حكمت عملی وامدار حكمت نظري


 






 

متن منتشر نشده اي از آيت اللّه عبدالله جوادي آملي
 

متني كه مي خوانيد سخنراني منتشر نشده اي از آيت اللّه عبد الله جوادي آملي است كه در جمع اعضاي كميته علمي و شوراي سياستگذاري همايش سياست متعاليه از منظر حكمت متعاليه ايراد شده است. از پژوهشكده علوم و انديشه سياسي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي قم كه اين متن را در اختيار ما قرار داده است، سپاسگزاريم.

رسالت حوزه
 

بسم اللّه الرحمن الرحيم. شما بزرگواران اگر فقط بكوشيد كه اينگونه همايش هايتان صبغه سياسي يا رنگ حكمت عملي داشته باشد، اين رسالت شكم خواهد بود، آنچه از حوزه متوقع است بار علمي قضيه است و مسائل سياسي كافي نيست، اين مطلب اول. همين همايش ممكن است در شهرهاي ديگر و در جاهاي ديگر ارائه بشود، هم صبغه سياسي داشته باشد و هم رسالت خودش را ايفا كند و سياست متعاليه از منظر حكمت متعاليه همان حكمت عملي را اعلام كند. ولي آنچه از حوزه متوقع است، حتماً بايد بار و صبغه علمي داشته باشد كه اين مي‌شود جزء اهداف.

حكمت عملي وامدار حكمت نظري است.
 

مطلب دوم آن است كه وقتي بار، بار علمي است كه سنگيني را روي دوش حكمت نظري بگذاريم نه حكمت عملي، چون حكمت عملي وامدار حكمت نظري است، حرف‌هاي علمي را كه حكمت نظري مي گويد، حكمت عملي، طرح عملي نشان مي دهد كه ما چگونه اين طرح را ارائه كنيم؛ اما چرا؟ اين چرا را حكمت نظري مي گويد و اگر ما سنگيني اين بحث را به دوش حكمت نظري نيندازيم اين صحنه، صحنه وزين نخواهد بود، اگر چه همواره هم بار سياسي دارد و هم روش.

تجربه، حدس و تواتر در بوته نقد
 

مطلب سوم آن است كه اگر ما اين كفه حكمت نظري را سنگين نكنيم و سنگين نبينيم، دست ما چه در مسأله عملي، چه در علوم طبيعي و چه در علوم رياضي خالي است. الان اين دانشگاه ها به استثناي آن دانشمندان متدينشان يا دانشجويان با ايمانشان به هيچ وجه پايگاه علمي ندارند. اين را خوب دقت كنيد كه بتوانيد از آن دفاع كنيد؛ يعني پايشان به هيچ جا- هيچ يعني سالبه كليه- بند نيست، چرا؟ براي اينكه اينها مبدأ حكيم ثابت نكردند، از كجا اين بيماري هاي جديد درمان دارد، شايد اتفاقا پيش آمده و اتفاقا هم درمان مي‌شود. دو راه ديگر مي ماند، يك راهش راه تجربه است، مي گويند هر چه تجربه كرديد در عالم نقل كن، پاسخش اين است كه شما آن مقدار را كه تجربه نكرده‌ايد، بيش از مقداري است كه تجربه كرده‌ايد.
دو گوشه تجربه لنگ است: نقص اول اين كه تجربه حوزه حجيتش مال خود مجرب است، كسي كه تجربه نكرده برايش حجيت نيست. نقص دوم اينكه قلمرو تجربه براي خود مجرب حجت است، نه بيرون از قلمرو تجربه. قياسي كه مقدماتش تجربي است، مصرف داخلي دارد، يعني خود اين طبيب وقتي تجربه كرده يا آن فيزيكدان تجربه كرده و برايش حجيت دارد؛ بيرون از فضاي تجربه براي غير مجرب چه حجيتي است. اينكه در منطق مي گويند قياس مؤلف از تجربيات و حدسيات و متواترات، مصرف داخلي دارد يعني همين، اگر زيد، چند موردي را تجربه كرد، يا خوش باور بود يا تجربه‌اش درست بود و يك قياس خفي او را همراهي كرد براي او حجت است. كسي كه تجربه نكرد اين مقدمات براي او حجت نيست. دوم اينكه خارج از قلمرو تجربه، حجت ندارد. از كجا آنجا نظم هست؟ شايد بعضي از بيماريها خود به خود خوب بشود، آيا شما همه بيماري ها و همه حوادث را تجربه كرده ايد؟ پس تجربه از دو جهت لنگ است، مي ماند حدس.
مي گويند ما حدس مي زنيم. حدس خالص! ما حدس مي زنيم آن مواردي كه تجربه نشده، مثل موارد تجربه شده است، پس حدسيات هم براي آن حادس حجت است. مثل متواترات در بخش منقولات، خب كسي كه خبر متواتر به او رسيده، برايش حجت و يقين آور است،اگر كسي خبر متواتر برايش مشكل ايجاد مي كند يا به او نرسيده، چه حجيتي دارد؟ اين است كه در منطق، مرحوم بو علي و شيخ اشراق هر دو فتوا داده اند كه قسمت برهان در منطق فريضه است.

علوم متعارفه: سرمايه گفتمان
 

جناب بو علي در شفا و جناب شيخ اشراق در حكمه الاشراق فتوا دادند كه بخش برهان منطق فريضه است، اگر كسي بخواهد متفكر بشود، اينها جزء فرائض فكر و انديشه است. در بخش برهان، هم شيخ اشراق تصريح كرده كه برهان فريضه است و هم مرحوم بو علي. راجع به متواترات، تجربيات و حدسيات هم فرموده‌اند كه مصرف داخلي دارد. خب پس ما چگونه با جهان حرف بزنيم؟ اگر خواستيد گفت و گو و گفتمان جهاني داشته باشيد، بايد جهاني فكر كنيد. تجربه نه، حدسيات نه، برويد به سراغ علوم متعارف، آنجا كه اجتماع نقيضين است، اجتماع ضدين است، اجتماع مثلين است، استحاله دور است، استحالة تسلسل است، ظهور شيء لنفسه است، اينها سرمايه هاي جهاني است، با اينها هم فكر كنيد و هم حرف بزنيد تا حرفتان خريدار داشته باشد. اينجا ديگر حوزه تجربي، متواتر و حدسي نيست، علوم متعارفه يعني علوم متعارفه، يعني هيچ كسي درباره آن حرفي ندارد، پس سرمايه گفتمان شد علوم متعارفه.

حكمت نظري و نظم رياضي وار جهان
 

آنهايي كه خدا و قيامت را اثبات نكرده اند، با چه چيزي نظم جهاني را ثابت مي كنند؟ چرا مي گويند هيچ بيماري بي سبب نيست، هيچ بيماري هم بي سبب درمان نمي‌شود. آسمان بروند حرف همين است، زمين هم بروند حرف همين است؛ «هو الذي في السماء إله و في الارض إله». ولي اگر روي حكمت نظري تكيه كردند، ثابت شد خدا هست؛ خداي هو هويت وحده محض، علم محض، قدرت محض، حيات محض، حكيم محض است، مي توان گفت يك حكيم محض كه كار غير حكيمانه نمي كند، مرحوم صدرالمتألهين در بحث تفسير مي فرمايند نظم عالم نظير نظم ساختمان هاي معماري شده نيست. الان وقتي شما وارد اصفهان شديد و مسجد شيخ لطف اللّه را معماري شده و مهندسي شده مشاهده كرديد، اين در حد معماري منظم است، اگر يك آجرش را از ديوار شرقي اش برداريد و در ديوار غربي بگذاريد و آجر ديوار غربي را در ديوار شرقي بگذاريد، اين ديوار به هم نمي خورد. فرمايش صدرالمتألهين در تفسير اين است كه عالم اين طور نيست، بلكه عالم مثل حلقات سلسله رياضي است كه اگر عدد 8 را از ميان 7 و 9 برداشتيد، دستتان مي ماند، كجا مي خواهيد بگذاريد، جايش فقط همين جا است، اينقدر عالم منظم است، اين طور نيست كه شما بخواهيد جابه جا كنيد، فرموده: «إنا كل شيء خلقناه بقدر» به همين معناست.
مرحوم صدرالمتألهين در شرح اصول كافي فرموده كه طبق روايت، خدا مهندس است، مهندس، معّرب است، اين اندازه مخفف شد، شد اندزه، اندزه تعريف شد، شد هندسه، هندس يهندس مهندس،مهندس در روايات ما آمده، مهندس كه عربي نيست. فرمود «إنا كل شيء خلقناه بقدر»، اين حكمت نظري است. اگر ما چنين نظم رياضي ثابت كرديم، آن وقت پشتوانه ي علمي دارد؛ يعني حكمت عملي كه سياست گوشه‌اي از اين حكمت عملي است. آن وقت انسان با بار علمي حرف مي زند وگرنه مي‌شود حرف آنها و اين ديگر كار حوزه نيست، كار حوزه آن است كه با بار علمي سخن بگويد، به چهار تا مقاله علمي سخن بگويد. تقويت آن به همين است چون معمولاً توده مردم را خواص اداره مي كنند و خواص را اخص رهبري مي كند. هميشه همين است. اگر يك بار عميق علمي از حوزه منتقل مي شود، قبل از اينكه ديگران بفهمند و بيايند، بيگانه‌ها تجربه كرده اند، بالاخره آن سرزمين، سرزمين ارسطو افلاطون است، اگر كافرند توانستند از ماركس و انگليس تبعيت كنند كه ميلياردها انسان را به دور خودشان كشانده اند، اگر هم موحدند همچنين، به اين صورت نيست كه بگوييم او چيزي نمي فهمد، خيلي از كتب علمي اينجا منتشر شده كه قبل از اينكه ديگران بفهمند، آنها فهميده اند.
اينجا از حوزه كار عملي توقع است، خب حالا اگر خدا ثابت نشود، پايگاه علمي فيزيك چيست؟ علوم طبيعي به طور مطلق، همه اش يا با تجربه هست يا با حدس كه همان اشكالات را دارند، نقلي هم نيست كه با تواتر حل بشود، اما وقتي حكمت نظري تأمين و ثابت شد خدايي هست  و جهان را بر اساس رياضي اداره مي‌كند؛ «إنا كل شيء خلقناه بقدر»، هر جا بيمار شديم، يقين داريم، مثل يقين رياضي كه عللي دارد و يقين داريم يك عواملي براي درمانش هست يا بايد باشد. با «شايد» حركت نمي‌كنيم با «بايد» حركت مي‌كنيم؛ در سياست هم همين طور است. در عالم چيزي وجود ندارد كه علت نداشته باشد.

هر چه هست فاعل و غايت است
 

آنها نظم علّي را قبول دارند ولي وقتي بشكافي علت‌هاي صوري و مادي را مي پذيرند، ‌نه علت فاعلي را. مي گويند طبيعت اين كار را كرد، اين طور شد، اين طور مي‌شود، خب چه كسي اين كار را كرد؟ آن مبدأ فاعلي حكيم چه كسي است؟ اينها درست است كه به نظم علّي بر مي گردند ولي وقتي حكمت نظري را شما پشتوانه قرار بدهيد، مي گويد اين علت مادي و صوري در يك قلمرو كارآمد و كارآرايي دارد، يك قدري كه بالاتر رفتيم و شد سياست متعاليه اصلا به ماده و صورت كاري ندارد، هر چه هست فاعل و غايت است. ما موجودي داريم كه نه ماده دارد و نه صورت، نه علت مادي و نه علت صوري. آنچه عنصر محوري نظام عليت است، علت فاعلي و علت غايي است، نه علت مادي و نه صوري، مگر مجردات، در فرشته‌ها، عرش، كرسي، لوح و قلم، اسماء حسني، علت مادي و صوري است يا هر چه هست علت فاعلي يا غايي است؟ ما در نظام علّي، اگر احياناً به ماده و صورت احترام بگذاريم براي گير داخلي ماست وگرنه ما هيچ سندي نداريم كه در محور عليت، الا و لابد ماده دخيل است، الا و لابد صورت دخيل است؟ نه! در مدار عليت، فاعل و غايت دخيل در حد ختام است. مگر ما در كليات و انديشه‌ها علل مادي و صوري داريم؟ بنابراين درست است كه اين همايش، همايش سياست است و سياست جزء حكمت متعاليه است، اما تا پشتوانه علمي نداشته باشد، بار علمي ندارد و رسالتش از قم ساخته نيست. در بخش پاياني عرضم اين بيان لطيف را از سيدنا الاستاد مرحوم علامه نقل مي كنم. خداي سبحان به رسول اللّه مي گويد كه به اهل كتاب بگو «يا أهل الكتاب لستم علي شيء حتي تقيموا التوراهًْ و الانجيل»؛ اين آيه را بسياري از مفسران اين طور معني كرده اند كه اگر تورات و انجيل را قبول كرديد، مي شويد علي شيء و الا لستم علي شيء و ارزشي نداريد. ايشان در تعبير لطيفش مي فرمايد خير، آيه اين مطلب را مي گويد كه: لستم علي شيء؛ شما پايگاه نداريد، شما چه پايه‌اي داريد؟ شما كه نايستاده ايد، روي هوا معلق هستيد، لستم علي پايگاه عميق و مستقل علمي تا بتوانيد تورات و انجيل را به پا داريد. بنابراين اين همايش‌ها وقتي مي توانند علي شيء باشند كه پايگاه علمي داشته باشد، اگر چنانچه حكمت نظري را انشاءاللّه و لو اصولش، چند اصل را كه مي تواند عناصر محوري اش را روي دست نگه دارد و اين به صورت مقاله، كتاب يا اصول كليه بيايد، بيابيد و مطرح كنيد، آن وقت روي اين بستر شما مي توانيد سياست متعاليه را بر حكمت متعاليه بار كنيد و الا بار علمي ندارد.

دانشگاه اسلامي
 

اينكه گفته مي شود دانشگاه‌ها بايد اسلامي باشند، براي اين است كه دانش وقتي علمي است كه اسلامي باشد، اگر مبدأ نباشد، ما به هيچ وجه تكيه گاه علمي نخواهيم داشت. شايد اين اتفاقات افتاده، شايد هم اين اتفاقات نيفتاده، شايد خود به خود هم از بين برود. جلوي اين «شايد» را آن «برهان» مي گيرد. مي گويد نه! «شايد» دو ضربدر دو بشود پنج، يا سه، نمي شود. دو، ضربدر دو، مي شود چهار و لا غير. ما به يك مبدأيي را ثابت كرديم كه او مهندس كل است.

ممكن است، ممكن الوجود ابدي باشد
 

اگر سؤال بكنند كه روايت ما قبل از آدم، آدم بود تا هزار آدم، تحليلش چيست؟ الان ما مي گوييم آن هزارمين عالم و آدم كه ميلياردها سال هم از آن مي گذرد، مسائلش همين است، چه كسي چنين حرفي دارد؟ در جهان نسبت به گذشته مشكل دارند، نسبت به آينده و ابديت كسي اشكال ندارد و اگر نبود اصرار كتاب و سنت كه بهشت ابدي است، خيلي‌ها باور نمي كردند كه يك موجود ممكن، ابدي باشد، چون آن وقت مي پرسيدند پس با خدا چه فرقي دارند؟ نمي دانند ابدي يا بالعرض است، يا بالذات. اگر نبود اصرار كتاب و سنت كه بهشت ابدي است كه آن هم مثل ازليت فيض امكانش هست، خيلي ها درك نمي كردند كه چگونه امكان دارد يك ممكن الوجود، ابدي باشد؛ در حالي كه اگر هم اكنون او يك رديف بالا بيايد و سياست متعاليه داشته باشد و بعضي از قضاياي حقيقي را درك كند و بعضي از كليات را درك كند، هم اكنون ابدي است.
اينكه صدرالمتألهين مي گويد كه خيلي ها كلي نمي فهمند، بلكه خيال منتشر را مي فهمند كه ما بارها از مرحوم علامه سؤال كرديم كه آيا شما كلي را درك مي كنيد؟ مي فرمودند تا حدودي. انسان بايد از نبش تاريخ بالا بيايد به كلي بپردازد، اگر از نبش زمان و زمين بالا نيامد، كلي نمي فهمد، وقتي مي آيد بالا كه كلي را بفهمد، وقتي كلي مي فهمد كه بيايد بالا. خب اين است معنايش. اگر شما همچنين پشتوانه اي داشته باشيد بار علمي است.
الان اينها با تجربه زندگي مي كنند، خب مواردي را كه تجربه نكرده ايد چه؟ اگر بگوييد يك مبدأ حكيم است كه رياضي وار كار مي كند، به هر حادثه اي برسيد يقين داريد كه علت دارد. در بيان نوراني حضرت امير در نهج البلاغه و در بيان نوراني حضرت امام رضا(ع) در توحيد صدوق با يك عبارت آمده كه كل قائم في سواه معلول؛ هر چيزي كه هستي اوعين ذات او نيست؛ يعني هويت محضه نيست علت دارد. همين را حكمت متعاليه تبيين مي كند. بنابر اين يكي از راه هايي كه بالاخره كار حوزه بايد باشد؛ يعني شما اين كفه حكمت نظري را فراموش نكنيد، گر چه كار شما، همايش شما، برنامه شما، حكمت علمي است. اما ارج و ارزش حكمت عملي مادامي است كه يك تكيه گاهي داشته باشد.

موسيقي؛ زبان جهان
 

آن سخن صدرالمتألهين در فلسفه و تفسير بود، حرف ابوريحان بيروني كه معاصر بوعلي است و بوعلي هم براي او خيلي حرمت قائل است، اين است كه مي گويد عالم آن قدر منظم است كه اگر حرف در بيايند مي شود موسيقي؛ يعني اين قدر منظم است. موسيقي هم مستحضريد كه جزء فنون زير مجموعه رياضي است كه چقدر آهنگ باشد، چقدر هارموني باشد؛ هيئت و نجوم و هندسه، زير مجموعه ي رياضيات است. اگر انشاءاللّه سياست هم كه حكمت عملي است، زير بار سنگين حكمت نظري محفوظ بماند، نتيجه ي شما بيش از گذشته خواهد بود. در پايان هم مقدم شما را گرامي مي دارم و از خداوند سبحان مسئلت دارم كه شما را بيش از پيش موفق كند. اين روزها نياز مسلمان‌ها دعاست. خدا را به اسماي حسنايش قسم مي دهيم كه اهل غزه و مسلمانان فلسطين را با غيرت و قدرت و عظمت خودش از هر خطري برهاند و استكبار جهاني و صهيونيزم را مغضوب و منفور بفرمايد. نظام ما، رهبر ما، دولت و ملت و مملكت ما، حوزه‌هاي ما، مراجع و دانشگاه هاي ما و اين عزيزان را مشمول ادعيه ذاكيه حضرت ولي عصر(عج) قرار بدهد. ارواح مؤمنان، معلمان، ذوي الحقوق ما، شهدا را مشمول رحمت خاص خود قرار دهد. به شما هم شرح صدر بيش از گذشته عطا بفرمايد، غفراللّه لنا و لكم. والسلام عليكم و رحمه اللّه و بركاته.
منبع:خردنامه همشهري- ش50