انقلاب اسلامي، انقلاب آزادي عقل و گسستگي تقليد (2)
انقلاب اسلامي، انقلاب آزادي عقل و گسستگي تقليد (2)
انقلاب اسلامي، انقلاب آزادي عقل و گسستگي تقليد (2)
نويسنده:دکترسيد حميد روحاني*
انقلاب اسلامي هنوز به مرحله توليد فکر و انسان هاي متفکر نرسيده است.
هنوز در عقل عادت جامعه ومرکز توليد فکر، حکومت به معناي فرمان دادن وصدور اوامر از سوي مقام برتر به مقام پايين تر است و سياست چيزي جز گفتمان قدرت نيست.
هنوز در عقل عادت جامعه حق در مقابل تکليف وعقل در مقابل ايمان قرار دارد.
هنوز در عقل عادت، عده اي مي پندارند که همسنگ وهمساز افتادن فقه با علوم عصر چيزي جز عرفي شدن دين ومباني ديني نيست واين امر از ماهيت دين به عنوان يک امر مقدس خواهد کاست.
هنوز در عقل عادات، عده اي مي پندارند که همساز شدن دين با زندگي اجتماعي نه در ماهيت احکام ديني يا در ذات شريعت، بلکه در تمايلات فقيه در پاسخ به زمان خود خوابيده است.
هنوز در عقل عادات، عده اي مي پندارند سياست به سياست عقلي وسياست شرعي تقسيم مي شود. سياست عقلي با شرع کاري ندارد وسياست شرعي با عقل کاري ندارد.
هنوز در عقل عادات، عده اي مي پندارند تجدد وترقي چيزي جز تقليد بي چون وچرا از غرب وتعطيلي عقل نيست.
هنوز در عقل عادات، پاره اي از جريان هاي شبه روشنفکري در ايران باور ندارندکه در ايران عمر نظام شاهنشاهي والگوي نظام هاي ليبراليستي وسوسياليستي به سر آمده وبايد راه ديگري براي سعادت ملت ايران جستجو کنند. هنوز در عقل عادت، پاره اي از جريان هاي شب روشنفکري باور ندارند که دموکراسي، آزادي، حقوق بشر، عدالت، قانون، احترام به حقوق ساير ملت ها وبسيار ي از الفاظ زيباي دويست سال اخير، در نظام هاي ليبراليستي واصولا در دموکراسي به مفهوم غربي افسانه، اسطوره، ايدئولوژي و اتوپياپي بيش نيست.
هنوز در عقل عادات، پاره اي از روشنفکران ما باور ندارند که قبض وبسط معرفت، افسانه اي کهن در عصر سلطه جباران سوفسطايي مسلک در دل دموکراسي يوناني براي قطع رابطه انديشه وعمل وسيطره اهل سياست بر اهل معرفت بود.
هنوز در عقل عادات، پاره اي از نخبگان فکري جامعه باور ندارندکه نتيجه خروج دين واخلاق و اخيرا هم، فلسفه از سياست چيزي جز بسط وگسترش سلطه "لوياتان "سياست بر معرفت وتبديل سياست به مابعدالطبيعه انسان جديد نيست.
تمدن به توليد فکر وانسان هايي نياز دارد که از آنها محصول فکر پيدا مي شود.
اگر چه نمي توان به طور مطلق اين حقيقت را مورد ترديد قرار داد که انقلاب اسلامي موجب انقطاع مهمي در تاريخ عادي ايران شده است که با تحولات يکصد سال اخير ايران تفاوت هاي جدي دارد؟ اما بايد توجه داشت که اين مساله از جهتي درست و از جهتي ديگر مي تواند نادرست باشد.
درستي اين انقطاع به اين اعتبار است که در يکصد سال اخير سرنوشت دگرگوني هاي سياسي، اجتماي وفکري ايران به طرز غير معقولي با عقل عادات ودگرگوني هاي غرب پيوند خورده وهمين پيوند ريشه هاي فکر وانديشه وعمل اجتماعي واز همه مهمتر توليد علم را در داخل کشور خشک کرد.
انقلاب اسلامي از همان آغاز راه خود در 15 خرداد سال 1342، به طو رکلي از جنبه هاي متفاوتي مسير ومرام خود را در تاثيري پذيري از الگوهاي غربي و حول محورهاي نظم پادشاهي عوض کرد و راهي برگزيد که هيچ شاخصه اي در عقل عادات جامعه نداشت.
نادرستي اين انقطاع از آن جهت است که تجدد وترقي بر خلاف القائات تاريخ نگاري معاصر، فقط در جريان هاي غرب گراي ايران مطرح نبوده است وغرب گرايان تنها جريان سردمدار تجدد و ترقي ايران محسوب نمي شوند. در حوزه هاي فکر ديني نيز نهادهاي وجود داشتند که به طور کلي اعتقاد آنها در ايجاد تحول ودگرگوني تقليد از غرب نبود. اين جريان زمينه هاي فکر ترقي را در دل فرهنگ ايران اسلامي جستجو مي کردند ونگاه آنها به غرب صرفا يک نگاه انتقادي وناظر به علم وتکنولوژي بود به ارزش ها، باورها وايدئولوژي غرب.
تفاوت حوزه هاي ديني فکر سياسي با حوزه هاي غير ديني نيز در همين مساله بود. متفکراني چون ميرزاي شيرازي، شيخ فضل الله نوري، آقاسيد محمد کاظم يزدي، آخوند خراساني، ميرزاي نائيني، حاج آقانورالله اصفهاني وهمه آن عالماني که پايه گذار نهضت تنباکو و نهضت مشروطيت و انقلاب عشرين عراق بودند، به جاي اينکه شيفته فرنگ باشند با تحولات اروپا و آثار آن در دنياي اسلام، علي الخصوص ايران، به ديد انتقادي نظر داشتند. فکرسياسي امام خميني(ره)، از جنبه تاريخي تحت تاثير چنين حلقه اي بود.
مکتب سامرا ومکتب نجف ومتفکران بزرگي چون ميرزاي شيرازي، شيخ فضل الله نوري،آخوند خراساني، ميرزاي نائيني، حاج آقا نورالله اصفهاني، آيت اللله مدرس، آيت الله کاشاني و جنبش هاي بزرگي چون جنبش تنباکو، نهضت مشروطيت، جنبش مشروعه، انقلاب عراق، قيام قم به رهبري حاج آقا نورالله، روش هاي مبارزاتي شهيد مدرس وجنبش ملي نفت وسياست گرايي هاي ديني آيت الله کاشاني در بسياري از سخنان ونوشته هاي امام به عنوان پشتوانه فکري وسياسي نهضت 15 خرداد وانقلاب اسلامي مورد توجه قرار داشت.
از اين جهت هيچ گاه نمي توان به طور مطلق ادعا کرد که انقلاب اسلامي از گذشته تاريخي تحولات ودگرگوني هاي ايران معاصر جدا بوده است. امام خميني (ره) وانقلاب اسلامي در تداوم جريان تفکر انتقادي حوزه هاي ديني نسبت به تحولات مدرنيته در دنياي اسلامي شکل گرفت. شکل گيري تفکر انتقادي در قبال نظام پادشاهي ومدرنيته در ايران معاصر، حقيقتا مديون عالمان ديني ومتفکران مسلمان است.
متاسفانه تاريخ نگاري غالب، به دليل پايبندي مطلق به عقل عادات ودفاع از اين عقل، کمتر از اين زاويه به شکل گيري جريان هاي فکر سياسي در تاريخ معاصر پرداخته است. تا بنيادهاي فکر انتقادي در حوزه دگرگوني هاي دوران معاصر تجزيه و تحليل نگردد، شناخت انقلاب اسلامي و ارزش هاي انديشه سياسي امام خميني (ره) شناخت کاملي نخواهد بود.
امام خميني (ره) حوزه تفکر انتقادي ايران را که از ميرزاي شيرازي آغاز و در انقلاب مشروطيت به تحولات جديدي منجر شد و در نهايت با دخالت غرب گرايان در عقل عادات غربي اسير گرديد، از نو زنده ساخت و بر پايه هاي مکتب سامرا و مکتب نجف، مکتب جديدي بنا کرد.
نفي تفکرات تقليدي گذشته، خالي کردن ذهن از عادات وجستجو براي تبيين راه جديدي جهت دگرگوني هاي سياسي واجتماعي سبب شد تا جريان فکر مذهبي در ايران با رهبري فکري –سياسي امام خميني (ره) ونقد ونفي تفسيرهاي تفکيکي، تخديري، ترکيبي وانضمامي از دين و سياست و روش هاي ارتجاعي در فهم متون ديني، مفاهيم اجتماعي و حتي نفي نظام سياسي پيشين راه را براي رهايي عقل از سلطه عادات در ايران باز کرد.
در دل همين تفکر بود که انقلاب اسلامي وجمهوري اسلامي شکل گرفت. با انقلاب اسلامي تفکر و عقلانيت از قيد و بندها ي نظام شاهنشاهي و غرب گرايي آزاد شد. دويست سال بود که جريان هاي غرب گرايي با تقويت نظام پادشاهي ومشروعيت قانوني بخشيدن به سلسله پادشاهي در يک خانواده خاص، همه راه هاي انديشه در حوزه هاي اجتماعي را به روي مردم ايران بسته بودند.
عقل ايراني راهي نداشت مگر اينکه دست و پا بسته و سر افکنده سر بر آستان تقليد از فرنگ بگذارد و الگوها و روش هاي بي بنياد فرنگستان را سرمه چشم مردم ايران سازد. انقلاب اسلامي اين زنجيرهاي در هم تنيده وحصارهاي تو در توي انديشه هاي اسير در عادات و فکرهاي منجمد و يخ بسته در تقليد را از هم گسست.
انقلاب اسلامي ايران انقلاب آزادي عقل وپارگي زنجيرهاي تقليد بود. تراژدي عقب ماندگي ايران در نظام مشروطه سلطنتي تراژدي عقب ماندگي يکصد ساله نيست. با احتساب رشد تحولات جهاني در اين دوران حساس بايد فراتر از اينها به اين تراژدي پرداخت: نظام مشروطه سلطنتي به اندازه سيصد سال رشد تمدن جديد ايران را از مسير دگرگوني هاي فکري و اجتماعي و سياسي منحرف کرد.
نظام استبدادي قاجاريه و پهلوي دقيقا در سر راه نوزايي و تجددي قرار گرفتند که قبل از آنکه در اروپا آغاز شود و الگوي جهاني گردد، در ايران عصر صفوي آغاز شده بود و چشم انداز تحولات سياسي، اقتصادي واجتماعي آن موضوع در خور توجه براي چشم هاي تيز بين اروپايياني بود که در عصر پادشاهان مستبد اواخر قرون وسطي قرار داشتند. آنهايي که هنوز مست باده هاي گيج کننده نوزايي غربي نيستند وفراتر از عقل عادت بين مي انديشند مي توانند در سفرنامه ها، خاطرات وگزارش هاي فرستادگان اروپايي به دربار پادشاهان صفوي، اين دگرگوني ها را مشاهده کنند.
ويليام گرين بنجامين، اولين سفير امريکا در ايران، اگر چه نزديک به دويست سال بعد از اين نوزايي ودر دوران غروب فرهنگ ايراني در عصر صفوي به ايران آمد، اما نتوانست شميم روح افزاي اين نوزايي را حس نکند ودر خاطرات خود از آن غفلت نمايد:
هيچ وقت پادشاهي در امر تشويق صنايع به قدر شاه عباس پيشرفت حاصل نکرد...
يک وقتي رسيد که مي بايست چنين ملتي را قدري از قيود آزاد کرد تا بتواند ذوق صنعتي خود را بيشتر ظاهر سازند. جلوس سلسله صفوي موقع مطلوب آن را فراهم آورد.... آزادي داير و امر صنايع از اين آزادي منتفع وصاحب صنت، مستعد نمودن هنر خود گرديد، نتيجه اين امر خيلي زود ظاهر شد وچنان تجديدي در صنايع به هم رسيد که ايران... تا آن وقت نظير آن را نديده بود. (1)
عقل ايراني هرگاه از سلطه عادات رهايي پيدا کرد استعداد وفرهمندي خود را به نمايش گذاشت. بنجامين به صنعت گران امريکايي مي نويسد:
خيلي غريب است که معماري هاي ما، که جميع اقسام ونمونه هاي معماري زمان گذشته وحاضر بلکه آينده را تفحص نموده مي خواهند نقشه هاي نادرالوجود يا جديده را پيدا نموده، متمولين نيويورک را به طمع بياورند واشتهاي مسدود آنها را مهيج شوند به فکر نيفتاده اند که نمونه هايي از معماري ايران را اخذ نمايند و اين تزئينات با جلوه را که جميع تزئينات سابقه را منسوخ خواهد کرد، اختيار نکرده اند. (2)
آيا نبايد ادعا کرد فرايند عقب ماندگي ايران در دوران حاکميت نظام مشروطه سلطنتي را نبايد يک فرآيند يکصد ساله بلکه يک فرايند سيصد ساله محاسبه کرد؟ عقل عادت و تقليد در طول حاکميت خود در اين دوران چه به روز ايران آورد؟
ملتي که درباره آن مي نويسند:
بدايت شهرسازي شاه عباس در جسارت خيال ومقياس عظيم طرحي بود که مشتمل بود بر بناي پايتختي بزرگ با خيابان ها، قصرها، ديوانخانه ها، مساجد ومدارس، بازارها، حمام ها، قلعه ها وباغ ها. دست راست شاه در کار عملي ساختن اين طرح بلند پروازانه مردي بود به
راستي برجسته، يعني شيخ بهاالدين عاملي که به شيخ بهايي معروف است. او به عنوان عالم عالي قدر فيلسوف، مفسسر قرآن، فقيه، منجم، معلم، شاعر ومهندس، چکيده جامعه صفوي عصر شاه عباس کبير بود. (3)
چه اتفاقي براي ايراني افتاد وچه بلايي بر سر او آوردند که در پايان دوران حاکميت مشروطه سلطنتي و آغاز انقلاب اسلامي، از نظر مقياس رشد و توسعه يکي از کشورهاي عقب افتاده جهان محسوب مي شد ؟!
امام خميني (ره) عقل چنين ملتي را از زير سيطره عادات نظام شاهنشاهي و جريان هاي غرب گرايي رها ساخت. اما رهايي اين عقل امکان نداشت مگر اينکه امام خميني ابتدا ذهن مردم را از برداشت هاي نظم شاهنشاهي وعادت ها ي آن رها کند. پس از سال 1320 و نگارش کتاب کشف اسرار تا نهضت 15 خرداد سال 1342 و از خرداد 1342 تا 1356 و آغاز زمزمه هاي انقلاب اسلامي، امام پيوسته با روشنگري هاي خود بنيادهاي عقل عادت جامعه ايراني را به چالش کشيد.
در رأس بنيادهاي عقل عادت جامعه ايراني دو مدافع پر قدرت جامعه بشريت با تمام قدرت مبارزه مي کردند که سال ها پاسبان اين عقل محسوب مي شدند:
1. نظام پادشاهي و ارکان وابسته به آن
2. جريان هاي شبه روشنفکري غرب گرا و تفسيرهاي رسمي آنها از تجدد امام خميني (ره) براي شکست اين دو مدافع پر قدرت که به هيچ عنوان تمايل نداشتند سنگر دفاع از عقل عادت را در مقابل عقل جديد ترک نمايند، در مدت نزديک به سي سال به سه کار بسيار بزر گ دست زد.
ابتدا، عقلانيت و مشروعيت نظام شاهنشاهي را از جهت عقل و شرع به نقد و چالش کشيد.
در مرحله دوم مرجعيت استعداد و توانايي فکري و سياسي جريان هاي شبه روشنفکري غرب گرا و تفسيرهاي آنها را از تجدد و ترقي مورد ترديد قرار داد.
و در مرحله سوم که مهمترين مرحله نهضت بيدارگري امام خميني (ره) ودستاورد اين نهضت محسوب مي شد ارکان، مباني نظري وساختار هاي آرماني نظام سياسي – اجتماعي مورد نظر خود را براي مردم تبيين نمود.
با نگارش کتاب اسرار مرحله اول،درنهضت 15 خرداد مرحله دوم وبعد از تبعيد به ترکيه تا آغاز انقلاب اسلامي مرحله سوم طرح امام در شالوده شکني سيطره گفتمان هاي رسمي در حوزه هاي سياست تحقق پيدا کرد که در فصل آتي مورد تجزيه وتحليل قرار خواهد گرفت.
هنوز در عقل عادت جامعه ومرکز توليد فکر، حکومت به معناي فرمان دادن وصدور اوامر از سوي مقام برتر به مقام پايين تر است و سياست چيزي جز گفتمان قدرت نيست.
هنوز در عقل عادت جامعه حق در مقابل تکليف وعقل در مقابل ايمان قرار دارد.
هنوز در عقل عادت، عده اي مي پندارند که همسنگ وهمساز افتادن فقه با علوم عصر چيزي جز عرفي شدن دين ومباني ديني نيست واين امر از ماهيت دين به عنوان يک امر مقدس خواهد کاست.
هنوز در عقل عادات، عده اي مي پندارند که همساز شدن دين با زندگي اجتماعي نه در ماهيت احکام ديني يا در ذات شريعت، بلکه در تمايلات فقيه در پاسخ به زمان خود خوابيده است.
هنوز در عقل عادات، عده اي مي پندارند سياست به سياست عقلي وسياست شرعي تقسيم مي شود. سياست عقلي با شرع کاري ندارد وسياست شرعي با عقل کاري ندارد.
هنوز در عقل عادات، عده اي مي پندارند تجدد وترقي چيزي جز تقليد بي چون وچرا از غرب وتعطيلي عقل نيست.
هنوز در عقل عادات، پاره اي از جريان هاي شبه روشنفکري در ايران باور ندارندکه در ايران عمر نظام شاهنشاهي والگوي نظام هاي ليبراليستي وسوسياليستي به سر آمده وبايد راه ديگري براي سعادت ملت ايران جستجو کنند. هنوز در عقل عادت، پاره اي از جريان هاي شب روشنفکري باور ندارند که دموکراسي، آزادي، حقوق بشر، عدالت، قانون، احترام به حقوق ساير ملت ها وبسيار ي از الفاظ زيباي دويست سال اخير، در نظام هاي ليبراليستي واصولا در دموکراسي به مفهوم غربي افسانه، اسطوره، ايدئولوژي و اتوپياپي بيش نيست.
هنوز در عقل عادات، پاره اي از روشنفکران ما باور ندارند که قبض وبسط معرفت، افسانه اي کهن در عصر سلطه جباران سوفسطايي مسلک در دل دموکراسي يوناني براي قطع رابطه انديشه وعمل وسيطره اهل سياست بر اهل معرفت بود.
هنوز در عقل عادات، پاره اي از نخبگان فکري جامعه باور ندارندکه نتيجه خروج دين واخلاق و اخيرا هم، فلسفه از سياست چيزي جز بسط وگسترش سلطه "لوياتان "سياست بر معرفت وتبديل سياست به مابعدالطبيعه انسان جديد نيست.
تمدن به توليد فکر وانسان هايي نياز دارد که از آنها محصول فکر پيدا مي شود.
اگر چه نمي توان به طور مطلق اين حقيقت را مورد ترديد قرار داد که انقلاب اسلامي موجب انقطاع مهمي در تاريخ عادي ايران شده است که با تحولات يکصد سال اخير ايران تفاوت هاي جدي دارد؟ اما بايد توجه داشت که اين مساله از جهتي درست و از جهتي ديگر مي تواند نادرست باشد.
درستي اين انقطاع به اين اعتبار است که در يکصد سال اخير سرنوشت دگرگوني هاي سياسي، اجتماي وفکري ايران به طرز غير معقولي با عقل عادات ودگرگوني هاي غرب پيوند خورده وهمين پيوند ريشه هاي فکر وانديشه وعمل اجتماعي واز همه مهمتر توليد علم را در داخل کشور خشک کرد.
انقلاب اسلامي از همان آغاز راه خود در 15 خرداد سال 1342، به طو رکلي از جنبه هاي متفاوتي مسير ومرام خود را در تاثيري پذيري از الگوهاي غربي و حول محورهاي نظم پادشاهي عوض کرد و راهي برگزيد که هيچ شاخصه اي در عقل عادات جامعه نداشت.
نادرستي اين انقطاع از آن جهت است که تجدد وترقي بر خلاف القائات تاريخ نگاري معاصر، فقط در جريان هاي غرب گراي ايران مطرح نبوده است وغرب گرايان تنها جريان سردمدار تجدد و ترقي ايران محسوب نمي شوند. در حوزه هاي فکر ديني نيز نهادهاي وجود داشتند که به طور کلي اعتقاد آنها در ايجاد تحول ودگرگوني تقليد از غرب نبود. اين جريان زمينه هاي فکر ترقي را در دل فرهنگ ايران اسلامي جستجو مي کردند ونگاه آنها به غرب صرفا يک نگاه انتقادي وناظر به علم وتکنولوژي بود به ارزش ها، باورها وايدئولوژي غرب.
تفاوت حوزه هاي ديني فکر سياسي با حوزه هاي غير ديني نيز در همين مساله بود. متفکراني چون ميرزاي شيرازي، شيخ فضل الله نوري، آقاسيد محمد کاظم يزدي، آخوند خراساني، ميرزاي نائيني، حاج آقانورالله اصفهاني وهمه آن عالماني که پايه گذار نهضت تنباکو و نهضت مشروطيت و انقلاب عشرين عراق بودند، به جاي اينکه شيفته فرنگ باشند با تحولات اروپا و آثار آن در دنياي اسلام، علي الخصوص ايران، به ديد انتقادي نظر داشتند. فکرسياسي امام خميني(ره)، از جنبه تاريخي تحت تاثير چنين حلقه اي بود.
مکتب سامرا ومکتب نجف ومتفکران بزرگي چون ميرزاي شيرازي، شيخ فضل الله نوري،آخوند خراساني، ميرزاي نائيني، حاج آقا نورالله اصفهاني، آيت اللله مدرس، آيت الله کاشاني و جنبش هاي بزرگي چون جنبش تنباکو، نهضت مشروطيت، جنبش مشروعه، انقلاب عراق، قيام قم به رهبري حاج آقا نورالله، روش هاي مبارزاتي شهيد مدرس وجنبش ملي نفت وسياست گرايي هاي ديني آيت الله کاشاني در بسياري از سخنان ونوشته هاي امام به عنوان پشتوانه فکري وسياسي نهضت 15 خرداد وانقلاب اسلامي مورد توجه قرار داشت.
از اين جهت هيچ گاه نمي توان به طور مطلق ادعا کرد که انقلاب اسلامي از گذشته تاريخي تحولات ودگرگوني هاي ايران معاصر جدا بوده است. امام خميني (ره) وانقلاب اسلامي در تداوم جريان تفکر انتقادي حوزه هاي ديني نسبت به تحولات مدرنيته در دنياي اسلامي شکل گرفت. شکل گيري تفکر انتقادي در قبال نظام پادشاهي ومدرنيته در ايران معاصر، حقيقتا مديون عالمان ديني ومتفکران مسلمان است.
متاسفانه تاريخ نگاري غالب، به دليل پايبندي مطلق به عقل عادات ودفاع از اين عقل، کمتر از اين زاويه به شکل گيري جريان هاي فکر سياسي در تاريخ معاصر پرداخته است. تا بنيادهاي فکر انتقادي در حوزه دگرگوني هاي دوران معاصر تجزيه و تحليل نگردد، شناخت انقلاب اسلامي و ارزش هاي انديشه سياسي امام خميني (ره) شناخت کاملي نخواهد بود.
امام خميني (ره) حوزه تفکر انتقادي ايران را که از ميرزاي شيرازي آغاز و در انقلاب مشروطيت به تحولات جديدي منجر شد و در نهايت با دخالت غرب گرايان در عقل عادات غربي اسير گرديد، از نو زنده ساخت و بر پايه هاي مکتب سامرا و مکتب نجف، مکتب جديدي بنا کرد.
نفي تفکرات تقليدي گذشته، خالي کردن ذهن از عادات وجستجو براي تبيين راه جديدي جهت دگرگوني هاي سياسي واجتماعي سبب شد تا جريان فکر مذهبي در ايران با رهبري فکري –سياسي امام خميني (ره) ونقد ونفي تفسيرهاي تفکيکي، تخديري، ترکيبي وانضمامي از دين و سياست و روش هاي ارتجاعي در فهم متون ديني، مفاهيم اجتماعي و حتي نفي نظام سياسي پيشين راه را براي رهايي عقل از سلطه عادات در ايران باز کرد.
در دل همين تفکر بود که انقلاب اسلامي وجمهوري اسلامي شکل گرفت. با انقلاب اسلامي تفکر و عقلانيت از قيد و بندها ي نظام شاهنشاهي و غرب گرايي آزاد شد. دويست سال بود که جريان هاي غرب گرايي با تقويت نظام پادشاهي ومشروعيت قانوني بخشيدن به سلسله پادشاهي در يک خانواده خاص، همه راه هاي انديشه در حوزه هاي اجتماعي را به روي مردم ايران بسته بودند.
عقل ايراني راهي نداشت مگر اينکه دست و پا بسته و سر افکنده سر بر آستان تقليد از فرنگ بگذارد و الگوها و روش هاي بي بنياد فرنگستان را سرمه چشم مردم ايران سازد. انقلاب اسلامي اين زنجيرهاي در هم تنيده وحصارهاي تو در توي انديشه هاي اسير در عادات و فکرهاي منجمد و يخ بسته در تقليد را از هم گسست.
انقلاب اسلامي ايران انقلاب آزادي عقل وپارگي زنجيرهاي تقليد بود. تراژدي عقب ماندگي ايران در نظام مشروطه سلطنتي تراژدي عقب ماندگي يکصد ساله نيست. با احتساب رشد تحولات جهاني در اين دوران حساس بايد فراتر از اينها به اين تراژدي پرداخت: نظام مشروطه سلطنتي به اندازه سيصد سال رشد تمدن جديد ايران را از مسير دگرگوني هاي فکري و اجتماعي و سياسي منحرف کرد.
نظام استبدادي قاجاريه و پهلوي دقيقا در سر راه نوزايي و تجددي قرار گرفتند که قبل از آنکه در اروپا آغاز شود و الگوي جهاني گردد، در ايران عصر صفوي آغاز شده بود و چشم انداز تحولات سياسي، اقتصادي واجتماعي آن موضوع در خور توجه براي چشم هاي تيز بين اروپايياني بود که در عصر پادشاهان مستبد اواخر قرون وسطي قرار داشتند. آنهايي که هنوز مست باده هاي گيج کننده نوزايي غربي نيستند وفراتر از عقل عادت بين مي انديشند مي توانند در سفرنامه ها، خاطرات وگزارش هاي فرستادگان اروپايي به دربار پادشاهان صفوي، اين دگرگوني ها را مشاهده کنند.
ويليام گرين بنجامين، اولين سفير امريکا در ايران، اگر چه نزديک به دويست سال بعد از اين نوزايي ودر دوران غروب فرهنگ ايراني در عصر صفوي به ايران آمد، اما نتوانست شميم روح افزاي اين نوزايي را حس نکند ودر خاطرات خود از آن غفلت نمايد:
هيچ وقت پادشاهي در امر تشويق صنايع به قدر شاه عباس پيشرفت حاصل نکرد...
يک وقتي رسيد که مي بايست چنين ملتي را قدري از قيود آزاد کرد تا بتواند ذوق صنعتي خود را بيشتر ظاهر سازند. جلوس سلسله صفوي موقع مطلوب آن را فراهم آورد.... آزادي داير و امر صنايع از اين آزادي منتفع وصاحب صنت، مستعد نمودن هنر خود گرديد، نتيجه اين امر خيلي زود ظاهر شد وچنان تجديدي در صنايع به هم رسيد که ايران... تا آن وقت نظير آن را نديده بود. (1)
عقل ايراني هرگاه از سلطه عادات رهايي پيدا کرد استعداد وفرهمندي خود را به نمايش گذاشت. بنجامين به صنعت گران امريکايي مي نويسد:
خيلي غريب است که معماري هاي ما، که جميع اقسام ونمونه هاي معماري زمان گذشته وحاضر بلکه آينده را تفحص نموده مي خواهند نقشه هاي نادرالوجود يا جديده را پيدا نموده، متمولين نيويورک را به طمع بياورند واشتهاي مسدود آنها را مهيج شوند به فکر نيفتاده اند که نمونه هايي از معماري ايران را اخذ نمايند و اين تزئينات با جلوه را که جميع تزئينات سابقه را منسوخ خواهد کرد، اختيار نکرده اند. (2)
آيا نبايد ادعا کرد فرايند عقب ماندگي ايران در دوران حاکميت نظام مشروطه سلطنتي را نبايد يک فرآيند يکصد ساله بلکه يک فرايند سيصد ساله محاسبه کرد؟ عقل عادت و تقليد در طول حاکميت خود در اين دوران چه به روز ايران آورد؟
ملتي که درباره آن مي نويسند:
بدايت شهرسازي شاه عباس در جسارت خيال ومقياس عظيم طرحي بود که مشتمل بود بر بناي پايتختي بزرگ با خيابان ها، قصرها، ديوانخانه ها، مساجد ومدارس، بازارها، حمام ها، قلعه ها وباغ ها. دست راست شاه در کار عملي ساختن اين طرح بلند پروازانه مردي بود به
راستي برجسته، يعني شيخ بهاالدين عاملي که به شيخ بهايي معروف است. او به عنوان عالم عالي قدر فيلسوف، مفسسر قرآن، فقيه، منجم، معلم، شاعر ومهندس، چکيده جامعه صفوي عصر شاه عباس کبير بود. (3)
چه اتفاقي براي ايراني افتاد وچه بلايي بر سر او آوردند که در پايان دوران حاکميت مشروطه سلطنتي و آغاز انقلاب اسلامي، از نظر مقياس رشد و توسعه يکي از کشورهاي عقب افتاده جهان محسوب مي شد ؟!
امام خميني (ره) عقل چنين ملتي را از زير سيطره عادات نظام شاهنشاهي و جريان هاي غرب گرايي رها ساخت. اما رهايي اين عقل امکان نداشت مگر اينکه امام خميني ابتدا ذهن مردم را از برداشت هاي نظم شاهنشاهي وعادت ها ي آن رها کند. پس از سال 1320 و نگارش کتاب کشف اسرار تا نهضت 15 خرداد سال 1342 و از خرداد 1342 تا 1356 و آغاز زمزمه هاي انقلاب اسلامي، امام پيوسته با روشنگري هاي خود بنيادهاي عقل عادت جامعه ايراني را به چالش کشيد.
در رأس بنيادهاي عقل عادت جامعه ايراني دو مدافع پر قدرت جامعه بشريت با تمام قدرت مبارزه مي کردند که سال ها پاسبان اين عقل محسوب مي شدند:
1. نظام پادشاهي و ارکان وابسته به آن
2. جريان هاي شبه روشنفکري غرب گرا و تفسيرهاي رسمي آنها از تجدد امام خميني (ره) براي شکست اين دو مدافع پر قدرت که به هيچ عنوان تمايل نداشتند سنگر دفاع از عقل عادت را در مقابل عقل جديد ترک نمايند، در مدت نزديک به سي سال به سه کار بسيار بزر گ دست زد.
ابتدا، عقلانيت و مشروعيت نظام شاهنشاهي را از جهت عقل و شرع به نقد و چالش کشيد.
در مرحله دوم مرجعيت استعداد و توانايي فکري و سياسي جريان هاي شبه روشنفکري غرب گرا و تفسيرهاي آنها را از تجدد و ترقي مورد ترديد قرار داد.
و در مرحله سوم که مهمترين مرحله نهضت بيدارگري امام خميني (ره) ودستاورد اين نهضت محسوب مي شد ارکان، مباني نظري وساختار هاي آرماني نظام سياسي – اجتماعي مورد نظر خود را براي مردم تبيين نمود.
با نگارش کتاب اسرار مرحله اول،درنهضت 15 خرداد مرحله دوم وبعد از تبعيد به ترکيه تا آغاز انقلاب اسلامي مرحله سوم طرح امام در شالوده شکني سيطره گفتمان هاي رسمي در حوزه هاي سياست تحقق پيدا کرد که در فصل آتي مورد تجزيه وتحليل قرار خواهد گرفت.
پينوشتها:
* مورخ انقلاب اسلامي
1. ر.ک: مظفر نامدار،"در حسرت تجدد وترقي"،مجموعه مولفه هاي غرب گرايي در تاريخ تحولات ايران، به اهتمام گروه تحقيقات سياسي اسلام، پژوهشگاه علوم انساني ومطالعات فرهنگي، تهران 1381،ص 91.
2. همان.
3. همان، ص 91، 92.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}