اسوه اخلاق و مردم داري(3)
اسوه اخلاق و مردم داري(3)
نگاهي به زندگي و فعاليتهاي مبارزاتي و سياسي شهيد دکتر سید رضا پاك نژاد
ويژگيهاي اخلاقي
«شهيد پاك نژاد از بچه هاي محله هاي ما بودند و ما با مرحوم پدر ايشان همسايه بوديم و از بچگي ايشان را مي شناختم از منظر اخلاقي، دكتر از نظر گذشت و مذهب دريزد الگو و نمونه بودند. برخورد ايشان با فرزندانشان بسيار خوب بود اگر فرزندانشان عصباني و ناراحت بودند و پرخاش مي كردند آنها را نوازش مي كردند و بيشتر به شان توجه مي كردند»(35)
بي ترديد، آنچه مردم را به خود جلب مي كند خلق نيكو و حسن اخلاق است اين خود موجب توجه روزافزون مردم به آن فرد مي شود. آقاي ثقفي از برخورد و توجه مردم به دكتر پاك نژاد و شهيد به مردم خاطره زيبايي را نقل مي كند:
«آنچه من در ذهنم بود بيشترين چيزي كه در شهيد ديدم تواضع و فروتني ايشان بود با خود من آنقدر احترام مي كردند كه بنده جداً خجالت مي كشيدم. موضوع ديگر،واقعاً روحيه خدمتگزاري ايشان بود. مطب دكتر، محل خدمتگزاري به مردم بود كه رايگان مردم را ويزيت مي كردند و حتي پول داروي افراد بي بضاعت را هم پرداخت مي كردند و اين واقعاً نشان دهنده روحيه خدمتگزاري به مردم بود. يك روز ايشان آمدند استانداري مطلبي را با بنده مطرح كردند و قرار بود برويم خدمت شهيد صدوقي. وقتي از در استانداري بيرون آمديم، خب به هر حال بنده استاندار بودم و به تبع آن مردم با من سلام و عليك مي كردند يا اگر بحثي يا مشكلي داشتند مطرح مي كردند و بالاخره مردم مي دانستند كه صاحب مقامي هستم به هر حال با دكتر كه مي آمديم مردم مرتب با ايشان سلام وعليك مي كردند و مشكلات خود را مطرح مي كردند وبنده مجبور بودم هر چند قدم كه مي آمدم بايستم تا ايشان حال و احوالي بكنند و جواب مردم را هم بدهند. تا اينكه وسطهاي راه كه البته راه زيادي هم نبود- از استانداري تا منزل آقاي صدوقي- بنده به ايشان گفتم كه مي خواهيد بنده بروم تا شما هم تشريف بياوريد؟ چون با هر توقفي، ايشان بعد از آن از بنده عذرخواهي مي كردند بنده آن روز به وضعيت دكتر غبطه خوردم كه چطور ايشان مورد محبت و علاقه مردم بود و اين نشانه شخصيت والا و بزرگوارشان بود»(36)
احترام به پدر و مادر
«و بالوالدين احسانا» چرا گفته؟ اگر گفته بود: «و بالوالدين عدلا» يعني اگر پدر محكم به گوش تو زد، تو هم محكم به گوش او بزن، تا عدل و عدالت رعايت شود و اگر گفته بود: «و بالوالدين انصافا» يعني اگر پدر تو محكم به گوش تو زد تو انصاف به خرج بده و يواش بزن. اينكه خداوند فرموده: «و بالوالدين احسانا» يعني اگر پدر شما به صورت شما سيلي زد سرت را پايين بينداز و نگاه غضب آلود هم نكن و خود ايشان بسيار به اينها عمل مي كرد ايشان هميشه مقيد بود در همان سنين 50 سالگي و قبل و بعد از آن وقتي وارد خانه پدر و مادر مي شد تا زماني كه آنها نمي گفتند نمي نشست و حتي اگر مي گفتند اينجا بخواب، جلوي آنها پاي خود را دراز نمي كرد و به اتاق ديگري مي رفت تا مبادا بي احترامي كرده باشد و هميشه هم توجه به اين مسائل را به جوانان تأكيد مي كرد»(27)
طبع شعري شهيد
سپس درتذکره سخنوران به ذکر103بيت از اشعار دکتر پاک نژاد در قالب غزل،قصيده و دو بيتي پرداخته است و در کتاب تذکره شعراي يزد،6 بيت شعر از اشعاري که در تذکره سخنوران نيامده ،ذکر گرديده است ودر مجموع 109 بيت شعر از شهيد پاک نژاد در اين دو کتاب ارزشمند ذکر شده است.(38)
تقوي و تهذيب و بي توجهي به ماديات
«دكتر به عبادت و نماز بسيار اهميت مي داد بعد ازظهرها كساني كه مراجعه مي كردند مي پرسيدند كه آقاي دكتر كي به مطب مي آيند؟ مي گفتند: بعد از نماز و هر كسي مراجعه مي كرد چه فقير و چه غني- هيچ كسي دست خالي از نزد دكتر باز نمي گشت. درهمان شبهاي انتخابات، شبي تا ساعت 2 نيمه شب نشسته بوديم گفتند: فلاني، اگر مي دانستم قرار است نمازم به خاطر انتخابات قضا شود ،كانديدا نمي شدم.»(40)
«يك روز به من گفتند كه آيت الله گلپايگاني براي من نامه نوشته اند و گفته اند كه چون تو پزشك هستي و متديني نظرت را در مورد اينكه الكل صنعتي پاك است يا نجس بيان كن. بسياري از علما با ايشان درباره اين مباحث، مذاكره مي كردند و از جمله اينكه از طرف آيت الله مكارم در كنفرانسي در مورد سقط جنين از ايشان دعوت شد كه نتايج آنهم در كتاب صحيفه خون چاپ شده است .يكي از افتخارات ايشان اين بود كه بيش از 30 سال كلاس تفسير قرآن خود را ترك نكرده بود و حتي بنده يادم مي آيد كه وقتي نماينده بودند با اتوبوس مي آمدند به يزد صبح جمعه يزد بودند و بعدازظهر جمعه، 2ساعت مانده به غروب كلاس تفسير بود كه اكثراً در منزل آقاي دكتر رمضان خاني تشكيل مي شد ايشان تفسيرخود را مي گفتند و بعداز آن هم سوار اتوبوس مي شدند تا صبح شنبه به مجلس و كار نمايندگي خود هم برسند».(42)
تعهد و مسئوليت پذيري
«حتي در انتخابات مجلس وقتي برادرشان سيد عباس پاك نژاد كانديدا شده بودند، از فردي سؤال كردم كه شما به چه كسي رأي مي دهيد؟ گفتند: به سيد عباس پاك نژاد، علت امر را جويا شدم گفتند ايشان برادر سيدرضا پاك نژاد هستند و اين موضوع را بيان كردند كه شبي حال همسرم بسيار بد بود وقتي به ايشان مراجعه كردم گفتند: ماشيني بگير و سريعاً به بيمارستان برو. گفتم: هزينه گرفتن ماشين را ندارم،ايشان پول کرايه ماشين و حتي پول بستري كردن همسرم را هم به من دادند. وقتي به بيمارستان رسيدم، ديدم كه دكتر پاك نژاد زودتر رسيده اند، گفتم: آقاي دكتر شما بيماران زيادي داشتيد براي چه آمديد؟ گفتند: با خودم گفتم كه نكند شما را رها كنم، در بيمارستان، به همسرت رسيدگي نكنند و ممكن است بعد از چند ساعت ايشان فوت كنند. خودم آمدم تا به آنها بگويم كه چكار كنند و خود برگردم، و بعد از بستري كردن و رسيدگي به همسر من به مطب برگشتند ايشان احساس مسئوليت مي كردند و هرگز حاضر نبودند مريضي دست خالي برود يا به او بي توجهي شود.»(43)
تواضع و فروتني
«هيچ وقت نتوانستيم زودتر به ايشان سلام كنيم. در همه قدمها پيش قدم بودند، حتي اگر بچه اي به او زودتر سلام مي كردند و از خانواده اش سؤال مي كردند.»(45)
«يك روز،از تهران تماس گرفته بودند نزد آقاي دكتر كه يك نفر را از دكترهاي يزد براي گرفتن دوره تخصص به ما معرفي كنيد. شهيد، آقاي دكتر رفيعي- دكتر قلب- را معرفي كردند وايشان برگشتند و اكنون يكي از بهترين پزشكان يزد هستند و اين خدمتي بود كه شهيد براي دكتر رفيعي انجام دادند .اينقدر خاكي و متواضع بودند، بنده يك روز احساس ناراحتي مي كردم رفتم خدمت ايشان ولي گفتند كه شما هيچ مشكلي نداريد، بنده اصرار داشتم كه كسالت و بيماري دارم وآقاي دكتر رفيعي تماس گرفتند و ايشان خودشان را به سرعت رساندند كتابخانه و بنده را كاملاً معاينه كردند و گفتند كه من هيچ مشكلي ندارم و اين نشان دهنده تواضع آقاي دكتر بود كه به آقاي دكتر رفيعي گفتند و اجابت درخواست از سوي آقاي دكتر رفيعي براي من بسيار جالب توجه بود. تا آخر عمر در خانه قديمي خود زندگي مي كردند اگر ايشان جواب سؤالي را نمي دانستند با تمام تواضع مي گفتند: مي روم مطالعه مي كنم و بعداً به شما اطلاع مي دهم. از اين جهت مورد احترام همه بودند.»(46)
پي نوشت ها :
24- مصاحبه با دكتر سيد عباس پاك نژاد، بهار 1385.
25- مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمين محمد علي صدوقي، پاييز 1384.
26- ياران امام به روايت اسناد ساواك ص408.
27- مصاحبه با خانم زهرا سيمين دخت كني، تابستان 1384.
28- مصاحبه با دكتر سيد عباس پاك نژاد، بهار 1385.
29- مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمين محمد علي صدوقي، پاييز 1384.
30- مصاحبه با دكتر سيد حسن پاك نژاد، بهار 1385.
31- مصاحبه با دكتر منصور رفيعي، پاييز 1384.
32- مصاحبه با محمد رضا انتظاري، تابستان 1384.
33- مصاحبه با مهدي اخوان دستمالچي، پاييز 1384.
34- مصاحبه با محمد رضا انتظاري، تابستان 1384.
35- مصاحبه با صمدزاده، پاييز 1384.
36- مصاحبه با علي ثقفي،بهار 1386.
37- مصاحبه با دكتر سيد حسن پاك نژاد، بهار 1385.
38- كلانتري سرچشمه، شهيد سيد رضا پاك نژاد انديشمندي متعهد و آگاه، فصلنامه فرهنگ يزد، سال دوم، ش6و7، بهار و تابستان 79، ص4.
39- مصاحبه با محمد رضا انتظاري، تابستان 1384.
40- مصاحبه با اكبر نصيرزاده، پاييز 1384.
41- مصاحبه با صمدزاده، پاييز 1384.
42- مصاحبه با دكتر سيد حسن پاك نژاد، بهار 1385.
43 و44- مصاحبه با محمد رضا انتظاري، تابستان 1384.
45- مصاحبه با صمدزاده، پاييز 1384.
46- مصاحبه با محمد رضا انتظاري، تابستان 1384.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}