روايت 16 سال همكاري با شهيد پاك نژاد
روايت 16 سال همكاري با شهيد پاك نژاد
گفتگو با شعبان علي اميني زاد
درآمد
با توجه به اينكه شما با دكتر پاك نژاد همكار بوديد، خيلي خوب مي توانيد روحيه شهيد را درمحل كار توضيح دهيد.
بيشتر بيماران فقير و تنگ دست بودند. يك روز بيماري مراجعه كرد وگفت من هيچ پولي ندارم، آيا دكتر مرا مداوا مي كند؟ من گفتم ناراحت نباش. دكتر به رايگان تو را هم ويزيت هم معالجه مي كند و حتي پول دارويت را هم مي دهد كه همين طور هم شد و دكتر مبلغي به عنوان كمك خرج به ايشان داد واو را راهي كرد.
يكي از ويژگيهاي جالب دكتر پاك نژاد اين بود كه با وجود مراجعين زيادي كه داشتند، مخالف شماره دادن به بيماران بودند، ولي زماني كه تعداد بيماران دكتر زياد مي شد، مجبور بوديم بيماران را نوبتي وارد مطب كنيم ولي هيچ وقت به من اجازه نمي دادند تا از بيماران پول بگيريم. هميشه مي گفتند خودم از آنها پول مي گيرم در حالي كه من مي دانستم ايشان از آنها پول نمي گيرند و حتي براي دارو به آنها پول مي دادند.
تعهد، يكي ديگر از ويژگيهاي اخلاقي و حرفه اي دكتر بود. به عنوان مثال به ياد دارم دكتر در يك شب زمستاني كه برف زيادي باريده بود، با ماشين خودش براي معاينه يك بيمار به يكي از محله ها رفت و وقتي ديد حال بيمار خراب است، او را با همان ماشين به درمانگاه آورد و تا صبح بالاي سر بيمار بود تا اينكه بيماريش بهبود پيدا كرد. يا مثلاً پول داروهاي بيماران كم يا بي بضاعت توسط دكتر پرداخت مي شد. به عنوان مثال به ياد دارم وقتي در اداره بيمه و درمانگاه شماره يك، در كنار آقاي دكتر مشغول به كار شدم،دكتر، مريض بدحالي در خيابان مسجد جامع داشتند و از من خواستند آمپولش را بزنم. خودشان هم داروها را خريدند و به منزل بيمار رفتيم. درمنزل آن شخص ديدم كه چقدر فقيرند و روي حصير نشسته اند. بعد از تزريق آمپول، خانواده مريض مي خواستند به دليل اينكه دكتر هزينه معاينه رفت و آمد را نگرفته پول تزريقات را به من بدهند، اما من نگرفتم چون دكتر گفته بود پول نگيرم. به نظر من همه اينها تعهد عميق ايشان را به حرفه پزشكي و بيماران نشان مي داد.
دكتر پاك نژاد از همان ابتداي كار مطب داشتند؟
اين مطب داراي يك تالار بود كه به سه قسمت تقسيم شده بود. يك قسمت اتاق انتظار بيماران بود، يك قسمت تزريقات بود كه من مسئول آن بخش بودم و قسمتي هم مربوط به خود آقاي دكتر بود كه درآنجا بيماران را معاينه مي كردند.
دكتر پاك نژاد در زمان تعطيلي مطب، مريضهاي بدحال را مي پذيرفت؟
رابطه شهيد پاك نژاد با زرتشتيان چگونه بود؟
فعاليتهاي غير پزشكي دكتر را به ياد ميآوريد؟
شما مي دانيد كه ارتباط دكتر با بعضي از نيروهاي سازمان اطلاعات و امنيت- ساواك با چه انگيزه اي صورت مي گرفت؟
به مبارزات انقلابي دكتر بازگرديم. شهيد پاك نژاد، زخمي ها و مجروحان تظاهراتها را در مطبشان درمان مي كردند؟
نكات ديگري هم درباره مبارزات انقلابي دكتر وجود دارد، مثل اينكه ايشان گاهي با مرحوم رمضان خاني دكتر شاهي و آقاي نايب كبير به مطب مي آمدند و بعد از ساعات كاري مطب فعاليتهاي انقلابي مي كردند، يا مثلاً به ياد مي آورم كه در آن زمان تعدادي تبعيدي در يزد بودند مثل آيت الله فاضل لنكراني كه دكتر آنها را مداوا مي كرد و با آنها مهربان بود.
برادرهاي دكتر پاك نژاد را هم مي شناختيد؟
سيدمحمد بعد از اتمام تحصيلات دانشگاهي به آلمان رفت و يك زن مسيحي را مسلمان كرد و نام فاطمه را برايش برگزيد. همانجا هم ازدواج كردند و صاحب يك دختر شدند.
دكتر، معمولاً با چه كسي درد دل مي كردند؟
كمي درباره خصوصيات فردي و خانوادگي دكتر صحبت كنيد.
مردم يزد جلو منزل ايشان جمع شده بودند و خانم ها مي خواستند همسر ايشان را از نزديك ببينند. نكته ديگر درباره علايق شخصي دكتر اين بود كه ايشان 5 پسر داشتند، ولي خيلي دوست داشتند كه يك فرزند دختر هم داشته باشند و وقتي دخترشان به دنيا آمد، دكتر خيلي خوشحال شدند.
علاوه بر اينها، دكتر بر كارهاي علمي و پژوهشي هم تأكيد زيادي داشتند. گاهي وقتها، صبح كه در مطب را باز مي كردم مي ديدم دكتر روي ميز خوابشان برده و ورقه هاي ايشان روي ميز پخش شده است. بعد متوجه مي شدم كه تمام شب را مطالعه مي كرده و به منزل نرفته اند. به همان اندازه كه ايشان به تحقيق براي خودشان اهميت مي دادند، به ديگران هم سفارش مي كردند كتاب بخوانند. حتي يك جلد از كتاب «اولين دانشگاه، آخرين پيامبر» را براي مطالعه به من هديه كردند.
ستاد انتخاباتي دكتر و فعاليت ها وتبليغات ايشان را به ياد داريد؟
آقاي مدرسي، هميشه در همه جلسات و سخنراني ها همراه دكتر بود. آقاي نصيرزاده كارهاي ستادي دكتر را انجام مي داد و آقاي نايب كبير براي دكتر تبيلغ مي كردند. من هم عكس و پوستر دكتر را پخش مي كردم. وقتي دكتر خبر موفقيتشان را جشن گرفتند. بعد از نمايندگي هم كه مطب را ترك كردند و رفتند. در واقع دكتر به خاطر نمايندگي مجبور بودند يزد را ترك كنند، اما وقتي به يزد مي آمدند، در مطب را دوباره باز مي كرديم و دكتر مريض ها را معاينه مي كردند. تعدادي از پزشكان گفتند به جاي دكتر حاضرند مطب ايشان را بچرخانند، ولي عملاً كسي اين كار را نكرد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}