نماد مظلوميت ايران(1)


 





 

درآمد
 

دردمند است و با تجربه، هنگامي كه از درد خود مي گويد، به هيچ وجه سهم خواهي براي خود ندارد، بلكه خود را به عنوان نماينده بيش از هشت هزار مصدوم شيميايي سردشت مطرح مي كند. دلسوخته است و دلسوز. باشد كه كلامش بر دل و جان دلسوختگان بنشيند و دستي از سر مهر و ياري از آستين برآرند و چون دوران پرشكوه انقلاب و دفاع مقدس، ناممكن ها را ممكن سازند.

از دوران كودكي و تحصيلات خود نكاتي را ذكر كنيد.
 

در سال 1342 در سردشت به دنيا آمدم. تا ديپلم آنجا به تحصيلات خود ادامه دادم و سپس به تهران آمدم و پيراپزشكي خواندم.

در هنگام بمباران شيميايي كجا بوديد و چه بر شما گذشت ؟
 

تهران بودم، قبل از اينكه مصاحبه را شروع كنم،ذكر يك نكته را ضروري مي دانم و آن هم اينكه خاطرات آن رويداد را قطعا ديگران بهتر از من مي دانند و تعريف مي كنند. من ترجيح مي دهم درباره فعاليتهاي انجمن حمايت از مصدومين شيميايي و نيز كمبودها و مشكلات مصدومين صحبت كنم.

شما از هر چيزي كه صلاح مي دانيد صحبت كنيد. اگر موافق هستيد از تشكيل انجمن، علت تشكيل و فعاليتهاي آن شروع كنيم.
 

مي دانيد كه سردشت يكي از شهرهاي مرزي ايران است كه در جريان جنگ تحميلي خسارت بسيار زيادي بر آن وارد شد. اولين جايي كه بمباران هوايي شد، سردشت بود كه در 59 سال و كمتر از يك ماه بعد از شروع جنگ تحميلي با بمب ناپالم مورد تهاجم قرار گرفت. در ايام جنگ تحميلي كلا سردشتيها توسط توپخانه عراق يا هواپيماها موشك باران و بمباران مي شدند و روزي و هفته اي نبود كه شهيد ندهيم. يكي از مسئولين كه در آن زمان براي بازديد از سردشت آمده بود، تعداد شهداي سردشت را به نسبت جمعيتش، با نجف آباد اصفهان مقايسه كرد. سردشت تا اين حد شهيد و مصدوم داشت و به قولي دزفول آذربايجان غربي بود. با آغاز جنگ، همزمان با جنوب كشور، غرب هم درگير شد. مي دانيد كه غير از يكي دو شهر، شهرهاي جنوب عمدتا تخليه شدند و تهران و شهرهاي بزرگ با مسئله مهاجران جنگي مواجه بود و مسئله اسكان و ساير مسائل و مشكلات مردم جنوب، كلا بر دوش اين شهرها افتاد، اما به شهادت اسناد و مدارك، شهر سردشت حتي براي يك روز هم تخليه نشد. به هنگام موشك باران و بمباران، مردم به مناطق اطراف مي رفتند، ولي بلافاصله بعد از اتمام حملات، بر مي گشتند و لذا دولت هرگز با معضل مهاجرين سردشت مواجه نشد. در سردشت، مردم با وجود آنكه دائما زير فشار حملات دشمن بودند، هميشه روال عادي زندگي خود را ادامه مي دادند. رزمندگان هرگز احساس نمي كردند كه در جبهه و تنها هستند. آنها وقتي به شهر مي آمدند و مردم را مي ديدند كه دارند زندگي شان را مي كنند، روحيه مي گرفتند. زندگي آنها با زندگي مردم سردشت عجين شده بود و هميشه احساس مي كردند در خانه خودشان هستند. همين روحيه مردم باعث شده بود كه كسي باور نكند كه غرب و سردشت هم جبهه جنگ بوده اند. الان هم كه سالها مي گذرد، همه گمان مي كنند جنگ فقط در جنوب كشور بوده است. به اعتقاد من مردمي كه با چنين روحيه اي، مصائب جنگ را تحمل مي كنند و زادگاه خود را ترك نمي كنند و كنار رزمندگان به جنگ با دشمن مي پردازند، شايستگي اين را دارند كه خيلي برايشان ارزش قائل شويم. اين مردم بهترين سالهاي عمرشان را با درد و رنجهاي فوق طاقت بشري سپري كرده اند و توقعي هم ندارند. اين مقاومت و صبر الگويي است كه نسل جوان ما بايد بشناسد و به نسلهاي بعدي منتقل كند.

با شما موافقم كه اين مردم روحيه عجيبي دارند و مقاومت بالايي هم داشته اند و شايسته است كه ديگران آنها را به درستي بشناسند.
 

ببينيد در سال 66 كه سردشت بمباران شيميايي شد، جنگ ادامه داشت و بديهي است كه انتظار همه اين بود كه كشور را حفظ كنيم و به كارهاي ديگر نمي شد رسيدگي كرد، ولي الان بيست سال از خاتمه جنگ مي گذرد و هنوز مردم ديگر گمان مي كنند كه عارضه مصدوميت شيميايي مصري است و طوري با مردم سردشت رفتار مي كنند كه با كمال شرمندگي، انگار آنها جزام دارند. ما در اين مدت طولاني نتوانسته ايم دست كم در اين زمينه اطلاع رساني كنيم و كمي از دردها و آلام روحي مصدومين بكاهيم. حالا تصورش را بكنيد بچه هاي بيگناهي را كه در چنين محيطي بزرگ مي شوند. يا مسئله ازدواج كه مردم بقيه شهرها از ازدواج با مردم سردشت اكراه كرده اند.

شايد بخشي به نگراني از عوارضي كه فرزندان به آنها مبتلا خواهند شد، بر مي گردد.
 

حتما همين طور است و آمارها هم نشان مي دهند كه تصور درستي است. البته رسيدن به نتايج قطعي در اين زمينه، به كارهاي پژوهشي دقيق نياز دارد كه متأسفانه تا به حال انجام نشده، اين اواخر اقداماتي دارد صورت مي گيرد كه بايد منتظر بود و ديد به چه نتايجي مي رسيم.

به نظر مي رسد كه فرزندان افراد مصدوم، بين 20 تا 70 درصد دچار عوارض مختلف مي شوند.
 

حداقلش اين است. اولين عارضه، بيماري هاي عصبي است و بعد پوستي و ريوي. عوارض شيميايي را من هم در
فرزندانم مشاهده مي كنم. حرف ما اين است كه با اين همه درد و رنج روحي و جسمي، اين مردم واقعا شايسته توجه بيشتر نبوده اند و نيستند؟ باور كنيد تا قبل از اينكه انجمن شروع به فعاليت كند، هر سال در سالگرد بمباران شيميايي، اين خانواده ها به شكل غريبانه اي به مزار شهداي خود مي رفتند و خودشان مراسم مي گرفتند و كسي نبود كه يادي از آنها بكند. دردهايي كه اين مردم از سر گذراندند، خداييش از طاقت بشر خارج است. من كه كمترين آنها هستم، بقيه جنازه را دفن مي كردم، مي گفتم خدايا شكرت كه بقيه زنده اند. آنها را برايم نگه دار و باز جنازه بعدي. خانواده هايي هستند كه به كلي از بين رفته اند يا فقط يكي باقي مانده ؛ ولي مي دانم كه تا اين لحظه، يك ريال از جايي و كسي كمك نگرفته اند و حتي هزينه داوريشان را هم خودشان مي دهند.

به نظر شما علل بي توجهي به اوضاع سردشت و مردم آن چيست؟
 

واقعا نمي دانم. مگر غير از اين است كه ما هنوز داريم شهيد مي دهيم؟ هفته اي نيست كه بگذرد و يكي از مصدومين ما شهيد نشود. ما پيوسته در مظان اتهامات عجيب بوده ايم. مقاومت ما و ترك نكردن شهر و تحمل شدائد گوناگون، بهترين گواه بر اين است كه ما نسبت به وطن و دين و خانواده خود به شدت احساس تعهد و مسئوليت مي كنيم. بايد پاسخ چنين ويژگيهايي را اين طور بگيريم ؟ ترديد نداشته باشيد حتي كساني هم كه در سردشت مصدوم شيميايي محسوب نمي شوند، به نوعي از اين فاجعه آسيب ديده اند،منتهي با درد خود كنار آمده اند. بيايند مقايسه اي بكنند با قبل از جنگ تحميلي و ببينند متوسط عمر مفيد مردم سردشت چقدر بوده و حالا چقدر است. همين آمار، عمق فاجعه را نشان خواهد داد و نيازي به سند و مدرك نيست.

الان متوسط عمر مردم سردشت چقدر است؟
 

آمار دقيق ندارم، ولي يك نمونه را عرض مي كنم. پدر من قبل از بمباران شيميايي، حتي يك بار هم بيمار نشده بود، ولي بعد از آن، شش سال تمام با سرطان دست به گريبان بود. همه پزشكان تأييد كردند كه از عوارض شيميايي است.

به نظر شما چند نفر مصدوم شيميايي در سردشت هستند؟
 

در همان آغاز بمباران، توسط سازمانهاي بين المللي مسئول، تخمين زده شد كه مصدومين بالغ بر 4600 نفر باشند ما كه انجمن را در سال 80 تأسيس كرديم، كمتر از 100 نفر به عنوان مصدوم شيميايي پرونده داشتند، ما با تلاش، اين تعداد را به نزديك 2000 نفر رسانديم. انجمن ما اولين NGO ثبت شده در اين زمينه است. فكر ايجاد اين انجمن در سال 78 به ذهن ما رسيد، ولي دو سال دوندگي و بارها اساسنامه را عوض كرديم تا در سال 80 تلاشمان به نتيجه رسيد. بعد از اخذ مجوز، با مسئولين ارتباط مستقيم برقرار كرديم، منتهي چون قدرت اجرايي نداريم، كارها را نمي توانيم به سرانجام برسانيم، در حالي كه بسياري از مشكلات سردشت، به دست NGO ها قابل حل هستند. ما هر چه سعي مي كنيم اين مسئله را جا بيندازيم كه داريم موازي با نهادهاي دولتي كار مي كنيم نه درمقابل آنها، به نتيجه نمي رسيم. ظاهرا قرار نبود دولت اين قدر بزرگ شود كه همه جزئيات امور از كانال آن بگذرد. قرار بود دولت فقط كارهاي اجرايي را به عهده بگيرند و بر صحت امور نظارت داشته باشد. ما گفتيم به ما اجازه بدهيد جاهايي كه ضعف هست، مسائل را صادقانه به شما منتقل و در حل آنها به شما كمك كنيم. گفتيم ما آيينه هستيم. آيينه هم زشتي و هم زيبايي را با هم نشان مي دهد و تعارف با كسي ندارد. ما سعي مي كنيم عملكرد آيينه اي داشته باشيم. به هر حال فكر مي كنيم در زمينه رساندن آمار مصدومين به نزديك 2000 موفق بوده ايم. ما در حال حاضر بيش از ده هزار نفر مدعي مصدوميت شيميايي داريم كه حدود 4600 نفر از اين افراد كميسيون پزشكي شده اند و با اينكه بيش از يك سال گذشته، هنوز جوابش را اعلام نكرده اند.

انتقاد شما از كميسيون پزشكي چيست ؟
 

حساب دو دو تا چهارتاست. من به پزشك كه مراجعه مي كنم يا در جلسه اول، بيماري من را تشخيص مي دهد و برايم دارو مي نويسد يا حدس مي زند،ولي تشخيص دقيق نمي دهد و برايم آزمايش و عكسبرداري مي نويسد. آيا اين 4600 نفر كه مراجعه كرده اند و يك سال گذشته، اين فرصت براي تشخيص وضعيت آنها كافي نبوده ؟ يا فرد، بيمار هست كه دارو و درمان مشخص مي شود يا مي گويند بيماري نداري و تمام. چنين تعليقي جز ايجاد نااميدي، خشم و بدبيني نسبت به مسئولين چه پيامدي دارد ؟ همه مي دانند گاز خردل اعصاب را تخريب مي كند و حداقل پنجاه سال در محيط مي ماند و همه در معرض آسيب پذيري از آن هستند. مگر نمي گويند گاز خردل كه در سردشت از آن استفاده شده، با گاز ارسنيك مخلوط بوده ؟ پس مردمي كه در آنجا زندگي مي كنند، در يك فضاي شيميايي هستند.آيا چنين افرادي نبايد پزشكي در دسترسشان باشد كه به دادشان برسد؟ مصدومين سردشت اگر هر روز بدنشان را با صابون مخصوص نشويند، نمي توانند زندگي كنند، آن وقت همين صابون هم به راحتي تهيه نمي شود.گاز خردل روي چشم هم اثر دارد. اگر كس ديگري بود و اين عوارض را مي گرفت، آيا دچار بيماري هاي رواني نمي شد ؟ فرستادن پزشكان متخصص، دست كم به شكل دوره اي مگر چقدر هزينه براي دولت ايجاد مي كند؟ آيا انصاف است كه اين مردم را با چنين گرفتاري هايي ناچار باشند براي معالجه به اروميه، تهران، با شهرهاي ديگر بروند؟ ما بيست سال است كه داريم زجر مي كشيم و مي گوييم كه اگر بيشتر از همه مردم ايران، به خاطر انقلاب و دفاع از ميهن، آسيب نديده باشيم، كمتر نديده ايم. باور كنيد من خانواده هايي را مي شناسم كه مرد خانه شيميايي شده بود، پرونده نداشت، فوت كرد و حالا بچه روي دست زني مانده كه هم خودش دچار عوارض شيميايي است و هم فرزندانش و درآمد و عايدي و سرپرستي هم ندارد. خدا را خوش مي آيد؟

من نمي فهمم و نمي توانم جوابي بدهم.
 

اين مسخره بازي اي که دنيا راه انداخته تماشا كنيد. ما داريم با اين همه رنج عوارض بمبهاي آنها را پس مي دهيم، آن وقت به ما مي گويند كه مي خواهيم از انرژي هسته اي عليه بقيه كشورها استفاده كنيم. آنهايي كه جنايتكار اصلي هستند، حالا به ما كه قرباني هستيم تهمت مي زنند كه اقدام به اين جنايات خواهيم كرد ما مي گوييم سردشت نمونه بارز نشان دادن اوج اين جنايتها به دنياست. چرا از اين نقطه به عنوان سندي براي محكوميت آنهايي كه دم از حقوق بشر مي زنند استفاده نمي شود ؟ چرا يكي از اين سخنراني هايي كه عليه جنايات استعمار و در دفاع از حق مسلم انرژي هسته اي ايراد مي شود نبايد در شهري باشد كه خودش سند محكم حقانيت نظام است و 8000 مصدوم شيميايي دارد. مگر همين ها روي ناكازاكي و هيروشيما بمب نريختند ؟ حقوق بشر براي مردم ايران نبود ؟ ما كه هموطن هستيم از حال هم خبر داريم كه توقع داريم ديگران حقوقمان را رعايت كنند ؟ بيست سال گذشته و هنوز بسياري تصور مي كنند عوارض شيميايي مسري است و با مصدوم شيميايي مثل جذامي ها رفتار مي كنند. اگر دشمن نتوانست خاك ما را بگيرد، براي اين بود كه با هم يك خانواده بوديم. تو و من نداشتيم، خواهر و برادر بوديم. انصاف است كه خواهر و برادر از حال هم بي خبر باشند و ندانند ديگري چه دردي دارد ؟ برخوردها طوري بوده كه ما وقتي در يك محيط عمومي مي رويم خودمان خجالت مي كشيم. با همه مصدومين شيميايي صحبت كنيد؛ اصلا دلشان نمي خواهد در يك جمع حضور پيدا كنند. دوست دارند هميشه تنها باشند. خود من چرا بايد شهرم را ترك كنم به تهران بيايم؟ منو خواهر و شوهر خواهرم مصدوم شيميايي هستيم. اگر مي خواستيم آنجا بمانيم تا به حال جان به در نبرده بوديم. فقط كافي است كه يك بار ناچار شويد از سردشت تا اروميه برويد. به قدري جاده بد و پرپيچ و خمي است كه با بهترين ماشين هم چهار ساعت در راه هستيد. وضعيت مصدومين شيميايي گاهي كاملا اورژانسي است. من همه خانواده ام را از دست داده ام، ديگر نمي توانستم روي آخرين فرد خانواده ام كه خواهرم است و جانباز 70 درصد است ريسك كنم. آمدم تهران كه حداقل به او نزديك باشم. اين همه زجري كه خانواده هاي سردشتي كشيدند، اين همه رنجها، اين آوارگي ها، يك نفر آمد بگويد دستتان درد نكند؟ من واقعا مي پرسم آيا ماي نوعي، لياقت اين را نداريم كه يكي از مسئولين سري به خانه مان بزند؟ آيا ما به دلجويي و توجه هموطنان خود نياز نداريم؟ از شما خواهش مي كنم همين الان برويد سر كوچه از ده نفر بپرسيد اولين شهري را كه بمباران شيميايي شد، كجا بود؟ اولا كه نمي دانند، ثانيا اگر جواب بدهند مي گويند حلبچه. آن قدر بد اطلاع رساني كرديم كه شايد حلبچه را هم نگويند و جواب بدهند هيروشيما!

به نظر شما چرا اينگونه است؟
 

فرصت سوزي كرديم، قدر نعمتهاي خود را نمي دانيم. سالها از قضيه هيروشيما مي گذرد، ببينيد چطور از بازماندگان آن تجليل مي كنند، به آنها احترام مي گذارند، در سطح دنيا خبر رساني مي كنند. آن وقت درد نيست كه مصدوم شيميايي ما به خاطر برخورد نامناسب هموطنش ترجيح بدهد در انزوا و تنهايي خودش بماند؟

از ميان مشكلات و معضلات مصدومين شيميايي، كداميك بارزترند؟
 

مشكل عمده مصدومين، تعيين ميزان مصدوميت است. فرض كنيد در سال 82 استانداردي براي تعيين درصد وجود داشت.همان جانبازي كه مثلا در آن سال 30 درصد تعيين شده، اگر امسال با همان استاندارد ارزيابي شود، جواب درستي به دست نمي آيد، چون وضعيت جسمي او تحليل رفته، سنش بيشتر شده، بيماري پيشرفت كرده، قطعا درصد فرق مي كند. حالا شما تصورش را بكنيد كه با توجه به مسائلي كه عرض كردم، استاندارد را جوري تنظيم كنند كه امسال كمتر از سال 82 نشان بدهد و مثلا بشود جانباز 15 درصد. اين بيچاره چه بايد بكند؟ سئوال مهم ديگر انجمن اين است كه وقتي مرجع تشخيص درصد و تعيين بودجه براي تأمين هزينه هاي ناشي از مصدوميت يكي است، بديهي است كه براي كاهش هزينه، حتي الامكان درصد كمتري تعيين مي كنند. درست مثل اين كه در دادگاه، قاضي و دادستان و متهم يكي باشند! اساسا منطقي نيست كه همان مرجعي درصد جانبازي را تعيين كند كه مي خواهد هزينه اش را بپردازد. نتيجه پيشاپيش معلوم است. بديهي است كه كميسيون پزشكي كه زير نظر بنياد جانبازان كار مي كند، اولين نكته اي را كه بايد در نظر بگيرد، بودجه است و معلوم است كه هم درصد جانبازي را هر چه كمتر تعيين كند هم بودجه كمتري بدهد و هم هر چه تعداد جانبازان كمتر باشند، در كاهش بودجه تأثير دارد. نتيجه اش مي شود معطل ماندن 4600 نفر براي يك سال !

اگر در اين زمينه به آمار و مستندات دقيق تر اشاره كنيد، ممنون مي شوم.
 

عرض كردم قبل از آغاز فعاليت انجمن در سال 80 مصدومين تحت پوشش 1 درصد كل مصدومين بودند. اين رقم با تلاش انجمن در سال 82 به 7 درصد رسيد. البته خيلي ها هم مدارك داشتند، ولي هنوز مراجعه نكرده بودند. عده زيادي هم هيچ سندي مثل صورت سانحه يا مدارك باليني نداشتند. انجمن در مناسبتهاي مختلف و با نامه نگاري ها و چاپ مقالات، بارها اين موضوع را به مسئولين يادآور شد. بالاخره قرار شد تمام كساني كه مدعي مصدوميت شيميايي هستند توسط كميسيونهاي ويژه اي معاينه شوند، به شرط آنكه هزينه معاينه را خودشان بپردازند.

اين هزينه ها چقدر بود؟
 

حدود پنجاه هزار تومان. به هر حال نزديك 5000 نفر به عنوان مدعي ثبت نام كردند. در آذر 82 يك كميسيون و در مهر 83، دو كميسيون در طي 6 روز اين عده را معاينه كردند و نتايج در سال 83 اعلام شد. كميسيون 82، حدود 50 درصد مراجعين را جانباز معرفي كرد و كميسيونهاي سال 83، حدود 7 درصد را واجد شرايط دانستند. به دنبال اعلام نتايج، اعتراض به كار كميسيونها شروع شد. جالب اينجاست كه عده اي از مردودين مدارك باليني دارند. هر چند تعدادشان زياد نيست، ولي در صحت كار كميسيونها شبهه ايجاد مي كند. عده اي كه محل سكونت يا كارشان هنگام اصابت بمبها، در نزديكي آن بوده، مصدوم محسوب نشده اند و سالم تشخيص داده شده اند، اما افرادي كه روزها و ماهها بعد به شهر وارد شده اند، مصدوم شيميايي محسوب شده اند! شايد گفته شود كه آثار شيميايي در منطقه مي ماند و لذا احتمال مصدوميت افرادي هم كه بعد آمده اند، وجود دارد ! اين سخن كاملا صحيح است، ولي سئوال اينجاست كه آيا كسي كه در روز فاجعه سردشت بوده، از اين آثار مصون مانده است ؟ نكته ديگري كه بسيار مهم است و ايجاد سئوال مي كند اين است كه چرا كميسيون از افرادي كه به آنها درصد داده، اقرار نامه گرفته است ؟ اين نوع عملكردها، در مصدومين، عوارض رواني شديدي را ايجاد مي كند كه از عواقب خود فاجعه كمتر نيست.
سازمان ملل رقم مصدومين را 5000 تن و آقاي هاشمي رفسنجاني در خطبه هاي نماز جمعه، اين رقم را 8025 تن اعلام كردند. سئوال اين است كه اين مصدومين كجا هستند و چه بلايي سرشان آمده ؟ مدعيان مصدوميت تا كي بايد منتظر پاسخ پرونده هاي خود باشند؟ و اگر تأييد شوند، مبناي تعيين درصد و از كارافتادگي آنها چيست ؟ آيا فقط معاينه پزشكان كافي است يا عوامل ديگري هم در كارافتادگي مؤثرند ؟ اين همه سال گذشته و هنوز معيار مشخصي براي تعيين درصد جانبازي وجود ندارد.نكته جالب اينجاست كه وقتي با مسئول تعيين بودجه در بنياد جانبازان صحبت كردم، به من گفت ناراحت نباشيد. ما امسال 1000 نفر را مصدوم اعلام مي كنيم. گفتم مگر مصدوم بودن يا نبودن به اعلام شما بستگي دارد ؟ آدم مصدوم، بودن يا نبودن به اعلام شما بستگي دارد ؟ آدم مصدوم، مصدوم است، چه اعلام بكنيد چه نكنيد. او نياز به كمك دارد. وقتي نگرش نسبت به مقوله مصدوميت شيميايي، آن هم از سوي يك مسئول اين گونه باشد، چه بايد كرد؟

موارد ديگر را ذكر كنيد.
 

حرف ما اين است كه كلينيك سردشت واقعا بايد راه اندازي و تجهيز شود. اين ضرورت به قدري بديهي است كه گمان نمي كنم نياز به توضيح چنداني داشته باشد. ديگر از موارد مهم، بناي يادبود است. كلنگ احداث يادمان فاجعه بمباران شيميايي در تيرماه سال 81 در سردشت به زمين زده شد، ولي تازه به فكر تكميل آن افتاده اند، اما متأسفانه ذره اي ذوق هنري در آن به كار نرفته است كه اميدواريم قبل از اينكه يك يادمان نامتناسب ساخته شود، مسئولين با توجه به فرهنگ بومي و منطقه اي، اصلاحاتي را در اين امر ايجاد كنند تا بناي يادمان، واقعا تسلاي خاطر براي بازماندگان فاجعه سردشت باشد و در عين حال به عنوان نماد اين شهر، ذوق و هنر واقعي در آن به كار گرفته شده باشد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 20