آيت الله كاشاني و روحانيت (2)


 





 

از ديگر جريانات مذهبي كه با مرحوم كاشاني آشنا و مرتبط بودند، فدائيان اسلام هستند. شما از آنها چه خاطراتي داريد؟
 

من درنجف با مرحوم نواب رفيق بودم و با هم بحث مي كرديم و گردش مي رفتيم نواب در نجف هم كه بود عليه شاه سخنرانيهاي تندو تيزي مي كرد، ولي در آنجا زمينه اي براي فعاليت سياسي نداشت، يعني عربها هم كاري به او نداشتند. تا وقتي كه آمد به ايران و كسروي را مضروب كرد و شهرتي پيدا كرد. چهره عطوف و مهربان او در نجف كاملا يادم است. در يكي از بازارها كه به هم برخورديم، به من گفت، «سلام پسر عمو! چطوري؟ خوبي؟ » از اين برخوردها زياد داشت. البته غير از اين دوستي، ايشان يك نامادري داشت كه خواهر من پيش او شير خورده بود. به هر حال وقتي به ايران آمديم، دوستيمان ادامه كرد. چيزي كه در مورد او مي توانم شهادت بدهم، خوصيتي بود كه از آن برخوردار بود. زندگي ساده اي داشت. ساده كه چه عرض كنم؟ اصلا چيزي نداشت، اما در عين حال در مبارزه با شاه جديت داشت. يكپارچه شور وحرارت بود و حاضر بود براي اعتلاي اسلام، همه چيز خود را فدا كند كه كرد. البته مسلك و شيوه آنها طوري بود كه عده اي از جوانها به آنها جلب مي شدند، چون به هر حال در آن زمان تبليغات ضد ديني گسترده اي وجود داشت و عده اي از جوانها كه از اين وضع ناراحت بودند، به طور طبيعي جذب نواب مي شوند و طرفداراني هم پيدا كرد. در مورد رابطه اش با آيت الله كاشاني هم بايد بگويم كه ايشان تائيدشان مي كرد، چون نواب با شاه بد بود و آيت الله كاشاني را مامن خودشان مي ديدند. من البته چون در مناسبات اين دو چندان وارد نبودم، از اين كه رابطه شان به كجا انجاميد و تحليهائي كه مي شود اطلاع درستي ندارم. ولي آن مقداري كه خودم به منزل آيت الله كاشاني رفت و آمد داشتم، اينها را آنجا مي ديدم و مورد علاقه و تائيد آيت الله كاشاني بودند.

اشاره كرديد كه مرحوم كاشاني به رغم همه موانع توانست بر فكر عده اي از روحانيون زمان تاثير بگذارد و آنها را نسبت به مسائل سياسي و

اجتماعي حساس كند. از اين نظر، تصور مي كنيد كه ايشان چقدر در زمينه سازي رويداد عظيم انقلاب اسلامي، نقش داشته است؟
 

در پاسخ به سئوال شما بايد بگويم كه انقلاب ريشه هاي فراوان دارد و به رغم اينكه عده اي در صدد انكار اين حقيقت بوده اند و امروز هم هستند، بار اصلي تامين استقلال و عزت ملت ايران در دفع استعمار، حداقل در طول تاريخ معاصر به دوش روحانيون بوده و آنها نقش اول را ايفا كرده اند. از جنبش تنباكو شروع مي كنيم. اولين كسي كه صراحتا با انگليسي ها مبارزه كرد، مرحوم ميرزاي شيرازي بود. آن هم با آن صراحت اعجاب انگيز كه،«اليوم،استعمال تنباكو و دخانيات در حكم محاربه با امام زمان (عج) است.» اين فتوا پايه هاي حكومت ناصرالدين شاه را لرزاند. او ابدا توقع نداشت چنين اتفاقي روي بدهد و انگليسي ها هم بساطشان را جمع كردند و رفتند. آنها با تمام بار و بنه هايشان آمده بودند كه بمانند. در اين قضيه شنيدم كه حتي با خودشان كشيش هم براي تبليغات مذهبي آورده بودند. ميرزا با اين فتوائي كه صادر كرد، موجب شد كه همه بروند. به نظر من در تمام رويدادهائي كه ملت ايران در مقابل استعمار و استبداد ايستاد، روحانيت نقش اصلي را داشت. بعد انقلاب مشروطه است و آخوند خراساني، ميرزاي نائيني، مرحوم آشيخ عبدالله مازندراني و در تهران هم مرحوم طباطبائي،بهبهاني، آقا شيخ فضل الله كه در ايجاد زمينه براي انقلاب و تحريك مردم به مبارزه با دستگاه نقش اساسي داشتند و بعد هم در نهضت نفت، كه واقعا آقاي كاشاني با تلاش و زحمت و در شرايطي كه روحانيت مقداري از مشروطه سرخورده شده بود، توانست به تنهائي جريانات تبليغاتي سياسي را با پيگيري و پشتكار اعجاب انگيزي ايجاد و عمق و وسعت آن را زياد كند. به هر حال ايشان نقش بزرگي داشته است. مرحوم آيت الله بروجردي به رغم تفاوت سليقه اي كه با آيت الله كاشاني داشت، در مواردي در ايجاد انقلاب اسلامي نقش داشت. به هر حال اگر ايشان آن حوزه با عظمت را كه از فشارهاي رضاخان، بسيار ضعيف شده بود، راه اندازي نمي كرد و آن طور آن را رونق نمي داد و به اعتلا و شكوه نمي رساند، طبيعتا اين علما و فضلائي كه بعدها هر كدام بخشي از بار انقلاب اسلامي را به دوش كشيدند، از آنجا بيرون نمي آمدند.
بي ترديد آقاي بروجردي از اين جنبه نقش عظيمي در انقلاب اسلامي داشته است. در انقلاب هم كه نقش مرحوم امام خميني اظهر من الشمس است و همچنين روحانيت و مساجد در سازماندهي مردم. اي كاش نقش مساجد بعد از پيروزي حفظ مي شد. مي بينيم كه بعضي از معممين شايد به دليل نيازهايي، به دستگاههاي اجرايي رفتند و توجه به مساجد ضعيف شد. مساجد جاي بسيار مهمي است. از هر نظر، چه از نظر سياسي، چه از نظر ديني، چه از نظر فرهنگي، كسي كه به مسجدي مي آيد به امام جماعتي اقتدا مي كند، در واقع دين و هستي خود را به يك معنا در اختيار او قرار مي دهد.اگر ما مي توانستيم بيشتر كار كنيم و مردم را بيشتر به مساجد بكشانيم، بسيار موفق تر مي شديم. به هر حال، مرحوم آقاي كاشاني در انقلاب نقش زيادي داشت. بسياري از كساني كه بعدها در انقلاب دور امام راگرفتند، كساني بودند كه قبلا با مرحوم كاشاني ارتباط صميمي داشتند. ضمن اين كه حضرت امام بسياري از شاگردانش را تشويق مي كرد كه وقتي به تهران مي آيند، به محضر آيت الله كاشاني بروند و از سلوك و شيوه ايشان الگوبرداري كنند.

مرحوم آيت الله كاشاني در خود شما چقدر انگيزه سياسي ايجاد كردند؟
 

من در اغلب اجتماعات سياسي كه به نام ايشان و با اعلاميه ايشان در دوران نهضت نفت برگزار مي شدند، شركت مي كردم ودر درگيريها هم بودم. در انقلاب اسلامي هم فعال بودم. به هر حال خانواده و اجداد ما همه سياسي بودند و انگيزه هاي سياسي داشتند، اين بود كه ما نمي توانستيم نسبت به اين مسئله، بي تفاوت باشيم و بر اساس همين انگيزه هاي سياسي من هم بودم كه در اول انقلاب، گروه فرقان، مرا ترور كرد. يك روز كه داشتم از مسجد به منزل مي رفتم توسط فرقانيها ترور شدم

با چه انگيزه هاي شما را ترور كردند؟
 

درست در جريان قرار نگرفتم. همان انگيزه اي كه ديگران را ترور كردند. ظاهرا چند روز قبلش، در روزنامه ها نوشته شده بود كه فلاني از طرف امام خميني به عضويت شوراي نگهبان، منصوب خواهد شد. خود آقاي خميني به من گفته بودند كه اين منصب را قبول كنم. البته خود من عذرهايي داشتم، اما به هر حال، اين مسئله به رسانه ها و مطبوعات كشيده شده بود و ظاهرا همين هم در اينها انگيزه ايجاد كرده بود كه قبل از آنكه حكمي براي ما صادر شود، ما را از بين ببرند.

اشاره كرديد به سختيهايي كه مرحوم كاشاني درفعاليتهاي سياسي خود با آنها مواجه شد و گلايه هائي كه احيانا داشت. ايشان به خاطر مخالفت با بعضي از رفتارهاي دولت مصدق، از سوي وابستگان به آن دولت و نيز عوامل خارجي، مورد ترور شخصيت قرار گرفت. از اين جريان خاطره اي داريد؟
آن جريان موجب شد كه ايشان واقعا در خانه اش تك و تنها باشد. من با او رابطه بسيار نزديكي داشتم. بارها شد كه به منزل او مي رفتم و مي ديدم تك و تنها نشسته است. خودش بارها به شوخي به من مي گفت، «ببين چي بودم و چي شدم!»
 

آيا سختيها روي ايشان تأثير گذاشته بود؟
 

آدم بسيار قوي و متكي به نفسي بود. از آن افرادي كه وقتي اراده مي كنند، كارهاي بزرگي را انجام مي دهند. مومن بود. متكي به خدا بود. از طرف ديگر، در زندگي، سختيهاي زيادي ديده بود. سختيهايي كه تا مرز مرگ نزديك مي شد. رويدادهائي كه در عراق در جنگ با انگليسي ها براي ايشان پيش آمده بود كه تا صدور حكم اعدام براي ايشان پيش رفت و روياروئيهائي كه حتي از نظر ظاهري و نظامي با انگليسي ها داشت. چنين آدمي به خاطر يك عده عناصر ماجراجو از ميدان به در نمي رود. روحيه بسيار قوي داشت. ولي از نظر اطرافيانش، اين وضعيت، ناگوار و تلخ بود. گلايه اي هم كه به آن اشاره كردم، به خاطر سختيهائي بود كه ملت تحمل كرده و همه به باد رفته بود. او براي خودش چيزي نمي خواست و آدمي هم نبود كه با اين چيزها از ميدان به در برود يا برايش مهم باشد.

شما با مرحوم آيت الله كاشاني بسيار مانوس بوديد و حتما جنبه هاي بسيار زيبائي ازسلوك اخلاقي ايشان را شاهد بوديد. چه خاطراتي از اخلاق ايشان داريد؟
 

من اولا ايشان را خيلي دوست داشتم و ايشان هم خيلي به من محبت داشت. من وقتي به منزل ايشان مي رفتم، صبح مي آمد بيروني و تا ظهر در آنجا بود. به رغم اينكه بخش قابل توجهي از وقت صرف مسائل سياسي مي شد، تا مرا مي ديد مي گفت، «يك فرعي را عنوان كن.» طبيعتا با معدود افرادي اين طور بود. لطفش بسيار شامل حال من بود. اصرار مي كرد كه من به جاي او به مسجد پامنار بروم و نماز بخوانم كه البته من قبول نمي كردم و مي گفتم، «فعلا حال مسجدرفتن ندارم.» ايشان بسيار متواضع و خودماني بود. مثل يك طلبه بود. اصلا خودش را نمي گرفت و به خاطر اخلاقش، افراد از سنين مختلف، صنوف مختلف و جايگاههاي علمي مختلف، جذب ايشان شده بودند. البته در عين حال كه بسيار متواضع وجذاب بود، اگر خيانت و تخلف غير قابل اغماضي را در كسي احساس مي كرد، كوتاه نمي آمد. در عين آن تواضع، اين ويژگي در او بارز بود. به مال دنيا بسيار بي اعتنا بود. پول پيش او صفر بود، هم ارزش با خاك بود. به رغم اين كه كم هم به او پول مي دادند. از نظر مالي وضعيت خوبي نداشت. من مي خواستم براي سفري براي معالجه بروم و پول نداشتم. ايشان مي خواست به من كمك كند و در عين حال يك شاهي هم نداشت. به قدري متواضع بود كه رفت برايم قرض گرفت و گفت، «ببخشيد! بيشتر از اين نداشتم.» نسبت به مشكلات، سختيها و تنگناهائي كه مردم با آنها دست به گريبان بودند، بسيار حساس بود. اگر مي ديد كه كسي مشكلي دارد، دست به قلم مي شد، بلكه بتواند مشكل او را حل كند. البته اين مسئله بعدها برايش مشكل ساز و دستاويز مخالفان شد، ولي ايشان اهميت نمي داد مي گفت، «مردم به بارگاه آقايان دسترسي ندارند و طبيعتا اگر كاري از دستمان بر مي آيد، بايد برايشان انجام بدهيم.» نسبت به رنج و مشكل مردم حساس بود. به هر حال، ابعاد و جنبه هاي عجيبي در او جمع شده بود. من به عمرم آدمي نظير او كم ديده ام. رفاقت من با ايشان، از خاطرات خوب زندگي من است كه تا آخر عمر ايشان هم ادامه پيدا كرد. خدا رحمتش كند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 16