مقام عرفاني انسان در تفسيرهاي قرآني مثنوي (3)


 

نويسنده: مهدي ابراهيمي*




 
اولياء الله در جايگاه خلافت الهي در دنيا علاوه بر مقام تکويني و مظهريت حق وظيفه ارشاد و هدايت خلق را بر عهده دارند و انسان ها به ميزان قابليت نفوس خود از آنها بهره مي گيرند. مولوي از قول پيامبران نقل مي کند که آنها طبيبان معنوي بشر هستند:

ما طبيبانيم شاگردان حق
بحر قلزم ديد ما را فانفلق

آن طبيبان طبيعت ديگرند
که به دل از راه نبضي بنگرند

ما به دل بي واسطه خوش بنگريم
کز فراست ما به عالي منظريم

آن طبيبان غذا اند و ثمار
جان حيواني بديشان استوار

ما طبيبان فعاليم و مقال
ملهم ما پرتو نور جلال

(همان، د3، ب2700- 2704)

آن طبيبان را بود بولي دليل
و اين دليل ما بود وحي جليل

(همان، د3، ب 2707)

در اين ابيات مولوي به آيه شريفه (فاوحينا الي موسي ان اضرب بعصاک البحر فانفلق فکان کل فرق کالطود العظيم) (سوره شعراء، آيه 63) اشاره مي کند که بيانگر راهنمايي حضرت موسي است که با معجزه الهي خلق را نجات مي دهد. از آنجا که اين بار سنگيني هدايت، لازمه مظهريت حق است انبياء و اولياء براي اين هدايت دستمزدي نمي خواهند.

هر نبي اي گفت با قوم از صفا
من نخواهم مزد پيغام از شما

(مولوي، 1375، د2، ب 576)
اين سخن در مواضع متعددي از قرآن از قول پيامبران نقل شده است که:
(و ما اسئلکم عليه من اجر ان اجري الا علي رب العالمين) (سوره شعراء، آيه 109). اين مضمون در سوره هاي هود آيه 51 و يونس آيه 72 هم آمده است. مولوي علت عدم درخواست دست مزد را الهي بودن اين طبيبان مي داند و در حقيقت وصال يار و رسيدن به او را همان مزد آنان مي داند.

من دليلم حق شما را مشتري
داد حق دلالي ام هر دو سري

چيست مزد کار من ديدار يار
گرچه خود بوبکر بخشد چل هزار

چل هزار او نباشد مزد من
کي بود شِبه شَبَه دُرّ عدن

(مولوي، 1375، د2، ب 577- 579)

مولوي مي گويد وقتي خداوند مشتري مؤمنان است کار پيامبران واسطه گري و دلالي است و خداوند حق دلالي را از هر دو طرف مي دهد. او اين مضمون را از آيه شريفه (ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه...) (سوره توبه، آيه 111)گرفته است.

دست مزدي مي نخواهيم از کسي
دست مزد ما رسد از حق بسي

(مولوي، 1375، د3، ب 2708)

تفسير دست مزد گرفتن از خداوند به معني ديدار يار در جوار قرب الهي، الهام گرفته از تفکر عرفاني مولوي است که شأن انبياء و اولياء را بالاتر از آن مي داند که براي سوداگري با خداوند کاري را انجام دهند. لذا اجر الهي را متناسب با مقام معنوي آنها تفسير مي کند. مولوي در جاي ديگري اين خصلت را که انبياء معامله گر نيستند برگرفته از خصلت الهي مي داند.

آن که بدهد بي اميد سودها
آن خداي است آن خداي است آن خدا

يا ولي حق که خوي حق گرفت
نور گشت و تابش مطلق گرفت

کاو غني است و جز او جمله فقير
کي فقيري بي عوض گويد که گير

(همان، د3، ب3352- 3354)

علت اينکه انساني که خليفه الهي است مزد و اجري نمي خواهد، فقري است که در همه موجودات وجود دارد، و اگر خداوند پاداش مي دهد به خاطر غني بودن مطلق اوست. (... والله الغني وانتم الفقراء...) (سوره محمد، آيه 38). خلافت انسان که مورد تفسير عرفاني مولوي قرار گرفته است با بحث حقيقت انساني رابطه دارد که در آيات قرآني هم اين دو به يکديگر پيوند خورده اند.
رابطه انسان با خدا؛ يکي از مباحث مهم که در آيات قرآني به آن تصريح شده است، رابطه انسان با خدا است که در قالب گفتگوي انسان با خدا يا دعا مطرح مي شود.
مولوي از آياتي که در مورد دعا در قرآن وجود دارد تفسير عرفاني ارائه مي دهد. قرآن به صراحت سخن از امر به دعا کردن و وعده اجابت الهي به ميان مي آورد: (و قال ربکم ادعوني استجب لکم...) (سوره مؤمن، آيه 60)
(و اذا سالک عبادي عني فاني قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان...) (سوره بقره، آيه 186). آنچه از مضمون آيات استفاده مي شود اين است که خداوند هر دعايي را اجابت مي کند، اما در تجربه ثابت شده است که اکثر دعاهاي ما مستجاب نمي شود. بنابراين دعا به عنوان رابطه گفتاري انسان با خدا هميشه مورد بحث متکلمان و فيلسوفان و عارفان بوده است و تلاش کرده اند که معضلات موجود در اين زمينه را حل کنند مثل اين سؤال که اگر خداوند از درون ما آگاه است و قضا و قدر هم بر مبناي علل و اسباب است چه نيازي به دعا کردن داريم؟ (يعلم خائنه الاعين و ما تخفي الصدور) (سوره مؤمن، آيه 19). و يا اينکه آيا دعا با نظام علي و معلولي جهان سازگاري دارد؟ به طور طبيعي پاسخ به اين سؤالات مي تواند از زواياي مختلفي مطرح گردد.
استاد محمد تقي جعفري در پاسخ سؤال اول مي نويسد:
«... نکته ديگر در مسأله به زبان آوردن نيايش، اين است که چنانکه الفاظ گاهي از بيان واقعيت مطالبي که در دل مي گذرد ناتوان و نارسا است، همچنين از طرف ديگر گاهي آنچه در دل انساني مي گذرد به جهت نداشتن مرز حقيقي در فعاليت هاي رواني، ممکن است نمود رواني دعا در درون انساني با خيالات يا وسوسه ها يا تفکرات و يا توهمات مخلوط شود، ولي هنگامي که اين نمودها ابراز مي شوند از ميان فعاليت هاي ديگر ممتاز گشته به طور خالصانه به شکل دعا و نيايش ظهور مي کند...»
(جعفري، ج1، 84)
همان طور که ملاحظه مي شود ايشان از زاويه آثار رواني، به زبان آوردن نيازهاي انساني با خدا يا همان دعا کردن، مسأله را توجيه مي کنند که گرچه خدا از درون ما آگاه است ولي دعا کردن به زبان فوائدي دارد.
استاد مطهري در توجيه فلسفي اين مسأله مي نويسد:
«...آنچه را که علوم بيان کرده است در شرائط مخصوص و محدودي صادق است و زماني که با اراده يک پيغمبر يا ولي خدا کاري خارق العاده انجام مي گيرد شرايط عوض مي شود يعني يک روح نيرومند و پاک و متصل به قدرت لايزال الهي شرايط را تغيير مي دهد و به عبارت ديگر عامل و عنصر خاصي وارد ميدان مي شود، بديهي است در شرايط جديد که از وجود عامل جديد يعني اراده نيرومند و ملکوتي ولي حق ناشي مي شود قانون ديگري حکمفرما مي گردد. در مورد تأخير دعا و صدقه در دفع بلاها و غيره نيز جريان از همين قرار است. در حديث آمده است که از رسول اکرم(ص) سؤال شد که با وجود اينکه هر حادثه اي در جهان رخ مي دهد به تقدير الهي و قضاء حتمي اوست دعا و دوا چه اثري مي تواند داشته باشد؟ در پاسخ فرمودند دعا نيز از قضا و قدر است».
(مطهري، 1375، 131- 132)
اين پاسخ ها حل مسأله دعا را از نظر عقلاني به بهترين شکل توجيه مي کند و بين اراده خدا و قوانين علي و معلولي با دعا جمع مي کند. اما نگاه مولوي در تفسير اين آيات به گونه ديگر است. او اين مسأله را که دعا اجابت مي شود يک امر قهري مي داند و به ظاهر آيه قرآن استناد مي کند:

گفت حق گر فاسقي و اهل صنم
چون مرا خواني اجابت ها کنم

(مولوي، 1375، د3، ب 756)

نيک بنگر اندر اين اي محتجب
که دعا را بست حق در استجب

(همان، د3، ب 2300)

اما در تفسير آيه قرآن، مولوي بين دعا و اجابت دوئيت نمي بيند. تفسير او از اجابت با دعا يکي است يعني نفس دعا کردن را اجابت خدا مي داند. وقتي دعا مي کنيم در حقيقت اجابتي از ناحيه حق در همان حال صورت گرفته است. و آن اجابت نفس توفيق دعاست.

گفت آن الله تو لبيک ماست
و آن نياز و درد و سوزت پيک ماست

حيله ها و چاره جويي هاي تو
جذب ما بود و گشاد اين پاي تو

ترس و عشق تو کمند لطف ماست
زير هر يارب تو لبيک هاست

جان جاهل زاين دعا جز دور نيست
زانکه يارب گفتنش دستور نيست

بر دهان و بر لبش قفل است و بند
تا ننالد با خدا وقت گزند

(همان، د3، ب 195- 199)

يکي ديدن دعا و اجابت برخاسته از انديشه عرفاني مولوي است، که در حقيقت انساني وحدتي را مشاهده مي کند که نشأت گرفته از ذات حق است. و در اين مشاهده وحدت، بين دعا و اجابت فرقي نيست و نفس توفيق بر دعا عين اجابت حق مي شود. به تعبير ديگر همنشيني و هم صحبتي با حضرت حق مطلوب است و کسي که دعا مي کند اين همنشيني براي او حاصل شده است و اجابتي بالاتر از اين همنشيني با حضرت حق نيست. مولوي در تأييد اين مطلب از زاويه ديگري هم به بحث مي پردازد و مي گويد خداوند وقتي مي خواهد توفيق دعا را از کسي بگيرد زمينه هاي عادي دعا کردن را هم از او مي گيرد تا دعا نکند. بنابراين دعاي انساني که خدا را مي خواند همان اجابت اوست.

داد حق فرعون را صد ملک و مال
تا بکرد او دعوي عز و جلال

در همه عمرش نديد او دردسر
تا ننالد سوي حق آن بدگهر

داد او را جمله ملک اين جهان
حق ندادش درد و رنج و اندهان

درد آمد بهتر از ملک جهان
حق ندادش درد ورنج و اندهان

دردآمد بهتر از ملک جهان
تا بخواني مر خدا را در نهان

خواندن بي درد از افسردگي است
خواندن با درد از دل بردگي است

(همان، د3، ب 200- 204)

بيان ديگر مولوي در زمينه تفسير ادعوني در آيه قرآن اين است که خداوند به بشر دعا کردن را آموخته است. يعني اگر اين تعليم نبود خداوند امر به دعا نمي کرد در حقيقت اگر خداوند امر به دعا کرده است در نهاد انسان اين مطلب را هم به وديعه گذاشته است.

اين دعا هم بخشش و تعليم توست
گرنه در گلخن گلستان از چه رست

در ميان خون و روده فهم و عقل
جز ز اکرام تو نتوان کرد نقل

(همان، د2، ب 2451- 2452)

مولوي مي گويد حتي در مواردي که ما گمان مي کنيم به حسب ظاهر دعايمان مستجاب شده است، خواست خداوند بر تحقق آن امر تعلق گرفته است و در ما ميلي ايجاد مي کند که آن را از خدا بخواهد.

چون خدا خواهد که مان ياري کند
ميل ما را جانب زاري کند

(همان، د1، ب 820)

و به همين معني نيز اشاره مي کند که:

هم دعا از تو اجابت هم ز تو
ايمني از تو مهابت هم ز تو

(همان، د2، ب 694)

اين طلب در ما هم از ايجاد توست
رستن از بيداد يارب داد توست

بي طلب تو اين طلبمان داده اي
بي شمار و حد عطاها داده اي

(همان، د1، ب 1340)

ايجاد طلب در انسان به اين معني است که خداوند ما را خواسته است که در ما طلب ايجاد کرده است و به خاطر همان ايجاد طلب ما طالب او، شده ايم، و اگر کسي در او اين طلب ايجاد نشده باشد يعني خدا او را نخواسته است و دعا هم نمي کند، و به همين دليل است که استجابت دعا عين دعا کردن مي شود، يعني خدا تو را اجابت کرده است که دعا مي کني. مولوي اين حقيقت را در ضمن حکايت عابدي که به گمان خودش دعاي او مستجاب نمي شود بيان مي کند که سروش غيبي به او مي گويد همان الله گفتن تو لبيک و جواب خداوندي است.
تفسير عرفاني مولوي از آيات مربوط به دعا و وحدت دعا و استجابت، لازمه ديگري هم دارد که به آن نيز اشاره مي کند. او مي گويد بعضي از اولياء الهي هستند که زبان از دعا کردن فرو بسته اند، اما اين دعا نکردن با دعا نکردن فرعون مآبانه متفاوت است. مولوي دعا نکردن فرعون مآبانه را مذمت مي کند اما اين دسته از اولياء الله را مدح مي کند.

بشنو اکنون قصه آن رهروان
که ندارد اعتراضي در جهان

ز اولياء اهل دعا خود ديگرند
گه همي دوزند و گاهي مي درند

قوم ديگر مي شناسم ز اولياء
که دهانشان بسته باشد از دعا

(همان، د3، ب 1878- 1880)

فرو بستن لب از دعا از ديد مولوي به جهت رضا به قضاء الهي است. يعني آنها به مقامي رسيده اند که برايشان سختي و راحتي و دارايي و نداري مطرح نيست و درک وحداني آنها از عالم به قدري بالاست که در عالم، کثرت نمي بينند و خود را کاملاً در خدا محو کرده و فاني شده اند و به تعبير ديگر سکوت آنان عين دعا کردن است. يعني بين گفتن و نگفتن تفاوتي نمي بينند و حتي دعا کردن را نوعي احساس هستي مي پندارند و اگر هم حرفي بزنند و دعايي بکنند آن دعا از مقام فنا نشأت گرفته است:

آن دعاي بي خودان خود ديگر است
آن دعا ز او نيست گفت داور است

آن دعا حق مي کند چون او فناست
آن دعا و آن اجابت از خداست

(همان، د3، ب 2219- 2220)

کان دعاي شيخ نه چون هر دعاست
فاني است و گفت او گفت خداست

چون خدا از خود سؤال و کد کند
پس دعاي خويش را چون رد کند

(همان، د 5، ب 2243- 2244)

بر اين اساس (ادعوني استجب لکم) تفسير عرفاني مي شود يعني دعا کردن و دعا نکردن هر دو جزء مراتب کمال انساني است که با استجابت وحدت پيدا مي کند. بنابراين در هر مرتبه اي که دعا در انسان محقق شود اجابت هم همراه آن خواهد بود.
با توجه به آنچه گفته شد، معلوم مي شود که بر اساس مباني خداشناسي و انسان شناسي مولوي که انسان را مظهر و تجلي حق مي داند وقتي باب گفتگو با خداوند براي انسان باز مي شود، تجلي فعلي خداوند در انسان تحقق پيدا مي کند و انسان مظهر قول خداوند مي گردد و بر اين اساس دعا و اجابت عين يکديگر مي شوند. با اين بيان دوئيت دعا و اجابت نفي مي شود. لذا دعا براي مقصدي که اجابت شود، نيست. يا به تعبير ديگر دعا نتيجه محور نيست، بلکه دعا في نفسه مطلوب است و همان دعا اجابت خود را هم در بردارد. بر اين اساس نيازي به توجيه فلسفي يا کلامي و يا تبيين روان شناختي و جامعه شناختي از دعا نيست. حتميت قول خداوند که دعا را مقرون به اجابت مي کند، از نظر مولوي بر همين اساس و پايه تفسير شده است.
 

نتيجه
 

از مجموع مطالب ارائه شده اين نتيجه به دست مي آيد:
1- نگاه مولوي به انسان با نگرشي عارفانه و مبتني بر آيات قرآن صورت مي گيرد.
2- انسان تجلي کامل ذات الهي در زمين است و به همين دليل داراي مقام خلافت است.
3- سير تکامل انسان از عالم حس شروع مي شود و به عالم عقل کل که عالم تجرد کامل است منتهي مي شود.
4- بين خلقت انسان و نظام هستي از نظر کيفيت هستي تطابق وجود دارد.
5- دعا که تبلور رابطه انسان با خداست مطلوبيت ذاتي دارد نه عرضي.
1- قرآن مجيد
2- بيهقي نيشابوري، قطب الدين، ديوان امام علي، تصحيح و ترجمه ابوالقاسم امامي، انتشارات اسوه، تهران، 1385.
3- پارسا، خواجه محمد، شرح فصوص الحکم، مرکز نشر دانشگاهي، تهران، 1366.
4- جعفري، محمد تقي، تفسير و نقد و تحليل مثنوي، شرکت سهامي انتشار، تهران، بي تا.
5- زرين کوب، عبدالحسين، سر ني، انتشارات علمي- فرهنگي، تهران1364.
6- مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404ق.
7- مطهري، مرتضي، عدل الهي، انتشارات صدرا، چاپ دهم، تهران، 1375.
8- مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، داراالکتب اسلاميه، قم، 1370.
9- مولوي، جلال الدين محمد، مثنوي معنوي، تصحيح عبدالکريم سروش، چاپ اول، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1375.

پي نوشت ها :
 

* عضو هيأت علمي دانشگاه علوم پزشکي مشهد
 

منبع: نشريه تخصصي مولانا پژوهي