مصداق بارز جهاد في سبيل الله (1)
مصداق بارز جهاد في سبيل الله (1)
در آمد
در پي حمله اسرائيل به لبنان در سال 1982 حضرتعالي همراه نيروهاي سپاه عازم سوريه و لبنان شديد، تا از مردم آن منطقه در برابر اين تجاوز پشتيباني كنيد. بفرماييد كه اسرائيل از حمله و اشغال لبنان چه اهدافي را دنبال مي كرده است؟
شايد بتوان اين بحث را با استناد به فرمايشات حضرت امام (ره) كه بعد از اعزام نيروهاي سپاه و ارتش به سوريه و لبنان براي مقابله با حضور اسرائيل در لبنان بيان كردند. حضرت امام اين هشدار را دادند كه راه قدس از كربلا مي گذرد. اين هشدار را به اين نقطه مورد توجه قرار دادند كه حركت اسرائيلي ها در لبنان تلاشي براي انحراف افكار عمومي از جبهه هاي جنگ تحميلي به لبنان باشد. اگر از يك طرف همزماني پيروزي رزمندگان ايران در جبهه هاي جنگ تحميلي با حمله اسرائيل به جنوب لبنان، و از طرف ديگر فرمايشات حضرت امام را كنار هم بگذاريم شايد به اين نتيجه برسيم كه يكي از اهداف اسرائيلي ها از حمله به جنوب لبنان به نوعي دوركردن تهديدها از سرزمين هاي اشغالي فلسطين بود. بي ترديد اسرائيل با اشغال لبنان قصد داشت از شكل گيري يك جريان لبناني و شيعي معارض اسرائيل در مرز لبنان و فلسطين اشغالي جلوگيري كند كه اين خود يك تهديد جدي براي اسرائيل به شمار مي رفت.
اهداف كلان اسرائيلي ها اين بود كه فضايي را فراهم كند تا از شكل گيري جبهه اي به موازات انقلاب اسلامي در منطقه جلوگيري كنند. ولي هدف اوليه حركت اسرائيل و اشغال لبنان به نوعي پاكسازي اين كشور از وجود نيروهاي مقاومت فلسطيني بخصوص جنبش فتح بود.
من بر اين باورم كه فلسطيني هاي مستقر در جنوب لبنان، در آن مرحله، آمادگي ادامه مبارزه مسلحانه را نداشتند. اساساً در آن مرحله اراده تداوم حركت مسلحانه در ذهن مسئولان رسمي فلسطين جايگاه مهمي نداشت. اما حمله اسرائيل بهانه اي بود براي اين كه واقعيت تاريخي در تاريخ مبارزات ملت فلسطين به جنبش فتح و ساف را از بين ببرند. لذا مي توان گفت اسرائيل با اين سه فرضيه: پيش گيري از تداوم كسب موفقيت و پيروزي براي انقلاب اسلامي و از بين بردن بقاياي جنبش فتح و پيش گيري از شكل گيري يك جريان مقاومت و مخالفت اهداف پليد رژيم صهيونيستي با ماهيت شيعي در لبنان، به اين كشور حمله كرد.
اشاره كرديد كه اسرائيل پيش بيني مي كرد يكسري جرياناتي در لبنان در حال شكل گيري بود. زماني كه در لبنان مستقر شديد تا چه اندازه زمينه شكل گيري نيروهاي مقاوم آشكار بود؟
پذيرش انقلاب اسلامي از سوي شيعيان لبنان همگاني بود يا نسبي، در ديدارهايي كه با برخي شخصيت هاي سياسي لبنان داشته ايم، آنان گفته اند كه برخي شيعيان جنوب لبنان از حمله اسرائيل به لبنان استقبال كردند. نظرتان چيست؟
در لبنان، بعد از استقلال، هيچ گاه حكومت مركزي مقتدري كه بتواند خواسته هاي طوايف مختلف را تأمين كند وجود نداشت. مضافاً بر اينكه قانون اساسي و پذيرش سيستم چند طايفه اي و نسبت دادن امتيازات حكومتي به طوايف مختلف بر مبناي يك نگاه استعماري بوده است. اين عوامل همواره در ماهيت و درون قانون اساسي و نظام سياسي يك نوع حق كشي و بي عدالتي را نسبت به ساير طوايف به همراه داشته است. در اين گفت و گو كاري به جزئيات و اهداف قانون اساسي لبنان ندارم، ولي واقعيت اين است كه اغلب بندهاي اين قانون اساسي توسط فرانسوي ها نوشته شده، با اين نيت نوشته نشده كه جامعه مستقل اين كشور يك دولت مقتدر داشته باشد، تا لبنان يكپارچه اي را اداره كند، و براي مردم فضاي امنيت را فراهم كند. قانون اساسي به گونه اي نوشته شده كه زمينه بروز تنش و تحريك برخي طوايف و از بين بردن امنيت و انسجام جامعه در آن وجود دارد. قانون اساسي اينطور نوشته شده تا لبنان جاي پايي باشد براي ديگران تا در اين كشور حضور يابند و فعاليت هايي را در راستاي اهدافشان انجام دهند.
طبيعتاً جنوب لبنان، منطقه اي است كه كمتر مورد توجه دولت مركزي قرار داشته است. مردم آنجا هم به نوعي زندگي بدون حضور دولت را تجربه كرده بودند. فلسطيني ها هم جايي براي رفتن نداشتند و نزديك ترين نقاطي كه به فلسطين اشغالي قرار داشت جنوب لبنان بوده است. در مناطق مختلف لبنان هم حضور داشتند ولي تمركز فلسطيني ها در جنوب لبنان و اگر هم اقدامي بر عليه اسرائيلي ها انجام مي دادند، و يا اسرائيل بهانه اي براي تجاوز به جنوب لبنان مطرح مي كرده، اين بهانه حضور فلسطيني ها در جنوب لبنان بوده است. تاريخ اين طور گفته كه فلسطيني ها به عنوان مجموعه افراد مهاجر و پناهنده در جنوب لبنان ساكن نبوده اند، كساني بودند كه احساس مي كردند مي توانند از جنوب لبنان اقداماتي را جهت منافع خودشان انجام دهند. لذا درست، اين حرف كه شيعيان جنوب از كردار برخي گروه هاي فلسطيني ناراضي بودند. چون جنوب لبنان دنبال امنيت بود، و آن عناصر را مخالف امنيت خود مي دانست و وجود آن ها بهانه اي براي تجاوز اسرائيل بود و از اينكه دارند اين ها را اخراج مي كنند، ناراحت نباشند. اما اينكه آيا اين ناراحتي شان با پذيرش اشغال سرزمين مساوي باشد، و به ظلم و تعدي به مسلمانان فلسطيني راضي باشند، اين طور نبوده است. بلكه عامل تهديد كننده امنيت آن ها اسرائيلي ها بوده اند.
بفرماييد اين روند تا چه مدتي ادامه يافت تا مقاومت ضد صهيونيستي مردم جنوب لبنان شكل گرفت؟
به اعتقاد من لبنان اساساً يك جامعه سياسي است، و شايد بتوان گفت كه مردم از ابتداي سن بلوغ مسائل سياسي را درك مي كنند، و همواره سعي مي كنند در صحنه هاي سياسي حضور داشته باشند، بطور طبيعي آمادگي شنيدن و قبول سخن منطق، و چالش اطلاع يافتن را دارند، تا در ميدان نقش آفريني حضور داشته باشند. به همين دليل خيلي سريع امواج فكري كه بيانگر نيات شوم و ضد منافع ملت لبنان و حركت هاي رژيم صهيونيستي بود در جامعه لبنان توسط نخبگان منتشر شد، و مردم به طور طبيعي اين پيام را دريافت كردند و به شدت با جريان مقاومت همراه و همگام شدند. به همين دليل در جنوب در دوران اشغال بيشترين همراهي را مردم با جريان مقاومت داشتند.
زماني كه نيروهاي سپاه در بقاع مستقر شدند، آيا با مشكلات و موانعي جدي هم مواجه بوديد، اين مشكلات چگونه بود، و آيا حضور سپاه با استقبال مردم لبنان مواجه شد؟
در آن شرايط، تحولات سياسي و امنيتي لبنان، بسيار گسترده و تأثيرگذار و عميق بود، و پيامدهاي بلندمدت در پي داشت. علاوه بر اشغالگران اسرائيلي، نيروهاي آمريكايي، فرانسوي، انگليسي و ايتاليايي هم در لبنان حضور داشتند، نيروهاي حزب كتائب (فالانژ) هم فعال بودند. سوريه در ارتباط با اسرائيل و در ارتباط با حضور فلسطيني ها نقش تعيين كننده در لبنان داشت. همه اين تحولات، لبنان را به منطقه اي پرآشوب، پرتنش و از زاويه ديگر به صورت فعال درآورده بود.
سپاه با اين هدف در لبنان حضور پيدا كرده بود كه بتواند به مردم لبنان و شيعيان براي دفاع از هويت و موجوديت خودشان كمك كند. بنابراين حضور سپاه طبيعي جلوه مي كرد.
واقعيت دارد كه حضور سپاه در لبنان به دعوت رهبران جامعه شيعيان بوده است؟
نوع تعاملي هم كه نيروهاي اعزامي سپاه با مردم برقرار كردند، اين اطمينان را به آن ها داد كه برعكس بقيه نيروهاي بين المللي كه به سود منافع مردم به لبنان نيامده بودند و هدفشان تأمين منافع اسرائيل بود. با استقرار نيروهاي سپاه و همکاري با مردم شکل گرفت. يعني جدايي ميان نيروهاي سپاه و مردم هرگز احساس نمي شد. يك نوع پيوستگي و يكپارچگي و هماهنگي به آساني آنجا برقرار شد. سپاه و نيروهاي مردمي لبنان هيچ هزينه اي براي اين همكاري پرداخت نكردند. اين نشأت گرفته از خواست اصيل و عميق و منطقي مردم لبنان بود كه اين حضور را طبيعي جلوه داد. بد نيست به اين نكته اشاره كنم كه پس از ناپديد شدن امام موسي صدر، جنبش امل دچار چند دستگي شد و انسجام خود را از دست داد. به اين معني كه از هويت تعريف شده برخوردار نبود كه بگوئيم نماينده واقعي جامعه شيعيان است.
در آن شرايط گروهي از كادر رهبري جنبش امل جدا شدند و حركت امل اسلامي را شكل دادند. بقيه علما و روحانيون لبناني هم با جنبش امل ارتباط نداشتند، شايد بتوان گفت بصورن انفرادي و گروهي در صحنه سياسي حضور داشتند، ولي اين حضور پشتوانه عميق مردمي و يا به عبارتي با پشتوانه سياسي و اجتماعي تعيين كننده برخوردار نبودند. چون چارچوب مرزهاي فكري در آن مرحله به جامعه معرفي نشده بود. لذا اين طور نبود كه بتوان گفت جنبش امل رهبري جامعه شيعيان را بر عهده دارد ولي مجموع همه اين ها اين ويژگي را داشت.
برخي افراد و رسانه ها وانمود كرده اند كه سپاه پس از حضور در لبنان فقط به شيعيان كمك كرده است. آيا رسالت سپاه در چارچوب كمك انقلاب اسلامي به همه مستضعفان جهان، واقعاً به شيعيان كمك مي كرده يا با طوايف و جريانات اهل تسنن و مسيحي هم ارتباط برقرار كرديد؟
پس از گذشت يكسال از استقرار سپاه در لبنان و خروج جنبش مقاومت فلسطين از اين كشور، دولت لبنان به رهبري امين جميل رئيس جمهوري وقت با اسرائيل موافقتنامه سازش امضا كرد. امضاي اين قرارداد چه تأثيري بر حضور سپاه در لبنان داشت؟
هنگام فعاليت تان در لبنان چگونه با حاج عماد مغنيه آشنا شديد و ايشان را چگونه انساني يافتيد؟
ايده شكل گيري حزب اللّه با همين نگاه انجام شد. قرار شد كه ما يك تشكل سياسي فراگير ايجاد كنيم كه در برگيرنده همه جريانات و جناح هاي فعال سياسي و مقاومتي شيعي لبنان باشد. باضافه اين كه اين هويت يكپارچه و منسجم قادر باشد كه يك فضاي همكاري را با همه جريانات موجود و فعال در صحنه لبنان را فراهم كند و به گونه اي سامان دهد كه اين همكاري و تعامل منجر به پشتيباني از مقاومت بشود.
بدين ترتيب دايره حضور مقاومت را فراهم كرديم، و تلاش به عمل آورديم كه همه جريانات شيعي و غيرشيعي از مقاومت ذهنيت مشترك داشته باشند. به هر حال حزب اللّه شكل گرفت و بجز جنبش امل همه گروه هاي شيعي به حزب اللّه پيوستند. جنبش امل كه از نظر سنتي خود را متولي امور شيعيان لبنان مي دانست مي خواست رهبري جامعه شيعه را ادامه دهد، ولي برادران سياسي جنبش امل قادر نبودند خواست شيعيان را كه بيشترشان ميل به انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني (ره) داشتند، برآورده سازند. بطور طبيعي ميان حزب اللّه و جنبش امل يك نوع تضاد و تعارض بوجود آمد. تنش هايي هم در برخي مراحل بروز كرد و در برخي مقاطع به درگيري خونين منجر گرديد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 49
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}