نگاهي نو به علوم قرآني(1)


 

نويسنده:امن اله طايران




 

تفاوت کلام الله و کتاب الله
 

کلام الله و کتاب الله با هم تفاوت دارد. کلام آن است که نسبت به فاعل بسنجيم و کتاب آن است که نسبت به قابل بسنجيم مثل ايجاد و وجود است که ايجاد نسبت به علت است و وجود نسبت به معلول گرچه هردو از يک واقعيت حکايت مي کنند.
به تعبير خود قرآن کريم مرحله « کن» است و کتاب مرحله ي « يکون».
انما أمره اذا اراد شيئاً ان يقل له کن فيکون»
«يس/82»
«کن» جنبه ي فاعلي است و ايجادي يعني قول و امر خداوند ايجاد خداست و « يکون» جنبه قابلي است و موجوديت شيء است.
به عبارت ديگر قرآن آيت تدويني خداوند است در برابر آيت تکويني خداوند، آنچه در عالم هستي است قرآن خلاصه اي از آن است و عين آن است و مسأله ي اعجاز قرآن از همين جا است که بيانگر جهان هستي است و لذا هيچ بشري قادر نيست يک آيه مثل او بياورد.
در مورد کلام خدا مي گويند« انزال» و در مورد کتاب خدا مي گويند « تنزيل». « انزال» باب « افعال» است يعني دفعتاً به وجود مي آيد و زمان بردار و تحول بردار نيست ولي « تنزيل» باب « تفعيل» است يعني تدريج، تدريجاً ظهور پيدا مي کند. در قرآن هم « انزال آمده»:
« انا انزلناه في ليلة القدر»
« قدر/ آيه 1»
در اينجا با توجه به فاعل است، قرآن را که بخدا نسبت مي دهد مي شود کلام خدا و دفعي و ايجاد است و هم « تنزيل» فرموده
« و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين»
« بني اسرائيل/82»
در اينجا که « تنزيل» مي فرمايد قرآن را در رابطه با عالم طبيعت مي سنجد که تدريجي است يعني تدريجي الوجود در مرحله ي جهان طبيعت است.
بنابراين خود قرآن يک مرتبه نازل شده که اين کلام خداوند است اما در ارائه کتاب پيامبر به تدريج بيان فرموده زيرا اين عالم اصولاً زماني است و زمان در متن آن است و تدريج است 500 سال قبل با الان امکان ندارد جمع شود مانند نخي است که از ابتداء تا انتهاء مي آيد که مبدأ دارد و منتهي و اين جهان طبيعت است که تدريجي است و کتاب در تمام اين مسير زمان پياده مي شود و منطبق مي شود با کل زمانها، کل اين مبدأ و انتها در حيطه ي علم خداست. « ان الله علي کل شيء قدير» و « هو الاول و الاخر».
براي خداوند ديگر مبدأ و منتهايي نيست، همه را يکسان مي بيند لذا کلام را يکدفعه ايجاد مي کند، کلام در علم خداوند يکدفعه ايجاد مي شود و در عالم طبيعت که مي آيد و منطبق با آن مي شود، مي شود کتاب.
علم خداوند از مرحله ي احديت که ظهور پيدا مي کند به واحديت مي رسد و اين يکدفعه است( البته يک، يک عددي نيست و از باب ضيق تعبير است)
« و ما امرنا الا واحده کلمح بالبصره»
« قمر/50»
کلام الله جلوه ي احديت است جلوه کرده در لوح محفوظ، لوح محفوظ مقام واحديت است کلام در لوح محفوظ مرحله يواحديت و مرحله ي ظهور ذات خداست که فلاسفه ميگويند کل عالم کلام خداست و اينکه قرآن را ميگوئيم آيه تدويني است در مقابل آيه تکويني است که هستي باشد ولي نسبت بخود جهان اگر بسنجيم کل جهان کتاب خداست که اين کتاب خدا جامع کل جهان هستي است. جلوه ي حق واحد است و آن جلوه ي اول در مسير زمان است که چون زماني است دو عالم خلقت در زمان است در تدريج ظاهر مي شود.

تفاوت قرآن با کتاب هاي پيشين
 

قرآن از « قرأ» است به معناي وجود جمعي، کتاب هاي آسماني ديگر وجود جمعي ندارند و آنها را فرقان مي گويند از تفرقه يعني وجود تدريجي مثل: تورات و انجيل و زبور و صحف و .... که اينها وجود تدريجي دارند يعني از مراحل پائين نشأة گرفته اند و گيرنده ي آنها خودشان در مراحل پائين بودند مثل پيامبران گذشته چون عالم از نظر کمال وجودي مراتب دارد. پائين ترين مرحله ي آن عالم طبيعت است که عالم قوه و فعل است بالاتر از آن تجرد شمالي که برزخ بين عالم طبيعت و عالم نفس است و بالاتر از آن عالم نفس است که روح بشري از آنجا سرچشمه دارد و بالاتر از آن عالم عقل است که کاملترين وجود است و در آنجا تعدد به هيچ وجه فرض ندارد که عالم عقل متصل مي شود به مقام واحديت که جلوه ي اول خداست. هر دسته اي از موجودات از يکي از اين عوالم سرچشمه مي گيرند و همه ي اين عوالم هم در علم خداست. گاهي هست که از پائين ترين عالم سرچشمه مي گيرد اين « تنزل» است، فرقان اسم کتاب هاي قبل از قرآن است. آنها فرقان اند يعني در مرتبه ي پايين وجودي هستند يعني در حد عالم و احديت نيستند و از آنجا سرچشمه نگرفته اند. قرآن سرچشمه اش از لوح محفوظ و عالم عقل است يعني بالاترين وجود که جلوه ي خداست و لذا به قرآن « کلام الله» مي گويند و به کتابهاي ديگر« کتاب الله».
کلام خدا را که نسبت بخدا مي دهيم نزول پيدا مي کند پايين مي آيد تا پيامبر آن را بگيرد آن پيامبري که بتواند قرآن را از لوح محفوظ بگيرد او بايد حبيب خدا باشد. حبيب يعني محبوب. پيامبران هر کدام لقب هايي داشتند؛ حضرت ابراهيم(ع) خليل الله بود و حضرت موسي(ع) «کليم الله» و حضرت عيسي(ع) « روح الله» و حضرت محمد(ص)« حبيب الله» .
« حبيب الله» کسي است که به مرحله ي محبوب رسيده باشد يعني از اين عالم طبيعت خيلي فراتر رفته باشد تا بتواند آن را بگيرد، خود پيامبر اسلام (ص) اولين جلوه ي حق و خدا نما است، او در مرحله ي مقام عالم عقل است و همين است که کل جهان تحت ولايت اوست. معيار اينکه شايستگي داشته باشد تا بتواند کلام را از خدا بگيرد محبت است و عشق الهي است.
پيامبران ديگر در مرحله ي « محب» بودند خدا را دوست داشتند اما حبيب نشدند، محبوب خدا از نظر مقام وجودي اولين جلوه ي حق است و لذا لوح محفوظ حقيقت وجودي خود پيامبر(ص) است، کلام الله يکدفعه جلوه کرد به لوح محفوظ و از زبان او کتاب خدا به تدريج به مردم گفته شد.
قرآن چون از « ام الکتاب» گرفته شده که حقيقت ثابت و جلوه ي حق است و بالاترين عالم است و پيامبر اسلام(ص) با آن عالم ارتباط دارد بر تمام عوالم مسلط است و لذا قرآن تمام کتاب هاي آسماني را فرا مي گيرد و اين است که مي فرمايد:
«... اليوم اکملت لکم دينکم...»
( مائده/ 3)
ديني که از آدم شروع شده و به مسيح ختم شده قرآن همه آنچه در آنها آمده است را فرا گرفته اند لذا هم قرآن است و هم فرقان و هم چنين گاهي از آن تعبير به نور مي شود. آنجا که تعبير به قرآن شده با توجه به « مهيمن» بودن آن است که همه را فرا مي گيرد و آنجا که تعبير به فرقان شده با توجه به تدريجي بودن آن است.
بنابراين قرآن کاملترين راه هدايت را براي ابديت آورده است و اين معناي جاودان بودن و ابدي بودن قرآن است.
لذا پيامبران پيشين از يک امر بزرگي هميشه بشارت مي دادند:
« ... و بشراً برسول تأتي من بعدي اسمه احمد...»
(صف/6)
اگر اين امر بزرگ نبود بشارت معني نداشت.
کلمات الله تامات حقيقت وجودي پيامبر است که به آدم ياد داده شده است. آنجا که مي فرمايد:
« فتلقي آدم من ربه کلمات...»
(بقره/ 37)
و به همين دليل است که گفته اند اگر کسي بخواهد به سعادت و محبت برسد يک راه دارد.
« قل ان کنتم تصبون الله فاتبعوني يحببکم الله و...»
( آل عمران/31)
اي انسانها اگر مي خواهيم به حب خدا برسيد و محب خدا باشيد از من پيروي کنيد.
از عاشيه پرسيدند:پيامبر چه بود؟ گفت:« کان خلقه القرآن».
قرآن بزرگترين آيت تدويني خداست و وجود پيامبر بزرگترين آيت تکويني خداست و از کل عالم بالاتر است و خداوند دو چيز به ما داده که در واقع يک چيز است و اين دو جداي از هم قابل شناسائي نيستند براي اينکه يکي مبين ديگري است البته نور وجودي تمام ائمه يکسان است و لذا در حديث نبوي آمده:
« اني تارک فيلکم الثقلين کتاب الله و عترتي اهل بيتي ما ان عسکتم بها لن تضلوا...»
که عترت همان قرآن ناطق است پس قرآن بدون عترت قابل استفاده نخواهد بود و بشر بجاي هدايت گمراه مي شود.

شناخت ترتيب آيات
 

عده اي از دانشمندان معتقدند که آيات قرآن به اين شکل که هست از اولين سوره( حمد) تا آخرين سوره( ناس) توقيفي است و بعضي ديگر معتقدند که اجتهادي است.
توقيفي يعني به اشاره ي خود رسول اکرم(ص) است و هيچ کس حق عوض کردن ندارد.
اجتهادي اين است که دستور خدا و پيامبر و جبرئيل براي ترتيب آيات نيامده و بلکه روي سليقه ي صحابه اينطور نوشته شده.
علماي اهل سنت معتقدند که آيات قرآن توفيقي است ولي اکثر علماي شيعه مي گويند اجتهادي است.
زمخشري از علماي اهل سنت مي گويد: دليل ما بر توقيفي بودن اين است که بعضي از حروف مقطعه را يک آيه به حساب آوردند.
مثل « الم و المص و ...» ولي « الر» را آيه حساب نکردند پس اين توقيفي است و خود پيامبر تعيين کردند لذا ترتيب آيات با اشاره ي « جبرئيل به رسول خدا و با اشاره ي پيامبر(ص) به کتاب وحي است که نوشته شده و وقتي آخرين آيه قرآن نازل شد
« و اتقوا يوما ترجعون فيه الي الله ثم توفي کل نفس ما کسب و هم لا يظلمون»
(بقره/ 281)
سوره ي بقره و آل عمران از هم جدا شده بود و جبرئيل اينگونه دستور داد که بايد در سوره ي بقره نوشته شود.
عده اي از علماي شيعه هم اين را قبول دارند اما اکثر علماي شيعه مثل « مجلسي در جلد 9 بحار» و محدث نوري در « فصل الخطاب» و علامه طباطبائي در « قرآن در اسلام» مي گويند اجتهادي است و دليلشان آيه 33 سوره ي احزاب است.
« انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا»
که مجلسي مي گويد: اين آيه اگرچه در بين آيات مربوط به زنان پيامبر آمده اما مربوط به اهل بيت است و صحابه آن را اينجا آوردند.
منبع: نشريه فكر و نظر شماره 2-3