بنويسد و بر قلوب مردم ديندوست آن روز فرمانفرمائي كند، شروع به مجاهده كرد و با توجه به اين كه پنجه در پنجه استعمارگران انداختن، بزرگ ترين خطر را به همراه دارد و اگر مرگ هم نباشد، لااقل باتبليغات عوامفريبانه آنها و سياستهاي شوم و دغلبازيهاي مخصوص به خودشان، آبرو و وجهه موجود ايشان را از دستش خواهند گرفت، دست به كار شد. چه بكند؟ مجتهد است. تشخيص داده و براي خود، مبارزه را وظيفه شناخته و با تقوائي كه دارد بي مهابا و مبارزه پرداخته است. تهديد ها، سرزنشها، تطميعها، تعريفها، تعارفها، التماسها، خواهشها، مكرها، وعده ها، وعيدها، حيله ها، خدعه ها، نقشه ها و ميانجيگريها، همه در راه اسكات ايشان اعمال شد و هيچ يك در فكر پاك و نيت منزه او كوچك ترين اثري نگذاشت و در اراده پولادينش رخنه اي باز نكرد. هدف عالي و همت بلندش در مرزهاي ايران متوقف نمي شد. نجات تمام ممالك اسلامي از دست اين «ديوهاي استعمار» يكي از آرزوهائي بود كه براي آن تلاش مي كرد. همه ديدند كه در قضيه كانال سوئز مصر تا آنجا كه مقدورش بود، اظهار مساعدت كرد. در كشتار وحشيانه مردم مسلمان الجزاير، براي اظهار همدردي، مجلس فاتحه گرفت و از خونخواران فرانسه اظهار همدردي، مجلس فاتحه گرفت و از خونخوران فرانسه اظهار نفرت فرمود. در راه كمك به ممالك استعمار زده اسلامي، چه ميتينگها كه به راه نينداخت و چه همفكريها كه نكرد. آن قدر مبارزاتش عميق و ريشه دار بودند كه در خاورميانه، مبغوض ترين دشمنان دولتهاي جاه طلب به شمار مي رفت تا آنجا كه موقعي كه انگليسيها مي خواستند با عراق صلح كنند، تسليم آيت الله كاشاني را از شرايط صلح قرار دادند و موقعي كه زبانه آتش جنگ جهاني اول به عراق كشيده شد، آيت الله كاشاني و پدر بزرگوارش، حضرت آيت الله حاج سيد مصطفي كاشاني، سمت رهبري نيروهاي مسلح ملي عراق را داشتند. در همان موقع كه شاهد شهادت پدر ارجمندش بود، از خدا خواست كه اين سرونوشت افتخار آميز به انتظار او هم باشد و سعادت شهادت در راه انجام وظيفه مقدس دفاع از حريم اسلام و مسلمين، نصيبش شود او و همدرس و همفكرش، آيت الله حاج سيد محمدتقي خوانساري، در قيام عليه قرار داد ظالمانه انگليس در عراق، وارد جبهه جنگ شدند. آن دو كوه علم، با جمعي ديگر از علماي مجاهد، با لباس جنگ درقلب لشكر ديده مي شدند. وه! كه چقدر برازنده و مناسب و دلپذير است كه دريائي از علم، غرق در اسلحه سرد و گرم، جلوه كند. چنين تصويري، دورنمائي از مبارزات عارفانه علي (ع) را در نظر انسان مجسم مي كند. آن دو با همكاري عشاير عراق، از سني و شيعه، آن قدر استقامت به خرج دادند، جوشيدند و كوشيدند تا قواي انگليس را وادار به عقب نشيني كردند و چهل هزار نيرو هم كه انگليسيها براي تثبيت قرار داد استعماري با «وثوق الدوله» در ايران متمركز كرده بودند، براي كمك به سربازهاي انگليسي در عراق، ايران را ترك گفتند و بالنتيجه، هم ايرانيان راحت شدند و هم در عراق، انگليسيها شكست خوردند، يعني نتيجه چندين ماه مبارزات مردانه، به دست آوردن استقلال عراق و خلاصي ايران از دست لشكر خون آشام انگليس شد. متجاوزان استعمار طلب انگليسي تشخيص داده بودند كه وجود آيت الله كاشاني، بزرگ ترين مانع پيشرفت آنها در عراق است و لذا حكم «اعدام» ايشان از مركز فرماندهي دشمن صادر شد و معظم له به ناچار «خائفا يترقب»، از راه پشتكوه، خود را به تهران رساند و در آنجا به مبارزات مردانه خود عليه اجانب ادامه داد و الحق، موفقيتهاي شاياني رابه دست آورد. استعمارگران انگليسي كه از دست آيت الله، دلي پرخون داشتند، به تهمت همكاري با لشكر آلمان، ايشان را تحت تعقيب قرار دادند. در صورتي كه براي آيت الله كاشاني كه اصولا با بيگانگان، طرف بود، از اين لحاظ تفاوتي بين آلمان ها و غير آلمان وجود نداشت. شكنجه ها، زندانها، تبعيدها و بلا ها، معظم له را در تعقيب هدف مقدس خود محكم تر كرد. چهار سال زجر و آوارگي و دو سال و نيم زحمات زندان و تبعيد اراك و كرمانشاه و دو سال گرفتاري در بهجت آباد قزوين و مرارتهاي بي شمار تبعيد به بيروت را تحمل كرد و هرگز حاضر نشد حتي يك روز به رياست سلطه اين ظالمان سركش رضايت بدهد. او همچون تيغي در گلوي استعمار گير كرده بود. از هر راهي كه براي دفع ايشان وارد شدند و به هر حربه اي كه توسل مي جستند، از دست او نجات پيدا نمي كردند، از همين روي، سرانجام به حربه ناجوانمردانه تهمت و بدنام كردن كه در تاريخ، ريشه بسيار قديمي دارد، متوسل شدند، همان حربه اي كه معاويه عليه پدر ايشان، علي (ع)، به كار برد و او را كافر، واجب القتل و واجب السب به دنياي اسلام معرفي كرد. خلاصه همان حربه اي را به كار بردندکه در طول تاريخ، بارها با استفاده از آن ، مردان حقيقت را لكه دار كرده وافكار عمومي را مخالف ساخته و سپس اغراض شوم خود را بدون كوچك ترين مانعي اجرا كرده بودند. اينجا ديگر وظيفه خود مردم است كه بيدار باشند، خائن و خادم را بشناسند و تحت تاثير تبليغات سوء اجانب واقع نشوند. اين به عهده خود ملت است كه چشم باز كنند و ببينند كه گرگهاي طماع و خونخواري كه خون دهها ملت ضعيف و بي پناه از دندانهاي آنها مي چكد، نمي توانند براي ديگران دلسوز و خيرخواه باشند. دشمنان هر چند نتوانستند نتيجه اي را كه مد نظرشان بود بگيرند، ولي تبليغات ماهرانه، آن هم در ميان مردمي فاقد حس تشخيص و قضاوت صحيح، بالاخره كار خود را كرد و تنها حامي دلسوز و بيدار و حساس خود را خانه نشين كردند و حتي بعضي ازهمين ملت جاهل، در گرفتاري هاي او، كه به راستي عزاي ملي بود، جشن گرفتند.
آيت الله كاشاني در جواني و پيري، امتحان پاكي و درستي خود را داد. او براي يك روز هم از رياست و سيادتي كه در سايه كوششها برايش پيش آمد، به نفع شخص خود استفاده نكرد و مردم خودپرست، با يك سال قدرت و رياست، دنياي يك قرن خود را آباد مي كنند، ولي اين مرد روحاني و مجسمه تقوا و فضيلت و پاكي، از آن همه قدرتي كه داشت، به غير از خدمت اجتماعي و پاكدامني و جز يك عمر خدمت براي ملت با يك دنيا افتخار و عظمت و آبرو در پيشگاه خدا، چيزي اندوخته نكرد، او با اينكه خود شخصا متمكن بود و ثروتمند بود، در اواخر عمر، خانه مسكوني خود را در گرو پولي كه براي خرج زندگي خويش قرض گرفته بود، گذارد. اين چنين وجود پاكي از دست ما رفت و چنين آفتابي در 23 اسفند 1340 و 7 شوال 1381 غروب كرد و رفت و از همه غمها و غصه ها راحت شد و پس از يك عمر زحمت و رنج، در جوار رحمت حق، آرام گرفت.
آفتابي به خاك، پنهان شد
كه دل خاك نورباران شد
اين مصيبت جبران ناپذير را ابتدا به پيشگاه مقدس ولي عصر و بعد به بازماندگان ماتمزده آن مرحوم و سپس به عموم شيعيان، بلكه مسلمانان جهان تسليت مي گوئيم.
قم 41/3/25.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 16
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}