حقوق از ديدگاه امام علي(ع) (1)


 

نويسنده:سيدمحمدمهدي جعفري(1)




 

چکيده
 

پيام قرآن و پيامبر، آگاهي و آزادي است: آگاه ساختن بشرها از حقوق طبيعي آنان؛ و آزاد ساختن از هرگونه بندگي. چون بشرها، هميشه به دنبال منافع خود هستند، اسلام پرواپيشگي را چون زمينه اي براي طرح حقوق اجتماعي افراد مطرح مي کند. اميرالمؤمنين(ع) بشرها را به تقوا فرا مي خواند و سپس مسئوليت آنان را در برابر انسان ها، حيوانات و حتي محيط زيست يادآوري مي کند. آن بزرگوار حق و تکليف را براي همگان همراه و تفکيک ناپذير مي بيند، و با توجه به همين حقيقت است که حقوق سرپرست و شهروندان را آموزش مي دهد، و حقوق اساسي شهروندان مانند آزادي انديشه، آموزش و پرورش، تأمين اجتماعي و اصلاح وضع زندگي مردم، حق انتقاد و استيضاح، را به مسئولان يادآوري مي کند.
اميرالمؤمنين عدالت و آزادي را به هم پيوسته مي داند و همه دغدغه او آن است که با حاکميت افراد نااهل، مردم به صورت برده، و دارايي هايشان به صورت ملک شخصي حاکمان درآيد. وي نظارت عمومي مردم بر کار مسئولان را نيز حق شهروندان مي داند و حق را گرفتني معرفي مي کند، نه دادني.

واژه هاي کليدي:
 

حق، پرواپيشگي، مسئوليت، تکليف، شهروند، سرپرست، آزادي، عدالت.
استناد: جعفري، سيدمحمدمهدي(تابستان 1389)، حقوق از ديدگاه امام علي بن ابي طالب(ع)، فصلنامه پژوهش هاي نهج البلاغه، ص 33-49.

مقدمه
 

بشر هنگامي نياز به حقوق و مقررات را احساس کرد که به زندگي اجتماعي آغاز نهاد. اين احساس نياز باعث شد که آفريدگار از ميان بشرها پيامبراني برانگيزد تا در ضمن آموختن قوانين و مقررات اجتماعي و نظم، جهان آفرين و جهان و جان و نيروهاي نهفته در درونشان را به آنان بشناساند و استخراج کند.
اين جريان، به رنگها و شکلهاي گوناگون ادامه داشت و تمدنها آفريد و فرهنگها پديد آورد، ليکن هميشه فردي يا گروهي يا طبقه اي در برابر مردم ايستاده و مي خواهد، همه قوانين و مقررات را در جهت حقوق خود بکشاند و ديگران را از حقوق ذاتي، طبيعي و اجتماعي خويش بي بهره سازد تا از او فرمان ببرند و بند بندگي او را به گردن بگيرند و خداوندي او را بپذيرند.
سرانجام پيامبر اسلام در محيطي به پيامبري برانگيخته شد که بشرها نه حقوقي براي خود مي شناختند و نه از هيچ گونه حقي بهره مند بودند. حقوق شهروندي، در تمدن هاي ديگر هم به گروهي ممتاز و قدرتمند تعلق داشت، و مردم جز حق فرمانبرداري حق ديگري نداشتند.
پيام قرآن و پيام آور، آگاهي و آزادي، آگاه ساختن بشرها به حقوق طبيعي و اجتماعي آنان است، و همچنين آزاد ساختن از بندگي شيطان و بندگي بشرهايي، هم نوع با آنان، و درآوردن ايشان به بندگي خداي رحمان.
اميرالمؤمنين امام علي بن ابي طالب(ع) در اين باره مي گويد:
خدا محمد را بر پايه ي حق برانگيخت براي اين که بندگانش را از پرستش بتها بيرون کشاند و به پرستش او درآورد، و از فرمان برداري شيطان رها ساخته به فرمان بردن از او وادارد، به وسيله قرآني که[ احکام و رهنمودهايش] بسيار روشن و استوار است؛ به هدف آنکه بندگان پروردگار خود را که نمي شناختند بشناسند، و پس از آن که او را ناديده گرفته اند به وجود او اقرار کنند، و پس از روزگاري که به انکارش نشسته بودند به اثباتش بپردازند( نهج البلاغه، خطبه 147).

حق، وظيفه و پرواپيشگي
 

از آن جا که بشر پيوسته به دنبال منافع کنوني و مصالح آينده خويش است، و مي خواهد قوانين و قراردادهاي اجتماعي را به سود خويش تفسير و تعبيرکند و به اجرا درآورد، قرآن و رسول خدا و اميرالمؤمنين پيش از يادآوري هر حقي و قانون و قراردادي، بشر را به پروا گرفتن از خدا و توجه به حقوق ديگران فرا مي خوانند. چنانکه پروردگار در سرآغاز سوره نساء که حقوق زن و يتيم و احکام ارث را بيان مي کند، براي اين که نشان دهد، همه اين احکام قراردادهاي اعتباري ميان بشرها در شرايط اجتماعي اين جهاني است، با سفارش به تقوا، مي آموزد که آفرينش شما، چه زن و چه مرد، از يک گوهر است، و از نظر خلقت همه مساوي هستيد:
يا ايها الناس اتقوا ربکم الذي خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالاً کثيراً و نساءً و اتقوا الله الذي تساءلون به و الارحام إن الله کان عليکم رقيبا(سوره نسا/1)
مردم، همان پروردگارتان را پروا گيريد که شما را از يک گوهر آفريد، و همسرش را نيز از همان گوهر آفريد، و مردان و زنان بسياري از آن دو[ بر روي زمين] بپراکند، و خدايي را پروا گيريد که به سبب [ به ياري] او پيوسته از يک ديگر درخواست مي کنيد، و به وسيله خويشاوندان [ نيز از هم درخواست مي کنيد] بي گمان خدا هميشه بر شما ديده بان است.
پس از فراهم ساختن چنين زمينه اي از پرواپيشگي و توجه دادن و آگاه شدن از يگانگي و برابري در آفرينش بشر است که خداوند احکام اجتماعي را بيان مي کند.

حقوق بشر و حيوانات و محيط زيست
 

امام علي(ع) نيز با فراهم کردن همين زمينه پرواپيشگي، مسئوليت ها و وظايف
و حقوق انسان ها در برابر همه چيز و همه کس را يادآوري مي کند:
خداي را درباره [ رعايت حقوق] بندگان و سرزمين هاي او پروا گيريد، زيرا شما حتي در برابر سرزمين ها و چارپايان هم مسئوليت داريد و مورد بازخواست قرار مي گيريد( نهج البلاغه، خطبه 167).

حق در گفتار و در رفتار
 

اميرالمؤمنين حق را در همه چيز و براي همگان مي بيند و آن را در وصف و در اجرا چنين بيان مي کند:
و الحق اوسع الاشياء في التواصف و اضيقها في التناصف( همان، خطبه 215).
حق در وصف کردن دامنه اي گسترده تر از هر چيزي دارد، و در انصاف دادن و به اجرا درآوردن از همه چيز تنگ دامنه تر است.

حق دوسويه و تعهد آور است
 

در همان سخن، حق و وظيفه را متقابل و همسنگ مي بيند، و هيچکس، حتي خدا هم بي آنکه تعهدي به گردن گيرد، يک سويه حق خود را اعمال نمي کند:
حق به سود هيچ کس به جريان نمي افتد مگر اينکه تعهد و تکليفي هم برعهده او به جريان اندازد، و تکليفي بر عهده کسي نمي نهد مگر اينکه به سود وي جريان يابد. اگر کسي داراي موقعيتي بود که حق تنها به سود او جريان يابد و تعهدي نيز بر عهده او نگذارد، آن کس تنها خداي سبحان است نه کسي از آفريدگان او، به آن جهت که قدرت او بر بندگانش سايه افکنده است و عدالت در همه فرمانهايش جريان دارد، ليکن خدا نيز حق خود را فرمانبرداري بندگانش قرار داده است، و در برابر پاداش چند برابر به آنان تعهد کرده است...(همان).

حق شهروندان و حق والي
 

آنگاه به توضيح و تبيين اهميت حقوق و از همه آنها مهم تر، حق متقابل شهروند و والي، مي پردازد و رعايت آنها را فريضه اي مي داند که خدا بر همگان واجب کرده است. در توضيح اين مهم مي فرمايد که رعايت حق بر کسي واجب نمي شود، مگر آنکه حق آن کس نيز به جا آورده شود، و از همه آنها بزرگتر: حق سرپرست بر شهروند و حق شهروندان بر سرپرست؛ فريضه اي است که خدا بر عهده هريک به سود ديگري گذاشته و رعايت آن را نظامي براي همبستگي آنان و وسيله اي براي سرافرازي و نيرومندي دين شان قرار داده است. سپس مي فرمايد:
جز با صالح بودن سرپرست امور مردم به سامان نمي رسد و به اصلاح درنمي آيد، و جز با پايداري و ايستادگي مردم[ بر روي حقوقشان] سرپرستان صالح نمي شوند؛ بنابراين، هنگامي که شهروندان حق سرپرست و زمامدار را به جاي آورند، و زمامدار حق شهروندان را[ چنان که بر عهده دارد] گزارد؛ در ميان آنان[ و در پيوند ميان مردم و مسئولان] حق ارجمند مي گردد، راه هاي روشن دين به روي مردم گشوده مي شود، نشانه هاي دادگري به استواري برپا مي ايستند، و شيوه هاي بر نهاده [ پيامبر بزرگوار] بر راه هموار خود به حرکت درمي آيند؛ بدين شيوه روزگار به سامان مي رسد[ و اوضاع اجتماعي به اصلاح درمي آيد]، به پايداري و ماندگاري دولت اميد مي رود، و چشم داشت هاي دشمنان[ براي نابودي چنين نظامي] به نااميدي تبديل مي شود.(همان).
پس از تصوير چنين اجتماعي که حقوق همگان در آن رعايت مي شود، و بدون پرداخت هزينه هاي گزافي براي نيروهاي نظامي و انتظامي و امنيتي و اطلاعاتي، مردم خود با هم دلي و هم دستي مسئولاني که انتخاب کرده اند، کشورشان را اصلاح مي کنند و بر ماندگاري و پايداري نظامشان مي افزايند، و
دشمن را در پشت مرزهاي فيزيکي و فرهنگي زمين گير مي کنند؛ يک اجتماع واژگونه را به تصوير مي کشد که نه حقوق مردم در آن رعايت مي شود و نه حقوق سرپرستان، در نتيجه نظام بر لبه پرتگاه سقوط قرار مي گيرد و همه امور عقيدتي و رواني و فرهنگي و اقتصادي و سياسي دچار بحران مي شوند:
در آن هنگام که شهروندان سرپرست را مغلوب کردند، يا سرپرست و زمامدار به حقوق شهروندانش تجاوز روا داشت؛ در چنان اجتماعي است که اختلاف کلمه و پراکندگي پديدار مي شود، نشانه هاي ستم و بيداد آشکار مي گردد، نيرنگ و تباهي [ و کلاه شرعي] در دين رواج بسيار مي يابد، راه هاي روشن شيوه هاي برنهاده [ پيامبر گرامي] را به کناري مي نهند، بر طبق خواستها و هواهاي [ اشخاص] رفتار مي شود، احکام و قوانين الهي به تعطيلي کشيده مي شود، بيماري هاي رواني رو به فزوني مي گذارد، آن گاه هيچ کس[ در چنين شرايطي] براي تعطيل شدن و به اجرا درنيامدن حقي بزرگ دچار وحشت نمي شود، و در برابر به اجرا درآمدن باطلي بزرگ احساس بيم و هراس نمي کند. در چنان مجتمع نيکوکاران خوار مي گردند و بدکاران عزيز و ارجمند مي شوند، و حق خدا را براي کيفر دادن به اين بندگان بس گران و بزرگ خواهد بود( همان).
آنچه اميرالمؤمنين دراين جا بيان مي کند يک اصل اجتماعي و يک ناموس ثابت تاريخي است؛ در هر اجتماعي که حقوق حاکم نباشد، و حاکميت فرد و گروه چيرگي يابد، آن اجتماع به هرج و مرج و بحران هاي گوناگوني دچار مي شود.

آزادگي طبيعي
 

اميرالمؤمنين (ع)نه تنها قائل به آزادي اجتماعي بشر، که قائل و معتقد به آزادگي او نيز هست و مي فرمايد:
و لا تکن عبد غيرک و قد جعلک الله حرا( همان، نامه 31)
بنده ديگري مباش، در حالي که خدا تو را [ موجودي] آزاده قرار داده است.
زيرا اگر بشر آزاده نباشد و از درون خواستار آزادي نباشد، به آساني بند بندگي انساني مانند خود، يا گروه، حزب، سازمان، قدرت و مقامي را به گردن مي اندازد، و از هيچ يک از حقوق طبيعي خدادادي و اجتماعي خود بهره نمي برد و براي ديگران هم هيچ حقي، و از جمله حق آزادي، قائل نيست.

حق آزادي عقيده و انديشه
 

اميرالمؤمنين(ع) در عهدنامه اي که به مالک اشتر مي نويسد، به وي يادآوري مي کند که مردم آن سرزمين يا برادر ديني تو هستند، يا هم نوع تو درآفرينش، تو بايد همگان را مشمول مهرباني و رأفت خود سازي:
دلت را در لا به لاي مهرباني با مردم، و دوستي به آنان، و ملاطفت نسبت به ايشان بپوشان، مبادا بر مردم جانوري درنده باشي که خوردنشان را غنيمت شماري؛ زيرا جز اين نيست که مردم بر دو گونه اند: يا برادر ديني تو هستند، يا همانند تو در آفرينش؛ لغزش ها ازآنان سر مي زند، و به آسيب ها دچار مي گردند. به عمد يا به سهو کارهايي از دست آنان بيرون مي آيد، از گذشت و بخشايش خود آنان را بهره مند کن، چنانکه دوست داري خدا گذشت و بخشايش خود را بهره تو کند( همان، نامه 53).
امام در اين جا نمي گويد که مهرباني و دوستي و گذشت و بخشايش خودت را شامل تنها برادران ديني خود کن، و با غير مسلمانان چنين رفتار نکن، بلکه حکمي کلي مي دهد که شامل همه مردم مي شود. از جمله حقوق غيرمسلمانان که بايد آزادانه از آن استفاده کنند، يعني عمل به آيين و انديشيدن در اعتقادات خويش، و اظهار کردن انديشه و اعتقاداتشان مي باشد.

آزادي، عدالت، امنيت
 

اميرالمؤمنين به خوارج، که از سرسخت ترين مخالفان عقيدتي و سياسي او بودند، مي فرمايد:
شما نزد ما سه حق داريد:1- آمدن به مسجد[ براي عبادت و اظهار نظر و عقيده و انديشه]؛ 2- گرفتن سهمتان از بيت المال؛ شمشير نکشيدن به روي شما تا هنگامي که به روي ما شمشير نکشيده ايد( طبري، تاريخ الرسل و الملوک، ص 3362).
بدين وسيله اميرالمؤمنين(ع) آزادي، عدالت و امنيت را براي مخالفان خود تضمين مي کند، و آن را جزو حقوق آنان به شمار مي آورد.

همه مردم در حق با هم برابرند
 

پس بايد کار مردم در حق در نزد تو يکسان باشد( نهج البلاغه، نامه 59، ماده هفت اعلاميه جهاني حقوق بشر).
و بدانيد که مردم، در حق، نزد ما يکسان و برابر مي باشند( همان، نامه 70).
در عهدنامه اي به محمد بن ابي بکر هنگامي که او را والي مصر مي کند، مي نويسد:
بال فروتني خود را در زير پاي مردم بگستران، با آنان به نرمي رفتار کن، و به ايشان روي خوش نشان بده، و نگاه کردن از رو به رو و از گوشه چشم را در ميان همگان به يکسان تقسيم کن، تا بزرگان در گرايش بيدادگرانه تو به سود خودشان طمع نورزند، و ناتوان از دادگري تو درباره خويش نااميد نگردند( همان، نامه 27)

وظيفه ي پيشوا براي آموزش و پرورش
 

مردم، حق شما بر من... آموزش دادن به شما است براي اين که
نادان نمانيد، و ادب آموختن به شماست تا دانا شويد( همان، خطبه 34؛ ماده 26 اعلاميه جهاني حقوق بشر).

پي‌نوشت‌ها:
 

1- استاد دانشگاه شيراز.
 

منبع:نشريه النهج، شماره 29.