در وصف استاد


 






 

گفتگو با دكتر ولي شاهي، دانش آموز و همكار شهيد پاك نژاد
 

درآمد
 

جزئيات دوره هاي مهم زندگي دكتر پاك نژاد، تمام مطلبي است كه در اين مصاحبه خواهيد خواند. دكتر ولي شاهي، اگر چه مثل بسياري از هم دوره هاي پزشك شهيد شاخص يزد، ابتدا دانش آموز او بوده و بعد به يك همكار تبديل شده است،‌اما تفاوتهاي زيادي با ديگران دارد، چرا كه او نه تنها در تأمين اجتماعي و بيمارستانهاي يزد، شانه به شانه دكتر كار مي كرده است، بلكه با شهيد پاك نژاد در كلاسهاي تفسير قرآن و مبارزه با بهائيت هم حضور داشته و با زندگي چند بعدي دكتر آشنا شده است، پس گفتگوي ما با او را از دست ندهيد.

آشنايي شما با دكتر پاك نژاد چگونه شكل گرفت؟
 

حدود سال 1330 بود كه من در سال سوم دبيرستان درس مي خواندم و چند جلسه افتخار شاگردي دكتر پاك نژاد را در كلاس تعليمات ديني پيدا كردم. اما در همان سال، ايشان در كنكور پزشكي دانشگاه مشهد قبول شدند و رابطه شاگرد و استادي ما تمام شد. بعدها كه دكتر از مشهد به تهران منتقل شدند، من هم دانشجوي دانشكده پزشكي مشهد بودم وگاهي براي ديدنشان به تهران مي رفتم از طرف ديگر، از آنجا كه هم پدرم با پدر دكتر دوست بود و هم برادر كوچكم در ساختماني كه دكتر سيدرضا و دكتر سيدعباس منزل داشتند، يك طبقه را اجاره كرده بود،‌ بيشتر دكتر را مي ديدم، ولي دوستي و همكاري نزديك ما از سال 1345، كه من به يزدآمدم، شروع شد. از آن سال گروهي به نام گروه فرهنگي علوي، تحت سرپرستي شهيد صدوقي دريزد افتتاح شده بود و تنها يك دبيرستان پسرانه به نام دبيرستان رسوليان داشت كه من هم عضو هيات مؤسس آنجا بودم. دو سال بعد به كمك دكتر پاك نژاد آقاي شمس الدين خرمي، سيد احمد اخوان دستمالچي و مرحوم دكتر رمضان خاني در چند جلسه اساس نامه اين گروه را تنظيم كرديم وبه ثبت رسانديم. علاوه بر گروه فرهنگي علوي يزد، در جلسات تفسيري هم كه عصرهاي جمعه برگزار مي شد، شهيد پاك نژاد را مي ديدم. البته اين جلسات ابتدا در مطب دكتر مدتي در منزل بنده و بعدها در منزل مرحوم رمضان خاني تشكيل مي شد. اما از سال 1349 دو جلسه ديگر هم به اين جلسات اضافه شد، يكي جلسات مؤسسه پزشكي خيريه حضرت سيدالشهدا بود كه آن هم تحت نظارت آيت الله شهيد صدوقي فعاليت مي کرد و ديگري جلساتي بود كه بعد از تأسيس صندوق قرض الحسنه ولي عصر در يزد تشكيل شد.
در خصوص اين صندوق بايد بگويم كه هيأت مؤسس آن چهل نفر بودند كه هركدام مبلغ پانصد تومان يا پنج هزار ريال سرمايه گذاري كردند. اگر چه دارايي اوليه صندوق بيست هزارتومان بود ولي استقبال مردم متدين يزد از همان سالهاي اول باعث شد تا مشكل بسياري از مردم توسط اين صندوق برطرف شود. اساساً اين صندوق به همت شهيد صدوقي افتتاح شد، يادم است در آن زمان سيدي در يزد بود كه هزار تومان ازيك رباخوار گرفته و بعد از چند سال با اينكه اصل پول را داده بود، هشت هزارتومان ربا را نتوانسته بود بپردازد وآن رباخوار مي خواست منزل آن سيد را بگيرد، به همين دليل هم شهيد صدوقي اقدام به تأسيس اين صندوق كردند كه در حال حاضر هم پابرجا و مهمترين صندوق قرض الحسنه يزد است كه بدون ربا كار مي كند و همه ساله به صورت قرض الحسنه، ميلياردها تومان به افراد مختلف وام مي دهد.
يك جلسه تبليغي هم داشتيم كه دوشنبه شبها تشكيل مي شد و بيست نفر در‌آن شركت مي كردند. اين جلسات به اين صورت بود كه هر كسي 20شاگرد داشت كه در دبيرستانهاي مختلف پراكنده بودند تا اگر احياناً دانش آموز، دانشجو يا شخص ديگري توسط بهائيان منحرف مي شد اين افراد را شناسايي كنند با افراد زبده اي كه به مسائل مذهبي وارد بودند، تماس بگيرند و اشكالات و عقايد انحرافي او را برطرف كنند و دوباره به اسلام ناب برگردانندش.

خط مشي افراد گروه فرهنگي علوي چه بود؟ آيا آنها در زير مجموعه فعاليتهاي فرهنگي، جهت گيري سياسي هم داشتند يا فقط كار خيريه و فرهنگي انجام مي دادند؟
 

گروه فرهنگي علوي، اول دبيرستانهاي پسرانه را تأسيس كرد، بعد از آن در سال 1349 اولين دبستان دخترانه اسلامي يزد افتتاح و بعدها مدرسه راهنمايي و دبيرستان دخترانه هم به‌ آن اضافه شد. يك دبستان دخترانه هم در محله خرمشاه به نام آمنه كرمي داشتيم.درباره خط مشي اين گروه بايد بگويم كه هدف اصلي اين گروه تعليم وتربيت و مسائل مذهبي بود گرچه معلمان تعليمات ديني كلاسها را اداره مي کردند ولي اين مراسم تحت نظارت شهيد پاك نژاد بود و خود دكتر هم در جلسات فوق العاده شركت مي كردند تا علاوه بر توضيح و تبيين مسائل مذهبي به تعداد زيادي از سؤالات و اشكالات دانش آموزان پاسخ بدهند. نكته مهم اين بود كه اين مجالس در انحصار گروه فرهنگي علوي نبود، بلكه مدارسي مثل جامعه تعليمات اسلامي و ديگر دبيرستانها هم از شهيد پاك نژاد خواهش مي كردند تا اين نشستها را براي رفع اشكال دانش آموزان آن ها هم برپا كنند ودكتر با كمال ميل اين كار را مي كردند.بنابراين، تبليغ سياسي در اين جلسات مطرح نبود، ولي وقتي مسائل اسلامي و حقايق اسلامي براي نوجوانان روشن مي شد، خواه ناخواه متوجه اين نكته مي شدند كه خيلي از اتفاقات جامعه شان برخلاف مسائل اسلامي است و به اين ترتيب جزو مخالفان حكومت مي شدند. درواقع بسياري از كساني كه در حال حاضر در مقام وزير، معاون وزير، استانداري و مشاغل مختلف كار مي كنند، در شروع انقلاب، معلمان و فارغ التحصيلان همين دبيرستانهاي اسلامي و جزو فعالان گروههاي سياسي آن دوره بودند.

خاطره مردم يزد، غالباً در خصوص دكتر پاك نژاد با سنگيني فعاليتهاي فرهنگي وخيريه دكتر انباشته شده است و به بخش حضور سياسي دكتر در جريانهاي سياسي، اجتماعي يزد كمتر پرداخته مي شود. به نظرشما دليل اين اتفاق چيست؟
 

دكتر، مردي پركار، مردمدار و رازدار بود .او به مشكلات مردم رسيدگي مي کرد وخواه ناخواه افراد مختلفي با او در تماس بودند.اگر دانش آمور يا هركس ديگري، از طرف دستگاههاي سياسي، مورد تعقيب قرار مي گرفت، در ميان نيروهاي اطلاعات، شهرباني و حتي ساواك، بچه مسلمانهايي بودندكه به دكتر خبر مي دادند و مي گفتند فلاني مراقب خودش باشد يا امشب در فلان جلسه شركت نكند. بنابراين حتي آنها هم دكتر را رازدار خود مي دانستند و عرف مذهبيشان حكم مي کرد كه اگر مسائلي هست به دكتر اطلاع بدهند و ايشان هم به بقيه خبر بدهد.
حتي يكي دوبار چند نفراز كساني كه توسط شهرباني دستگير شده بودند، با وساطت دكتر پاك نژاد و بزرگان شهر آزاد شدند، ولي مسأله اينجاست كه دكتر اين مسائل سياسي را براي عموم مردم باز نمي کرد، مگر وقتي كه شور انقلاب علني شده باشد و حتي ساواك براي مدتي در اطراف منزل دكتر كمين كرده بود تا او را ترور كند، ولي خوشبختانه دوستان دكتر بهشان اطلاع داده بودند تا از منزل بيرون نيايند. در اين دوره، فعاليت سياسي دكتر و ديگران آشكار شده بود، بطوري كه فعالان انقلابي، براي شركت در تظاهرات هاي بزرگي يا پايين كشيدن مجسمه هايشان با مشورت دكتر با اجازه آيت الله صدوقي اين كارها را انجام مي دادند.

بنابراين در مناسبات سياسي آن زمان دو نوع برخورد را مي توان متصور بود: يكي مقابله رودررو و ديگري در پيش گرفتن رفتارهاي ديپلماسي گونه، كه دكتر پاك نژاد روش دوم را برگزيده بود.
 

نه كاملاً، چون از روش اول هم استفاده مي كردند. خداوند شهيد محمد منتظر قائم و ديگر فعالان سياسي اي را كه پيش از انقلاب زير نظر دكتر كار مي كردند، رحمت كند.
آنها مسائل نظامي و تيراندازي را هم آموخته بودند، حتي يادم است كه قبل از انقلاب شهيد منتظر قائم از دكتر اجازه مي خواست تا يك تنه شهرباني را خلع سلاح كند، اما دكتر اجازه ندادند. به علاوه، تعداد زيادي آدم هم بودند كه در مطب دكتر به طور مخفيانه، كارهاي سياسي انجام مي دادند. اگر بخواهم نمونه اي از دخالت مستقيم دكتر پاك نژاد در ماجراهاي سياسي بياورم، بايد از تنظيم اعلاميه ها، پخش و فرستادن آنها به شهرها ياد كنيم. البته دكتر اين كارها را به كمك دوستان خود يا افرادي كه تحت نظرشان بودند، انجام مي داند.

آيا از نزديك، شاهد كارهاي پزشكي دكتر بوده ايد؟
 

شهيد پاك نژاد يك پزشك مردمي و بسيار متواضع وپركار بودند. از صبح تا آخرين دقايق ساعت اداري، در درمانگاه تأمين اجتماعي، بيماران كارگر و خانواده آنها را معاينه مي كردند، عصرها در مطب شخصيشان بودند و بعد از مطب هم در جلسات مختلف شركت مي كردند، با اين همه در كار پزشكي خودنمايي نمي كردند. گاهي حتي اتفاق مي افتاد كه آخر شبها به در منازل بيماراني مي رفتند كه صبح، آنها را معاينه كرده و برايشان دارو تجويز كرده بودند و به آنها مي گفتند: ممكن است كه تشخيص من درست نباشد، فعلاً فلان دارو را به مريض ندهيد تا پزشك ديگري هم او را معاينه و تشخيص مرا تأييد كند.
دكتر پاك نژاد، معمولاً به بيمارانش داروهاي تزريقي نمي داد و معتقد بود سوزنهايي كه به تن بيمار فرو مي رود، ديه دارد. اصلاً در فكر پول و ماديات نبود، بطوري كه به بيماران بي بضاعت درمطب خودش دارو مي داد يا پول داروهاي آنها را حساب مي کرد. بعلاوه آيت الله صدوقي هم در داروخانه رازي حسابي داشتند و دكتر پاك نژاد داروي بيماران بي بضاعت را به آن حساب حواله مي کرد.
همه اينها حكايت از خستگي ناپذيري، رازداري و غمخواري شهيد پاك نژاد دارد. يادم است كه يك شب با چند نفر از دوستان براي كاري به مطبشان رفته بوديم، بعد از اتمام حرفهايمان دكتر گفت: در جيب كدامتان پول هست؟ دكتر رمضان خاني مي خواست مقداري پول به دكتر بدهد اما شهيد پاك نژاد كشوي ميز كارش را باز كردو گفت پولها را بشمار و بريز اينجا. وقتي علت را پرسيديم، دكتر گفت: من به همسرم گفته ام كه پول مطب را براي خرجي خانه مي آورم، اما الان آخر ماه است و هيچ پولي ندارم و از او خجالت مي كشم.
يكي ديگر از دوستانم نيز مي گفت كه يك شب، مردي به مطب دكتر مي آيد تا جواز دفن بچه اش را بگيرد، درصورتي كه بچه را دو شب قبل براي ديفتري آورده بودند! دكتر تا موضوع را مي فهمد، آشفته مي شود و مي گويد مگر سرم ضد ديفتري بچه را تزريق نكرده اي؟ و پدر مريض مي گويد بخاطر اينكه پول نداشته، نتوانسته است سرم فرزندش را بزند. دوستم تعريف مي کرد كه دكتر به اندازه اي ناراحت شده بود كه فرياد زده و گفته: مگر من مرده بودم؟ چرا نيامدي ازمن پول بگيري؟ و به همراه پدر مريض، گريه و زاري مي کند. بطور كلي- دكتر به قول فرانسوي ها- آدمي پوتي فوتان يعني با پتانسيل هاي مختلف، يا به قول يزديها هزار پيشه بود. به عنوان مثال، شهيد پاك نژاد علاوه بر كار طبابت، از نظر مذهبي هم باسواد بودند، دركار تبليغ تعصب داشتند و به مردم در گرفتاريهاي مختلفشان كمك مي كردند و به قول خودشان مي گفتند هيچ كار خيري نبوده كه من ولو- به اندازه يك قران- در آن شريك نبوده باشم.

همه اين هايي كه فرموديد، در زندگي اجتماعي شهيد پاك نژاد هم بروز داشته، درست است؟
 

شخصيت اجتماعي دكتر، آنقدر شناخته شده است كه همه مردم، علما، روحانيون و ديگران، به آن اعتراف دارند. اما از لحاظ نوشتاري و پژوهشي خود دكتر مي گفتند: وقتي دانش آموز دبيرستاني بوده اند، خواب مي بينند كه ترجمه آيات قرآن را زير عبارات عربي مي نوشته، اما بعضي قسمت ها را با خط سبز درشت تري مي نوشته اند. بعد از اينكه براي تعبير خوابشان به مرحوم حاج سيد محمد رضا ميبدي مراجعه كرده اند، ايشان گفته اند كه دكتر، نويسنده مي شود و راجع به اسلام كتابهايي مي نويسد. در صورتي كه خود دكتر مي گفت: بدترين درسش در دبيرستان، انشا بوده است! بعد از شهادت دكتر، برادرشان، حسن آقا مي گفت كه شهيد پاك نژاد همه خواب را براي او تعريف كرده و گفته بود كه بعضي از قسمت هاي ترجمه قرآن را با رنگ قرمز مي نوشته است. آقاي ميبدي خواب را چنين تعبير كرده بود كه دكتر پاك نژاد در قانون گذاري اسلام شركت مي كند وسپس شهيد مي شود.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46