خدمات شهيد پاك نژاد به انقلاب


 






 

گفتگو با علي اكبررضازاده از دوستان شهيد پاک نژاد
درآمد
 

علي اكبر رضازاده، فرهنگي بازنشسته و ازدوستان دكترپاك نژاد است كه حالا بالاي 75 سال سن دارد. اورا ابتداي اين گفتگو صحبتي كردكه بهترين دليل براي خواندن اين مصاحبه است: «از سال 1344به عنوان معلم كار مي كردم. در همين مسجدي كه الان در آن حضور داريم به نام مسجد روضه محمديه در كنار آرامگاه سومين شهيد محراب، حاج آقاي صدوقي، شركت مي كردم. شهيد پاك نژاد هم كه مطبشان در 150 متري اين مسجد بود در نماز جماعت شركت مي كردند. من در سال 1345 با ايشان آشنا شدم و تا زمان شهادت در خدمت ايشان بودم، لذا با خصوصيات اخلاقي اين شهيد به خوبي آشنا بودم و هستم». اين مصاحبه در مسجدي در نزديكي تربت پاك شهيدان يزد انجام شده است.

زماني را كه كتاب دكتر پاك نژاد منتشر شد، به يادمي آوريد؟
 

دقيقاً. اين كتاب، مهمترين سندي است كه خط فكري شهيد پاك نژاد را نشان مي دهد و از هر نظر قابل توجه است. «اولين دانشگاه، آخرين پيامبر» چندين جلد بود. اولين جلد اين كتاب، مظلوم گمشده در سقيفه نام داشت و دكتر بعد از انتشار، يك جلد از آن را به من هديه دادند. من كتاب را به خانه آوردم و پسرم كه در آن زمان كلاس دوم ابتدايي بود، همان شب، كتاب را برداشت و با صداي بلند آن را خواند. من كه خيلي خسته بودم و مي خواستم بخوابم، پسرم را دعوا ومجبورش كردم تا بخوابد. ما خوابيديم اما من آن شب در خواب ديدم كه پسرم با صداي بلند دارد همان كتاب را مي خواند. دوباره در خواب داشتم پسرم را دعوا مي کردم كه متوجه شدم، كنار حياط، خانم بلند قامتي با حجاب و روبنده ايستاده اند و دارند گوش مي کند. وقتي بچه ام را دعوا مي كردم، آن خانم به من پرخاش كرد كه تو برو بخواب. بگذار تا بچه اين كتاب را بخواند، حس كردم ايشان بايد حضرت زهرا(س)باشند و ناراحت شدم كه پسرم را دعوا كردم.
فرداي آن روز خدمت آقاي پاك نژاد رسيدم و ماجرا را تعريف كردم. ايشان خيلي تحت تأثير قرار گرفتند و گفتند بعد از نوشتن اين كتاب، بسيار خسته شده بوده اند و نمي خواسته اند باقي جلدهاي كتاب را بنويسند، ولي با توجه به اين خواب و عنايت فاطمه زهرا(س)، نگارش جلدهاي بعدي آن را ادامه مي دهند و اين كار را هم انجام دادند وبه نظر من، بي نظير بودن اين كتاب بخاطر عنايت حضرت زهرا(س) است.

شما يكي از افرادي محسوب مي شويد كه رابطه نزديكي با ايشان داشته ايد، بارزترين خصوصيت اخلاقي شهيد پاك نژاد چه بود؟
 

مهمترين ويژگي اخلاقي شهيد پاك نژاد، رأفت و مهرباني ايشان بود دكتر نه تنها به مستضعفان و جوانان كه به عموم مردم عنايت داشتند و حتي به حيوانات هم محبت مي كردند. يكي از دوستانم تعريف مي کرد كه يك بار به عيادت بيماري مي رفته اند و قرار بوده سوار ماشين دكتر شوند كه دكتر درثانيه آخر منصرف مي شوند كه با ماشين خودشان بروند. موقعي كه از معاينه بيمار برمي گشته اند، علت را ازدكتر مي پرسند و دكتر مي گويد سوار ماشين خودش نشده، چون ديده بوده كه گربه اي زير ماشين خوابيده است و چون هوا گرم و آفتابي بوده دلشان نيامده بوده كه گربه را بيدار كنند!
ايشان همين عطوفت و مهرباني را نسبت به همشهريان و بيش از آن، به جوانان و نوجوانان داشتند. نقل مي كنند كه يكبار در نيمه شب از كلانتري محله به دكتر اطلاع مي دهند كه ماشين شان به سرقت رفته، اما مأموران انتظامي ماشين و سارقان آن را گرفته اند.
وقتي دكتر به كلانتري مي رود، مي بيند كه چندتا نوجوان در اتاق بازپرسي نشسته اند. ايشان خيلي ناراحت مي شوند كه آن چند نوجوان در ابتداي زندگيشان اين كار را كرده اند و بخاطر اين كار بايد به زندان بروند. دكتر رومي كند به بازپرس ها ومي گويد اينها سارق نيستند، فقط مي خواسته اند آن را پس بياورند، آنها را رها كنيد. جوانها با ديدن اين صحنه ها خيلي شرمنده و از كلانتري خارج مي شوند.

احتمالاً به همين دليل هم بوده كه دكتر بيماراني كه وضع مالي خوبي نداشته اند، هزينه‌اي بابت حق ويزيت نمي گرفته‌اند.
 

همين طور است. اصلاً يكي از عادات شهيد پاك نژاد اين بود كه هر روز، نيم ساعت يا سه ربع قبل از نماز، به مسجد مي آمد و پاي همين ستون ها مي نشست. افراد بي بضاعتي بودند كه نمي توانستند به مطب دكتر بروند. شهيد پاك نژاد، هرروز يك يا دو تا از آنها را معاينه مي كرد و برايشان نسخه مي نوشت. اگر متوجه مي شدكه آن بيماران، توان خريد دارو ندارند، در كنار نسخه، مي نوشت:«داروخانه رازي» داروخانه با ديدن اين جمله مي دانست كه نبايد از بيمار پول بگيرد و هزينه نسخه ها به حساب دكتر است. آخر هر ماه كه مي شد، داروخانه حساب ها را مي آورد وپول داروي آن افراد را از دكتر مي گرفت. شهيد پاك نژاد حتي به اين هم بسنده نمي کرد، گاهي مي شدكه علاوه برحساب كردن هزينه نسخه، به بيماران پول هم مي داد! باز هم يكي از دوستانم نقل مي کرد كه يك بارآخر شب بوده كه داشته چراغ مطب دكتر را درست مي كرده است، بيماري به دكتر مراجعه مي کند، اما به اندازه كافي پول نداشته تا به بيمار بدهد. به همين دليل هم رو مي كند به راوي و از او پول مي گيرد. در واقع روحيه ياري گرانه دكتر آنقدر بالا بود كه وقتي ايشان به نمايندگي مجلس انتخاب شدند، افراد فقير يزد ضمن اينكه خوشحال شده بودند، ناراحت هم بودند، چون فكر مي كردند ديگر كسي نيست كه به آنها كمك كند.

شهيد پاك نژاد در پزشكي و به لحاظ كار حرفه اي چطور بودند؟
 

اتفاقاً من يك بار شاهد تشخيص درست ايشان در مسائل پزشكي بودم. سال 1350 بود كه يكي از همكارانم در مدرسه، خيلي ناراحت و گرفته بود. وقتي علت را پرسيدم، متوجه شدم يك پزشك تشخيص داده كه ايشان به خاطر وجود غده كوچك و درد شديدي كه در كتف داشته بايد از كتفش نمونه برداري شود و آن را به تهران بفرستد. همكارم از اين جريان خيلي ناراحت بود، چون فكر مي کرد كه به غير ازسرطان، بيماري ديگري به نمونه برداري نياز ندارد. من به او پيشنهاد كردم كه دكتر پاك نژاد هم او را معاينه كند. به ايشان كه مراجعه كرديم، گفتند من معاينه نمي كنم، چون نيازي به اين كار نيست و نمونه برداري هم لازم ندارد. بعد بطور مفصل براي دوستم توضيح داد كه بدن، جاهاي مشخصي دارد كه سرطان در آن ظاهر مي شود و بخشهايي از بدن هم هست كه سرطان در‌آنها اصلاً و ابداً بروز پيدا نمي كند، از جمله كتف كه محل بروز سرطان نيست. اين جوان و خانواده اش كه به شدت ناراحت بودند، خوشحال شدند وخيالشان راحت شد. حالا هم اين شخص زنده و در كمال سلامت و يك دبيرستان غير انتفاعي در يزد را مديريت مي کند.

فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي دكتر پاك نژاد در چه شكل و به چه كيفيتي بود؟
 

دكتر ضمن طبابت، كارهاي فرهنگي هم انجام مي داد و اين را به جرأت مي توانم بگويم كه هركسي كه در استان درمي ماند، به مطب دكتر پاك نژاد مراجعه مي کرد. يادم است در آن زمانها افراد مستضعفي بودند كه براي 500 تومان پول، مجبور بودند كه به رباخواران مراجعه كنند. خانمي بود كه از يك بازاري پول قرض گرفته و بعد ازدو سال با اينكه 500 تومان را پرداخت كرده بود، ولي هنوز بدهي داشت. اين خانم به خدمت شهيد صدوقي مي رود و از ايشان كمك مي خواهد. حاج آقاي صدوقي تصميم مي گيرند صندوق تعاوني حضرت ولي عصر را كه الان هم فعال است تأسيس كنند. بعدازمدتي اين صندوق با حمايت و پيگيري هاي شهيدان صدوقي و پاك نژاد و چند نفر ديگر راه اندازي شد و اولين وام هم به همان خانم داده شد.
البته اين دو شهيد خدمات فرهنگي ديگري هم انجام دادند، از جمله تأسيس مدارس غيرانتفاعي در شهريزد. دكتر پاك نژاد و حاج آقاي صدوقي با نام گروه فرهنگي علوي، دبيرستان و دبستان دخترانه و پسرانه اي تأسيس كردند: مدارسي مثل دبيرستان رسوليان كه پسرانه بود. دبستان دخترانه تفضلي مال جامعه تعليمات اسلامي كه رئوف مدير آن بودو دبستان رمضاني كه ابتدايي و راهنمايي بود، جزو مراكز آموزشي اي بودند كه به همت دكتر پاك نژاد و شهيد صدوقي فعاليت كردند.

ضمن اين كه مبارزه با بهائيت هم جزو كارهاي فرهنگي ايشان محسوب مي شده است.
 

بله. به اضافه اين كه دكتر و آيت الله صدوقي، بعد از اينكه بهائيان را مسلمان مي کردند، تنهايشان نمي گذاشتند. مثلاً از جمله كارهايي كه من شخصاً در آنها نقش داشتم اين بود كه وسائل مورد نياز ازدواج چند دختر بهائي را كه مسلمان شده بودند، با كمك شهيد پاك نژاد فراهم كرديم. دكتر براي اين كار آدرس مغازه اي در بازار را مي دادند و جهيزيه شان درست مي شد. وقتي براي تهيه جهيزيه دومين دختر به دكتر مراجعه كردم، ايشان آدرس همان مغازه اي را به من دادند كه براي اولين دختر مسلمان شده به آنجا رفته بودم. من به دكتر گفتم هفته قبل به اين مغازه رفتم. دكتر جمله اي به من گفتند كه نظرم عوض شد. شهيد پاك نژاد گفتند تو كه براي خودت پول نمي خواهي، براي ديگران و براي رضاي خدا داري اين كار را مي كني، پس اگر هرروز به سراغ آدم هاي خير بروي، ايرادي ندارد. به اين ترتيب ما دختران مسلمان زيادي را به كمك بازاري ها روانه خانه شوهر كرديم وبازاريها هم با كمال ميل به ما كمك مي كردند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46