حجيت قول صحابه (3)


 

نويسنده: حسين تقي‌پور *




 

بررسي دلايل قرآني اهل سنت و پاسخ شيعه
 

اهل سنّت براي اثبات پاکي و حجيت قول صحابه به برخي از آيات قرآن از قبيل: (سوره توبه، سوره آيه 100، سوره فتح، آيه 18 و 29، سوره انفال، آيه 74 ـ 75) اشاره کرده‌اند که ما براي اختصار فقط به مهم‌ترين دليل قرآني اهل سنّت ـ که آيه 100،‌ سوره توبه است ـ مي‌پردازيم. «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضىِ َ الله عَنهُْمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لهَُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى تحَْتَهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَالِک الْفَوْزُ الْعَظِيم». استدلال کلامي‌اي که اهل سنّت از آيه فوق مي‌کنند، بدين نحو است که در مقدمه اول السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنصَار را بسيار گسترده و تقريبا همه صحابه مي‌دانند و در مقدمه دوم مي‌گويند خداوند از همه اين صحابه راضي است و جايشان بهشت است. سرانجام با استفاده از اين دو مقدمه نتيجه مي‌گيرند که قول همه صحابه حجّت است. براي روشن‌تر شدن ديدگاه عامه در خصوص پاکي و تزکيه همه صحابه بر اساس آيه 100 سوره توبه به ديدگاه‌هاي آنان و سپس به پاسخ‌هاي مطرح شده به استدلال‌هاي اهل سنّت ذيل اين آيه مي‌پردازيم.
السابقون الاولون من المهاجرين : اهل سنّت در خصوص مصداق اين بخش از آيه نظراتي را مطرح کرده‌اند:
الف. همه صحابه. (1)
ب. کساني هستند که در بيعت رضوان (صلح حديبه) شرکت داشته‌اند. (2)
ج. شهداي بدر. (3)
د. کساني که رو به دو قبله نماز خواندند. (4)
هـ . کساني که قبل از هجرت ايمان آوردند. (5)
استفاده از لفظ «مِن» که بيان کننده همه صحابه است: اکثر اهل سنّت قايل‌اند که «مِن» در اين آيه مِن بيانيه براي جنس است و در نتيجه، خداوند از همه سابقون الاولون ـ که ديدگاه‌هاي مختلف اهل سنّت در باره مصداق آن مطرح شد ـ راضي است. (6)
السابقون الاولون از انصار : در ادامه آيه، اهل سنّت قايل‌اند که خداوند از سابقون اول از انصار نيز راضي است و مي‌گويند مقصود از السابقون الاولون افرادي هستند که در بيعت عقبه اول و دومي شرکت کرده‌اند و همچنين کساني هستند که هنگامي که ابوزراره و مصعب ابن عمير نزد آنها فرستاده شد، بدان‌ها ايمان آوردند (7) و بدين‌گونه، دامنه صحابه از مهاجرين و انصار را گسترده مي‌کنند.
رَّضىِ َ الله عَنهُْمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لهَُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى تحَْتَهَا الْأَنْهَرُ.
پس با توجه به اين که عامه معتقدند که «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنصَارِ»، همه صحابه يا تعدادي کثيري از صحابه هستند، در مقدمه دوم مي‌گويند خداوند از آنها راضي است و وارد بهشت مي‌شوند. مفسّران اهل سنّت در ذيل اين بخش از آيه به روايتي استناد مي‌کنند که: حميد ابن زياد مي‌گويد:
نزد محمد ابن کعب قرظي رفتم و به او گفتم: در باره اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله چه مي‌گويي؟ گفت: جميع اصحاب رسول خدا «في الجنه ي محسنهم مسيئهم»گفتم: اين سخن را از کجا مي‌گويي؟ گفت: آيه را بخوان«السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنصَارِ» تا آنجا که مي‌فرمايد «رضي الله عنهم و رضوا عنه». سپس گفت: امّا در باره تابعان شرطي قايل شده و آن اين است که آنها بايد در کارهاي نيک از صحابه پيروي کنند و فقط در اين صورت اهل نجات‌اند و امّا صحابه چنين قيد و شرطي را ندارند. (8)
بنا بر اين، اهل سنّت با ذکر اين دو مقدمه از آيه به اين نتيجه مي‌رسند که قول صحابه حجت است.

نقد استدلاهاي اهل سنّت درمورد آيه 100 سوره توبه
 

الف. رواياتي که اهل سنّت در آنها مصاديق «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنصَارِ»را نقل نموده‌اند متفاوت و مختلف است و برخي قابل جمع نيز نيستند و دليل لفظي بر هيچ يک از آنها درست نيست. چيزي که ممکن است تا اندازه‌اي از لفظ خود آيه برداشت نمود و در حقيقت، آيه شريفه آن را تا حدّي تأييد مي‌کند، اين است که منظور از «السابقون الاولون» کساني‌اند که قبل از هجرت ايمان آورده و پيش از واقعه بدر مهاجرت کردند و يا به پيامبر ايمان آورده و به او منزل دادند؛ زيرا موضوع با دو وصف سابقون و اوّلون بيان شده و اسمي از اشخاص و عناوين آنها برده نشده و اين خود اشعار بر اين دارد که به خاطر هجرت و نصرت بوده که سبقت و اولويت اعتبار شده است. (9)
ب. رواياتي از خود اهل سنّت نقل شده است که مراد از «السابقون الاولون» حضرت علي، حمزه، عمار، و أبوذر، سلمان و مقداد است. (10) طبري مي‌گويد:
منظور کسي است که در ايمان به خدا و رسولش از همه سبقت جسته است. (11)
همچنين در اين باب رواياتي از شيعه نيز وارد شده است. (12) بنا بر اين، در تعيين مصداق السابقون الاوّلون جاي تأمل بيشتري است و به راحتي نمي‌شود همانند سيوطي گفت که مقصود همه صحابه يا تعداد کثيري از صحابه است.
ج. مقصود از «مِن»در آيه «مِن» تبعيضيه است، نه بيانيه. (13) از سياق آيات استفاده مي‌شود که همه‌ آنها اين گونه نبودند، بلکه يک عده از آنان بيماردل و ضعيف بودند که تحت تأثير القائات منافقان قرار مي‌گرفتند؛ عده‌اي ديگر فاسق بودند؛ عده‌اي از ايشان کساني بودند که رسول خدا صلي الله عليه و آله از عمل آنان بيزاري مي‌جست و معنا ندارد خدا از کساني راضي باشد که خودش آنها را به اين عناوين ياد کرده است. (14) بحث آيه به گواهي لفظ «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ» در باره سابقون بر اسلام است، نه همه مهاجر و انصار و نه همه صحابه. (15) بنا بر اين، «من» نمي‌تواند در اين آيه افاده عموم کند، بلکه تبعيضيه است.
د. حکم به فضيلت آن دو طايفه و خشنودي خدا از ايشان در خود آيه به ايمان و عمل صالح مقيد شده است؛ چون آيه شريفه مؤمنان را در سياقي مدح کرده که در همان سياق منافقيت را به کفر و عمل زشتشان مذمت کرده است. خداي سبحان از مهاجرين و انصار و تابعان کساني را مدح کرده که ايمان به خدا و عمل صالح داشتند و خبر مي‌دهد که از افراد مهاجر و انصار و تابعان راضي است و براي آنها بهشت آماده کرده و اگر در طول تاريخ مؤمناني باشند که داراي چنين متصف به چنين اوصافي باشند، خداوند نيز از انها راضي است: (16) «إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ الله أَتْقَاکمْ». امّا اگر بعد نزول اين آيه راهي خلاف قرآن و سنّت در پيش گيرند، يقيناً رضايت خداوند از آنها سلب خواهد شد، و گرنه صرف صحابه و ديدن پيامبر برتري نيست. بنا بر اين، مي‌توان گفت که رضايت خداوند از صحابه نسبي است و رضايت پيشين گواه بر رضايت بعدي نيست. (17) اين ادعا نيز با حکم متون تاريخي اسلام به هيچ وجه سازگار نيست؛ زيرا بسيار کساني بودند که روزي در رديف مهاجرين و انصار بودند سپس از راه خدا منحرف شدند؛ همانند آيه 6 سوره حجرات که در مورد وليد ابن عقبه از صحابه پيامبر است. (18) البته نقد وبررسي هر يک از نظريات اهل سنت در اين خصوص، مجال مفصل ديگر مي‌طلبد.

بررسي حجيت قول صحابه
 

با توجه به مباحث مطرح شده در خصوص عدالت تا حد زيادي حجيت قول صحابه از ديدگاه اهل سنت مشخص مي‌گردد. سخناني که از صحابه رسيده است، بر دو نوع است:
الف. مطالبي که به واسطه آنها از رسول خدا متصلاً نقل شده است که در علم حديث به آن روايت مرفوع گفته مي‌شود. (19)
ب. مطالبي که از خود صحابي نقل شده و به پيامبر استناد داده نمي‌شود که به آن حديث موقوف گفته مي‌شود. (20) بحثي که در اينجا در باره حجيت قول صحابه مطرح است در خصوص احاديث موقوف است؛ زيرا در بخش اول، جمهور اهل سنت رواياتي را که به طريق صحيح به واسطه صحابه از رسول خدا نقل شده باشد، معتبر مي‌دانند، ولي بايد مشخص گردد از ديدگاه اهل سنّت، حديثي که توسط صحابي، بدون انتساب به پيامبر نقل مي‌شود، آيا از احاديث صحيح است يا جزء احاديث ضعيف شمرده مي‌شود؟ حاکم نيشابوري مي‌گويد:
اگر سلسله سند به صحابي جليل القدري ختم گردد، براي اسناد حديث به پيامبر کافي است؛ هر چند خود آن صحابي حديث را به شخص پيامبر اسناد نداده باشد. (21)
ذهبي نيز مي‌گويد:
اگر حديث از سوي صحابه باشد، چون به کتاب خدا داناتر بودند و گمان مي‌رود حديث از رسول خدا باشد يا رأي خودشان باشد، قولشان صحيح است. (22)
بر همين اساس است که اهل سنّت سخن صحابي را يکي از منابع اصلي تفسير به شمار آوردند. (23)
اهل سنّت با توجه به عادل بودن صحابه، قول آنان را حجت مي‌دانند و بي آن که اسباب عدالت را در آنان جستجو کند، عملي را که با عدالت آنان منافات دارد، ثابت شده نمي‌دانند و همچنين به آنچه مورخان گفته‌اند، وقعي نمي‌نهند؛ زيرا گفته آنان را درست نمي‌دانند و اگر درست بدانند، توجيهي براي آنها مي‌آورند. (24)
اما از منظر تشيع، حديثي را که از صحابي پيامبر نقل شود، بدون آن که به پيامبر نسبت داده شود (موقوف) جزء احاديث ضعيف به شمار مي‌آورند و آن را حجت نمي‌دانند. (25) شهيد ثاني پس از آن که عنوان«موقوف»را از اوصاف ويژه حديث ضعيف شمرده است، تفسير صحابي را موقوف دانسته و به دو گونه به آن استدلال کرده است: يکي باب عمل به اصل دين (يعني اصل اين است که وقتي صحابي تفسير را بيان مي‌کند و به رسول خدا نسبت نمي‌دهد و از خود او باشد) و ديگر به خاطر جايز بودن تفسير براي کسي که به روش تفسير از پيش خود آگاه باشد. (26) مامقاني در مقباس الهدايه سه قول را مطرح مي‌کند: قول نخست، همان گفته شهيد ثاني؛ قول دوم، اين که مي‌گويد تفسير صحابي از قبيل روايت مرفوع است که در آن ضعف آشکار است؛ قول سوم، تفصيل بين تفسير متعلق به سبب نزول و غير آن است؛ به اين صورت که تفسير به سبب نزول از روايات مرفوع است و غير آن از تفسيرهايي که بر نسبت دادن چيزي به پيامبر صلي الله عليه و آله مشتمل نباشد، از روايات موقوف است. (27)
آيه ي الله خويي در حين بررسي صحت روايات کتب اربعه شيعه، يکي از دلايل ضعيف شمردن برخي از احاديث برخي از احاديث کتب مزبور را وجود، احاديثي مي‌داند که از مصاحب معصوم نقل گرديده، ولي به معصوم نسبت داده نشده است. (28)
علامه طباطبايي در تفسير آيه 44، سوره نحل، بعد از اشاره به دلالت آيه بر حجيت سخن پيامبر و اهل بيت عليهم السلام بيان مي‌کند که دليلي بر حجيت گفتار ديگران وجود ندارد؛ زيرا آيه شامل آنان نمي‌شود و نص قابل اعتماد ديگري که حجيت گفتار همه اهل امت را اثبات کند در دسترس نيست. ايشان در ادامه مي‌گويند البته آنچه گفته شد در آن بخش از گفتار ايشان است که از خود آنان دريافت شده باشد؛ امّا احاديثي که حاکي از بيان پيامبر است، اگر متواتر باشد يا قرينه‌اي قطعي و مانند آن همراه آن باشد حجّت است، ولي اگر متواتر نباشد يا در کنار آن قرينه‌اي وجود نداشته باشد، حجّت نيست؛ زيرا مشخص نمي‌شود سخن پيامبر باشد. (29)
صاحب‌نظران مذهب بر‌آن‌اند که تفسير منقول از صحابي موقوف است و استناد آن به پيامبر، تا زماني که خود صحابي اسناد نداده، روا نيست؛ چه جاي رأي و اجتهاد در آن باشد و چه نباشد، تا هنگامي که خود صريحاً گفتاري را به پيامبر اسناد نداده، آن گفتار به خودي وي منتسب است؛ هر چند که بر تعاليم پيامبر استوار باشد. پس بعيد نيست که گفتار وي برداشت شخصي خودش باشد که آن را بر اساس مباني و اصولي که از محضر پيامبر آموخته است، استنباط کرده باشد. از اين رو، به دريافت آن از جانب پيامبر تصريحي ندارد و تنها اجتهادي از سوي خودش است و صحت و سقم آن به ميزان فهم و هوش و گستره اطلاعات علمي وي بستگي دارد .هر چند که اين صحابه عادل باشد؛ از نظر مذهب شيعه صرف عدالت حجيت نمي‌آورد، بلکه آن چيزي که سبب حجيت مي‌شود، فقط عصمت است.

نتيجه
 

در تعريف صحابه بين شيعه و اهل سنّت اختلاف‌هايي وجود دارد . اهل سنَت مفهوم صحابي را آن قدر وسعت داده که هر کس پيامبر را ديده است، صحابه پيامبر مي‌داند؛ امّا شيعيان قيدهاي تبعيت، تلازم و مصاحبت نسبتاً طولاني را در صحابه بودن شرط مي‌دانند. در بسياري از کتاب‌ها به اهل سنّت نسبت داده‌اند که آنها معتقدند همه صحابه، بدون استثنا، عادل‌اند؛ در حالي که در بين آنها افرادي پيدا مي‌شوند که به عدالت برخي از صحابه معتقد باشند، ولي اکثرشان بر عدالت همه صحابي اتفاق دارند که استدلالشان بر اساس برخي از آيات قرآن و برخي از روايات است. به نظر شيعه هرگز صحابي بودن آفريننده مصونيت از گناه نيست. شيعه معتقد است گروه صحابه، به سان ديگر گروها، از طبقات مختلف تشکيل يافته و در ميان آنان فاسق، عادل، پرهيزکار، آلوده وجود داشته است و بايد حال يکايک آنان را به طور مجزا مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار داد. عامه بر اساس عدالت صحابه قول آنان را حجت مي‌دانند و روايات موقوف را جزء روايات صحيحه به حساب مي‌آورند امّا شيعيان صرف عادل بودن صحابه را سبب حجيت قول آنان نمي‌دانند، بلکه حجيت قول را، صرفاً از معصوم مي‌پذيرند.
ـ. اسد الغابه ي في معرفه ي الصحابه ي ، عز الدين ابن اثير، بيروت: دار الکتب العلميه، بي‌تا.
ـ آراء علما والمسلمين في التقيه ي والصحابه ي والصيانه ي القرآن الکريم، سيدمرتضي رضوي، بيروت: الارشاد، 1409ق.
ـ الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين سيوطي، بيروت: مؤسسه ي الکتب الثقافيه، 1416ق.
ـ الاحکام في اصول الاحکام، سيف الدين ابي الحسن علي ابن ابي علي بن محمد آمدي، بيروت: دارالکتب العلميه ي ، بي تا.
ـ الاستيعاب في معرفه الاصحابه ي ، عبد البر محمد قرطبي، بيروت: دارکتب العلميه، بي‌تا.
ـ الاصابه ي في تمييز الصحابه ي ، احمد ابن علي بن حجر عسقلاني، بيروت: دارالکتب العلميه، 1415ق.
ـ اعيان الشيعه ي ، سيد محسن امين عاملي، بيروت: دارالتعارف المطبوعات، بي‌تا.
ـ الباعث الحثيث شرح اختصار علوم الحديث، محمدشاکر، رياض:‌مکتبه ي المعارف، 1417ق.
ـ بحار الأنوار، محمدباقر مجلسي، بيروت: مؤسسه ي الوفاء، 1404ق.
ـ البحر المحيط في التفسير، محمد بن يوسف ابوحيان اندلسي، بيروت: دارالفکر، 1420ق.
ـ بحرالعلوم، نصر بن محمد بن احمد سمرقندي، بي‌جا، بي‌تا.
ـ البرهان في علوم القرآن، بدر الدين محمد بن عبد الله زرکشي، بيروت: دارالمعرفه ي ، 1410ق.
ـ تحرير الوسيله ي ، روح الله خميني، قم: دفتر انتشارات اسلامي،1380ه .
ـ التحرير والتنوير، محمد ابن طاهر ابن عاشور، بي‌نا، بي‌جا، بي‌تا.
ـ تدريب الراوي في شرح تقريب النووي، جلال الدين سيوطي، بي‌جا: دار الکتب الحديث، بي‌تا.
ـ تفسير البغوي معالم التنزيل، محمد الحسين بغوي، بي‌جا: دار الطيبه ي ، 1417ق.
ـ تفسير القرآن العظيم، ابي الفواد اسماعيل ابن کثير القرشي، بي‌جا: دارالفکر، 1400 ق.
ـ تفسير القمى، على بن ابراهيم بن هاشم قمي، قم: مؤسسه ي دارالکتاب، 1404ق.
ـ تفسير الوسيط(زحيلى)، وهبه ي بن مصطفى زحيلي ، دمشق: دارالفکر، 1422ق .
ـ تفسير جلالين، جلال الدين سيوطي و جلال الدين محلي، بيروت: نور المطبوعات، 1416ق.
ـ تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان ، نظام الدين حسن بن محمد نيشابوري، تحقيق: شيخ زکريا عميرات ، بيروت: دار الکتب العلميه ، 1416 ق.
ـ تفسير نور الثقلين، عبد علي بن جمعه، عروسى حويزى، قم: انتشارات اسماعيليان ، 1415ق.
ـ التفسير والمفسرون، محمد حسين ذهبي، قاهره: دار الکتب الحديثيه، 1381ق.
ـ التنزيل وألسرار التاويل، عمر بن محمد بيضاوي، بيروت: دارالفکر، 1416ق.
ـ تنقيح المقال في علم الرجال، ملا عبد الله مامقاني، تهران: انتشارات جهان، بي‌تا. ـ توضيح المسائل( المحشى)، سيد روح الله خميني، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1424ق.
ـ الجامع الحکام القرآن، محمد بن احمد قرطبي، قاهره: بي‌نا، 1939م.
ـ جامع المسائل ، محمد تقى بهجت، قم: بي‌نا، بي تا.
ـ جمهره اللغه ي ، ابن دريد، ابي بکر محمد ابن حسن، بيروت: دار العلم الملايين، 1987م.
ـ حياه صحابه، محمد يوسف کاندهلوي، بيروت: دار احيا التراث العربي، 1406ق.
ـ الخلاف، محمد بن حسن طوسي، قم: دفتر انتشارات السلامي، 1407ق.
ـ در المنثور، جلال الدين سيوطي، بيروت: دار احياء التراث الاسلامي، 1403ق. ـ الدرايه ي في علم مصطلح الحديث، زين الدين عاملي، (شهيد ثاني)، بي‌جا: بي‌نا، بي‌تا.
ـ الرعايه ي في علم الدرايه ي ، زين الدين عاملي، (شهيد ثاني)،قم: کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، 1413ق.
ـ الرعايه ي لحال البدايه ي في علم الدرايه ي والبدايه ي في الدرايه ي ، زين الدين عاملي، (شهيد ثاني)،‌قم: بوستان کتاب، 1423ق.
ـ روات الثقات، ذهبي، بيروت: دار البشائر الاسلاميه، 1421ق. ـ الرواشح السماويه ي ، محمدباقر حسيني استرآبادي، (ميرداماد)، تحقيق: غلامحسين قيصري‌ها، و نعمت الله جليلي، قم: دار الحديث، 1422ق.
ـ روح المعاني في تفسير القران العظيم، شهاب الدين سيد محمود آلوسي البغدادي، بيروت:‌دارلکتب العلميه، 1415ق.
ـ زبده البيان في احکام القرآن، احمد ابن محمد،‌مقدس اردبيلي، تهران: کتابفروشي مرتضوي، بي‌تا.
ـ سؤال و جواب يزدى، سيد محمد کاظم بن عبد العظيم طباطبايي، تهران:‌مرکز نشر العلوم الإسلامي، 1415ق.
ـ شرح نهج البلاغه ي ، ابن ابي الحديد، بيروت: دار احياء التراث العربي،1965م.
ـ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل ، عبيد الله بن احمد حسکانى، ، تحقيق: محمدباقر محمودى، تهران:‌سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، 1411ق.
ـ الصحابه ي ، حسيني ميلاني سيد علي، قم: مرکز الابحاث العقائديه ي ، 1421ق.
ـ صحابه در قرآن، سيد ضياء الدين عليا نسب، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1383 ش.
ـ الصحابه في القرآن و السنه و التاريخ، سيد سعيد الکاظم عذاري، قم: مرکز الرساله ي ، 1426ق.
ـ صحيح البخاري، ابي محمد بخاري، بيروت: دارالکتب العلميه ي ، 1412ق.
ـ صراط النجاه ي (المحشى للشيخ الأنصاري)، مرتضى بن محمد امين انصارى، قم: کنگره جهانى بزرگداشت شيخ اعظم انصارى، 1415ق.
ـ عبقات الأنوار، مير حامد حسين هندي، تلخيص: سيد علي ميلاني، تهران: مؤسسه بنا، 1374ش .
ـ عدالت صحابه از ديدگاه تشيع و تسنن ، علي‌باقر، شيخاني، قم: پژوهش‌هاي اسلامي صدا وسيما، 1383ش .
ـ عدالت صحابه در ميزان کتاب و سنت، غلامرضا کاردان، قم: نشر الهادي، 1377ش .
ـ عدالت صحابه، سيدمرتضي عسگري، ترجمه: محمدجواد کرمي، بي‌جا: مجمع علمي اسلامي، 1376ش .
ـ العلوم الحديث و مصطلحه، صبحي صالح، قم:‌منشورات شريف رضي، 1363ق.
ـ العين، خليل ابن احمد فراهيدي، قم: دار الهجره ي ، 1419ق.
ـ فتح المغيث في شرح الفيه الحديث، شمس الدين سخاوي، بيروت:‌دار الکتب العلميه، 1414ق.
ـ فضائل الصحابه ي ، محمدعمر الحاجي، دمشق: دار المکتبي، 1420ق.
ـ الفيه ي الحديث، زين الدين عبد الرحيم بن الحسن عراقي، بيروت: عالم الکتب، 1408ق.
ـ الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل ، محمد ابن عمر زمخشري، قم: مکتب اعلام الاسلامي، 1414ق.
ـ کشف السرار و عده ي الابرار، عبد الله انصاري، (رشيد الدين ميبدي)، تهران: ابن سينا، 1339 ش.
ـ الکفايه ي في علم الروايه ي ، احمد بن علي خطيب بغدادي، بيروت:‌دار الکتب العليمه، 1409ق.
ـ لسان العرب، ابن منظور، بيروت: دارصادر، 1414ق. ـ محرر الوجيز في تفسيرالکتاب العزيز، عبد الحق بن غالب ابن عطيه‌اندلسي، بيروت: دارالکتب العلميه، 1413ق.
ـ المستدرک علي الصحيحين، حافظ ابي عبدالله حاکم نيشابوري، بيروت:‌ دارالمعرفه ي ، بي‌تا.
ـ المستصفي في علم الاصول، ابي حامد محمد ابن محمد غزالي، بيروت: ‌دارالفکر، 1420ق.
ـ معجم المقاييس اللغه ي ، ابي الحسين احمد ابن فارس ابن زکريا، قم: دار الکتاب العليمه ي ،بي‌تا.
ـ معرفه علوم الحديث، حافظ ابي عبدالله حاکم نيشابوري، مدينه، مکتبه العلميه، 1379ش.
ـ مفاتيح الغيب (التفسير الکبير)، فخر الدين رازي، بيروت: دار احيا التراث العربي،1420ق.
ـ المفردات في غريب القرآن، محمد راغب اصفهاني، بي‌جا: نشر کتاب، 1324ق.
ـ مقباس الهدايه في علم الدرايه، ملا عبد الله مامقاني، قم: مؤسسه ي آل البيت عليهم السلام، 1411ق.
ـ المنار، رشيد رضا محمد، بي‌جا: دار المعرفه ي ، 1383ق.
ـ منشور جاويد قرآن، جعفر سبحاني تبريزي، قم: التوحيد، 1373ش.
ـ ميزان الاعتدل في نقد الرجال، محمد حسين ذهبي، بيروت:‌دار الکتب العلميه، 1416ق.
ـ الميزان في تفسير القرآن، محمدحسين طباطبايي، قم:‌انتشارات الاسلامي، 1417ق.
ـ نخبه ي الفکر في مصطلح أهل الأثر، ابن حجر عسقلاني، بيروت: دار ابن حزم، 1427ق.
ـ نظريه عدالت صحابه و رهبري سياسي در اسلام، احمد حسين يعقوب الاردني، ترجمه: مسلم صاحبي، سازمان تهران: تبليغات اسلامي، 1373 ش.
ـ نهج البلاغه، ترجمه: محمّد دشتي، قم: انتشارات لاهيجي، 1380هـ .

پي نوشت ها :
 

*. كارشناس ارشد علوم قرآن
1. تفسير جلالين، ج1، ص206؛ تاج التراجم، ج2، ص898.
2. تفسير القرآن العظيم، ج3، ص444؛ الكشاف، ج2، ص30.
3. روح المعاني، ج6، ص9؛ معالم التنزيل، ج4، ص87؛ تفسير جلالين، ج1، ص206.
4. بحرالعلوم، ج2، ص83؛ البحر المحيط، ج5، ص494.
5. انوار التنزيل، ج3، ص168؛ مفاتيح الغيب، ج16، ص129.
6. محرر الوجيز، ج3، ص75؛ روح المعاني، ج6، ص9؛ تفسير غرائب القرآن و رقائق الفرقان، ج3، ص524.
7. انوارالتنزيل، ج3، ص168.
8. تفسير الوسيط(زحيلي)، ج1، ص910؛ كشف الاسرار و عده الابرار، ج4، ص205؛ المنار، ج11، ص14-16؛ مفاتيح الغيب، ج6، ص129.
9. الميزان، ج9، ص156.
10. شواهد التنزيل، ج1، ص335.
11. جامع البيان، ج11، ص6.
12. بحارالانوار، ج22، ص327؛ تفسير قمي، ج1، ص303؛ تفسير نورالثقلين، ج2، ص256.
13. التحرير و التنوير، ج1، ص192.
14. الميزان، ج9، ص156.
15. منشور جاويد، ج3، ص290، همان.
16. الميزان، ج9، ص374.
17. منشور جاويد، ج3، ص393.
18. الكشاف، ج4، ص359-360؛ الجامع الحكام القرآن، ج16، ص311-312.
19. تدريب الراوي، ج1، ص183-184؛ الباعث الحثيث، ج1، ص147.
20. تخبه الفكر، ص170؛ العلوم الحديث و مصطلحه، ص217.
21. المستدرك علي الصحيحين، ج2، ص258 و 263.
22. التفسير و المفسرون ذهبي، ج1، ص 96.
23. البرهان، ج2، ص156-157؛ ج3-4، ص472-473.
24. تدريب الراوي، ج1، ص191.
25. الرعايه لحال البدايه، ص91-93؛ الرواشح السماويه، ص264؛ علم الحديث و درايه الحديث، ص46.
26. الدرايه في علم مصطلح الحديث، ص45-46.
27. مقباس الهدايه، ج1، ص329.
28. معجم رجال الحديث، ج1، ص82-83.
29. لميزان، ج12، ص261-262.
 

منبع: نشريه علوم حديث شماره 56