به سوي زبان معيار


 

نويسنده: احمد شهدادي




 

آسيب شناسي زبان تأليفات ديني
 

در مقاله اي كه پيش رو داريد، نويسنده كوشيده است تا با تكيه بر بررسي هاي زبان شناسانه، آسيب ها و كمبودهاي آثار و تاليفات ديني را در جامعه امروز واكاوي كند. مطمئنا حجم قابل توجهي از تاليفات ديني، به مخاطبان كتاب در جامعه ما عرضه مي شود. فارغ از كتب مرجع و عموما ارزشمندي كه با تحقيقات و به قلم محققان و علماي حوزه نوشته مي شوند، گروهي ديگر از كتاب ها نيز در دسترس مخاطبان و خوانندگان قرار مي گيرد كه در حوزه مسائل ديني به تحرير در آمده اند، نويسنده مقاله اي كه پيش رو داريد، كوشيده است دسته اخير از آثار ديني را به واسطه بهره هاي زباني و ادبي نقد و بررسي كند. زباني كه براي آثار ديني انتخاب مي شود، مطمئنا بر جذابيت و نفوذ آراي ديني در ميان مخاطبان كمك مي رساند. از اين رو، نقد زبان شناسانه آثاري كه از سوي نويسندگاني غير از علما و محققان حوزوي تهيه شده است، مي تواند محل اعتناي محققان و منتقدان قرار گيرد.

اهميت زبان
 

فكر محصول زبان بشري است. هر جا انديشه اي توليد مي شود، زباني ويژه مي خواهد و مي يابد. همواره صورت با سيرت و محتوا با شكل درهم مي تنند و به يك كل متداخل بدل مي شوند و يك ساختار را مي سازند. از راه بررسي زباني مي توان به بررسي ساير ابعاد يك فكر و انديشه نيز رسيد. البته ياد گيري زبان نيز امري انعكاسي و بر آمده از رابطه با محيط است. زبان بخشي از شاكله شناخت آدمي است. در زبان شناسي گزاره اي وجود دارد كه اكنون به ضرب المثل بدل شده است: «Language is reflex».
مكتوبات و تأليفات دين ارجمند و مهم اند و ماحصل گفتمان ديني جامعه به شمار مي آيند. اين مكتوبات نشان مي دهند كه هر اجتماع در چه وضعي از اوضاع ديني و مذهبي و اعتقادي به سر مي برد، چه گرايش هايي دارد، چگونه به اقناع ديني مي رسد؛ پرسش هاي اساسي او درباره دين چگونه اند و چگونه پاسخ داده مي شوند.

برخي نقدهاي آسيب شناسانه
 

پيش از هر چيز بايد به انواع ممكن آسيب شناسي متون و تأليفات ديني اشاره كرد. اين متون را مي توان از لحاظ محتوايي، شكلي، ادبي، سبك شناسي، روش شناسي و مانند آن آسيب شناسي كرد. اما آنچه اهميت بيشتر دارد دو چيز است: محتوا و زبان. مكتوبات ديني گاه در مضمون و درون مايه ناسره و ناكار آمدند. راز ناكار آمدي اين تأليفات چيست؟ در اينجا به برخي از اين دلايل اشاره مي شود:
1- پاره اي از تأليفات ديني اصالت ندارند؛ يعني خودبينانه نيستند و تقليدي اند.
2- برخي از تأليفات ديني، مبتني بر نيازهاي روز نيستند؛ مثلا بحث معنويت و دين شناسي به دفاع متكلمانه، كهن و نادرست از دين بدل مي شود. حوزه هاي فراموش شده در امر تربيت و اخلاق ديني بسيارند اما گاه مد جاي نياز را مي گيرد و بازار الگوي پژوهش و نشر ديني مي شود.
3- برخي از اين تأليفات با هيچ گفتماني ديالوگ برقرار نمي كنند و تك صدايي اند. نويسنده و پژوهشگر خودسرانه به اين نتيجه مي رسد كه بايد در موضوعي خاص كتاب يا مقاله بنويسد. سپس نمايشگاه نشر آن را نيز مي يابد. اين درست به سخن گفتن در تنهايي مي ماند. اين تأليفات به گفتمان هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، خانوادگي، روان شناختي، جامعه شناختي اهميت نمي دهند و از آنها غافلند؛ مثلا وقتي تب فكري جوانان جامعه برآمده از عطش به مسائل و نگره هاي عرفاني است، نويسنده ما درباره «جن» كتاب مي نويسد.
4- معيارها و انتخاب ها در اين گونه تأليفات بسيار شخصي و فردي اند از هيچ مبناي عقل جمعي پيروي نمي كنند؛ يعني مسائل فني، آگاهي هاي روز، ساختار، نثر، ويرايش، حروفچيني، عنوان گذاري، طراحي جلد، صفحه پردازي و بسياري مسائل ديگر، همه به گونه فردي حل مي شوند و به هيچ مبنايي تكيه و توجه ندارند. نويسنده بايد اثر خود را براي و به قصد ارائه به خواننده بنويسد، نه براي خود و ارضاي خود.
كار نگارش و چاپ كتاب و مقاله استانداردها، حد و مرزها و مبناهايي دارد كه در جامعه علمي و حوزه هاي كتاب پژوهي ما پذيرفته شده اند. گاهي برخي تأليفات ديني بر روش شناسي درست استوار نيستند و از اين استانداردها كمترند.

آسيب شناسي زبان ديني معاصر
 

در آغاز بايد تأليفات ديني را توصيف كرد: ايرادهاي آن را شناخت، طبقه بندي كرد، راه حل و درمان آن را نيز يافت. اين توصيف و تحليل در سه حوزه بايد صورت گيرد:
1- فني: رسم خط، املاي فارسي، نشانه گذاري، پاراگراف بندي، صفحه بندي، عناوين و تيترها، غلط هاي تايپي و.... .
2- زباني: فعل و فاعل، مجهول و معلوم، حروف ربط، حروف اضافه، جا به جايي فعل و فاعل و مفعول، صفت و موصوف، مضاف و مضاف اليه، فعل مركب و بسيط، حذف، زمان و... .
3- بلاغي: حذف، حشو، ترادف، دراز نويسي و... .

زبان معيار
 

زبان تأليفات ديني آنجا كه لازم است، زبان معيار نيست. زبان معيار داراي اسلوب و فاخر به فهم زودتر و دقيق تر كمك مي كند. زبان معيار، زبان دانش آموختگان جامعه است. همچنين ابزار ارتباطي فرهنگ متكثر است و ثاقت و اعتبار وحدت بخش دارد.
منابع و مآخذ زبان معيار عبارتند از: متون كهن زبان فارسي؛ مراجع علمي مانند فرهنگستان زبان و ادب فارسي؛ زبان نويسندگان و متفكران جامعه.
عوامل انحراف از زبان معيار عبارتند از: عناصر زباني متروك و مهجور، فارسي گرايي مفرط، عربي گرايي مفرط، زبان عاميانه، گرته برداري از زبان بيگانه، زبان محلي و بومي، زبان ادبيات محض و... .
زبان معيار نيز چند گونه دارد: علمي، آموزشي، رسانه اي، كودكانه، اداري و... .
ملاحظات فرهنگي، ارتباطي، روانشناختي و كاربردي در زبان وجود دارند. توجه به فرهنگ زبان، توجه به جنبه هاي ارتباطي زبان در سويه هاي تبليغي آن، از نكات مهم در ساختار زبان تبليغ ديني است. زبان تبليغ، زبان ارتباط دو سويه است يا بايد از قواعد حاكم بر زبان روز تبعيت كند يا قاعده خاص خود را بيافريند.

چند آسيب بنيادين
 

1- پخته خواري و آماده خواري: برخي از نويسندگان كتاب ها و مقالات ديني در پي رسيدن به باز دهي زود هنگام و شتاب زدگي در عرضه، از مطالب ديگران به نام و كام خود استفاده مي كنند. استفاده از محتوا و نيز شكل زباني مطالب ديگران موجب مي شود كه خلاقيت فردي از ميان برود و تقليد جاي تحقيق را بگيرد. در نتيجه اين گونه مكتوبات اثري بر خواننده نمي نهند و در فضاي شلوغ فكري معاصر گم مي شوند.
2- كليشه سازي: نويسندگان ما گاه به كليشه مبتلا مي شوند. اين كليشه ها دو نوع اند: كليشه هاي زباني و كليشه هاي فكري. الگوي اساسي كليشه يعني تكرار آنچه پيش تر نيز وجود داشته است. كليشه هاي فكري شامل كليشه هاي جامعه شناختي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و مانند آن مي شوند. كليشه هاي زباني هر گونه تقليد زباني و خلق نكردن زبان مناسب يا پرهيز از كاربرد زبان معيار است.
3- زبان تاريك: براي تبليغ و عرضه مفاهيم ديني و ايماني، زباني شفاف و روشن، گيرا و جذاب لازم است. زبان تكراري، مبهم، تقليدي، سست يا زشت. فضاي زباني تاريك و تيره اي فراهم مي كند كه به گريز مخاطب مي انجامد. يك نكته انكار نكردني است و آن اينكه فكر روشن، زبان روشن توليد مي كند و زبان روشن، فكر روشن به بار مي آورد.
4- نقايص ارجاعي: برخي تأليفات ديني هم در فكر و هم در زبان به ارجاع كم بسنده مي كنند. در فكر به هيچ گفتمان يا انديشه يا نياز و بحث جدي بيروني ارجاع نمي دهند. در زبان نيز ساكت اند و به هيچ سبك يا نويسنده يا شاعر و گونه ادبي ارجاع نمي دهند. ارجاع زباني با تقليد متفاوت است. ارجاع زباني يعني مثلا بوي زبان حافظ و سعدي و مولانا يا رنگ زبان آل احمد و شهيدي در نوشته ها ديده و يافته شود. اين يكسره امري متفاوت با تقليد است. تعلق خاطر به نثرها و سبك ها و زبان هاي گوناگون و آشنايي با آنها مي تواند زيبايي هايي را در نثر و زبان نويسنده باز توليد كند. حتي عيب نيست كه وقتي نمي توانيم سبكي بيافرينيم، از برخي سبك ها يا آميزه اي از آنها استفاده كنيم.
5- زاويه توجه: نوشته هاي مختلف به سبب اثر گذاري و نيز مخاطب و موضوع، سبك هاي مختلف دارند. لحاظ سبك و توجه به زواياي مختلف موضوع و زبان در هر اثر مكتوب اهميت ويژه دارد. بي اعتنايي به اين مهم كتاب يا مقاله را بي ارج مي كند و از اهميت و جديت آن مي كاهد. نويسنده كتاب يا مقاله ديني بايد بداند از كدام زاويه و جهت به موضوع بنگرد. آيا ابعاد اخلاقي آن مهم است؟ ابعاد اجتماعي يا تربيتي آن؟ زواياي عرفاني، انسان شناختي يا روان شناختي آن؟ همچنين از زبان خاص اين موضوع و عناصر مرتبط به آن بهره برد. زباني كه براي مخاطبي مانند زنان خانه دار به كار مي رود، بايد كاملا با زباني كه براي مخاطبان جوان دانشگاهي به كار مي رود متفاوت باشد.
6- بي اعتنايي به دقت زبان: شلختگي در نثر، سستي و به هم ريختگي آن، يكي ديگر از آفت هاي زباني تأليفات ديني است. اين آفت نيز مانند بسياري ديگر از اين آفت ها از قلمرو و تبليغ نوشتار سرايت يافته است. كسي كه سخن مي گويد معمولا دقت زباني را فداي دقت محتوايي مي كند اما در نوشتار فرصت هر گونه دقت زباني ممكن است و كم توجهي به آن مخاطب را زده مي كند و اثر را آسيب پذير مي سازد. انتخاب كلمات، چينش جملات، پيوستگي بندها، ظرافت و لطافت تعبيرها و تركيب ها و مواردي از اين دست در نوشتار ديني لازم است. متأسفانه برخي از تأليفات از چنين دقت هايي بي بهره اند.
7- عناصر زباني مهجور يا كهنه گرايي: زبان در تغيير و تحول است و مانند موجود زنده ارگانيسم زنده دارد. اين است كه گاه در گذر عصرها و سده ها و حتي دهه ها زبان تطور مي پذيرد و دگرگون مي شود. بنابراين، نويسندگان بايد توجه كنند كه از عناصر زباني كهن، از شكل افتاده، مهجور و فراموش شده استفاده نكنند. آفت كهنه گرايي به ويژه در ادبيات و مكتوبات ديني وجود دارد و راه را بر به روز بودن و نيز برقراري ارتباط سريع با مخاطب مي بندد.
8-عادت هاي زباني صنفي: جامعه شناسي و روان شناسي ويژه اي بر عناصر ذهني و رفتاري دلمشغولان حوزه دين و دين شناسي سيطره دارد. در بعد زبان، برخي از اصطلاحات، تعبيرات، تركيبات، مثال ها و نيز تكيه كلام ها انحصاري و متمايز است. زياده روي در كاربرد اين گونه از وجوه صنفي زبان، به نثر و زبان تأليفات ديني رنگ صنفي مي بخشد و آن را از دسترس ذهن و زبان ديگر گروه هاي اجتماعي و مخاطبان متنوع دور مي كند. آسيب مهم ديگر در نوشتارهاي ديني همين امر است كه بايد به آن توجه شود.
9- بي توجهي به زيبايي شناسي زبان: زبان هم عناصر سازنده معنا دارد و هم عناصر شكل دهنده زيبايي. زيبايي زباني پا به عرصه ادبيات مي گذارد. يعني هم آن را مي سازد و هم از آن مايه مي گيرد. گاه در برخي نثرها و زبان ها مانند زبان علمي و تجربي، زبان اداري يا گونه هايي از اين دست، زيبايي شناسي زبان در سادگي و فهم پذيري آن جلوه مي كند. زبان معيار نيز به همين حد از زيبايي بسنده مي كند اما گاهي زبان تبليغ ديني نيازمند اثر گذاري معنوي و روحي و اخلاقي است و از اين رو نيازمند گونه اي ادبيات گرايي يا زيبايي شناسي زبان پيچيده تر و غليظ تر است. در برخي از تأليفات ديني فقدان چنين عنصري آشكارا ديده مي شود. در اين قبيل موارد، آگاهي نويسنده از منابع ادبيات فارسي و چشمه هاي جوشان آن و نيز كاربرد اين عطر و بوي زباني و ادبي در نوشته هاي بايسته است. زيبايي شناسي زباني در سطوح مختلف و موضوعات گوناگون و براي مخاطبان متنوع كاملا متفاوت است و كاربرد آن نيازمند دقت و آگاهي.
10- نداشتن الگوي زباني: كميت مطالعه متون متفاوت در ميان بيشتر نويسندگان متون ديني چشمگير و متنوع نيست. از اين رو بيشتر آنان سبك ها را نمي شناسند و به گونه اي خود جوش متوني را مي نويسند كه به شكل و شمايل آن عادت كرده اند. اين عادت هاي زباني معمولا در جريان مطالعه عميق و پر دامنه تصحيح نمي شوند و در همان حد آغازين خود مي مانند. به اين دليل، نويسنده ما از تنوع ها، رنگ ها سياق ها بي خبر است و نمي تواند الگوي زباني درستي براي خود انتخاب كند. الگوي او همان زبان نوشتاري طبيعي است كه به مثابه زبان مادري خود و در كلاس هاي انشا و نگارش آموخته است.
11- عوام گرايي: در برخي تأليفات ديني، توجه به سليقه زباني عامه مردم اهميت بنيادين مي يابد. مراد از اين «عامه مردم» هم طبقه بي سواد يا كم سواد و كتاب نخوان جامعه است. براي كتاب ديني آفت و آسيب است كه از سليقه اين طبقه پيروي كند و به خاطر خوشايند آنان زبان معيار را فراموش كند و از اصول درست زباني و نوشتاري منحرف شود. همه فهمي متن منوط به عوام گرايي و سطحي شدن آن نيست. زبان هر نوشته ديني بايد معيار يا فوق معيار باشد. زبان زير معيار به كار كتاب و متن ديني نمي آيد و غرض نگارش آن را نقض مي كند.
12- تكلف: زبان متكلمانه مخاطب را مي رماند و گرفتار پيچيدگي فهم مي كند. به همين سبب هر نوشته تكلف آميز با اقبال خوانندگان مواجه مي شود. آفت برخي از تأليفات ديني همين تكلف است. در برابر تكلف سادگي قرار دارد كه نوعي آرامش و رهايي ذهني به خواننده مي دهد و فرايند خواندن را براي او دلپذير و لذت بخش مي كند. تكلف در جمله بندي، لغت، اصطلاح، شيوه بيان و افهام موضوع و مواردي از اين دست به ويژه در مكتوبات ديني نا مقبول و نا مطلوب است.
13- اختصار مخل، اطاله ممل: برخي از تأليفات ديني به اين آسيب و آفت دچارند. اين هر دو نيز دو روي يك سكه اند. هم اختصار و گزيده گويي مفرط به متن آسيب مي رساند و هم پر گويي خسته كننده، آن را ويران مي كند. سخن نويسنده بايد به قدر نياز و حوصله خواننده و متناسب با سطح درك او باشد. گاهي برخي از نويسندگان مطالب كم اهميت را با توضيحات كلافه كننده تكرار مي كنند كه به خواننده احساس كودني دست مي دهد. گاهي نيز برخي از مفاهيم مهم به شكلي موجز و خلاصه و ابتر مطرح مي شوند. تأليف ديني از اين دو آفت ضرر بسيار مي بيند.
14- تكيه كلام: تكيه كلام در سخن گفتن امري معمول است. هر چند براي سخنراني حرفه اي و دانشوري سخنور نقص به شمار مي آيد اما در نوشتار ضرر و قبح چنين خصلتي بيشتر است. برخي از نويسندگان كتاب هاي ديني تركيبات و تعبيراتي ديني و حوزوي يا عربي و مانند آن را تكيه كلام خود مي كنند و اين خواننده را خسته و دل مرده مي كند. كلمات يك متن بايد تكرار نشوند و تا حد ممكن تنوع داشته باشند. نشانگرهاي ساختاري مانند در هر حال، آري،
از اين رو، بنابراين، بدين سان و مواردي از اين دست جزو تكيه كلام هاي تكرار شونده به شمار مي روند كه نويسنده بايد همواره براي آنان جايگزين هاي مناسب داشته باشد يا به عبارت بهتر آنها را به شكلي خسته كننده و تكراري به كار نبرد.
15- تكرار: اصل تكرار بيش از اندازه نيز آسيب ديگر برخي كتاب هاست. گاه نويسنده مطلب را در چند جاي كتاب تكرار مي كند. در هر بار نيز آن را به چند صورت شبيه به هم و تنها با الفاظي جا به جا شده بيان مي كند. كار اين تكرار نيز گاه به پانوشت و پي نوشت مي كشد. نويسنده بايد از تكرار اعصاب خرد كن و احمق پرورانه بپرهيزد و خواننده را باهوش تر و با كفايت تر از خود بپندارد. تكرار همواره بايد فلسفه و دليلي داشته باشد و گرنه عيب و آفت است.
16- اصالت ترادف: برخي از نويسندگان براي پر كردن صفحه و اضافه كردن به حجم كتاب و مقاله، مدام از كلمات مترادف و معطوف استفاده مي كنند. چنين كاري در برخي خطبه ها و منبرهاي ديني نيز ديده مي شود اما در نوشتار خسته كننده و پرزبان تر است. عطف كلمات به يكديگر و كاربرد واژه هاي مترادف به شكلي بي منطق نادرست است و تنها كاغذ سياه مي كند. به جاي اين كار بايد در پي افزودن به بار معنايي و محتوايي نوشته بود.
17- ابهام: برخي نويسندگان عادت دارند مطالب روشن و آسان را توضيح دهند و از خبر تبيين مفاهيم سخت و پرسش خيز و چالش برانگيز مي گذرند. اين كار در تأليفات ديني به ويژه نادرست و زيان بار است. نويسنده بايد خود را به جاي خواننده فرض كند و از پرسش هاي احتمالي با خبر باشد و آنها را نيز پاسخ دهد. همچنين در ساخت زباني نيز متن بايد آشكاري و روشني داشته باشد. واژه هاي مبهم و چند پهلو، جملات پيچيده و ابهام آور و روش نادرست القاي مطالب مي تواند از دقت و وضوح مفهوم بكاهد و به همين مقدار خواننده را به زحمت بيندازد. هر مطلب و اصطلاحي بايد به زبان روز و رسا باز گفته شود و خواننده را نترساند.
18- نشانه گذاري نادرست: نشانه گذاري يكي از فروع مباحث و عناصر شكلي در هر متن است اما چون رعايت درست و بجاي آن در فهم متن اهميت دارد، آن را مهم مي شماريم و بي اعتنايي به آن را آفت و آسيب متن به حساب مي آوريم. گاهي كاربرد بي حساب و كتاب نشانه ها در متن به جاي گره گشايي گره‌افزا مي شود و كار را بر خواننده مشكل مي كند. نشانه ها علامت سواد يا دقت يا مواردي از اين دست نيستند، بلكه تنها بايد براي آسان سازي فهم خواننده به كار روند. كاربرد درست نقطه گذاري متن را سهل تر مي كند و تند خواني و آسان خواني را براي خواننده ممكن مي سازد. در هر جمله دستوري به بيش از يكي دو نشانه نياز نيست. كاربرد نشانه ها بيش از اين مقدار نادرست و آسيب رسان است.

نكته
 

در كار آسيب شناسي زبان متون ديني چند كار لازم و بر جاي مانده وجود دارد:
بررسي و مقايسه زبان مكتوبات ديني از گذشته تا امروز و شناسايي دوره هاي مختلف زباني در حوزه تأليفات ديني از آن جمله است. بررسي زبان تأليفات ديني و مقايسه آن با ديگر گونه هاي زباني نيز امري مهم است؛ آيا يك كتاب يا مقاله روان شناختي همان زباني را بايد داشته باشد و دارد كه يك كتاب و مقاله ديني و تربيت ديني؟ همچنين بررسي انواع زباني در تأليفات ديني نيز كاري بايسته است: آيا تأليفات ديني بايد زبان هاي متعدد و متفاوت داشته باشند؟ كدام عناصر شاخص هاي اين تفاوت اند: مخاطبان؟ موضوع؟ روش؟

تذكار
 

هر گونه مهارت فرهنگي به بهينه سازي نثر و زبان تأليفات ديني كمك مي كند. اگر كتاب بيشتري بخوانيم، روزنامه بخريم و بخوانيم، زبان دومي را بهتر و عميق تر بياموزيم، با هنري آشنا شويم و خلاصه مهارت هاي ذهني و فرهنگي خود را تقويت كنيم، بي ترديد به زبان روشن تر و فكر مفيدتر دست مي يابيم. زبان روشن و ساده و پر محتوا محصول چنين فرايندي است. نويسنده متن هاي ديني در هر سطح و مرتبه بايد به اين نكته دقت كند و آن را مدام پيش چشم داشته باشد.
منبع: خردنامه همشهري- ش50