فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی شهید دکترپاک نژاد(1)


 






 

گفتگو با عباس زائرالحسيني
درآمد
 

عباس زائرالحسيني، از فعالان اجتماعي و انقلابي استان يزد است كه دو برهه با دكتر پاك نژاد همراهي كرده و ازميان مسئوليت هاي پيشنهادي شهيد كسوت معلمي را براي خود انتخاب كرده است. وقتي خدمت ايشان رسيديم، معلوم شد كه زائرالحسني چقدر گفتني از آن شهيد بزرگوار در سينه دارد. به احتمال زياد كمتر كسي مي تواند-بويژه- جزئيات فعاليت هاي سياسي و مبارزه هاي شهيد در دوران ستم شاهي را براي علاقمندان تاريخ انقلاب و دوستداران شهيدپاك نژاد به خوبي زائرالحسيني بشكافد. پس اين شما و اين هم مصاحبه با آن عزيز.

شما در جايي فرموده ايد كه مسئوليت شوراي راديو و تلويزيون يزد را در اوايل انقلاب اسلامي به جنابعالي پيشنهاد كردند كه يكي از افراد آن شورا هم شهيد پاك نژاد بود. مسئوليتي كه دكتر پاك نژاد در آن شورا داشت چه بود؟
 

دوم اين كه اين شورا را چه كسي تعيين كرده بود و دكتر پاك نژاد تا چه زماني در اين شورا بودند؟
شهيد پاك نژاد هم يكي از اعضا بودند. صبح به مدرسه مي آمدند ومرا به محل صدا وسيما بردند، كمي بعد با مسائلي مواجه شديم، از جمله اينكه ليستي به ما دادند كه چه افرادي را بايد اخراج كنيم و اين به هيچ وجه با روحيه ما و مرحوم دكترپاك نژاد سازگاري نداشت.

دكتر پاك نژاد تا چه زماني عضو آن شورا بودند؟
 

همان نصف روز اول كه اين گونه مسائل پيش آمد، تمام شد. همه چيز شروع ارتباط ما با مرحوم پاك نژاد به سالهاي 1346 برمي گردد كه من تقريباً اوايل سن تكليف بودم. اينجا نكته بسيار مهمي است و آن اينكه مرحوم دكتر پاك نژاد در زمان خودش خيلي مظلوم هم بود.شاهدم نيز اين مسأله اي است كه عرض مي كنم.
من يك شب خدمت مرحوم شهيد صدوقي رسيدم. مرحوم دكتر پاك نژاد هرشب به مسجد مي‌آمد. يكي از خصوصياتش اين بود كه تا مي توانست نماز جماعت را ترك نمي كرد و اين درسي بود براي همه مردم كه بدانند نماز جماعت فقط مخصوص 4 نفر از افراد فقير نيست. كسي در سطح دكتر پاك نژاد كه هم طبيب بود و هم مقبوليت زيادي بين مردم داشت و هم داراي مكنت بود، ولي هر شب به مسجد حظيره مي آمد و پشت سرآيت الله صدوقي نماز مي خواند و ما هم به آنجا مي رفتيم و اصلاً درآنجا با هم آشنا شديم. من از شهيد صدوقي پرسيدم كه ازچه كسي تقليد كنم؟ ايشان فرمودندچند نفر از آقايان هستند از جمله آقاي خويي، آقاي خوانساري، آقاي خميني كه فهميدم آن روزنمي شد به راحتي اسم امام را ببرند. من هم به مقتضاي سن و انقلابي بودنم، گفتم: چرا نمي گوييد آقاي خميني و بس؟ مرحوم دكتر پاك نژاد از آن لحظه به بعد عنايت خيلي بيشتري به من داشتند. مي توانم بگويم كه آشنايي و دوستي ما از آنجا شروع شد. اين آدم ذاتاً انقلابي بود، اما بسيار هم خدمتگزار بود و مي خواست به مردم خدمت كند، دوستدار مردم بود. كلمه نه در دهانش نبود. هركس هركاري داشت تا جايي كه مي توانست برايش انجام مي داد، حتي در همان زمان كسي اگر كاري داشت كه انجام آن در دست دكتر اقبال، رئيس شركت نفت كه از طاغوتي هاي آن زمان بود، مرحوم دكتر پاك نژاد نمي گفت كه نه. مي گفت كه من اصلاً نه اين را نديده ام ونه ارتباطي با او دارم، اما حاضرم براي خاطر تو بنويسم و براي آن شخص مي نوشت. چون اين طوري بود و از خدمتگزاري به مردم به هيچ وجه كوتاهي نمي كرد، تا كلمه نه را نگويد. اين از جمله چيزهايي است كه فكر مي كنم كساني راجع به حضرت پيغمبر(ص) كه اخلاق و رفتارشان با مردم چگونه بودند، كسي از بين ما پيغمبر(ص) را نديده و اگر مي خواست بفهمد كه واقعاً ژن پيغمبر در بدن دكتر پاك نژاد است، كارها و حركاتش مكمل درسهاي علمي اي بود كه جلسات زيادي هم داشت، جلسات پرسش و پاسخ. دكتر پاك نژاد راكه مي ديد، مي فهميد ژن پيغمبردر اوست. در ستوني كه الان ستون چهارم مقبره حضرت رسول (ص) است، يعني ارباب جبرئيل كه وارد مي شويد- ستون چهارم- اينجا درختي بوده كه پيغمبر(ص) آنجا نشسته و هركسي هركاري داشته برايش انجام مي داده اند، يعني پيغمبر(ص) به او نه نمي گفته اند. اين هم ارثي بود كه مرحوم پاك نژاد از جد گراميش پيغمبر(ص) برده بود و چون نمي توانست نه بگويد، موجب وهم عده اي و نهايتاً موجب وهم آنهايي شده بود كه مي گفتند انقلابي عمل نمي كند، چون هركس هركاري داشت مي خواست برايش انجام بدهد، گاهي متوسل به كساني هم كه طاغوتي بودند مي شد- براي رفع گرفتاري مردم- اين قدر پاك ومنزه بود. درحالي كه قلبش خلاف اين را مي گفت، يعني با اينها ارتباطي نداشت. از همان ابتداي آشنايي مان، از من خوشش آمد، چون طوري با شهيد صدوقي انقلابي صحبت كردم.

از فحواي كلام شما به اين نتيجه رسيدم كه ارتباطي توأمان مستقيمي با شهيدصدوقي و دكتر پاك نژاد داشته ايد. قطعاً در جلساتي كه داشتند يا مواردي، تصميم گيري هايي يا اتفاقات انقلابي اي كه آن زمان مي افتاده، جناب عالي هم حضور داشته ايد. كاري هم كه الان بيشتر مدنظر ماست در اين مصاحبه بخشهاي مصداقي و خاطره مانندي است كه از آن دوران در مورد دكتر پاك نژاد شنيده ايم و مكرر خواهيم شنيد. حضور ايشان در زمان انقلاب چگونه بود؟
 

حضور ايشان آگاهي دادن به مردم و به دانشجوها و دانش آموزان و بازاري ها بود. جلساتي در بازار داشتند كه شامل پرسش وپاسخ بود. يكي از اركان پيشرفت انقلاب، آگاهي مردم بود كه ايشان اين كار را مي كرد، در جلساتي كه ما داشتيم. حتي من كارهاي خيلي سري هم كه انجام مي دادم كه اعلاميه هايي را خودم مي نوشتم، با نظر بعضي دوستان. ايشان اطلاع داشت و حتي تعدادي سلاح بود كه ما به وسيله يكي از افسران آن روز كه به كلاس و جلسات ما مي آمد وارد كرده بوديم. مرحوم دكتر پاك نژاد اين قدر امين بود كه وقتي امام فرموده بودند كه شايد دستور مسلحانه بدهند، ما به اين فكر بوديم كه از اين طرفي مجهز هم باشيم.

از برخي از دوستان دكتر پاك نژاد شنيده ام كه ايشان يك بار هم مورد تهديد قرار گرفته بوده است و مي خواسته اند او را ترور كنند. يكي ديگر از دوستان معتقد بود كه دكتر پاك نژاد، روحيه بسيار آرامي داشت و اين روحيه باعث شده بود عده اي تصور كنند كه او انقلابي نيست و جناب عالي هم اين موضوع را به شكل ديگري بيان فرموديد. بين اين دو قول شما هيچ شباهتي مي بينيد؟
 

در مورد قسمت اول كه مي خواستند ايشان را ترور كنند، صحبتهايي بود كه شبي قرار بود تعدادي را در سراسر مملكت ترور كنند. در يزد هم صحبتهايي بود، ولي من بطور مستند، اطلاعي ندارم. يك روز صبح زود كه آب يزد را آلوده كرده بودند، به مسجد حظيره رفتيم تا اطلاع حاصل كنيم كه چه خبر است. گفتند آب آلوده شده است. ما به سازمان آب رفتيم و تحقيق كرديم كه نه، آنجا چيزي نيست. گفتند شايد خواسته باشند مردم را به خيابان بكشند و ببندند و از اين حرفها در آن دوران خفقان معمول بود. آن روز با مرحوم دكتر پاك نژاد بوديم كه تيري از نزديكي ما رد شد، ولي آيا شليك اتفاقي بود يا نه، نمي دانم. آن روز صبح كه آبهاي يزد آلوده شده بود، خيلي از مردم را گرفتند و كتك مي زدند.

دكتر هم با شما به سازمان آمدند؟
 

بله، باهم رفتيم.ايشان با مرحوم آقاي كاروان آشنا بود كه آنجا مسئول قسمت چاه ها بود. از اوپرسيدندآيا آب آلوده است؟ گفتند نه. اينها اينگونه اعلام كرده بودند كه مردم را بيرون بكشانند و بگيرند.
از مواردي ديگري كه زياد شنيده ام، يكي اين است كه دكتر پاك نژاد با مسئولان آن زمان كه در استان يزد و شهر يزد حاكم بوده مورد اطمينان آنها بودو حرفش را مي پذيرفته اند و حتي زماني كه مردم به تنگ مي آمده اند- در اتفاقاتي كه به فرض قرار بوده فردا راهپيمايي كنند- دكتر خواهش مي كرده كه مزاحمشان نشوند يا مرحوم صدوقي به دكتر مي گفته كه چنين چيزي را از آن بخواه؛ يعني به نوعي حد فاصل شهيد صدوقي با دستگاه حاكمه آن زمان در استان بوده اند.
دكتر پاك نژاد، از بس مقبوليت اجتماعي داشت، واقعاً همه دوستش داشتند و حتي با اينكه او يك مبلغ مذهبي بود، غير مسلمانها بيشتر به او اعتقاد داشتند تا ديگر پزشكان يا كسان ديگر. ايشان، مقبوليتي اين چنيني داشت. به هر حال از يك خورشيد همه استفاده مي كنند، همه دوستش دارند، ممكن است يك تعامل اين چنيني برقرار مي شده است، ولي اينكه برخي معتقدند دكتر پاك نژاد با عوامل آن روز ارتباط داشته و به صورتهاي بدي آن را مطرح مي كنند، واقعاً جفا به دكتر پاك نژاد است و اين طور نبود كه ايشان واسطه باشد. آنها هم اينطور نبودند كه به حرف او گوش كنند. حالا شايد گاهي از قدرت شهيد صدوقي مي ترسيده اند و جرأت نمي كردند غلطي بكنند. اينها را بعضي از آدمهاي تندرو مطرح مي كنند. اينطور نبود كه دكتر پاك نژاد ارتباطات پشت پرده اي با اين همه داشته باشد.

آقاي دكتر خودشان شخصاً در رأس گروهي يا تعدادي از افراد زير چتر راهبردي شهيد صدوقي بود- براي فعاليت انقلابي گسترده و منسجم دسته بندي شده مشخص- يا صرفاً فعاليت دكتر در حد تبليغ و راهنمايي اقشار جامعه براي درك بهتر انقلاب بود؟
 

آن روز ما انجمن ديني داشتيم، نه انجمن حجتيه. در انجمن ديني جلساتي داشتيم ومرحوم دكتر پاك نژاد در رأس آنها بود. خيلي از انقلابيون آن زمان هم كه در يزد در انقلاب مؤثربودند و در رأس آنها دكتر پاك نژاد بود و به نوعي مرحوم پاك نژاد در حل مسائل به شهيد صدوقي مراجعه مي كرد و مسأله ولايت را كه الان خيلي صحبت آن است، ايشان عمل مي کرد. در واقع رياست عاليه اش را مرحوم شهيد صدوقي داشت.

اين موضوع را دوستان ديگر هم به اشكال مختلفي مطرح كرده اند و بر فعاليتهايي كه انجمن ديني داشته اند تأکيدكرده اند. تهيه در انجمن ديني به عنوان يك گروه فعال انقلابي در آن زمان كه بيشترسويه روشنگري- مذهبي مطرح شد تا فعاليت انقلابي مسلحانه يا فعاليت انقلابي به نوعي شورانگيز. در آن زمان، آيا گروههاي ديگري هم بودند كه با اشكال ديگري مقابله بكننديا صرفاً همه چيز به انجمن ختم مي شد؟
 

در فعاليتهاي انقلابي اي كه بعدها انجام شد، ممكن است افراد ديگري هم جسته و گريخته شريك بوده اند، اما بيشتر در اين اشخاصي كه انقلابي بودند يا سخنرانيهايي مي كردند عضو اين جلسات بودند. خانه آخرش هم كه بحث تهيه اسلحه مطرح بود، در اين گروهها انجام شد.

پس نتيجه مي گيريم كه ركن اساسي فعالان انقلاب اسلامي در يزد تحت سرپرستي و رهبري شهيد صدوقي در مجراي گروههاي ديني شكل مي گرفت.
 

بيني و بين الله اين چنين بود.

يعني اگر گروههاي ديگري هم بودند، به نوعي به اين گروه تأسي مي كردند. يعني به شكل مشابهي عمل مي كردند. آيا آن موقع گروههاي معاند هم فعاليت مي كردند، جز بهائيت كه شكل معاندت مذهبي داشتند و تبليغ فرقه خودشان را مي كردند، مثلاً اشكال ديگري از فعاليت سياسي بود يانه؛ در مخالفت با اين گروه؟
 

همين بهائيت جنبه سياسي هم داشت، لذا مي بينيم كه بعدها تعدادي از آنها جاسوس از كار درآمدند.

پس در جريان شناسي آن زمان نمي توان نقش گروههاي ديگر را نفي كرد، چون منسجم‌تر ازهمه آنها، انجمنهاي ديني تحت سرپرستي شهيد صدوقي بوده و شهيد پاك نژاد هم قطعاً يكي از چهره هاي شاخص بوده است.
 

برخي از دوستان معتقدند كه دومين فرد اين انجمن ها شهيد پاك نژاد بوده است.
همين طور كه قبلاً هم عرض كردم، كارهايي انجام مي شد كه مرحوم شهيد پاك نژاد اسمش جايي نبود، ولي عملاً راهنمايي مي كرد. من با يكي ديگر از دوستان تصميم گرفتيم كه چون فداييان اسلام موقعيتي داشتند كه شاه هنوز از اسم اينها مي لرزيد و خيلي از اينها مي ترسيد و اينها آدمهاي جسور و انقلابي بودند كه در رأس آنها نواب صفوي بود- اينها شيوه نگارش و مسائلي داشتند- من با يكي ديگر از دوستان با راهنمايي شهيد پاك نژاد نامه اي نوشتيم به تمام سران مملكت كه خون شما رنگين تر ازخون كسان ديگر نيست و انقلاب به زودي پيروز مي شود؛ برگرديد به دامان اسلام. يك تهديد اجمالي هم كرديم و براي تمام سران مملكت، مديران كل، رئيس هاي شهربانيها و ژاندارمريها فرستاديم. بقدري اينكار خطرناك بود كه اگر ساواك متوجه مي شد، همه اش از يك شهر مثلاً يزد صادر شده، امكان داشت پيگيري و پيدايمان كنند. از اين بابت خيلي مي ترسيديم، لذا خيلي در اين خصوص كار كرديم و هيچ كس هم با ما نبود. من نوشتم و دكتر پاك نژاد اطلاع داشت و يكي، دو نفر از دوستان. مي رفتيم شيراز، پست مي كرديم براي مشهد. از مشهد براي چند شهر ديگر پست مي کرديم تا ساواك نفهمد منبع آن كجا بوده است.
بنابراين اين گونه مسائل پشت پرده انجام مي شد. آن روزها كسي نمي توانست اينها را بگويد. بعد از انقلاب هم كه در حادثه هفت تير با آن وسعت و عظمتي كه در رأس آن مرحوم دكتر بهشتي- كه سيدالشهداي انقلاب بود- دكتر پاك نژاد و برادرش شهيد شدند. بي انصافي است كه كسي در سيره اين آدم، با آن وسعت كارش، شبهه اي بكند كه انقلابي نبوده. در زمان شاه كه نمي توانستند اين حرفها را بزنند، بعدش هم طولي نكشيد كه در تيرماه سال 1360 شهيد شد. او اصلاً اهل ريا نبود.

آيا شهيد پاك نژاد با شما در پخش اعلاميه‌ها همكاري داشتند و به مسافرت هم مي رفتند؟
 

خود من كه آن موقع نسبت به آنها خيلي جوان بودم نمي رفتم، كساني را مي فرستاديم، افرادي را داشتيم. من حتي از دانش آموزان مدرسه مان خيلي كمك مي گرفتم. شهيد پاك نژاد هم كاملاً اطلاع داشت. ما براي كارهايي كه مي خواستيم انجام دهيم تكيه گاهي مي خواستيم هميشه معتقد بودم به اينكه اگر چند نفر بخواهند به تنهايي كاري را انجام دهند، ممكن است زاويه انحرافي پيدا شود و بعد هم اين زاويه بزرگ شود، لذا دكتر پاك نژاد واقعاً جامعيت داشت. ارتباطاتي را كه من با شهيد پاك نژاد داشتم خيلي افراد نمي دانستند، حتي شبها بعد از مطب به آنجا مي رفتيم و كارهاي تحقيقي و علمي مي كرديم و ايشان را از برخي كارهاي انقلابي باخبر مي كردم و دكتر نيز ما را راهنمايي مي كردند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46