پزشك آشنا به مسائل اسلامي


 






 

گفتگو با حجت الاسلام كاظم راشد يزدي
درآمد
 

يزد قلب پاك، تپنده و گرم ايران زمين است، با مردماني دانا، سخت كوش، صميمي وبا فرهنگي غني كه در دل گرماي كوير و بادگيرهاي خنك روزگار مي گذرانند. شهري كه بزرگاني چون شهيد پاك نژاد و روحاني گرانقدري مانند سومين شهيد محراب آيت الله صدوقي را به ايران اسلامي معرفي كرده است. براي گفتگو درباره شهيد پاك نژاد خدمت استاد گرانقدر و روحاني شناخته شده رسانه، حضرت حجت الاسلام راشد يزدي رسيديم، اين گفتگو را بخوانيد:

مردم كوشا و پر تلاش اين شهر، آيا به سياست هم علاقه دارند؟
 

همانگونه كه از لحاظ اقتصادي مردمان بسيار دانا و مقتصدي هستند، تصور مي شود كه نبايد با اين روحيات اهل سياست باشند، ولي اتفاقاً سياسي هم هستند و شامه سياسي آنها خيلي هم قوي است از سياسيون درشت گذشته يزدي، افراد زيادي بوده اند كه به مقامات بسيار بالاي سياسي هم دست يافته اند. بعلاوه مسأله حزب و تخرب و گروه كه در جاهاي ديگر ناآشنا بوده، در اينجا داراي طرفداراني هم بودند.

درگذشته ،ارتباط مردم با حضرت امام و روحانيون به چه گونه اي بود؟
 

در قديم،شهر به منوال خاص خودش اداره مي شد،تا اينكه نهضت و انقلاب اسلامي به راه افتاد.من به ياد دارم كه بعد از ارتحال مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، بيشتر مردم، وقتي به مراجع مختلف رجوع مي كردند، بتدريج كه اسم حضرت امام خميني (رضي) برده مي شد،بسياري از آنها به امام گرايش پيدا كردند،زيرا مي دانستند كه حضرت امام دريك سطح روشن سياسي قرار دارند،مردم هم با اين مزاج انس داشتند،خيلي ها مقلد ايشان شدند و در سالهاي 1340 تا 1342 كانونهاي بسيارخوبي براي طرفداري از امام تشكيل مي شد. بزرگان شهر معمولاً به سمت مسائل سياسي تمايل داشتند. روحانيوني كه تمايلات سياسي داشتند، مورد حمايت قاطع مردم واقع مي شدند. برخي از روحانيون بزرگ هم وارد شهر شدند كه با اين كار خود تحول بزرگي ايجاد كردند كه يكي از آنان حضرت آيت الله صدوقي بودند كه در دهه چهل به اينجا آمدند و با بنيه سياسي هم وارد همين مسأله شدند و مورد استقبال قرار گرفتند.البته از لحاظ دين و ديانت هم نسبت به روحانيوني كه نسبت به مسائل سياسي كم عنايت بودند،بي علاقه نبودند ولي مزاج غالب مردم،سياسي بود. در آن رزمان من دوران جواني را طي مي كردم و كنجكاو بودم كه از مسائل سر در بياورم،با اولين كسي كه دراين قضايا آشنا شدم، مرحوم آيت الله خاتمي بودند كه دراردكان زندگي مي كردند.ايشان روحاني بسيار روشني بودند،ما هم جوان بوديم و اين روحيه را دوست داشتيم و من يادم است كه درآن زمان معدود روحانيوني را كه ديدم پاي راديو نشسته باشد،آيت الله خاتمي بود كه يك دستگاه راديو آندريا داشتند. راديويي كه درآن زمان رايج بود و من گاهي كه به هر بهانه اي به اردكان مي رفتم و خدمت ايشان مي رسيدم،مي ديدم كه به راديو بي بي سي گوش مي دهند و ما تا آن زمان با اين راديو آشنا نبوديم،و اين بنيه سياسي و مذهبي را من از ايشان دارم.بعد هم كه با آيت الله صدوقي آشنا شدم و ايشان هم از لحاظ سياسي و هم از لحاظ فقه و اصول در درجه عالي بودند و از رفقاي امام هم محسوب مي شدند و ما از قبل هم اين مطلب را مي دانستيم.
البته،با اولين كسي كه بنده در يزد بطور خصوصي و شخصي و در حوزه دين وسياست آشنا شدم،آقاي دكتر پاك نژاد بود.

جريان گروه حجتيه و آشنايي شما با شهيد پاك نژاد ازچه قرار بود؟
 

در آن زمان گروهي به نام انجمن حجتيه فعاليت بسياري داشتند.چند نفر ديندار ومذهبي اين شهر بوسيله هدايت هاي آقاي پاك نژاد ديندارشدند.من اطلاع زيادي ندارم كه امروزه اعضاي اين انجمن چه مي گويند ولي در آن زمان انقلابي بودند و اگركسي ذره اي ضد روشن فكري و مخالف فعاليتهاي انقلابي بود،ازسوي آنان طرد مي شد. اگر ملايي برسرمنبر مطلبي بر وفق دستگاه حاكمه مي گفت،ازسوي اين افراد شديداً مورد تعرض قرار مي گرفت. منتها يك حالت ملايمت و نرمي در آنها بود كه با دستگاه روبه رو نمي شدند و شايد هم در آن زمان اين مسأله مصلحت بوده، زيرا روبه رو شدن مساوي بود تا نابود شدن و آنها براي بقاي اين انجمن و فعاليت آن چه زحماتي كشيدند.خدا رحمت كند، آقايي به نام فتاحي را كه شبانه روز در اين مسير با يك حزب سياسي به نام بهائيت مبارزه مي كرد و درخلال آن هم تشكيل جلسه مي دادند و مسائل سياسي هم به نرمي و آرامش مطرح مي شد.

ازدكترپاك نژاد براي ما بيشتر بگوييد.
 

من هم درديدارهايم با دكترپاك نژاد مسائل ديني را ازايشان سؤال مي كردم و ايشان هم مسائل قديم را با مسائل جديد تطبيق مي دادند و چون پزشك هم بودند، اين مسائل اسلامي را مي نوشتند كه درآن روزها اولين كتاب خود را شروع كرده بودند به نام «اولين دانشگاه، آخرين پيامبر». بسياري از مشكلاتي را كه در دبيرستان براي ما پيش مي آمد يا دانش آموزان از ما مي پرسيدند، ما از ايشان سؤال مي كرديم و كتابهاي ايشان هم بسيارمفيد و راه گشا بود و هست. در ابتدا من مي گفتم كه كتابهاي شما تعقيد لفظي زيادي دارد-يعني به فارسي روان نوشته نشده-و ايشان مي گفتند كه در چاپهاي بعد رفع مي شود و در اواخر به قلم خيلي خوبي دست يافته بودند.گاهي اوقات كه خود من به منبر مي رفتم و آياتي از قرآن را تفسيرمي كردم،صائب و خوب بود. دكتر پاك نژاد از اطرافيان آقاي صدوقي هم بودند. از محضرآيت الله صدوقي خيلي بهره بردند و آقاي صدوقي در تقويت دكتر و محترم شمردن ايشان هر كاري مي كردند. يعني يكي ازاعضاي همه جلسه هاي شهيد صدوقي، كساني بودند كه به بنيه سياسي خدمت زيادي كردند.
شهيد پاك نژاد تلاشهاي ارزشمندي در اين مسير انجام مي داد و يك پزشك واقعاً مردمي بود. معروف بود كه فقرا پيش ايشان مي روند ودرمان مي شوند. اين خصلت مردمي بودن ايشان باعث شد كه بعد از انقلاب در انتخابات دوره اول مجلس با اينكه رقباي كارايي هم داشت،رأي ايشان بيشتر از همه بود و موفق شد و به مجلس راه پيدا کرد و درآن جا هم خدماتي داشت كه آن حادثه غم انگيز در حزب جمهوري اتفاق افتاد.اولين سرپرست حزب جمهوري اسلامي در يزد من بودم كه حضرت آيت الله خامنه اي من را معرفي كردند و كلاس آن را رفتم و بعد عمارتي بود در باغ ملي كه دفتر حزب را در‌آنجا داير كرديم. گروه هاي مختلف، خيلي ما را اذيت مي كردند ،مخصوصاً گروهي به نام مجاهدين خلق كه بعد معروف به منافقين شدند، شديداً با حزب جمهوري مخالفت مي كردند و به ما ضربه مي زدند و يكي از كارهايي كه مرحوم صدوقي انجام دادند، اين بود كه از ابتداي امر،اين افراد را قبول نداشتند.ازهمان شب هاي انقلاب، آقاي صدوقي آنان را مورد مؤاخذه مستمر قرار مي داد. يعني با آن ذهن قوي اي كه داشتند، از همان ابتداي امر اين منافقين را مي شناختند و با آن ها مبارزه مي كردند.حتي بعد از انقلاب كه دادگاه انقلاب تشكيل مي شد منافقين باز هم قصد نفوذ داشتند كه وجود پر نعمت آقاي صدوقي مانع نفوذ آنان شد و بحمدالله دادگاه هاي خوبي هم در شهر يزد داير شده بود.

در زمان انقلاب،رهبري ديني و سياسي مردم يزد را چه كساني عهده دار بودند؟
 

آيت الله صدوقي رهبري ديني وسياسي مردم شهر يزد را به خوبي بر عهده گرفته بودند و يكي از بازوهاي ايشان هم آقاي دكتر پاك نژاد بود.آقاي دكتر هم قلم و هم قدم مؤثري داشت و به امور مردم رسيدگي مي كرد و خدمات شاياني هم انجام دادو ماهم به ايشان ارادت داشتيم و اين شهر به وجود اين افراد و به دليل وجود اين افراد مزين شد و نفع فراواني عايد مردم و شهر يزد شد. ما يزدي ها به داشتن چنين افرادي افتخار مي كنيم و اميدواريم خداوند تبارك وتعالي،ارواح طيبه آنان را با پيامبر و آل پيامبر (ع) محشور بفرمايد.

آيا عمال رژيم از شهر يزد كسي را هم تبعيد كردند؟
 

احدي از روحانيون منطقه يزد، از اين شهر تبعيد نشدند.كساني را داشته ايم كه در خارج ازمنطقه يزد بودند ،مثل شهر قم كه به آنجا تبعيد شدند ولي از اينجا كسي تبعيد نشد، به جزاينكه مرا يك دو بار تبعيد كردند، آن هم به دليل جواني و عدم پختگي فكري و سياسي بود و تيغ حكومت كارگر بود. البته مثلاً آقاي صدوقي را نمي توانستند تبعيد كنند،ولي ما چون از اطرافيان ايشان بوديم، مورد آزارقرار مي گرفتيم. حتي در كتاب «ياران امام به روايت اسناد ساواك» ثبت شده است كه فلاني در ساواك رسماً اعتراف كرده است كه به ايشان يعني آقاي صدوقي نمي توان دست زد،زيرا بلوا مي شود، ولي اطرافيان ايشان مثل فلان كس را مي توان دستگير كرد. خلاصه، ما را گرفتند و ابتدا نصيحتمان مي كردند و بعد تنبيه، و در آخر هم كتك و شكنجه اعمال مي شد. به هر حال ما به امر آقاي صدوقي منبر مي رفتيم و به امرايشان حركت مي كرديم.

چه كساني ازروحانيون مبارزين عليه طاغوت به شهر يزد تبعيد شدند؟
 

مرحوم آيت الله العظمي فاضل لنكراني خيلي از علما به اين شهر تبعيد شدند و تا آنجا كه من به ياد دارم آقاي فاضل و آقاي آيت الله صادق روحاني بودند.آقاي ديگري كه از ازمنه پيشين به اين جا آمده بودند و من نزد ايشان مي رفتم،آقاي حاج سيد علي اكبر برقعي بودند.ايشان در زماني كه كنفرانسي به نام صلح وين در اتريش تشكيل شده بود، دو نفر از روحانيون خلاف نظر آيت الله بروجردي شركت كرده بودند كه يكي حاج شيخ محمد باقر كمره اي و ديگري حاج سيد علي اكبر برقعي بودند و وقتي هم كه از آن كنفرانس برگشتند دولت آنان را تبعيد كرد. البته حاج سيد علي اكبر، طولاني نبود ولي وقتي زمان تبعيد به پايان رسيد،‌ايشان ديگر بازنگشت .چون يزد ،شهر زندگي بود و هست،ايشان در اينجا ماندگار شد. بسياري از مديران كه از خارج هم به يزد مي آيند، بعد ازمدتي در اينجا رحل اقامت مي افكنند و قدم بر چشم ما مي گذارند ومي مانند. البته افراد ديگري نيز به اينجا تبعيد شدند و حتي به زندان شهر يزد افتادند،مثل تعدادي از افراد مذهب و ملي كه من هم چندين بار سعي كردم به ديدن آنها بروم،ولي موفق نشدم.
يك عده اي هم بودند به نام كردها كه در حدود شصت سال قبل به اينجا تبعيد شدند كه به نام تبعيدي ها معروف بودند و با وضع بسياري بدي در كاروانسراهاي شهر اسكان مي يافتند و براي امرار معاش خود كارهايي از قبيل درست كردن آب بنات انجام مي دادند فرزندان آنها هم هنوز در اين شهر هستند و يكي از اهداف حكومت اين بود كه اين گروه از افراد را با مردم شهر مخلوط كند كه تا حدي هم موفق شد. اين نكته را هم ذكركنم كه تبعيدي هايي كه روحاني نبودند و به اينجا مي آمدند دو گروه بودند يك گروه همين كردها كه توضيح دادم وديگري تركهايي كه اهل آذربايجان شوروي بودند و بعد هم تعدادي از آنها به قرقيزستان رفتند.

درزمان برگزاري انتخابات مجلس اول شما هم كانديداي شهر يزد بوديد، لطفاً توضيح دهيد كه چه شد.
 

در مسائل انتخابات مجلس در اين شهر، من حدود بسيار كم رنگي داشتم و با فشار دوستان آمدم به انتخابات و اختلاف رأي من با آقاي پاك نژاد سه چهار هزار رأي بود. يعني من سي وهشت هزار رأي آوردم و آقاي پاك نژاد چهل وسه يا چهل و چهار هزار رأي-البته شهر يزد جمعيت زيادي نداشت- من بلافاصله حس كردم كه خدا مرا نجات داده است، چون اصلاً علاقه اي به اين مسأله نداشتم و به همين دليل هيچ گونه فعاليتي نكردم و يك ريال هم خرج تبليغات خود نكردم و يك منبر نرفتم و حتي يك سخنراني هم انجام ندادم، ولي ايشان فعاليت كردند و الحمدالله بر من برتري داشتند و رأي آوردند و چون بايست نفر ديگري هم درانتخابات حضور داشته باشد من شركت كرده بودم.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46