گزارش سالهاي فراق(2)


 






 

گفتگو با سيد حسن پاك نژاد درباره دو برادر شهيدش
 

اگر امكان دارد درباره موضوع جبهه رفتن آقاي دكترسید رضا پاک نزاد بيشتر توضيح دهيد و اينكه ايشان در خوزستان چه فعاليتي داشتند؟
 

بيشتر فعاليت دكتر در آنجا سخنراني بود.

يعني براي كارهاي رزمي و نبرد به جبهه تشريف نمي بردند؟
 

خير، ايشان در شرايطي نبودند كه براي انجام كارهاي رزمي به منطقه بروند ولي براي جوانان و رزمندگان سخنراني مي كردند.

با چه عنواني تشريف مي بردند؟
 

به عنوان نماينده يزد در مجلس شوراي اسلامي. در فروردين ماه 1360 به جبهه رفتند . به ياد دارم كه من آن سال مدير كل ارشاد بودم وجناب غرضي هم استاندار خوزستان.
درآن سال آقاي دكتر حدود يك هفته به جبهه رفتند و در اهواز بودند.
از يكي از دوستان ،به نام آقاي رهاوي كه كارمند تأمين اجتماعي آن زمان بود شنيدم كه آقاي دكتر پاك نژاد از ايشان خواستند شعارهاي انقلابي را با خط خودش بنويسند. به دو دليل: اول اينكه واقعاً خط خوبي داشتند، دوم اينكه خط آقاي دكتر را مي شناختند.

صحبت بر سر حضور غير مستقيم شهيد پاك نژاد در وقايع انقلاب اسلامي است و اينكه ايشان به علت موقعيت شغلي و اجتماعي كه داشتند و نزديكي با شهيد صدوقي مي توانستند در بعضي ماجراها و درگيريها وساطت كنند و حتي جناح مخالف هم حرف ايشان را مي پذيرفتند. بعضي از دوستان مطلع مي گفتند ما حضور مستقيم او را در اوج انقلاب راهپيمايي ها مي ديديم. شما از ايشان در زمان انقلاب در يزد چه بخاطر داريد؟
 

بله، من كاملاً يادم است به اين صورت نبود كه دكترحضور نداشته باشند. حتي ماموريتهايي هم از طرف صدوقي به ايشان محول مي شد كه انجام مي دادند به ياد دارم روزي به اداره تأمين اجتماعي آمدند، كتشان را با عصبانيت برداشتند پرسيدم: «كجا مي رويد؟» گفتند: «مي روم ساواك كه همه بدانند پدر من را درآورده اند! ساواك از جان من چه مي خواهد؟!» داخل اداره فرياد مي زدند: «مرا احضار كرده اند و نمي دانم ازم چه مي خواهند».

در مبارزات انقلابي مستقيماً حضور داشتند؟
 

بله، حضور داشتند. اما در بعضي از موارد كه صلاح نمي دانستند باشند. اينكار را به ديگران محول مي كردند.
اگر به آرشيو ساواك مراجعه كنيد مي بينيد در اكثر جاهايي كه نام شهيد صدوقي هست نام شهيد پاك نژاد هم هست. همه از حضور فعالانه ايشان در انقلاب اسلامي و پيروزي آن مطلع بودند من زمان انقلاب، در تهران بودم و فعاليت ايشان را كاملاً بخاطر دارم كه بسيار ملموس هم بود.

درمصاحبه اي كه با دوستان داشتيم همواره در تعريف ماجراهاي انقلاب نخستين كسي را كه نام مي بردند شهيد صدوقي و بلافاصله شهيد پاك نژاد بود كه از اين عزيزان به عنوان اركان انقلاب اسلامي در يزد و مسئولان سامان دهي فعاليتهاي انقلابي مردم منطقه ياد مي كنند. دوست داريم در اين زمينه به مستندات بيشتري دست پيدا كنيم.
 

البته، حضور ايشان در جريان انقلاب قطعي، مشخص و روشن است و هم به آن اذعان دارند. برداشت من اين بود كه شهيد از هوشمندي بالايي در اين زمينه برخوردار بودند و كياست يك مومن را داشتند و نمي خواستند وارد موضعي بشوند كه بعداً نتوانند از رفتار بي طرفانه خود به نفع جامعه اي كه تحت تأثير انقلاب داشتن درگير تشنج وسيعي مي شده است استفاده كنند. چنانكه مي بينيم طرفهاي مخالف هم براي حل مشكلات جاريشان به ايشان متوسل مي شده اند.
موضوعاتي كه مسئولان زمان طاغوت با آقاي پاك نژاد مطرح مي كردند دو گونه بود: گونه اول درخصوص با شهيد آيت الله صدوقي بود با توجه به نفوذ شديدي كه در يزد داشتند و اينكه مردم يزد واقعاً اعتقاد خاصي به ايشان داشتند مواضعي كه شهيد صدوقي مي گرفتند بگونه اي بود كه مثلاً اگر مي خواستند يك طوري مشكل را حل كنند بايد از طريق دكتر حل مي كردند. گونه دوم هم مسائل اجتماعي بود به لحاظ احترامي كه آقاي پاك نژاد در جامعه داشتند مخصوصاً در بين تيپ جوان. ايشان در دبيرستانها و دانشگاهها سخنراني و تدريس مي كردند. دكتر علاقه خاصي به قشر جوان داشتند و آنها نيز همين احساس را نسبت به او ابراز مي كردند او مي گفت: «هميشه بايد به جوانان تكيه كرد.» اعتقادشان هم همين بود .به لحاظ ارتباطي كه بين ايشان و مردم بود همگان براي ايشان احترام خاصي قائل بودند در صورتي كه يك مشكل اجتماعي پيش مي آمد. درخواست حل اختلاف مي كردند تا اينگونه مسائل به بحران كشيده نشود مسئولان و ماموران دولتي معمولاً در اين دو زمينه به شهيد پاك نژاد مراجعه مي كردند كه اين خود نشانه حضور فعال و تأثير گذار ايشان در جريان انقلاب و در بين مردم يزد بوده است.
دريكي از مواردي كه شنيده ام، در دوران انقلاب مي خواستند مسجد «برخوردار» را به اضافه مسجد جامع كرمان به آتش بكشند و دراين زمينه مشخص شد كه ساواك اتفاقاتي را هم براي آن تدارك ديده است. دراين خصوص، اطلاعاتي به آقاي دكتر داده مي شود ايشان و دكتر صدوقي باهم صحبت مي كنند كه سرانجام شهيد پاك نژاد به مقامات هم مراجعه نمي كند و آيت الله صدوقي با كمك مردم مسأله را حل مي كنند.
مي دانيد كه وقتي مسجد جامع كرمان دچار آتش سوزي شد بسياري شهيد شدند و مشكلاتي نيز به وجود آمد ولي الحمدالله ما به علت قدرت و مديريت آيت الله صدوقي و ارتباط عاطفي بين مردم و دكتر پاك نژاد كمترين خسارت را در يزد ديديم. مي دانيدكه بعد از قم، مراسم چهلم شهيد مصطفي خميني را در تبريز گرفتند و سپس چهلم شهداي تبريز را در يزد گرفتند كه سومين شهري بود كه اين مراسم در آن برگزار مي شد. در يزد روز دهم فروردين اين مراسم انجام شد. چنانكه مي بينيد ما كمترين خسارت را در يزد داشتيم؛ حتي در جريان پيروزي انقلاب. استنباط من اين است كه اين حد اندك خسارات به علت مديريت شهيدان صدوقي و پاك نژاد بوده است.

يك مورد كه مي تواند براي دستيابي بهتر به زندگاني شهيد پاك نژاد بسيار راهگشا باشد ارتباط ايشان با افراد تبعيد شده توسط حكومت وقت به يزد بوده است؛ افرادي مانند مرحوم آيت الله فاضل لنكراني و ساير دوستان كه در‌آن برهه زماني فعاليت مي كردند ويزد به عنوان تبعيدگاه آنان مشخص شده بود دراين زمينه چه اطلاعاتي داريد؟
 

برادرم با اكثرشان يا بهتر بگويم با همه شان ارتباط داشتند؛به صورت مستقيم يا غير مستقيم. من خودم آيت الله فاضل لنكراني را با ايشان ديدم. يك روز براي نماز مغرب و عشا به حظيره رفتم ديدم كه يك مرد روحاني كنار آقاي دكتر نشسته اند. شهيد دكتر پاك نژاد مرا به نزد خود خواندند و گفتند كاري با تو دارم از من پرسيدند: «براي چه به حظيره آمده اي؟» گفتم: «براي نماز» فرمودند: «ببين اين پيرمرد كه دم در ايستاده مريض است من او را ويزيت كرده ونسخه اش را هم نوشته ام اگر داروي او را برايش بگيري و به دستش برساني ثوابش از نماز جماعت بيشتر است برو و اين كار را انجام بده.» من روبه روي دكتر ايستاده بودم ومرحوم آيت الله فاضل لنكراني هم تشريف داشتند. اخوي ما را به هم معرفي كرد و ايشان با من دست دادند سپس گفتند: «برادر تو عمامه و لباس روحانيت ندارد ولي از ديد من عادل است و مي توان به او اقتدا كرد.» اين گفته شخص آيت الله بود و من نيز از حسن نظرشان تشكر كردم پس از چندين ملاقات خودم مستقيماً نزد آقاي لنكراني مي رفتم و مي ديدم كه بسيار نسبت به اخوي بنده لطف دارند. ارتباطشان باهم
بسيار صميمي بود براي انجام كارهايي كه داشتند بيشتر به او مراجعه مي كردند. حتي بعضي از موارد را به من ارجاع مي دادند. يا اينكه آقاي دكتر به من مي گفتند كه آقاي فاضل لنكراني اين كار را دارند ،برايشان انجام بده. ارتباط بسيارخوبي بود كه نظير آن را با ساير مراجع مانند آيت الله العظمي گلپايگاني، آيت الله العظمي مرعشي نجفي و ساير آقاياني كه از قم مي آمدند داشتند.

اتفاقاً اين موضوع سؤال بعدي من است اگر دراين باره بيشتر توضيح بدهيد متشكر مي شوم.
 

يكبار، خودشان نقل مي كردند كه به منزل يكي از مراجع ديني در قم- فكر كنم آيت الله مرعشي رحمت الله عليه- رفتم .درآن زمان مشغول نوشتن كتاب يهود در سقيفه بودم آيت الله گفتند: «با يهوديها چطور هستي؟» گفتم: «خوبم ،دارم به جاهايي مي رسم.» پرسيدند: «به كجا داري مي رسي؟» گفتم: «نه تنها در سقيفه، يهوديان حضور داشته اند، بلكه دارم به اين نتيجه مي رسم كه دو نفر يهودي هم در ماجراي عاشورا حضور داشته اند.» متأسفانه عمرشان كفاف نكرد كه اين تحقيقات را ادامه دهند. آقاي دكتر دراين زمينه با علامه عسگري هم ارتباطي بسيار نزديك داشتند و با ايشان كار مي كردند و اين مسأله را به معظم له نيز گفته بودند در خصوص تاريخ اسلام نيز با يكديگر همكاري داشتند اما نمي دانم كه آيت الله گلپايگاني هم به ايشان نامه نوشته بودند .به اين مضمون كه با توجه به اين كه تو يك پزشك هستي و متدين نيز هستي مي خواهم نظرت را در مورد نجس بودن يا پاك بودن الكل بدانم. چون مي خواهم در اين باره فتوا بدهم.» آيت الله ناصر مكارم شيرازي كه خدا حفظشان كند و هنوز هم مرجع تقليد ما هستند آقاي دكتر پاك نژاد را به كنفرانس سقط جنين معرفي كردند ،كه به عنوان خبرنگار در آن كنفرانس حضور يافتند كه پس از بحث كارشناسي ايشان جلسه به هم ريخت.
ماجرا ازاين قرار بود كه ظاهراً هويدا مي خواست سقط جنين را قانوني و مجاز اعلام كند .هنگامي كه وارد شديم عده اي از آقايان نشسته بودند .يكي از آنها كه نام او را به خاطر ندارم، بلند شد و گفت اين صورت جلسه نوشته شده و آماده است، فقط امضاي شما آقايان مانده تا آن را براي قانوني شدن به صورت لايحه به مجلس ببريم. چند نفر از كارشناسان معرفي شدند كه هر كدام حدود 10 دقيقه در اين باره صحبت كنند. عده اي آمدند. يادم مي آيدكه شخصي صحبت كرد كه مخالف بود و از نظر پزشكي و روانشناسي بحث مي كرد بعد مجري برنامه گفت كه چون آقاي دكتر پاك نژاد از راه دور آمده اند مي توانند 20 دقيقه صحبت كنند. ايشان هم سخنراني مفصلي كردند- نزديك به 2ساعت- كه متأسفانه ضبط نشده است. پس از اتمام كنفرانس همان مجري كه گفته بود كه صورت جلسه آماده است وفقط امضاي آن مانده دكتر را در آغوش گرفت و غرق بوسه كرد و گفت:«من تا حالا فقط مسلمان بودم اما از اين لحظه به مسلمان بودنم افتخار مي كنم.» سپس صورت جلسه را پاره كرد و گفت بروند هر كاري كه خودشان مي خواهند بكنند او مرتباً شهيد پاك نژاد را در آغوش مي فشرد و مي بوسيد و مي گفت:«دكتر من به مسلمانيم افتخار مي كنم! به خدا افتخار مي كنم كه مسلمانم!» نام او را به ياد ندارم جلسه به خوبي تمام شد و صورتجلسه پاره شد- البته بعداً هويدا اين كار را كرد.
بعد در دوران وزارت دكتر مرشدي كه در زمان ازهاري يا كس ديگري وزير بهداشت بودند. شهيد پاك نژاد به من گفتند كه برو بهش بگو اگر مي خواهي خدا در دنيا و آخرت تو را ببخشد .الان كه وزير بهداشت هستي اين قانون را لغو كن.
البته دقيقاً نمي دانم كه اين سخنان را آقاي دكتر مستقيماً به ايشان گفتند يا كساني از طرف ايشان پيام را رساندند. آقاي مرشدي هم در زماني كه وزير بهداري بودند در دوران شاه اين قانون را لغو كرد.

يك مطايبه اي هم از شهيد دكتر پاك نژاد نقل مي كنند- در همين مورد- اگر امكان دارد آن را نقل كنيد.
 

بله، گفته بودند كه اگر شما اصرار برقانوني كردن عمل سقط جنين داريد من هم موافقم چرا كه اين كار 5000 تومان هزينه دارد و افراد عادي از عهده پرداخت اين مبلغ برنمي آيند. كساني توانايي پرداختن آن را دارند كه يا از مقامات باشند يا از ثروتمندان من هم موافقم، بگذاريد نسل اينها ساقط بشود! اين سخن را ايشان در سخنراني اي كه داشتند رسماً بيان كردند.
درباره نفوذ كلام آقاي پاك نژاد برافراد عضو در فرق گمراه و ضاله، كه من حتي شنيده بودم بعضي از افراد جامعه زرتشتي نيز به اين عضويت در اين گروهها تمايل پيدا كرده بودند بسيار شنيده ام اينكه آن شهيد بزرگوار بعضي ازاين افراد را متمايل كرده بودند،به خروج از اين گروهها و حتي تشرف به دين مبين اسلام و در مورد بعضي از موارد نيز تشرف مجدد به اسلام.
من دراين بحثها زياد شركت نداشته ام ،اما از تأثير ايشان در اينگونه موارد باخبرم. يكي از اين افراد اسقف دهقاني بود .آقاي دكتر با ايشان بحث داشتند و نزديك بود كه به اسلام تشرف بيابد ،به فرمايش خود دكتر: «نزديك بود برگردد كه دررفت!» مي گفتند: «ديگر چيزي نمانده بود».

ايشان هم در يزد بود؟
 

بله، به يزد رفت و آمد داشت. آقاي دكتر ،هم از نظر شرعي و اسلامي وارد وآگاه بودند و هم از نظر علمي، بحث استدلالي هم مي كردند- از همه جهات- و علاوه بر اين تواناييها نفوذ كلام هم داشتند كه يك بعد آن بعد معنوي خودشان بود كه تأثيركلامي شان را مضاعف مي كرد .من به ياد دارم افرادي را كه كمونيست بودند- و نمي توانم نامشان را ببرم-براي بحث با ايشان مي آمدند. دكتربا توده اي ها گفتگو مي كرد كه تأثير هم داشت يكي ازجوانان دانشگاهي يزد كه در آن زمان كمونيست شده بود .جلسه اي با آقاي دكتر پاك نژاد داشت و نتيجه آن مثبت بود، الحمدالله او اكنون آدم متديني است.

خب، فرصتي پيش آمد كه خدمت يكي از آن افرادي كه توسط آن شهيد بزرگوار هدايت شده بود رسيديم .البته او اشاره اي به اين مسأله نكرد وبنده هم آن را مطرح نمي كنم.
 

از دوستاني كه در جوار ما بودند شنيدم كه سخنرانيهاي آقاي دكتر درمدارس به گونه اي بود كه حتي دختران زرتشتي چادر دختران مسلمان را قرض مي گرفته و در جلسه سخنراني ايشان شركت مي كرده اند.
بله، من هم شنيده ام.

خدمت خانمي هم رسيديم- براي مصاحبه- كه مي گفتند كه من دانش آموز بودم و شهيد پاك نژاد مي آمدند براي ما سخنراني مي كردند...
 

آيت الله صدوقي و شهيد پاك نژاد، هسته و بنياد اصلي براي سخنرانيهايشان را قبل از سالهاي 1346 و 1345 در يزد گذاشتند كه تأثيرات آنها را جوانان يزد چه محصل وچه دانشجو در محيط هاي مختلف مي بينم .تأثير زحمات اين دو شهيد را در بنياد گذاشتن يك هسته مركزي و يك تشكل ديني در يزد مخصوصاً در برپايي مجالس مختلف به مناسبتهاي مختلف مثلاً در حظيره يا دانشگاه ها- مي بينيم كه منجر به اين شد كه بچه هاي ما بچه هاي مذهبي باشند.پس از انقلاب هم مي بينم که -اين ادعاي دور از ذهني نيست- حتي جواناني كه در يزد خيلي نمود ندارند، در استانهاي ديگر نمونه اند و از نظر داشتن اعتقاد و شأن مذهبي، همينطور در مسائل اجرايي-شكرخدا- در وضع خوبي قرار دارند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46