حقوق از ديدگاه امام علي(ع) (2)


 

نويسنده:سيدمحمدمهدي جعفري(1)




 

حق مردم در تأمين اجتماعي و اصلاح وضع زندگي آنان
 

خداي را خداي را [ در نظر داشته باش] درباره طبقه ي فروديني که راه و چاره اي [ در زندگي] ندارند، مانند: مستمندان زمين گير، نيازمندان، تهي دستان و از کارافتادگان ... بخشي از بيت المال خودت و بخشي از اعتبارات خالصه [ ملي] اسلامي در هر شهري را براي آنان کنار بگذار، و بدان که سهم کساني از ايشان که دورترند همانند سهم کساني است که در دسترس و نزديکي قرار دارند( همان، نامه 53؛ ماده 25 اعلاميه جهاني حقوق بشر).

حق انتقاد و استيضاح
 

اميرالمؤمنين(ع) انتقاد سازنده و خيرخواهانه ( نصيحت) را نه تنها حق شهروندان که وظيفه ي واجب آنان مي داند و پذيرش چنين انتقادي را نيز وظيفه مسئولان به شمار مي آورد، هرچند چنين شهروندي در ديده شخصيت پرستان و ظاهربينان و کوته نظران، خرد و بي مقدار جلوه نمايد، و چنان رهبر و سرپرستي در نگرش خودپرستان و گردنکشان و خودکامگان، بزرگ و پيشينه دار و ممتاز به نظر برسد:
هيچ شخصي برتر از آن نيست که براي وارد کردن او به اجراي حقي که خدا بر عهده اش گذاشته است، نياز به ياري ديگران نداشته باشد، اگرچه منزلتش در حق بس بزرگ، و فضيلتش در دين بر ديگران پيش تر به شمار رود و هيچ انساني را نمي توان در نظر گرفت که نتواند ديگران را در اين امر مهم ياري کند يا سزاوار ياري شدن نباشد، اگرچه افراد ظاهربين او را کوچک شمارند و چشم هاي [ شخصيت پرست] در او به خردي نگرند( همان، خطبه 215).
اميرالمؤمنين(ع) به همه انسان ها با چشم برابري مي نگرد، و همه را، در هر جايگاه و پايگاه و پيشينه اي که هستند، از جهت انساني و وظايف اجتماعي هم ارز و در يک سطح مي داند.
و نيز درباره ي حق نصيحت و يا انتقاد خيرخواهانه مي فرمايد:
حق من بر شما عبارت است از: وفا کردن به بيعت، نصيحت در پيش رو و در پشت سر، پذيرفتن فراخوان من، و بردن فرمان من ( همان، خطبه 34).
و در بخشنامه اي به فرماندهان پادگان هاي مرزي مي نويسد:
بدانيد که حق شما در نزد من آن است که هيچ رازي را از شما نپوشانم مگر در [ نقشه و تاکتيک] يک جنگ؛ و هيچ فرماني را از شما درهم نپيچم[ و بدون رايزني با شما انجام ندهم] جز حکمي [ شرعي که خدا فرموده است]؛ و هيچ حقي را که شما داريد از جايگاه و هنگام آن به تأخير نيندازم؛ و بي آنکه حقتان را به پايان خود برسانم در ميانه راه باز ندارم؛ و اينکه همه شما در حق، در نزد من يکسان باشيد. هنگامي که حقوق شما را اين چنين رعايت کردم، بهره مند گرديدن شما از نعمت، بر عهده خدا و فرمان بردن از من، بر عهده شما واجب مي گردد...( همان، نامه 50).

آزادي و عدالت
 

بشر حق دارد که در اجتماع آزاد زندگي کند، از آزادي هاي مصرح در قانون اساسي و قوانين عادي کشورش برخوردار باشد، و حق دارد که از انواع عدالت اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي بهره مند شود.
اميرالمؤمنين(ع) پيوسته مي کوشيد که اين حقوق را براي شهروندان فراهم کند، و همه نگراني و دغدغه اش آن بود که افراد کم خرد و تبهکاري زمام امور مردم را در چنگال قدرت خود گيرند و آزادي ها و عدالت ها را از ميان بردارند:
بي گمان من ديدار خدا را بسي مشتاق و خواستارم، و نيکي پاداش او را چشم به راه و اميدوارم؛ ليکن نگراني و دغدغه من آن است که کار فرمانروايي اين امت را مشتي کم خرد تبهکار به دست گرفته، در نتيجه دارايي خدا را [ همچون ملک شخصي] دست به دست در ميان خودشان بگردانند، و بندگان خدا را بردگاني[ متعلق به خود] به شمار آرند. با افراد صالح به جنگ برخيزند، و با تبهکاران و فاسدان، حزب و دار و دسته تشکيل دهند( همان، نامه 62).
با شناختي که امام از بني اميه داشت، مطامع و نقشه هاي آنها را براي چنگ انداختن بر قدرت و به دست آوردن حکومت مي دانست، و از سوي ديگر، با آگاهي ژرف و گسترده اي که از روحيه و رفتار مردم داشت؛ به روشني پي برده بود که بني اميه به هر قيمتي- حتي به بهاي زيرپاگذاشتن همه اصول انساني و اسلامي- به هدف خود دست خواهند يافت، و چون با همان برداشت ديرين قبيله گرايي به اين هدف و مقصد روي نهاده اند(2)؛ و آنچه دارند متعلق به فرمانروايان مطلق العنان است، و شيوه اداره حکومت شدگان بايد با مشت آهنين و سرکوب و تحقير و به خواري کشانيدن به اجرا درآيد، و جنگي بي امان و ستيزي پرتوان در ميان حاکمان و محکومان پيوسته در جريان باشد، وگرنه حکومت شان دچار ناتواني و نابودي خواهد گرديد.
امام(ع) براي مردم همه گونه حق انساني قائل است، و مهم ترين حق آنان را نگاهداشت کرامت و ارزش انساني مي داند، و به شهروندان يادآوري مي کند و پيوسته آموزش مي دهد که اگر حقوق دوجانبه شهروند و سرپرست رعايت نشود، جامعه به بحران هاي گوناگون اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اخلاقي، عقيدتي و اقتصادي دچار خواهد شد و زمينه را براي چيره شدن خودکامگان
فراهم خواهد کرد.
اميرالمؤمنين (ع)در اين سخن، عدالت و آزادي را به هم وابسته مي داند، و هدف خودکامگان قدرت طلب را از ميان بردن اين دو حق طبيعي و اصلي شهروندان مي شناساند.
از ديدگاه اميرالمؤمنين (ع)اموال متعلق به خدا، يعني عموم بندگان خدا است، ليکن اگر بخواهد در انحصار شخصي يا گروهي درآيد، آزادي مالکيت سلب مي شود و اموال در اختيار سرپرست قرار مي گيرد.

حق نظارت
 

اگر مسئولان کارهاي اجتماع را در پس پرده و دور از چشم مردم انجام دهند، و مردم را از جريان امور بي اطلاع گذارند، در ميان شهروندان و مسئولان بدبيني به وجود آمده، و زمينه براي بدخواهان و شايعه پراکنان فراهم مي گردد، در نتيجه کار حق مسئولان نيز در نظر مردم باطل جلوه مي کند، و رفع سوء تفاهم مردم براي کسي که قصد اصلاح داشته باشد، با مشکل روبرو مي شود.
اميرالمؤمنين(ع) در عهدنامه کشورداري که براي مالک اشتر نوشته چنين آموزش مي دهد:
نبايد براي مدتي طولاني از چشم شهروندانت در پرده بماني، زيرا در پس پرده ماندن سرپرستان شاخه اي از تنگ نظري، و کمي دانش نسبت به کارها است. فاصله گرفتن از مردم باعث مي شود که ندانند چه کارهايي در پس پرده مي گذرد، در نتيجه کار بزرگ در نزدشان کوچک وانمود مي شود، و کار کوچک بزرگ مي نمايد، زيبا زشت به نظر مي رسد، و زشت را زيبا مي بينند، و حق با باطل به هم آميخته مي گردد... اگر شهروندان گمان بيدادي به تو بردند، با عذر خواستن موضوع را برايشان روشن کن، و با اين روشنگري گمان هاي [ بد] آنان را از خودت برگردان، زيرا در اين کار هم خود را [ به دادگري و راستي با مردم] ورزيده اي،
و هم با شهروندانت با مدارا و نرمي رفتار کرده اي. و با عذر خواستن و روشن کردن امر به هدف خودت که ايستادگي و نگاه داشتن آنان بر راه و پايه حق است، دست يافته اي.(همان، عهد 53).

نابودي نظام و انحطاط اجتماع
 

اگر مسئولان امور کشوري و لشکري، حقوق شهروندان را رعايت نکنند، آنان چاره اي ندارند جز اين که با رشوه دادن و پرداخت هزينه هايي نامشروع، حقوق خود را از خودکامگان و زورمندان بخرند، در نتيجه، اجتماع به فساد و تباهي کشانيده مي شود، و چون درهاي حق به روي مردم بسته است، به سوي باطل مي روند. سپس به تدريج مردم فاسد و به باطل افتاده هيچ علاقه و گرايشي به حفظ نظام و هيچ آگاهي و شناختي نسبت به حق ندارند، و سرانجام حاکمان و محکومان همه نابود مي شوند.
اميرالمؤمنين(ع) درآغاز به دست گرفتن سرپرستي امور مسلمانان، در ضمن [ بخش] نامه اي به فرماندهان سپاه مي نويسد:
بي گمان کساني که پيش از شما[ فرمانروا] بودند، تنها بدان جهت به نابودي[ و بدفرجامي] گرفتار شدند که حق مردم را به آنان ندادند، در نتيجه مردم حق را خريدند؛ و [ فرمانروايان] را به باطل گرفتند و مردم هم از آن پيروي کردند( همان، نامه 79).
چون حق را بايد شناخت و پس از شناخت، از راه راست و درست به دنبالش رفت و آن را گرفت؛ هنگامي که فرماندهان و فرمانروايان حق را به دارندگان حق ندهند، مردم ناچارند براي گرفتنش از راه باطل و نادرست حرکت کنند و سرانجام پيرو باطل شوند و به سوي نابودي روند.

حق گرفتني است نه دادني
 

اميرالمؤمنين(ع) در سراسر زندگي خود حق را شناخته بود و آن را پيوسته به ديگران مي شناسانيد، و از انسان ها مي خواست که حقوق خود را با جديت و
تلاش بگيرند و حفظ کنند و آنجا که مردم در گرفتن حق خويش سستي نشان مي دادند، و توجهي به آن نمي کردند، و در نتيجه حق افراد ناتوان اجتماع را هم از بين مي بردند، به سختي آنان را سرزنش مي کرد، و باز هم مردم را با سخنان آموزنده خود برمي انگيخت تا براي دفاع ازحق خود به دفاع برخيزند:
لا يمنع الضيم الذليل و لا يدرک الحق الا بالجد( همان، خطبه 29).
کساني که خوار و ناتوان هستند، ننگ ستم را از خود باز نمي دارند، و حق جز با تلاش و جديت به دست نمي آيد.

حق مالکيت و بازرگاني آزاد
 

از ديدگاه اميرالمؤمنين(ع) هرکسي مالک و اختياردار چيده ي دست خويش است، و کسي حق ندارد به مال و دارايي او تجاوز کند، و آن را از او بگيرد؛ ليکن اگر کسي بيش از حق و سهم خودش را خواستار باشد، و خود را به هر دليلي برتر از ديگران بداند و امتيازي بخواهد، به شدت با او برخورد مي کرد، او را سر جاي خود مي نشانيد، و اگر بيش از ديگران مالي دراختيار و انحصار گرفته بود، از او بازپس مي گرفت.
و لا تمسن مال احد من الناس مصل و لا معاهد( همان، نامه 51)
و نبايد[ براي گرفتن خراج] به دارايي هيچ کس از مردم دست زد، چه مسلمان نماز خوان باشد و چه غيرمسلمان هم پيمان.
امام ميزان کسب مال مشروع را به اندازه ضرورت مي داند و بيش تر از ضرورت را اسراف:
با در پيش گرفتن ميانه روي از اسراف دست بردار، و فردا[ ي روز رستاخيز] را همين امروز به يادآر، و از دارايي به اندازه نياز ضروري ات نگاه دار، و افزون [ بر ضرورت] را براي روز نيازت پيش فرست( همان، نامه 31).
به يکي از ياران که درخواست سهمي از بيت المال بيش از ديگران دارد، مي گويد:
بي گمان اين دارايي نه مال من است و نه تو، غنيمت همگاني مسلمانان است، که با شمشيرهايشان به دست آورده اند، اگر تو در جنگ شرکت داشته اي بهره تو نيز به اندازه ديگران است، وگرنه دست چين کرده هايشان سزاوار دهن هاي ديگران نيست( همان، خطبه 232).
به مالک اشتر در عهدنامه کشورداري که براي او نوشته مي گويد:
درباره بازرگانان سفارش نيک کن و بدانان توجه نشان بده، ليکن بدان که بيش تر آنان تنگ نظري شديدي و زفتي و بخل زشتي دارند، و به دنبال احتکار و سودجويي، و خواستار حاکميت يافتن بر بازار و همه خريد و فروش ها هستند؛ چنين ويژگي هايي براي مردم زيانمند است و براي سرپرستان امور عيب. از احتکار جلوگيري کن و خريد و فروش را به شکل عادلانه اي دربياور(همان، نامه 53).
پس حق مالکيت و آزادي تجارت، تا آن جا پيش مي رود که زياني به ديگران نرساند و حقوق و آزادي عمومي را به خطر نيندازد.
بشر در زندگي حقوق و آزادي هاي بسيار دارد، ليکن چون اجتماعي زندگي مي کند، شايسته است که ازحقوق و آزادي هاي خود به گونه اي بهره مند شود که حقوق و آزادي هاي ديگران از بين نرود. از اين روي، بر اجتماع قانون حکومت مي کند( نه فرد)، تا از حقوق و آزادي هاي همگان، به يکسان حمايت کند، و حقوق همگان رعايت شود.
اميرالمؤمنين به بسياري از اين حقوق اشاره کرده براي رعايت آن ها آموزش ها و رهنمودهايي داده است، به جز آن چه گفته شد به حقوقي مانند
حق خدا، حق جهاد، حق تقوي، حق مسلمانان، حق دوست، حق برادر، حق پدر، حق فرزند، و جز اين ها راهنمايي کرده است که به نمونه هايي از آن اشاره شد.

نتيجه گيري
 

از ديدگاه علي(ع) حق گوهري است بي همتا که در وصف کردن و سخنراني و شعار دادن دامنه اي بسيار گسترده دارد، ليکن در هنگام به اجرا درآوردن و تسليم شدن و انصاف دادن و از خود مايه گذاشتن، دامنه اي بسيار تنگ دارد. پيام قرآن و پيامبر بزرگ، آگاهي بخشيدن به بشرها براي شناخت انواع حقوق طبيعي و اجتماعي؛ و آزاد ساختن بشرها از بندگي شيطان و بشرهايي همانند خود، و در آوردن آنان به حوزه بندگي خداي رحمان بود.
اميرالمؤمنين حق را دوسويه و تعهدآور مي داند. هيچ کس از هيچ حقي بهره مند نمي شود، مگر اين که در برابر آن تکليفي و وظيفه اي نيز بر عهده داشته باشد.
قرآن، پيامبراکرم(ص) و امام علي(ع)، همه حقوق اجتماعي را در زمينه ي پرواپيشگي مطرح مي کنند، و اين امر گوياي آن است که اگر حقوق اجتماعي بدون توجه به پروا داشتن از خدا به اجرا درآيد، مورد سوء استفاده افراد و قدرتها قرار مي گيرد.
اميرالمؤمنين نه تنها انسان را در برابر حقوق افراد بشر، که در برابر چارپايان و محيط زيست نيز مسئول مي داند.
بزرگ ترين حق واجب اجتماعي، حق شهروند و سرپرست نسبت به يکديگراست که اگر رعايت شوند اجتماع رو به اصلاح مي رود و نظام سياسي و اجتماعي و عقيدتي و اخلاقي پايدار مي ماند، و در صورت رعايت نشدن، جامعه دچار همه گونه بحران مي گردد.
اگر بشر آزاده نباشد و با حقوق و آزادي ها و تکاليف و محدوديت ها آشنايي نداشته باشد، همه ي آن ها را به آساني از دست مي دهد، و حق ديگران را هم
رعايت نمي کند.
علي(ع) آزادي و حقوق را براي همگان، مسلمان و غيرمسلماني که با مسلمان پيمان بسته و در کنار آنان زندگي مي کنند، به يکسان مي خواهد و به کارگزاران خويش سفارش مي کند که نسبت به همه شهروندان رفتار يکنواختي داشته باشند.
از نظر امام همه ي مردم در حق با يکديگر برابرند، و وظيفه سرپرست فراهم ساختن و تأمين حقوق آموزش و پرورش، تأمين اجتماعي، مالکيت و امکانات زندگي است. در اجتماع اسلامي همگان حق انتقاد سازنده و استيضاح همه مسئولان در همه سطوح را دارند، و همه آنان بايد در برابر مردم پاسخگو باشند.
امام آزادي و عدالت را به يکديگر وابسته مي داند و همه نگراني و دغدغه او آن است که افرادي فاسد و تبهکار حکومت را به دست گرفته حقوق و آزادي هاي شهروندان را از آنان سلب کنند.
اگر مسئولان حقوق شهروندان را رعايت نکنند، آنان به فساد کشيده مي شوند و سرانجام اجتماع و نظام به نابودي دچار مي گردد.
حق از نظر اميرالمؤمنين(ع) گرفتني است، و نه دادني؛ و براي گرفتن و حفظ آن بايد جديت و تلاش از خود نشان داد.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. استاد دانشگاه شيراز.
2. تلقي آن دار و دسته از اموال عمومي، ثروت شخصي و گروهي است، و مردم را بردگاني مي دانند که وظيفه آنان فرمان بردن از حاکمان است، اختيار مال و جان و آبرو و عقيده و انديشه خود را ندارند.

منابع
- قرآن کريم
- تاريخ الرسل و الملوک، محمد بن جرير طبري، بي نا، بي تا، چاپ ليدن هلند.
- اعلاميه جهاني حقوق بشر، ترجمه رضا رضايي، تهران، نشر کوچک، سال 1380.
- نهج البلاغه سيدرضي، ترجمه سيدمحمدمهدي جعفري، انتشارات ذکر، تهران، 1388.