رويکرد ابزار گرايانه به دين و روحانيت در تاريخ معاصر ايران (3)
رويکرد ابزار گرايانه به دين و روحانيت در تاريخ معاصر ايران (3)
رويکرد ابزار گرايانه به دين و روحانيت در تاريخ معاصر ايران (3)
نويسنده: داوود مهدوي زادگان*
الزامات اصلاح طلبانه
ژاپن مانع ومشکل ما را ندارد ، يعني دين آنها آن اندازه نيرومند نبوده است. براي همين است که دويست سال تلاش وکوشش صميمانه وخير خواهانه مغرب زمين (دول فرنگي)براي پيشرفت وترقي ايران به جايي نرسيده است !(1)
در رساله "نوم و يقظه " مساله به گونه اي طرح شده که گويي هرنوع اقدام اصلاح طلبانه از ديد علما تهديدي عليه پايگاه و مرجعيت اجتماعي آنان تلقي مي شود و لذا با برخورد سخت علما روبه رو مي شوند:
آيا به جناب شما ننوشتند که چون علما مداخله ديگران را در کار خود ببينند در خفا وملأ به پختگي زبان به شماتت وبي اعتنايي وبدگويي خواهند گشود و سبب سستي بلکه تباهي کار خواهند شد ؟ نوشتن قانون در روزنامه عدليه چه لازم است که مايه پريشاني واضطراب مردم شود و بگويند آيا چه بدعت براي ما خيال کرده اند و چه رخنه در آيين ما منظور دارند"؟ (2)
پس با چنين عامل نيرومند و پرنفوذي که سد راه ترقي و تجدد خواهي شده است، چه بايد کرد ؟ چگونه بايد از اين مشکل اساسي گذر کرد ؟ ملکم خان شمشير را از رو نمي بندد. چون اينجا ژاپن نيست، بايد گونه اي ديگر عمل کرد. او براي راه اصلاح طلبي مصلحت انديشانه و از روي ملاحظه کاري عمل کرده است. عوامل مختلفي در ملاحظه کاري وي تاثير داشته است. يک عامل خود تدريجي بودن اصلاحات است. چنين رويکردي در ذات خود اقتضاي مصلحت انديشي و رعايت شرايط امکان و امتناع فرآيند تدريجي را دارد. عامل ديگر، گرايش هاي فراماسونري ملکم است. در آموزش هاي فراماسونري بر مخفي کاري وتوجه به شرايط سياسي و اجتماعي شديدا تاکيد شده است.
عامل مهم تر شخصيت سياسي ملکم خان است. همان طور که گفته شد انديشه ترقي ملکم خان در بستر شخصيتي خاص رشد وتکامل يافته است. رئاليست هاي سياسي اساسا مصلحت انديشانه عمل مي کنند و اهل ملاحظه کاري و داد و ستد هستند. ممکن است هم زمان بر سر سفره دوست و دشمن بنشينند و از اين کار هم هيچ ابايي ندارند ک به چه چيزي موصوف شوند. چنان که اشاره شد، ملکم خان درهمان هنگام انتشار روزنامه قانون که حمله تندي عليه امين السلطان داشت، به خدمت وي توبه نامه مي نويسد. رجل سياسي بعد از آنکه توانايي هاي خود ورقيب را خوب ارزيابي کرد، آنگاه تصميم مي گيرد که چگونه وارد عرصه نبرد سياسي شود؟ آيا بايد ملاحظه رقيب را بکند يا خير؟ او قبل از هر اقدامي ملاحظه تمام جوانب را مي کند. ملکم خان نيز با توجه به چنين شخصيتي با دين وعلما تعامل کرده است.
يکي از پندهاي ملکم به آخوند زاده پرهيز از هرگونه انتقاد مستقيم به دينداران بوده است. او شيوه راهنمايي وتعليم را در برخورد مستقيم نمي دانست. به آخوندزاده گفته بود که " تو بدين شيوه ناملايم براي خود هزار قسم مدعي وبدگو خواهي تراشيد و به مقصود خود هم نخواهي رسيد. " سپس به او راه انتقاد غير مستقيم را آموزش مي دهد. (3) البته آخوندزاده اين شيوه را بر نمي تابد و در همان هنگام (مارس 1872 م) که ملکم خان چنين توصيه مصلحت انديشانه اي به او کرده بود، در پاسخ اين کار را نوعي شوخي دانست واز او مي خواهد که شجات به خرج دهد واز مردم نترسد:
جناب روح القدس! شوخي را به کنار بگذاريم ؟ چرا از عقيده سابقه خود نکول مي کنيد؟ چرا از مخالفت ملت ما مي ترسيد ومي خواهيد که به هزارگونه فن و حيله در مزاج معاصرين تصرف نماييد ؟ (4)
در رساله " نوم و يقظه " توجه وزير به " منظور داشتن پاس مذهب " را جلب مي کند و برابر اين ايراد که ممکن است گفته شود که " اين شخص عجب احمق است که دنباله مذهب را گرفته رها نمي کند. چه از مذهب مي خواهي و مرا درد سر مي دهي؟ به مذهب ملا چه کار دارم ؟ " ملکم با اين سخن وزير خيالي هم سخن مي شود ولي معتقد است:
مکرر گفته ام و باز هم مي گويم ملاحظه فناتيک اهل مملکت لازم است. (5)
پس اکنون بايد بررسي کرد که ملکم خان با چه شيوه هايي يا به تعبير آخوند زاده با کدام فن وحيله هايي در راه ترقي، ملاحظه دين وفناتيک هاي اهل مملکت را کرده است.
حيله هاي ملاحظه کاري
در اروپا که بودم سيستم هاي اجتماعي وسياسي ومذهبي مغرب را مطالعه کردم، با اصول مذاهب گوناکون دنياي نصراني و همچنين تشکيلات جمعيت هاي سري و فراماسونري آشنا گرديدم. (6)
از بررسي نوشته هاي ملکم خان لااقل سه شيوه ملاحظه کاري را مي توان باز خواني کرد. مقصود اصلي ونهايي درهمه اين شيوه ها مهار دين وعلما برابر تجدد و ترقي است:
الف. در لفافه دين: هرگاه بخواهيم محتوايي را كه ديني نيست با آموزه هاي ديني بياميزيم يا با مفاهيم ومحتواي دين بپيچيم يا به زبان ديني تفسير نماييم يا اساسا آن را ديني تلقي کنيم يا هر اقدامي ديگر از اين قبيل منظور کنيم،اين عمل را " در لفافه دين " سخن گفتن مي نامند. بخش عمده اي از ملاحظه کاري هاي ميرزا ملکم خان به همين شيوه بوده است فريدون آدميت از يک انگليسي به نام " ويلفريد بلند " گفته هايي از ملکم خان را نقل کرده است که دلالت بر اتخاذ چنين شيوه اي از سوي وي دارد. ملکم گفته است که هنگام اقامت در اروپا به مطالعه سيستم ها ي اجتماعي وسياسي ومذهبي مغرب پرداخته است ودر اثر اين مطالعه طرح عملي خاصي را پايه ريزي مي نمايد.
که عقل سياست مغرب را با ديانت مشرق بهم آميزم. چنين دانستم که تغيير ايران به صورت اروپا کوشش بي فايده اي است. از اين روفکر ترقي مادي را در لفاف دين عرضه داشتم تا هموطنانم آن معاني را نيک در يابند. (7)
در رساله "مدنيت ايراني " تصريح دارد به اينکه اخذ اصول تمدن اروپايي امري ضروري است،ليکن هيچ لزومي ندارد که گفته شود اين اصول را از لندن ياپاريس گرفته ايم، بلکه بهتر است گفته شود که اين اصول در متن اسلام قرار دارد. بدين ترتيب، مردم هيچ مخالفتي با آن ندارند:
ترديد نيست که بايد آن اصولي که اساس تمدن شما را ميرساند، اخذ نماييم، اما به جاي اينکه آن را از لندن و پاريس بگيريم و بگوييم فلان سفير يا فلان دولت؛ چنين و چنان مي گويد (که هرگز هم پذيرفته نمي شود) آسان است که آن اصول را اخذ نماييم وبگوييم که منبع آنها اسلام است ثبوت اين امر به آساني امکان دارد و اين را به تجربه دانسته ايم. يعني همان افکاري که از اروپا آمده اند و مطرود بوده اند، همين که گفته و ثابت شد که در خود اسلام نهفته اند، بي درنگ واز روي اشتياق مقبول گرديدند. (8)
ملکم خان در ادامه گفته هاي بالا خطاب به سياستمداران مغرب چنين نتيجه گرفته است:
بهتراست که روش خود را تغيير دهند ودر عرضه کردن آن اصول خارجي، سعي در متقاعد ساختن مردم نمايند که همه آن اصول از خود ما مسلمانان است.
يک نمونه از اين گونه عمل کردن ملکم را در بحث " اختيار کلام واختيار قلم " ياهمان آزادي سخن وقلم مي توان مشاهده کرد. مي گويد وقتي دراين باره با علماي فرنگستان گفتگو مي کنيم، آنان به ما مي گويند اصل آزادي بيان وقلم در دو اصل از احکام اسلامي يعني امر به معروف ونهي از منکر نهفته است.
کدام قانون دولتي است که حق کلام وقلم را صريح تر ازاين بيان کرده باشد ؟ (9)
درجاي ديگر به همين شيوه گفته است که " حرف جميع ارباب ترقي اين است که همان احکام دين ما همان اصول ترقي که کل انبيا متفقا اعلام فرموده اند "،مي باشد. (10) او با اين گونه گفته ها وتقريرات درصدد عرضه تفسيري اسلامي از اصول ترقي فرنگيان برآمده است.
يکي از نوشته هايي که به خوبي نشان مي دهد که چگونه ملکم سعي داشته اصول تمدن اروپايي را در لفافه دين القا کند، رساله " صراط المستقيم " است. اين رساله بحث ناتمامي از تاريخ اسلام است که تا خاتمه جنگ بدر گزارش شده است. ملکم در ضمن روايت تاريخ اسلام مترصد است در جايي ازبحث، رشته سخن را به دست گيرد واصول ترقي را درلابه لاي تاريخ اسلام بگنجاند. مناسب ترين جا،هنگامه ورود پيامبر خدا (ص) به مدينه است. پيامبر از سويي تربيت شدگان خودرا به همراه داشته است واز سوي ديگر از تهاجم قريش در امان است. زيرا مردم مدينه از او حمايت مي کنند. پس موقعيت مناسبي براي تاسيس مدينه اي جديد يا مدنيت فراهم آمده است.
ملکم نيز مدنيت جديد را درهمين قسمت از تاريخ اسلام مطرح کرده است. ملکم مقدمه مطرح بحث را با سخن مشهور رسول خدا (ص) درباره حضرت اميرالمومنين علي (ع) يعني اَنا مدينه العلم و وعلي بابها آغاز کرده است. او از سخن رسول (ص) که همه علوم را به علم ابدان وعلم اديان منتهي فرمودند، استفاده کرده است مي گويد چون پيامبر خدا (ص) علم ابدان يا عقل معاش را برعلم اديان مقدم داشته است، پس ما نيز چنين مي کنيم. اما چون اصول ترقي اروپايي منحصر در عقل معاش است ديگر به علم الاديان نمي پردازد.
در همان بحث علم ابدان، موضوع را به " سياست مدن " ختم کرده است ومحتواي آن را در دومبحث تسهيل معاش وتکميل نفس فصل بندي مي کند. ولي ازاين ميان فقط به فصل اول، تسهيل معاش، پرداخته است و فصل دوم، تکميل نفس،فراموش مي شود. لذا در ضمن فصل اول چهار رکن ترقي را توضيح مي دهد. (11) به هرحال، اين بخش از رساله " صراط المستيم " قريب به نيمي از مطالب تاريخ اسلام است که اگر از متن جدا شود، هيچ آسيبي به آن نمي رساند. اين نکته بيانگر آن است که ذکر تاريخ اسلام غرض اصلي ملکم خان نبوده است، بلکه غرض اصلي از پرداختن به تاريخ اسلام طرح اصول ترقي در لابه لاي آن است. در واقع رساله ''صراط المستقيم " ملکم خان بي شباهت با کا ر مستشارالدوله در رساله "يک کلمه" نيست. با اين تفاوت که مستشار الدوله اصول ترقي فرنگستان را ضمن آيات و روايات مطرح کرده و ملکم همان ها را در ضمن تاريخ اسلام بيان کرده است.
ب. دين تشريفاتي: شيوه دوم برعکس شيوه اول است ؛ يعني برخلاف شيوه اول در لابه لاي اصول ترقي بحثي از دين وعلما مي شود. ليکن دراين شيوه نيز غرض ملاحظه کاري است و تفاوتي با شيوه اول ندارد. در شيوه دوم سعي شده جايگاه خاصي براي مذهب وعلماي مذهب تعيين شود تا با مخالفتي از جانب دينداران وعلما مواجه نشوند. ولي چون غرض ازاين عمل استفاده نيک وسهيم نمودن تعاليم ديني وعلما در اصول ترقي و راه تجدد نيست ؛ طبيعي است که چنين جايگاهي تشريفاتي خواهد بود وچندان جدي گرفته نمي شود.
رساله " دفتر تنظيمات " (کتابچه غيبي) که از اولين رسائل ملکم به شمار مي آيد و طرحي جامع براي اصلاح ساختاري و تنظيمات جديد ديواني سلطنت قاجاريه است، اساسا هيچ جايگاهي براي اسلام و علماي مذهب در آن ديده نشده است. از180 قانون ياد شده در اين کتابچه به مذهب هيچ اشاره اي نشده است.نظام حکومت ايران از نوع سلطنت مطلق است و سلطنت حق پادشاه است و بالارث در اولاد ذکور منتقل مي شود (قانون اول). وضع واعتبار قانون به آن است که بيانگر اراده شاهنشاهي ومتضمن صلاح عامه خلق باشد (قانون دوم). دراين قسمت، هفت شرط براي اعتبار قانون آمده است از جمله اينکه " قانون بايد در دفترقانون ثبت شده باشد " يا "قانون بايد در روزنامه دولتي اعلان شده باشد "ليکن در ميان شرايط اعتبار قانون هيچ مطلبي از مرجعيت اسلام موجود نيست. حتي برداشت سلاطين گذشته که سلطنت – خود – را " وديعه الهي " مي دانستند، دراين کتابچه نيامده است. هر فردي که خواهان صاحب منصبي باشد – از منصب وزارت تا سطوح پايين تر- بايد به مدت دوسال در " دايره تعلم " آموزش ببيند. موضوعات آموزشي، غير از موضوعات تخصصي در هر وزارتخانه، عبارت است از: زبان فارسي، حساب، جغرافيا وتاريخ (فقره هشتم از قانون دوازدهم). بنابراين، در تنظيمات اوليه ملکم خان از جايگاه دين ومجتهدين جامع الشرايط سخني به ميان نيامده است.
رساله " دفتر قانون " نيزبه همين شکل تدوين شده است. اما در نوشته هاي بعدي از اين موضوعات بحث مي شود. ولي چنان که اشاره خواهدشد، جايگاه اسلام ومجتهدين در اصول ترقي موردنظر ملکم تشريفاتي است. در دو رساله ياد شده (کتابچه غيبي ودفتر قانون) دانستيم که اصول قوانين ترقي که بايد وضع شوند از چه سنخ قوانين است. قوانيني که نه صبغه ديني دارند و نه مرجعيت ديني. اما رساله " نداي عدالت " به گونه اي ديگر بر ضرورت تشکيل " مجلس قوانين " تاکيد شده است. در اين طرح، علماي اسلام جايگاه خاصي پيدا کرده اند:
اصول قوانين را پيغمبران وائمه وحکما در کتب سماوي ودنيوي خود به قوتي که بالاتر از آن نباشد معين فرموده اند... بايد فضل وتدين علماي اعلام را در مجلس قوانين حامي حقوق ملت وقوت اوامر دولت قرار داد. (12)
ملکم به همين سبک در رساله " مدنيت ايراني " از اسلام وعلماي مسلمان تعريف وتمجيد کرده است. اسلام در مدنيت جديد ايراني فعال است.
اسلام تنها يک دين نيست، بلکه سيستم گسترده اي است که زندگي فرد را از تولد تا مر گ در بردارد وهمچنين شامل تمام شئون هئيت اجتماع مي باشد. هيچ چيزي نيست که خارج از قلمرو آن باشد. (13)
بر اين اساس، اسلام در هر موضوعي از مسائل دنيوي حرف دارد. اما ملکم خان به هنگام نوشتن رساله اصول ترقي (1301ه ق) کاملا فراموش کرده که از اين سيستم گسترده اسلام بهره گيرد. او در اين رساله (اصول ترقي) از مباحث اقتصادي زيادي مانند تجارت، آباداني، مالکيت، پول، توليد، سرمايه، بانکداري، امنيت مالي و جاني، ماليات، معادن، تاثير دولت در اقتصاد و غيره بحث کرده است، ولي در هيچ يک از اين مسائل حرفي از تعاليم اسلامي وجود ندارد، مگر در انتهاي سخن که همه مطالب و اصول ترقي را موافق با اسلام دانسته بلکه تقدير الهي است که آنها را بپذيريم:
در عهد شاه عباس اولياي دولت ايران در رد يا قبول اين اصول مختار بودند، اما امروز در اين باب ما ديگر هيچ اختياري نداريم. ما امروز به حکم مقدرات الهي ناچار مجبور هستيم که خواه وناخواه همه اين اصول را بدون چون وچرا قبول نماييم. دولت ما، استقلال ما، زندگي ما، بسته به اجراي اين اصول است. به جهت تاخير اجراي اين اصول هيچ دليل و هيچ عذري نداريم. جميع اين اصول مطابق دين اسلام موجب رفاه عامه و متضمن عين انسانيت است. (14)
ملکم خان نه تنها در" مجلس قوانين " و اصول ترقي براي اسلام و اسلاميان جايگاه ويژه اي قائل شده که در تشکيلات فراموشخانه يا فراماسونري نيز چنين کرده است. ملکم تمام اصول اعتقادي، اجرايي و ساختار تشکيلاتي فراماسونري را که از آن با عنوان " جامع آدميت " ياد کرده است، در رساله " اصول آدميت " آورده است. اسماعيل رائين گفته است:
اين رساله با نام قانون اساسي فراموشخانه ملکم نيز شناخته شده است. ملکم در اين رساله از دين انسان دوستي اگوست کنت، فيلسوف وجامعه شناس فرانسوي. الهام گرفته است. (15)
ملکم سعي کرده است در لابه لاي " اصول آدميت " از شعائر اسلامي، آن هم درحد رمز و علامت، استفاده کند. مثلا در شناختن آدم يا اعضاي جامع آدميت (فصل سيزدهم) گفته شده هر کس گفت: " لااله الاالله " او را بايد آدم دانست. هرکس گفت " ياالله " بايد او را آدم دانست. در ادامه تصريح شده که:
شرايط فوق علامت ظاهري آدميت است. (16)
در خاتمه اصو ل آدميت (فصل شانزدهم) يادآور شده که در آدميت چيزي خلاف عقل وشريعت خدانيست. آن خلاف آدميت است همچنين در رساله " مفتاح " که درباره مرامنامه آدميت نگاشته، اسلام را منبع قدرت عدل الهي دانسته است. (17)
ملکم خان تا آنجا پيش رفته است که اعضاي فراموش خانه را " حزب الله " ناميده وعلما را " سرداران " آن بر شمرده وبازيرکي علما را به راهنمايي وهدايت حزب الله دعوت کرده است:
اي علماي دين، ما آدميان اين ملک به متابعت روح شريعت خدا از براي حفظ حقوق ملت، يک اردوي اتفاق ترتيب داده ايم. سرداران اين حزب الله، به حکم هر نوع استحقاق، خود شما هستيد. آن مجتهد جامع الشرايط که شما منتخب بفرماييد يا آن وجود عالي همت که خودش به قوت ايمان خود پيش بيفتد، همه پيرو و فدوي او خواهيم بود. اي وارثان رسول خدا، اي اميدهاي اين ملت واژگون بخت، درقبول چنين دعوت رحماني چه تامل داريد ؟ (18)
با وصف اين، تمام تعريف وتمجيدهايي که از اسلام ومقام علما شده صوري وتشريفاتي است. هيچ يک از " اصول آدميت " ملکم خان به اسلام باز نمي گردد تا بتوان از وجود مرجعيت دين در فراموشخانه وي سخن گفت. در ساختار و نظام تشکيلاتي آن نيز علما هيچ جايگاهي ندارند. عموم مفاهيم وآموزه ها از انديشمندان فرنگستان اخذ شده است.
در " اصول آدميت" ملکم خان، اصل اول با ستايش آدم شروع مي شود. آدمي که جوياي علم وطالب آدميت است، نه آدمي که طالب عبوديت وبندگي خدا. تکاليف آدميت هفت چيز است: اجتناب از بدي، اقدام به نيکي، رفع ظلم،اتفاق، طلب علم، ترويج آدميت وحفظ نظام (فصل دوم). هيچ يک از اين تکاليف از آن حيث که خداوند انسان را مکلف آفريده نيست. از اين رو، دربيان تفصيلي هر يک از تکاليف هفت گانه، هيچ گونه استنادي به شريعت اسلامي نشده است، مستند اغلب آنها عقلي يا عرفي يا سماعي است. مانند اينکه گفته شده " هرکس به ديگري بدي کند آدم نيست "،(فصل سوم)، " هرکسي که به ديگري نيکي نکند ، درخت بي ثمراست، " (فصل چهارم)، " ظلم مخرب دنياست "، " بدون مردانگي، زندگاني، آدميت محال است " (فصل پنجم)، " کسي که با جمعيت آدم متفق نباشد آدم نيست " (فصل ششم)، " تجارت دنيا موقوف به ترويج آدميت است " (فصل هشتم)، "نظام آدميت عبارت است از کل آن قواعد که به جهت وصول موافقت وضع شده است "،" نجات آدميت، موقوف به حفظ نظام آدميت است " (فصل نهم). براي عضويت درفراموشخانه يا پذيرش آدميت شرايطي قيد شده است. از جمله اين شرايط،" اقرار" است. ليکن تصور نشود که مقصود از اقرار همان ابراز شهادتين در اسلام است، بلکه اقرار به اينکه گفته شود: " من اقرار مي کنم که آدم هستم. " (19) در جامع آدميت نبايد از هيچ چيزي غير از علم و آدميت گفتگو کرد.(20) تمام اصول آدميت از همين قبيل است و هيچ يک از آنها برمبناي آموزه هاي اسلامي وضع نشده است. با اين حال، ملکم خان در رساله " حجت " تاکيد دارد بر اينکه:
در دايره اتحاد ما، هيچ حرف و حرکتي نخواهيد يافت که مطابق اصول شريعت خدا و متضمن ترقي ملت نباشد. (21)
بر فرض که اصول آدميت خلاف شريعت خدا نباشد، اما آيا معطوف به آن هم هست؟ به هر حال، تعيين جايگاه تشريفاتي براي دين وعلما در اصول ترقي و اصول آدميت، شيوه ديگري از استفاده ابزاري ملکم از دين و علماست.
ج. تلقي غير مسيحي از اصول ترقي: شيوه سومي که مي توان از مطالب ملکم خان درباب کاهش مقاومت ديني برابر راه تجدد خواهي بازخواني کرد. عبارت از تاکيد بر غير مسيحي بودن اصول ترقي است. شايد اين تحليل از ابتکارات خود ملکم باشد که در اثر مطالعه چگونگي تعامل مسلمانان با پيروان آيين عيسوي به دست آورده باشد. او درتحليلي گفته است که اگر بگوييم اصول تمدني مورد نظر از لندن وپاريس گرفته شده يا فلان سفير يا فلان دولت فرنگستان گفته است، هرگز ملت ايران نمي پذيرند. پس بهتراست بگوييم اين اصول ترقي مطابق آيين اسلام است. (22)
اما در تحليل ديگر عامل مقاومت مردم ايران، بويژه علما را به مساله مسيحي بودن فرنگستان باز گردانده است. به زعم وي، ملل اسلام به دليل اعتقاد به آموزه توحيد تثليت در مسيحيت را کفر مي دانند، از اين رو، نفرت مطلقي نسبت به اروپاييان مسيحي پيدا کرده اند. اين امر باعث گشته که ملل اسلام " از جميع افکار و ترقيات فرنگستان اصلا و فرعاً اجتناب کنند " (23) پس براي جلب توجه ملل اسلام و عدم مقاومت آنان برابر اصول ترقي، بهتر آن است که اين اصول را غير ديني يا غير مسيحي نشان داد. وقتي ملل اسلام و علما پي ببرند که اروپاييان اين اصول را از حيث مسيحي بودن شان وضع نکردند بلکه فارغ از آموزه ها و تعاليم مسيحي به اين اصول تمدني رسيده اند، آنگاه پذيراي اصو ل ترقي خواهند بود. از اين رو، ملکم خان به دولتمردان اروپايي خطاب کرده آنان را به اين نکته اساسي توجه مي دهد:
درواقع بخت يار ما خواهدبود، اگر چندتن از دانشوران شما که به امور مشرق و ترقي آن علاقه مند هستند، روش کهنه خود را تغيير دهند و مدنيت جديد را جدا از اعتقادات مسيحي عرضه بدارند. در اين مقوله روي سخن من تنها هيئت هاي اعزامي مذهبي نيست. بلکه به اهل سياست است. هر سفيري که بتواند مردم ما را يا حکومت ما را متقاعد گرداند که او با علايق مذهبي به هيچ وجه کاري ندارد و عليه دين ما نيست. مسلما به سياست و منافع شما بهتر مي تواند خدمت نمايد که تاکنون مجموع لشگر و بحريه و راه آهن و بانک هاي شما را از پيش برده اند. (24)
پينوشتها:
* محقق و پژوهشگر
1. همان، ص163.
2. همان، ص 515.
3. ميرزا فتحعلي آخوندزاده، الفباي جديد ومکتوبات، ص 290.
4. همان، ص284.
5. محيط طباطبايي، همان ص 173.
6. فريدون آدميت،انديشه ترقي، ص 64.
7. همان، ص 64.
8. رساله هاي ميرزاملکم خان ناظم الدوله، ص 164.
9. همان، ص146
10. همان ؛ص 138.
11. همان، ص465.
12. همان، ص 143.
13. همان، ص159.
14. همان، ص 215.
15. اسماعيل رائين، همان، ص 123.
16. رساله هاي ميرزا ملکم خان ناظم الدوله، ص 338.
17. همان، ص 347.
18. همان، ص354.
19. همان، ص333.
20. همان، ص325
21. همان، ص 345.
22. همان، ص 164.
23. همان، ص147.
24. همان، ص 165.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}