ايران بر روي كوه آتشفشان...! (1)
ايران بر روي كوه آتشفشان...! (1)
ايران بر روي كوه آتشفشان...! (1)
نويسنده: محمد حسنين هيكل
ترجمه: سيد هادي خسروشاهي
ترجمه: سيد هادي خسروشاهي
محمد حسنين هيكل، نويسنده معروف مصري، در اوج بحران به تهران آمده و مدت يك ماه در ايران به سر برده است. او حوادث آن ايام را به روزنامه «اخبار اليوم» چاپ قاهره گزارش مي كرده وسپس،مجموعه مقالات خود را در اين باره با عنوان: «ايران فوق بركان » ايران بر روي آتشفشان توسط «اخبار اليوم» و به عنوان مهم ترين كتاب سال، منتشر ساخته است. نسخ اين كتاب كه در سال 1330 در قاهره چاپ شد و مطالب آن از قول يك شاهد، مي تواند مورد توجه قرار گيرد، به سرعت ناياب گرديد و اكنون نيز جزو آثار محمد حسنين هيكل، تجديد چاپ نمي شود. شايد «مصلحت گرايي» هيكل باعث شده كه ديگر در فكر چاپ مجدد آن نباشد؛ علاوه بر مطالب، در اين كتاب عكسهاي جالبي هم آمده كه جنبه تاريخي دارد و توسط خبرنگار و عكاس روزنامه «اخبار اليوم» تهيه شده است و ما به مناسبت بزرگداشت خاطره آيت الله كاشاني، فصل چهارم اين كتاب را از صفحه 75 تا 98 متن عربي، ترجمه كرده و همراه با عكسي از هيكل در خدمت آيت الله، مي آوريم.
صداي آيت الله ابوالقاسم كاشاني در تمام گوشه و كنار جهان مي پيچد... و او همچنان مي غرد، «سگهاي انگليس! از كشور ما خارج شويد و نفت ما را رها كنيد.»رزم آرا كه با چهار گلوله از ميدان اخراج شد، موقعيت را كاملا تحت سيطره و نفوذ آيت الله درآورده است. تهران افسانه هاي گوناگوني از آيت الله نقل مي كند اولين قسمت از سري عجائب، قصه تظاهرات بزرگي بود كه آيت الله به هنگام بررسي لايحه نفت در مجلس به آن امر كرده بود، سيل جمعيت از طريق خيابانهايي كه در به ميدان بهارستان منتهي مي شدند، در حال فرياد و شعار دادن پيش مي رفتند.
در تهران، شايع شده بود كه پليس در صورت نزديك شدن جمعيت پارلمان، دستور دارد كه به سوي آنها تيراندازي كند! خبر به آيت الله نيز رسيده بود ناگهان آيت الله خطاب به پسرش فرياد زد،« كفن مرا بياور!» كفن براي ايشان آورده شد. آيت الله بعد از غسل و دو ركعت نماز، كفن را پوشيد و با استقبال از مرگ، در پيشاپيش جمعيت به راه افتاد.
توده هاي عظيم تظاهر كننده با مشاهده كفن پوشي آيت الله، به تل بزرگي از باروت تبديل شدند و خود آيت الله، چون آتشي در ميان باروت قرار گرفت. مردم در خيابانهاي تهران با خروشي چون امواج دريا و مانند قضا و قدر الهي، به سوي پارلمان پيش مي رفتند، ولي هنگامي كه مردم به محل پارلمان رسيدند، به ناگاه، افراد پليس، كه در بالاي ساختمان مجلس بودند، مواضع خود را ترك كردند، زيرا طبق دستوري از كاخ «مرمر» گفته شد كه در مقابل آيت الله مقاومت نكنيد.
داستان زندگي آيت الله كاشاني، ساده ولي مانند طوفان تند و نيرومند است...!
نام آيت الله، سيد ابوالقاسم كاشاني است و در خانداني بزرگ در اطراف خراسان به دنيا آمده است و اينكه از لحاظ نفوذ معنوي و قدرت، نيرومندترين رهبر شيعه به حساب مي آيد. قدرت اين مرد درعملكرد وي نهفته است. او پيوسته خواسته هاي خود را محقق مي سازد. وقتي آيت الله كاشاني به سياست روي آورد، صدايش در ميان توده هاي مردم پيچيد و از مرزهاي ايران نيز گذشت، يعني از سمت شرق به افغانستان رسيد و از غرب در عراق شنيده شد و طولي نكشيد كه آيت الله، مقام رهبري مطلق شيعه را به دست آورد.
دشمني سرسختانه آيت الله كاشاني با انگليس مشهود است. در سال 1941 كه رشيد عالي گيلاني در عراق، عليه استعمار انگليس قيام كرد، پشتوانه معنوي انقلاب وي، آيت الله كاشاني بود. مثلثي كه در آن زمان بر بغداد حكومت مي راند، عبارت بود از رشيد عالي گيلاني: رهبر انقلاب، حاج امين الحسيني: مفتي اعظم قدس و آيت الله كاشاني: رهبر نيرومند شيعه. انقلاب گيلاني در برابر انگليس با شكست مواجه شد و آيت الله كاشاني در كنار همرزمانش، گيلاني و حسيني، از مرز عراق به سلامت وارد ايران شدند، ولي زماني كه انگليسي ها وارد تهران شدند، اولين كارشان اين بودكه منزل آيت الله را به وسيله تانكها و زره پوشهاي خود محاصره و سپس وي را به خارج از ايران تبعيد كنند.
آيت الله، لبنان را براي تبعيد پذيرفت تا زياد از ميهن خود دور نباشد و بتواند مسائل ايران را پيگيري كند و همين نكته، راز پيروزي او در انتخابات است. آري! او در تبعيد بود، ولي در تهران به نمايندگي مجلس شوراي ملي انتخاب شد! و اكنون ديگر مفهومي نداشت كسي كه به نمايندگي مجلس انتخاب شده است، در تبعيد بماند، لذا دولت، با عزت و احترام از ايشان دعوت كرد كه به وطن خود بازگردد.
مراسم استقبال از رهبر تبعيدي چنان پرشكوه بود كه تهران نظير آن را قبلا به خاطر نداشت. بيش از نيم ميليون زن و مرد و كودك و بزرگ، فرودگاه مهرآباد را در بر گرفته بودند و در محوطه فرودگاه، رجال مملكت وزراي كابينه، به صف ايستاده بودند! خروج آيت الله كاشاني با اتومبيل از فرودگاه، منظره بي نظيري بود. مردم اتومبيل او را با سرنشينانش بالاي دستهاي خود گرفتند و به شهر بردند. آيت الله كاشاني بدون اتلاف وقت، مشغول تنظيم صفوف ياران خود براي مبارزات ملي شد و چيزي نگذشت كه به قله آمادگي رسيد و نفوذ فراگير خود را در همه زمينه ها توسعه داد. نفوذ معنوي آيت الله كاشاني در قلبهاي مردم بود و نفوذ مادي وي، اموال همه مردم شيعه بود كه داوطلبانه، يك پنجم درآمد سالانه خود را به عنوان «خمس» به ايشان تقديم مي كردند و نيروي انساني ايشان، همه طلاب علوم ديني حوزه هاي علميه نجف و قم و ديگر حوزه هاي شهرهاي ايران بودند و البته خطبا و وعاظ و ائمه مساجد هم در همه جا، ثناگوي آيت الله و مدافع وي بودند.
بدين ترتيب، آيت الله بر همه مردم كوچه و بازار سيطره كامل داشت، ولي او مي خواست كه بر پارلمان و افكار آگاهان كه در اختيار پارلمان بودند، نيز مسلط شود تا بتوانند اهداف نهضت خود را بدون مقاومت موثري اجرا كند، از اين رو، فراكسيون جبهه ملي در مجلس به وجود آمد كه اكثر اعضاي آن از فارغ التحصيلان دانشگاه «سوربن» بودند و همه آنها به رياست دكتر محمد مصدق، زير پرچم آيت الله كاشاني گرد آمدند و رهبري آيت الله را از جان ودل پذيرفتند.
وقتي كه ديپلمات برجسته انگليس،«لرد و نسينارت» در مجلس لردهاي انگليس در سخناني به آيت الله حمله كرد، به دنبال او وزير خارجه انگليس درباره آيت الله گفت، «اين تحريك كننده تروريست، عامل اصلي حوادث فاجعه آميز ايران است!» به دنبال اين اظهارات، نمايندگان مجلس شوراي ملي، آيت الله را به رياست مجلس انتخاب كردند تا اين رفتار شكستي براي انگليس و يك پيروزي براي آيت الله باشد. يكي ازنمايندگان مجلس به نام دكتر بقايي، در نطق خود عليه انگليس گفت، «خاك نعلين آيت الله، يك ميليون بار از كله هاي همه سياستمداران بيشتر شرافت دارد.»
يكي ديگر از عوامل نفوذ آيت الله كاشاني، جمعيت فدائيان اسلام است. اگر آيت الله نتواند از نفوذ معنوي بهره مند شود، از نفوذ ملي خود،يعني زبان خطبا و ائمه جماعت استفاده مي كند و اگر از آن نيز نااميد گردد، به نفوذ سياسي خود در مجلس ملي تكيه مي كند و اگر از آن هم نتيجه اي نگيرد، از قدرت مادي خود كه ريشه در اموال ايشان دارد، استفاده مي كند و اگر آن نيز مؤثر نباشد، همه آن قدرتها را به كناري مي نهد و آخرين سخن را به فدائيان اسلام مي سپارد. فدائيان اسلام چگونه سخن مي گويند؟ سخن آنان، از گلوله هاي سربي است! و جمله هاي آنان را رگبار مسلسلها مي نگارند!
نواب صفوي اين فتوا را در سينه خود پنهان كرد و در جستجوي كسروي، مرتدي كه قتلش جايز است، رهسپار تهران شد. نواب صفوي در مدرسه سپهسالار، بزرگ ترين مدرسه ديني تهران، اتاقي گرفت. يكي از برادران فدائي او به من گفت،«در آن ايام،نواب از صبح تا شب در كنار حوض مدرسه مي نشست و به ماهيهاي قرمز كوچكي كه درميان آبهاي حوض شناور بودند، خيره مي شد و درباره چگونگي قتل كسروي مي انديشيد.» مدرسه سپهسالار، مركز ديدارهاي جوانان متديني بود كه آتش ديانت و تعصب در قلبهاي آنها زبانه كشيد. نواب صفوي لب به سخن گشود و گوشه اي از انديشه هاي خود را بيان كرد. ناگهان هسته هاي «فدائيان اسلام» به وجود آمدند و رفقاي جديد، دور او را گرفتند. موجوديت فدائيان اسلام وقتي اعلام گرديد كه سه تن از اعضاي جمعيت به كسروي حمله كردند و او را آن چنان با چوب زدند كه نقش زمين شد.آنها به تصور اين كه كسروي مرده است، او را رها كردند و رفتند، ولي كسروي هنوز زنده بود و تقدير چنين بود كه چند صباحي ديگر به زندگي ادامه دهد. او را به بيمارستان بردند و بعد از يك عمل كوچك، آثار حيات در او مشاهده گرديد در حالي كه فدائيان اسلام فكر مي كردند زمين از وجود خيانتكاري پاك شده است، ولي چند ساعت بعد معلوم شد به بهبود كسروي اميد زيادي مي رود. فدائيان اسلام در حالي كه دندانهاي خود را از خشم روي هم مي فشردند كه چرا شكار را از دست خود داده اند، شب را به صبح رساندند، ولي كينه دشمن در سينه آنها مي جوشيد تا فرصت ديگري به دست آيد. كسروي بهبود يافت و زندگي عادي خود را از سر گرفت، ولي اين بار او مي دانست كه شمشيرهاي تيزفدائيان اسلام او را تهديد مي كنند، لذا هفت تيري را همراه داشت و محافظ خاصي نيز براي او تعيين شد كه مثل سايه و با اسلحه او را همراهي مي كرد.
كسروي علاوه بر روزنامه نويسي، وكيل دادگستري هم بود. يك روز صبح، در كاخ دادگستري تهران، در حالي كه در مقابل دادستان به عنوان وكيل دعاوي ادعانامه اي را قرائت مي نمود، ناگهان چهار مرد مسلح که نواب صفوي آنها را رهبري مي كرد، وارد سالن دادگاه شد و شروع به تيراندازي كردند، در حالي كه صداي شليك در كاخ دادگستري طنين افكنده بود، همه آنهائي كه در سالن بودند اعم از شهود، نگهبان، قضات، وكلا و تماشاگران، همگي فرار كردند و دادستان غش كرد و در پشت ميز افتاد. البته اين بار كسروي نتوانست جان به سلامت ببرد. او با دوازده تير در لحظات نخستين جان سپرد. نگهبان او هم در حالي كه سلاح خود را آماده شليك مي كرد، به كسروي پيوست. هر چهار مرد مسلح از كاخ دادگستري خارج شدند و در حالي كه اسلحه خود را در دست داشتند، در ميان انبوه مردم در داخل يكي از مساجد گم شدند.
حادثه بزرگ بعدي اين بودكه آيت الله كاشاني وارد ميدان شد و در حالي كه از فدائيان اسلام پشتيباني مي كرد، قتل كسروي را تبريك گفت، مقامات امنيتي تهران، خطر را احساس و به سرعت نواب صفوي و گروهي از ياران وي را به اتهام قتل كسروي دستگير كردند و محاكمه متهمين در يك فضاي داغ و تند كه فضاي زور آزمايي روشهاي شگفت فدائيان بود، آغاز شد. در حالي كه اعلاميه هاي پي در پي فدائيان در روزنامه ها، مانند طبل صدا مي كرد و در پشت سر آن اعلاميه ها، پشتيباني آيت الله كاشاني بود كه افكار عمومي را در اختيار داشت.
مسئولين دادگستري وقتي كه از دهها شاهد ماجرا كه در سالن دادگستري بودند. سئوال كردند، كسي جرئت نداشت جلو بيايد و شهادت بدهد. از دادستان كه در آن هنگام، پشت ميز خود بود، سئوال كردند و او پاسخ داد كه، «من صداي شليك را شنيدم و آتش را كه از دهانه هفت تير بيرون آمد، ديدم و غش كردم و چند ساعت بعد به هوش آمدم.» بالاخره روز صدور حكم درباره چهارمتهم فرا رسيد،ولي قضات دادگستري،آذين بندي پرشكوهي در محوطه كاخ دادگستري ديدند و وقتي علت امر را جويا شدند، جواب شنيدند كه اين جشن به خاطر حكم تبرئه نواب صفوي و ياران او ترتيب داده شده است! قضات گفتند، « ولي ما هنوز حكمي صادر نكرده ايم.» در جواب گفته شد، «فدائيان اسلام به عدالت شما راي اعتماد داده اند.» قضات فهميدند كه اين چراغاني از دادگاه تا منزل آيت الله كاشاني ادامه دارد و آيت الله، متهمين را براي صرف غذا به منزل خود دعوت كرده است، زيرا اين آيت الله كاشاني است كه به عنوان حاكم شرع بايد حكم را صادر مي كرد و پرونده اتهامي بسته مي شد. قضات سپس چند راس گوسفند را ديدند كه در مقابل درب خروجي دادگاه قرار داشتند و قرار بود كه به دستور آيت الله كاشاني اين قربانيها در زير پاي نواب صفوي و يارانش ذبح شوند. وقتي كه قضات خواستند وارد محكمه شوند، ديدند كه نيمكتهاي تماشاگران را افراد ريشدار پر كرده اند و چاره اي نديدند جز اينكه به مقتضاي حسن ظن آيت الله عمل كنند و حكم به برائت متهمين دهند. نواب صفوي و رفقايش از ساختمان دادگستري خارج شدند و تا منزل آيت الله با استقبال و شادماني مردم روبرو شدند، «هژير»، وزير دربار، در چنين شرايطي وارد ماجرا شد و با نقشه هايي توانست آيت الله كاشاني را به خارج از ايران تبعيد کند. آيت الله کاشاني به بيروت رسيد. روزنامه هاي دنيا اخبار پيچيده اي را از ترور نخست وزير ايران يعني «هژير» منتشر كردند. روزنامه هاي تهران هم بيانيه اي را از فدائيان چاپ كردند كه شك مردم را به يقين تبديل كرد. در همان ايام بود كه قاتل هژير در برابر بازپرس ايستاده و با رشادت گفت، «نام من حسين امامي است. من به دستور فدائيان اسلام هژير را كشتم.» آيت الله كاشاني دوباره به تهران بازگشت تا در ميان طوفاني از شور و شوق مردم مورد استقبال قرار گيرد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 16
صداي آيت الله ابوالقاسم كاشاني در تمام گوشه و كنار جهان مي پيچد... و او همچنان مي غرد، «سگهاي انگليس! از كشور ما خارج شويد و نفت ما را رها كنيد.»رزم آرا كه با چهار گلوله از ميدان اخراج شد، موقعيت را كاملا تحت سيطره و نفوذ آيت الله درآورده است. تهران افسانه هاي گوناگوني از آيت الله نقل مي كند اولين قسمت از سري عجائب، قصه تظاهرات بزرگي بود كه آيت الله به هنگام بررسي لايحه نفت در مجلس به آن امر كرده بود، سيل جمعيت از طريق خيابانهايي كه در به ميدان بهارستان منتهي مي شدند، در حال فرياد و شعار دادن پيش مي رفتند.
در تهران، شايع شده بود كه پليس در صورت نزديك شدن جمعيت پارلمان، دستور دارد كه به سوي آنها تيراندازي كند! خبر به آيت الله نيز رسيده بود ناگهان آيت الله خطاب به پسرش فرياد زد،« كفن مرا بياور!» كفن براي ايشان آورده شد. آيت الله بعد از غسل و دو ركعت نماز، كفن را پوشيد و با استقبال از مرگ، در پيشاپيش جمعيت به راه افتاد.
توده هاي عظيم تظاهر كننده با مشاهده كفن پوشي آيت الله، به تل بزرگي از باروت تبديل شدند و خود آيت الله، چون آتشي در ميان باروت قرار گرفت. مردم در خيابانهاي تهران با خروشي چون امواج دريا و مانند قضا و قدر الهي، به سوي پارلمان پيش مي رفتند، ولي هنگامي كه مردم به محل پارلمان رسيدند، به ناگاه، افراد پليس، كه در بالاي ساختمان مجلس بودند، مواضع خود را ترك كردند، زيرا طبق دستوري از كاخ «مرمر» گفته شد كه در مقابل آيت الله مقاومت نكنيد.
داستان زندگي آيت الله كاشاني، ساده ولي مانند طوفان تند و نيرومند است...!
نام آيت الله، سيد ابوالقاسم كاشاني است و در خانداني بزرگ در اطراف خراسان به دنيا آمده است و اينكه از لحاظ نفوذ معنوي و قدرت، نيرومندترين رهبر شيعه به حساب مي آيد. قدرت اين مرد درعملكرد وي نهفته است. او پيوسته خواسته هاي خود را محقق مي سازد. وقتي آيت الله كاشاني به سياست روي آورد، صدايش در ميان توده هاي مردم پيچيد و از مرزهاي ايران نيز گذشت، يعني از سمت شرق به افغانستان رسيد و از غرب در عراق شنيده شد و طولي نكشيد كه آيت الله، مقام رهبري مطلق شيعه را به دست آورد.
دشمني سرسختانه آيت الله كاشاني با انگليس مشهود است. در سال 1941 كه رشيد عالي گيلاني در عراق، عليه استعمار انگليس قيام كرد، پشتوانه معنوي انقلاب وي، آيت الله كاشاني بود. مثلثي كه در آن زمان بر بغداد حكومت مي راند، عبارت بود از رشيد عالي گيلاني: رهبر انقلاب، حاج امين الحسيني: مفتي اعظم قدس و آيت الله كاشاني: رهبر نيرومند شيعه. انقلاب گيلاني در برابر انگليس با شكست مواجه شد و آيت الله كاشاني در كنار همرزمانش، گيلاني و حسيني، از مرز عراق به سلامت وارد ايران شدند، ولي زماني كه انگليسي ها وارد تهران شدند، اولين كارشان اين بودكه منزل آيت الله را به وسيله تانكها و زره پوشهاي خود محاصره و سپس وي را به خارج از ايران تبعيد كنند.
آيت الله، لبنان را براي تبعيد پذيرفت تا زياد از ميهن خود دور نباشد و بتواند مسائل ايران را پيگيري كند و همين نكته، راز پيروزي او در انتخابات است. آري! او در تبعيد بود، ولي در تهران به نمايندگي مجلس شوراي ملي انتخاب شد! و اكنون ديگر مفهومي نداشت كسي كه به نمايندگي مجلس انتخاب شده است، در تبعيد بماند، لذا دولت، با عزت و احترام از ايشان دعوت كرد كه به وطن خود بازگردد.
مراسم استقبال از رهبر تبعيدي چنان پرشكوه بود كه تهران نظير آن را قبلا به خاطر نداشت. بيش از نيم ميليون زن و مرد و كودك و بزرگ، فرودگاه مهرآباد را در بر گرفته بودند و در محوطه فرودگاه، رجال مملكت وزراي كابينه، به صف ايستاده بودند! خروج آيت الله كاشاني با اتومبيل از فرودگاه، منظره بي نظيري بود. مردم اتومبيل او را با سرنشينانش بالاي دستهاي خود گرفتند و به شهر بردند. آيت الله كاشاني بدون اتلاف وقت، مشغول تنظيم صفوف ياران خود براي مبارزات ملي شد و چيزي نگذشت كه به قله آمادگي رسيد و نفوذ فراگير خود را در همه زمينه ها توسعه داد. نفوذ معنوي آيت الله كاشاني در قلبهاي مردم بود و نفوذ مادي وي، اموال همه مردم شيعه بود كه داوطلبانه، يك پنجم درآمد سالانه خود را به عنوان «خمس» به ايشان تقديم مي كردند و نيروي انساني ايشان، همه طلاب علوم ديني حوزه هاي علميه نجف و قم و ديگر حوزه هاي شهرهاي ايران بودند و البته خطبا و وعاظ و ائمه مساجد هم در همه جا، ثناگوي آيت الله و مدافع وي بودند.
بدين ترتيب، آيت الله بر همه مردم كوچه و بازار سيطره كامل داشت، ولي او مي خواست كه بر پارلمان و افكار آگاهان كه در اختيار پارلمان بودند، نيز مسلط شود تا بتوانند اهداف نهضت خود را بدون مقاومت موثري اجرا كند، از اين رو، فراكسيون جبهه ملي در مجلس به وجود آمد كه اكثر اعضاي آن از فارغ التحصيلان دانشگاه «سوربن» بودند و همه آنها به رياست دكتر محمد مصدق، زير پرچم آيت الله كاشاني گرد آمدند و رهبري آيت الله را از جان ودل پذيرفتند.
وقتي كه ديپلمات برجسته انگليس،«لرد و نسينارت» در مجلس لردهاي انگليس در سخناني به آيت الله حمله كرد، به دنبال او وزير خارجه انگليس درباره آيت الله گفت، «اين تحريك كننده تروريست، عامل اصلي حوادث فاجعه آميز ايران است!» به دنبال اين اظهارات، نمايندگان مجلس شوراي ملي، آيت الله را به رياست مجلس انتخاب كردند تا اين رفتار شكستي براي انگليس و يك پيروزي براي آيت الله باشد. يكي ازنمايندگان مجلس به نام دكتر بقايي، در نطق خود عليه انگليس گفت، «خاك نعلين آيت الله، يك ميليون بار از كله هاي همه سياستمداران بيشتر شرافت دارد.»
يكي ديگر از عوامل نفوذ آيت الله كاشاني، جمعيت فدائيان اسلام است. اگر آيت الله نتواند از نفوذ معنوي بهره مند شود، از نفوذ ملي خود،يعني زبان خطبا و ائمه جماعت استفاده مي كند و اگر از آن نيز نااميد گردد، به نفوذ سياسي خود در مجلس ملي تكيه مي كند و اگر از آن هم نتيجه اي نگيرد، از قدرت مادي خود كه ريشه در اموال ايشان دارد، استفاده مي كند و اگر آن نيز مؤثر نباشد، همه آن قدرتها را به كناري مي نهد و آخرين سخن را به فدائيان اسلام مي سپارد. فدائيان اسلام چگونه سخن مي گويند؟ سخن آنان، از گلوله هاي سربي است! و جمله هاي آنان را رگبار مسلسلها مي نگارند!
نواب صفوي اين فتوا را در سينه خود پنهان كرد و در جستجوي كسروي، مرتدي كه قتلش جايز است، رهسپار تهران شد. نواب صفوي در مدرسه سپهسالار، بزرگ ترين مدرسه ديني تهران، اتاقي گرفت. يكي از برادران فدائي او به من گفت،«در آن ايام،نواب از صبح تا شب در كنار حوض مدرسه مي نشست و به ماهيهاي قرمز كوچكي كه درميان آبهاي حوض شناور بودند، خيره مي شد و درباره چگونگي قتل كسروي مي انديشيد.» مدرسه سپهسالار، مركز ديدارهاي جوانان متديني بود كه آتش ديانت و تعصب در قلبهاي آنها زبانه كشيد. نواب صفوي لب به سخن گشود و گوشه اي از انديشه هاي خود را بيان كرد. ناگهان هسته هاي «فدائيان اسلام» به وجود آمدند و رفقاي جديد، دور او را گرفتند. موجوديت فدائيان اسلام وقتي اعلام گرديد كه سه تن از اعضاي جمعيت به كسروي حمله كردند و او را آن چنان با چوب زدند كه نقش زمين شد.آنها به تصور اين كه كسروي مرده است، او را رها كردند و رفتند، ولي كسروي هنوز زنده بود و تقدير چنين بود كه چند صباحي ديگر به زندگي ادامه دهد. او را به بيمارستان بردند و بعد از يك عمل كوچك، آثار حيات در او مشاهده گرديد در حالي كه فدائيان اسلام فكر مي كردند زمين از وجود خيانتكاري پاك شده است، ولي چند ساعت بعد معلوم شد به بهبود كسروي اميد زيادي مي رود. فدائيان اسلام در حالي كه دندانهاي خود را از خشم روي هم مي فشردند كه چرا شكار را از دست خود داده اند، شب را به صبح رساندند، ولي كينه دشمن در سينه آنها مي جوشيد تا فرصت ديگري به دست آيد. كسروي بهبود يافت و زندگي عادي خود را از سر گرفت، ولي اين بار او مي دانست كه شمشيرهاي تيزفدائيان اسلام او را تهديد مي كنند، لذا هفت تيري را همراه داشت و محافظ خاصي نيز براي او تعيين شد كه مثل سايه و با اسلحه او را همراهي مي كرد.
كسروي علاوه بر روزنامه نويسي، وكيل دادگستري هم بود. يك روز صبح، در كاخ دادگستري تهران، در حالي كه در مقابل دادستان به عنوان وكيل دعاوي ادعانامه اي را قرائت مي نمود، ناگهان چهار مرد مسلح که نواب صفوي آنها را رهبري مي كرد، وارد سالن دادگاه شد و شروع به تيراندازي كردند، در حالي كه صداي شليك در كاخ دادگستري طنين افكنده بود، همه آنهائي كه در سالن بودند اعم از شهود، نگهبان، قضات، وكلا و تماشاگران، همگي فرار كردند و دادستان غش كرد و در پشت ميز افتاد. البته اين بار كسروي نتوانست جان به سلامت ببرد. او با دوازده تير در لحظات نخستين جان سپرد. نگهبان او هم در حالي كه سلاح خود را آماده شليك مي كرد، به كسروي پيوست. هر چهار مرد مسلح از كاخ دادگستري خارج شدند و در حالي كه اسلحه خود را در دست داشتند، در ميان انبوه مردم در داخل يكي از مساجد گم شدند.
حادثه بزرگ بعدي اين بودكه آيت الله كاشاني وارد ميدان شد و در حالي كه از فدائيان اسلام پشتيباني مي كرد، قتل كسروي را تبريك گفت، مقامات امنيتي تهران، خطر را احساس و به سرعت نواب صفوي و گروهي از ياران وي را به اتهام قتل كسروي دستگير كردند و محاكمه متهمين در يك فضاي داغ و تند كه فضاي زور آزمايي روشهاي شگفت فدائيان بود، آغاز شد. در حالي كه اعلاميه هاي پي در پي فدائيان در روزنامه ها، مانند طبل صدا مي كرد و در پشت سر آن اعلاميه ها، پشتيباني آيت الله كاشاني بود كه افكار عمومي را در اختيار داشت.
مسئولين دادگستري وقتي كه از دهها شاهد ماجرا كه در سالن دادگستري بودند. سئوال كردند، كسي جرئت نداشت جلو بيايد و شهادت بدهد. از دادستان كه در آن هنگام، پشت ميز خود بود، سئوال كردند و او پاسخ داد كه، «من صداي شليك را شنيدم و آتش را كه از دهانه هفت تير بيرون آمد، ديدم و غش كردم و چند ساعت بعد به هوش آمدم.» بالاخره روز صدور حكم درباره چهارمتهم فرا رسيد،ولي قضات دادگستري،آذين بندي پرشكوهي در محوطه كاخ دادگستري ديدند و وقتي علت امر را جويا شدند، جواب شنيدند كه اين جشن به خاطر حكم تبرئه نواب صفوي و ياران او ترتيب داده شده است! قضات گفتند، « ولي ما هنوز حكمي صادر نكرده ايم.» در جواب گفته شد، «فدائيان اسلام به عدالت شما راي اعتماد داده اند.» قضات فهميدند كه اين چراغاني از دادگاه تا منزل آيت الله كاشاني ادامه دارد و آيت الله، متهمين را براي صرف غذا به منزل خود دعوت كرده است، زيرا اين آيت الله كاشاني است كه به عنوان حاكم شرع بايد حكم را صادر مي كرد و پرونده اتهامي بسته مي شد. قضات سپس چند راس گوسفند را ديدند كه در مقابل درب خروجي دادگاه قرار داشتند و قرار بود كه به دستور آيت الله كاشاني اين قربانيها در زير پاي نواب صفوي و يارانش ذبح شوند. وقتي كه قضات خواستند وارد محكمه شوند، ديدند كه نيمكتهاي تماشاگران را افراد ريشدار پر كرده اند و چاره اي نديدند جز اينكه به مقتضاي حسن ظن آيت الله عمل كنند و حكم به برائت متهمين دهند. نواب صفوي و رفقايش از ساختمان دادگستري خارج شدند و تا منزل آيت الله با استقبال و شادماني مردم روبرو شدند، «هژير»، وزير دربار، در چنين شرايطي وارد ماجرا شد و با نقشه هايي توانست آيت الله كاشاني را به خارج از ايران تبعيد کند. آيت الله کاشاني به بيروت رسيد. روزنامه هاي دنيا اخبار پيچيده اي را از ترور نخست وزير ايران يعني «هژير» منتشر كردند. روزنامه هاي تهران هم بيانيه اي را از فدائيان چاپ كردند كه شك مردم را به يقين تبديل كرد. در همان ايام بود كه قاتل هژير در برابر بازپرس ايستاده و با رشادت گفت، «نام من حسين امامي است. من به دستور فدائيان اسلام هژير را كشتم.» آيت الله كاشاني دوباره به تهران بازگشت تا در ميان طوفاني از شور و شوق مردم مورد استقبال قرار گيرد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 16
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}