درآمد
«خانه گرامي» براي تمام كساني كه در دوران ملي شدن نفت، رويدادهاي سياسي كشور را پيگيري مي كردند و نيز براي پژوهندگاني كه امروز با همان نيت به آرشيو مطبوعات آن دوران، مراجعه مي كنند، نامي آشناست. آيت الله كاشاني بخش مهمي از ديدارها و نيز فعاليتهاي سياسي خود را در منزل آقاي حسن گرامي، داماد خويش، انجام مي داد و همين، موجب آوازه گرامي و منزل وي شد. او در دوران ملي شدن نفت، شاهد بسياري از وقايع پشت پرده وتحولات اجتماعي آن دوران بود و لذا اقامت وي در خارج از كشور وبعد مسافت نتوانست اشتياق وي را براي انجام اين گفت وگو بكاهد. آنچه مي خوانيد تنها گوشه اي از خاطرات وي از سلوك سياسي آيت الله كاشاني در فاصله سيزده ماهه تيرماه 31 تا 28 مرداد 32 است. اميد آن داريم كه مجموعه جامع خاطرات وي كه سندي گويا از رويدادهاي برهه خطيري از تاريخ كشور ماست، به همت وي تدوين و منتشر گردد.
براي آشنا شدن خوانندگان نشريه با شما، ابتدا خود را معرفي و پيشينه زندگيتان را بيان كنيد.
قبل از آغاز سخن، به هموطنان خودم درود مي فرستم و عرض مي كنم كه من در سال 1304 متولد شده ام. سالهاي نخستين زندگي را در مشهد بودم و تحصيلاتم را در دبيرستان شاهرضاي مشهد انجام دادم. سپس به تهران آمدم.ورود من به تهران مقارن بود با زمان جنگ. ابتدا به مدرسه دارالفنون رفتم و سپس به هنرستان فني كه متعلق به آلمانها بود و در آنجا ادامه تحصيل دادم. آنجا مركز فني بسيار خوبي بود، اما متاسفانه زمان جنگ بود وايران را متهم مي كردند كه كه با آلمان ارتباط دارد و چون آن مدرسه،آلماني بود،آن را ستون پنجم آلمان تلقي كردند و تعطيل شد. در دوران جنگ، به تدريج پاي كشورهاي خارجي به ايران باز شد و من ناخواسته در جريان احزاب سياسي، از جمله حزب اراده ملي قرار گرفتم. بعد هم حزب توده مرا دعوت كرد كه چون واقعا علاقه و گرايشي به اين مسائل نداشتم، در عين حال كه از دستگاه حكومتي هم دل خوشي نداشم، جذب گروه و دسته اي نشدم. بعد انتخابات مجلس پيش آمد و پدرم را دستگير كردند. البته ما آن روزها علت اصلي دستگيري پدر را نمي دانستيم و بعدها، آن هم پس از 25 سال معلوم شد كه سفارت انگليس به شهرباني دستور داده بود كه پدرم را به علت حمايت از آيت الله كاشاني، دستگير كند. من تا آن زمان، نام آيت الله كاشاني را نشنيده بودم و برايم جالب بود كه بدانم حمايت از چه كسي، موجب دستيگري پدر من شده است. در انتخابات مجلس هم كه ايشان راي اول را آوردند، مي خواستم بدانم اين كيست كه دولت بريتانيا را به وحشت انداخته است. بعدها هم كه مسائل مختلف نفت و سي تير و كودتا پيش آمد و طبعا از لحاظ انتساب به آيت الله در جريان جزئيات مسائل بودم.
شما ناخواسته در جريان رويدادهايي قرار گرفتيد كه جزو مهم ترين فرازهاي تاريخ معاصر ايران هستند و اين امر، از طريق ارتباط با آيت الله كاشاني حاصل شد. قبل از ورود به بحث درباره اين فرازها، طبيعتا اين سئوال پيش مي آيد كه نحوه آشنائي شما با آيت الله كاشاني و سپس بسط و تعميق آن چگونه بود؟
ابتدا به اين نكته اشاره مي كنم كه من نه پژوهشگرم،نه ژورناليست و لذا مطالبي را كه نقل مي كنم، يادبودهاي زندگي هستند. هميشه در زندگي سعي كرده ام تندروي وله يا عليه كسي موضعگيري نكنم. هيچ وقت هم نخواستم وارد ماجرايي بشوم، چون مي ديدم كه مثلا وقتي اشخاص از آقاي دكتر مصدق تعريف مي كردند، حاضر نبودند ببينندكه در مقابل وي، چه كساني فداكاري كرده اند و او را به اين جايگاه رسانده اند و يا كساني كه به آيت الله كاشاني توهين كردند چه كساني بودند و روي چه مقصودي اين كار را مي كردند. اين نقل قولهاي نادرست و غرض ورزانه، مرا در ورود به اين عرصه، محتاط كرده است. اينهامسائلي هستند كه من سعي مي كنم بدون هيچ حب و بغضي و بدون طرفداري خاصي، نظرم را درباره شان عرض كنم. بنده زماني كه در مسير شناخت از روحانيت، به ويژه آيت الله كاشاني قرار گرفتم، متوجه شدم كه اصولا مسئله روحانيت چيزي جداي از آن تصوري است كه در تمام عمرم داشته ام. من تا آن موقع ارتباطي با روحانيت نداشتم. زمان پهلوي بود و مي دانيد كه درزمينه دينداري و تعظيم شعائر، يك مقدار محدوديتهائي هم بود. ماهم كه هنوز سني نداشتيم وجوان بوديم. از اين گذشته، توده ايها به شدت فعال بودند و خطر كمونيست شدن ايران وجود داشت. در اين دوران بود كه با آيت الله كاشاني آشنا شدم. وجود ايشان، آغاز بركت در زندگي من بود و هست. آنچه كه موجب نزديكي ما شد اين بود كه مي ديدم تمام شعارهائي كه ديگران به عنوان رموز آزادي مطرح مي كنند و سرلوحه كارشان است. مورد توجه دين هم هست. پسر عمه من افتخار دامادي حضرت آيت الله را داشت و من از اين جنبه هم در دايره نزديكان ايشان قرار گرفتم. يك شب در خانه ما را زدند و چند نفر وارد منزل شدند. پس ازآنكه پدرم به استقبال رفت و با ايشان صحبت كرد، متوجه شدم كه حضرت آيت الله كاشاني هستند كه در واقع به همراه چند تن به منزل ما پناه آورده بودند. بعد فهميدم كه شهرباني ودولت انگليس شديدا در تعقيب ايشان هستند تا دستگيرشان كنند. زندگي سياسي ايشان را شما بهتر از من مي دانيد و در اين باره كتابهاي متعددي نوشته شده اند و من چندان مطلبي ندارم كه بر آن بيفزاييم. ايشان مدت سه ماه در منزل ما بودند و اين براي ما افتخاري بود و من كاملا با روحيات ايشان آشنا شدم و ديدم كه مرد فوق العاده اي است و تازه برايم معلوم شدكه در مملكت ما چه افرادي واقعا صاحب قدرت هستند و دولت انگليس را به وحشت مي اندازند.
چگونه با ايشان انس گرفتيد؟ خاطراتتان را ازآن دوران بيان كنيد.
بعد از حضور ايشان در منزل ما، زندگي من به كلي تغيير كرد. من اداري نبودم و كار آزاد داشتم وبه اصطلاح اختيارم به دست خودم بود. جوري شده بود كه به محض اين كه كارم تمام مي شد، يكسره مي آمدم منزل تا از فرمايشات آقا استفاده كنم. پس از سه ماه، بالاخره يك روز آقا استخاره كردند كه آيا از منزل ما بروند يا بمانند و استخاره خوب آمد و ايشان تشريف بردند. هنوز يك ساعت نگذشته بود كه ماموران رژيم در منزل ما ريختند و همه جا را تفتيش كردند، ولي آن روز موفق به دستگيري حضرت آقا نشدند. در اين دوران مسائل مختلفي پيش مي آمد. قضيه فرقه دمكرات آذربايجان بودكه خطر تجزيه آذربايجان را پيش آورد. موقعي كه پيشه وري براي مذاكره به تهران آمد و در باغ جواديه، جلسه اي تشكيل شد، من موفق شدم در جريان امر قرار بگيرم. البته در مذاكرات توفيقي حاصل نشد و اينها رفتند و حكومت خود را اعلام كردند. بعد از اين جريان هم كه مرتبا مسائل سياسي گوناگون پيش مي آمدند، مجلس هم اقدامات زيادي مي كرد.
بعد مسئله نفت شمال پيش آمد و مذاكراتي كه در اين مورد انجام شدند. در مرحله اول اين مسئله مورد مخالفت دكتر مصدق بود و ايشان ليدر مسئله شد و توانست قانوني را ازمجلس بگذارند كه بر اساس آن، دولت، ديگر حق نداشت بدون تصويب مجلس با خارجيها مذاكراتي را انجام دهد و قراردادهايي را ببندد و براي قرار داد نفت شمال هم، اجازه مجلس ضرورت داشت. به هر حال مسئله قوام پيش آمد و رفتن او را به شوروي و بستن قرارداد باشركت ايران و روسيه براي نفت شمال كه مجلس مخالفت كرد و قوام ساقط شد و دولت شوروي هم پيشه وري را بيشتر تقويت كرد. پس از آن، مسئله ازدواج من با نوه ايشان پيش آمد. عرض كردم كه پسر عمه من داماد ايشان بود و من هم قصد ازدواج داشتم و ايشان چندين بار، وصلت با اين خانواده را به من پيشنهاد كرد. غير از اين وصلت، ما با آقا خيلي نزديك بوديم، اما متاسفانه به علت زنداني شدن در زندان انگليسيها وتبعيدهاي متعدد از مصاحبت ايشان محروم مي شديم. مسئله زندان هميشه براي ايشان وجود داشت و من هم كاملا در جريان اينها بودم. در زمان جنگ عراق كه در مقابل انگليسي ها مي جنگيدند. بعد هم كه عراقي ها آقا را فراري دادند كه به دست انگليسي ها نيفتند. ايشان يك نامه تشكر به نخست وزير عراق نوشته بودند. آقاي سهيلي، نخست وزير وقت، يك روز به ديدن حضرت آيت الله مي آيد. آقا تا از اتاق خودشان بخواهند بيايند پائين...
كدام منزل؟
منزل خودشان در پامنار. آقاي سهيلي در آنجا چشمش به يك يادداشت كوچكي مي افتد. وقتي كه يادداشت را مي بيند، بر مي دارد و اين باعث مي شود كه شدت عمل انگليسي ها نسبت به آيت الله، بيشتر شود. اين از جمله اتفاقاتي بود كه من در جريان آن بودم. در تمام طول سالهائي كه او سر كار بود، اين وضع ادامه داشت تاموقعي كه توده ايها به طرف شاه تيراندازي كردند و متعاقب آن دستگيري هاي زيادي صورت گرفتند. آيت الله كاشاني راهم تبعيد كردند به قلعه فلك الافلاك
از آن شبي كه ايشان را دستگير كردند، روايتهاي مختلفي هست، ازجمله خشونت آميز بودن و زننده بودن نحوه دستگيري. خاطرات آن شب و اطلاعاتي را كه از كم كيف دستگيري ايشان داريد، بيان كنيد.
نحوه دستگيري اين طوري بوده كه مي ريزند در خانه و حركات ناشايستي انجام مي دهند. ايشان را مي گيرند و به قلعه فلك الافلاك مي برند و بعد هم به لبنان تبعيد مي كنند. واقعا با حضرت آيت الله بسيار ظالمانه رفتار كردند. من نمي خواهم شرح ماجرا را آن گونه كه بود، بدهم. شايسته ايشان نيست.
در لبنان به ديدن ايشان رفتيد؟
خير. من در تهران بودم و وقتي دولت تقاضا كرد كه ايشان از تبعيد لبنان برگردند، آقا گفتند، «تا وقتي معلوم نشود جرم من چه بوده و اهانتهائي كه به من شده، رفع نشود، من بر نمي گردم. » ولي بالاخره وفاداران و دوستان ايشان تلاش و ايشان را راضي كردند كه برگردند. وقتي برگشتند،تهران تقريبا تعطيل شد و از فرودگاه تا پامنار، همه جا مملو از جمعيت بود.
از مبارزاتي كه در جريان انتخابات مجلس شانزدهم كه در نوبت اول ابطال شد و بار دوم نام ايشان از صندوق درآمد، مشاركتي كه داشتند و كساني كه در اين قضيه، نقش زيادي داشتند، خاطراتي را بيان كنيد.
يكي از مسائلي كه آن سالها پيش آمد، مسئله بر سر كار آمدن آقاي دكتر مصدق بود و كشته شدن رزم آرا. يكي از نكاتي كه مي توانم عرض كنم اين است كه وقتي خليل طهماسبي به رزم آرا حمله كرد وموجب قتل او شد، تمام ملت ا يران، از جمله آقاي مصدق و آيت الله كاشاني اين كار را تائيد كردند و برايش ارزش قائل شدند و همين باعث شد كه دكتر مصدق شاه را تحت فشار قرار دهد كه بايد تكليف نفت را معين كنيم و در نتيجه همين حركت فدائيان اسلام، ملي شدن نفت انجام شد. بعد جرياناتي بودند كه سنگ جلوي پاي دكتر مصدق مي گذاشتند و بعد هم واقعه سي تير پيش آمد. اين رويداد بدون آيت الله كاشاني اصلا امكان پذير نبود. اگر ايشان نبودند، همه مردم به طرف قوام بر مي گشتند. حتي عده اي با او ديدار كردند، ولي حضرت آيت الله كاشاني از مردم دعوت كردند كه به صحنه بيايند و آن واقعه پيش آمد. حضرت آيت الله كاشاني، منزل ما بود ند و علا كه وزير دربار بود، مرتبا براي تثبيت قوام مي آمد پيش ايشان و حضرت آيت الله هم مؤكدا پافشاري مي كردند كه قوام حتما بايد برود. بعد كه از اين آمد و رفتها نتيجه اي حاصل نشد، دكتر اميني آمد پيش آقا ومن شاهد بودم كه به آقا پيشنهاد كرد كه قوام باشد و انتخاب شش يا هفت وزير در اختيار آقا باشد و قوام تضمين بدهد كه مطابق درخواست مردم و حضرت آيت الله عمل كند. ولي حضرت آيت الله نه تنها اين پيشنهاد را قبول نكردند. كه فرمودند بايد حتما قوام ساقط شود. بعد هم كه قيام سي تير پيش آمد كه فكر مي كنم در تاريخ سابقه نداشت. آيت الله كاشاني خطاب به شاه فرمودند كه، «اگر تا 24 ساعت ديگر، قوام ساقط نشود. من نوك نيزه همه مبارزات را به طرف درباره خواهم گرفت و خودم كفن مي پوشم و پيشاپيش مردم به راه مي افتم.» ابتدا دو تانك و بعد چهارتا، بر سر راه اقامتگاه حضرت آيت الله كاشاني گذاشتند و خود قوام هم دستور دادكه ايشان را دستگير كنند. اما قيام مردم به گونه اي بود كه توانستند كاري بكنند و شاه مجبور شد قوام را ساقط كند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 16
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}