براي بچه ها شاهنامه بخوانيم


 

نويسنده:مصطفي رحمان دوست




 
من در کودکي تنها دو جا گريه پدرم را مي ديدم. يکي وقتي داستان امام حسين (ع) و کربلا را مي شنيد يکي هم زماني که شاهنامه مي خواند و به داستان گذر سياوش از آتش يا مرگ سهراب به دست رستم مي رسيد.
ما گمان مي کنيم دوره قصه گويي و شاهنامه خواني براي بچه ها به سر رسيده است. گويي شاهنامه خواني تنها متعلق به بعد از افطار ماه رمضان در قهوه خانه ها بوده و قصه گويي هم کار و وظيفه مادربزرگ ها بوده است آن هم از سر ناچاري. امروزه ما در حد خودمان نمي دانيم که براي بچه ها قصه بگوييم. صدا و سيما هم که اصلا در اين حال و هوا نيست. مسئولان آن فقط قصدشان بر پا نگه داشتن آنتن و گذرندان باري به هر جهت برنامه هاست..
امروزه در دنيا گروه هاي قصه گويي مدرن راه افتاده که از مردم پول مي گيرند و بليت مي فروشند تا مردم بيايند قصه گوش بدهند. ما در هر کاري فکر مي کنيم هر چيزي از فرنگ مي آيد قشنگ و خوب است و بايد از آن تبعيت کنيم، اما چرا در اين کارها نه!
از آخرين کارهاي من کتاب «بازي با انگشت ها»است که به سه زبان انگليسي، فرانسوي و سوئدي ترجمه و منتشر شده است. وقتي از ناشران اين ترجمه ها علت انتخاب اين کتاب را پرسيدم بيشتر بحث شان بر سر اين بود که «خانواده ها بايد براي کودکانشان قصه بگويند و چون داستان هاي اين کتاب کوتاه و ريتميک است، در رفتن از زير بار قصه گويي را براي پدر و مادرها غير ممکن مي کند.»ما دنبال چنين کتاب هايي هستيم که اگر حتي کسي خواست از زير بار قصه گويي در برود، چيز کوچکي دستش داده باشيم تا هم به هدفمان برسيم و هم او کمتر به زحمت بيفتد.
شاهنامه کتاب خوب، قديمي و زيبايي است و بايد بچه ها آن را بفهمند. نکته اين است که هر چند شاهنامه کتابي است که در حيطه بحث هاي دانشمندانه و پژوهشي زمان هاي گذشته حضور داشته اما، کتاب باليني خانواده ها هم بوده است.
روزگاري در مقاله اي نوشته بودم که اگر گردآوري ادبيات عاميانه و به روز کردن آن، آغاز ادبيات کودکان باشد، فردوسي بزرگ در اين کار از همه پيشتر بوده است. استدلالم هم اين بود که آندرسن در آغاز کارش گفته بود که من از ابتدا نمي خواستم براي بچه ها بنويسم. فقط مي خواستم به گونه اي جديد با ادبيات عاميانه برخورد کنم و سبک جديدي از اين ادبيات را به وجود آورم. فردوسي ما هم در واقع همين کار را کرده است.
شاهنامه مي تواند کتاب باليني مردم باشد. بايد نشست و براي بچه ها قصه گفت و شاهنامه خواند. البته آنچه مي گوييم خواننده بايد آن را بفهمد و بر اين اساس است که اين همه بازنويسي و باز آفريني از داستان هاي شاهنامه و کتاب هاي ديگر انجام مي دهيم.
با اين همه، نسبت به 40 سال قبل، وضع ادبيات کودک و مطالعه بهتر شده است.امروزه عناوين چاپ شده براي کودکان در سال به5000 عنوان مي رسد که از اين5000 عنوان، نيمي کتاب هاي کمک درسي و کمک آموزشي هستند و تنها 2500عنوان کتاب غيردرسي داريم. در چهل سال قبل پنج شش نفر نويسنده بودند که در زمينه ادبيات کودک کار مي کردند اما حالا تنها در انجمن نويسندگان کودک و نوجوان 300 عضو داريم با محاسبه تيراژ 3000 نسخه اي براي هر کتاب براي جمعيت 30 ميليوني کودک و نوجوان ايراني، در سال تنها هفت ميليون و نيم نسخه کتاب منتشر مي کنيم و اين واقعاً اندک است. فکر نکنيد که اگر بچه ها را دور خود جمع کنيد و شاهنامه و مثنوي و گلستان برايشان بخوانيد آنها چيزي نمي فهمند، نه اين کار حتما مفيد خواهد بود. نمي دانم در کدام خانه ها شاهنامه و مثنوي و... وجود دارد ولي اميدوارم علاوه بر کتاب مقدس مان، در خانه از اين کتاب ها هم استفاده شود.
منبع:نشريه شهرزاد، شماره14.