«تارانتينو» پينگ پنگ باز حرفه اي


 

نويسنده: ابوالقاسم صالحي زاده




 
" پرده سياه، سراسرکادر را فرا گرفته .ناله زني به گوش مي رسد .ناگهان با صداي بم و بلند يک تير، توجه همه به پرده سينما جلب مي شود."
اين روايتي است که از شروع فيلم"بيل را بکش". تارانتينو دربيشتر فيلم هاي خود، با حرکتي سريع وتند توجه مخاطبان را به خود مي خواند وسپس با استفاده از جذابيت هاي تدويني وخلق تصويري مي کوشد مخاطب را نگه دارد. شاخص هاي واقعي زندگي تارانتينو؛ عشق ، نفرت ، لاابالي گري، وحشي گري ، بي خيالي، جريان سيال ذهن و ....هستند که آشکارا درفيلم هاي او باز تاب دارد وانعکاس اين شاخصه ها ، ما را به ياد ديگر تعريف هاي هنر مي اندازد. هايدگر، از فيلسوفان معاصر، بانگاه ويژه اي که به هنر داشت، هنر را چيزي مي دانست که وجود خود را به بهترين وجه نمايان نکند.
بدين ترتيب، شايد تارانتينو نيز به بهترين شکل، خود را در فيلم هايش منعکس کرده است. مفاهيم تصوير و حرکت در نگاه نخست به آثار تارانتينو، گاه دنيايي مجازي وعاري از واقعيت رابه ما نشان مي دهد، به ويژه اينکه در برخي فيلم هايش با کارهاي دور از انتظار و انعکاس هاي غير واقعي بسيار تند و خشن بر اين نکته تأکيد مي کند. در واقع، اين دنياي مجازي، همان تصوير ما از دنيايي پر از هرج ومرج است که در پيرامون خود کمتر آن را مي بينيم ولي در جايي دنيايي وجود دارد که با کمي مبالغه، همان دنياي فيلم هاي تارانتينو است؛ دنيايي که عشق ومرگ وزندگي درکنار هم و درهم تنيده شده اند. به همين سبب، شليک گلوله درصحنه هاي پاياني فليم " سگ دوني" از سوي يکي از تبهکاران به دو سمت ديگرش در آخرين لحظه زندگي متوجه مي شود او پليس بود، مؤيد اين مطلب است، اين نما بسياري از افراد را شگفت زده کرده است؛ زيرا عشق بين اين دوشخصيت درفيلم و شليک يکي به ديگري درآخر، مي تواند بيانيه اي مهم در پايان فيلم را رقم زند که همان، بيانيه اي تارانتينوئيسم است که نگاه به زندگي واقعي افراد را نشان مي دهد.

هرچند تکامل اين عشق ونفرت ومرگ در زندگي در بيشتر فيلم هاي تارانتينو به ويژه درفيلم" بيل را بکش" به خوبي ديده مي شود، بازنگاه يکسان تارانتينو در آنها تکرار مي يابد. شايد صورت وماده در تصورات تارانتينو، چيزي بيش از نگاه افلاطوني دربيان مدرن نباشد از اين رو ،ايشان تصوير را ، هم دلالت گر وهم اثر گذار مي بينند.
پس براساس پندار ژيل دلوز درتحليل آثار تارانتينو، نبايد بگوييم تصوير واقعيت ، بلکه بايد بگوييم تجسم به مثابه تصوير؛ يعني تارانتينو نگاه واقعي خود را به زندگي به شکلي دقيق وبا بازبيني جذاب درآثارش به نمايش مي گذارد. بنابراين، ايشان دراين نمايش کاملاً منحصر به فرد است. به عقيده او سينما به عنوان يک هنر، موضوع خود را به شيوه هاي گوناگون به نمايش مي گذارد و نماي اين شيوه ها فقط روش هايي براي بيان واقعيات بيروني اند. بدين گونه، عنصر زمان در آثار تارانتينو به عنوان حد فاصلي ميان دنياي حقيقي ودنياي مجازي، اهميت ويژه مي يابد.

شکست هاي زمان درآثار تارنتينو براساس جريان سيال ذهن در دنياي واقعي، شکل مي گيرد. در دنياي واقعي، آماده شدن براي يک سفر، موجب حرف زدن ما صرف پيرامون سفر نمي گردد ، بلکه سفر بهانه اي است براي از هر دري سخن گفتن وهمراه شدن با جريان سيال ذهن. اين امر، واقعيتي است در زندگي همه ما ، ولي در زندگي واقعي تارانتينو تبلور اين نکته بارزتر است، به ويژه آنکه زندگي تارانتينو وتخيلات وي، از زمان سرپرستي ايشان در ويدئو کلوپ شکل جدي تري به خود مي گيرد. تا جايي که مي توان ادعا کرد ، از ديدگاه روانشناسي، بسياري از انديشه هاي ذهني تارانتينو بر اساس فيلم ها شکل گرفته. بنابراين تخيل او جريان سيال ذهن و واقعيت بيروني در افکار تارانتينو ، چنان به هم تنيده شده اند که به سادگي نمي توان آن ها را از هم تفکيک کردوحاصل اين درهم تنيدگي همان شکست هاي پي در پي زمان، روايت هاي مبالغه آميز از زندگي، واژه هاي بي ربط در آثار وي به ويژه داستان هاي عامه پسند مي باشد کلمات بي ربطي که درعين بي ربط بودن، ازحيث داستاني ، منعکس کننده دنيايي از انديشه هاي تارانتينو هستند.از اين رو، وي نمي تواند براي نمايش درونيات خود، حرکت طبيعي از چيزي به چيزي ديگر را به شيوه معمول ومتعارف نشان دهد. پس پيوندهاي طبيعي در آثار وي، تأثير گذاري خود را از دست مي دهد وپيوندهاي نامتعارف مختلف، جايگزين آنها مي شود.
با دقت در آثار تارانتينو، در مي يابيم که رويدادهاي عجيب در فيلم هاي وي، مخاطب را به نگاه جديد و ويژه اي به آثار خود وسپس به زندگي دعوت مي کند. در فيلم، داستان عامه پسند يا همان " پالپ فيکشن"، جکسون، بازيگر سياه پوست ، همراه جان تروولتا وارد خانه اي مي شوند تا عده اي را تأديب کنند. اتفاق هايي در آن اتاق مي افتد و در يک لحظه، يکي از افراد با شليک گلوله به طرف جکسون از نزديک، تلاش دارد، او را بکشد. جکسون که از تمام شدن شليک ها خود را بري مي کند، حتماً بايد کشته مي شد، بحثي بين جکسون و تروولتا درمي گيرد .جکسون ادعا مي کند: اينکه من تير نخوردم، خواست خدا بوده، ولي تروولتا معتقد است، آن فرد حرفه اي نبود و اين طبيعي است ودرپايان فيلم، تروولتا بعد از بيرون آمدن از دستشويي به قتل مي رسد، ولي جکسون همچنان زنده مي ماند.

شايد اين همان نگاه ويژه تارانتينو باشد که در اين فيلم منعکس شده است وآن، ناتواني جکسون درتغيير تقدير وناتواني تروولتا از درک اين واقعيت است.بنابراين، تعبيرهاي اتفاق و واقعيت درآثار تارانتينو همچون توپ پينگ پنگ، هر لحظه با ضربه اي به سويي کشيده مي شود. جالب است که اين بي نظمي ها به سويي کشيده مي شود.جالب است که اين بي نظمي ها واتفاق ها بر قانون علت ومعلولي مترتب نشده است وهمه شخصيت ها در آثار تارانتينو، در بستر روايتي ضعيف گرد يک نقطه مرکزي جمع مي شوند ونيز همه انديشه هاي تارانتينو، ريشه در باورهاي ليدرهاي داستان دارد که بسان مشتي بيگانه صفت از خود بي خود شده ترسيم گرديده اند ودرنهايت، شيوه هاي برخورد اجتماع، آنان را همچون بيگانگاني، با خود پرورش داده است.
پرسش اينجا است که با نگاهي دقيق تر به آثار تارنتينو، مي توان هدفي با عنوان پرداختن به موضوع هاي معنوي ويا معناي زندگي را جستجو کرد، يا اينکه بايد در آثار او معناي زندگي را جستجو کرد، يا اينکه بايد در آثار او معناي زندگي را در دنياي پست مدرن گشت. اين نکته، جاي بحث دارد وآن را بايد در رويدادهاي بي نظم و پي در پي فيلم هاي او مشاهده کرد.البته از ديد ديگر، شايد پرسش اساسي در آثار وي اين باشد که آيا مجموعه بي نظمي ها در آثار ترانتينو، مي تواند منظم و روي نظم خود ساخته اي باشد؟ دراين صورت ، با توجه به بيان قبلي که اتفاق ها درفيلمهاي تارانتينو برگرفته از زندگي واقعي اشخاص است ، آيا مي توان ادعا کرد که مجموعه اي ازواقعيت هاي بي معنا، در فيلم هاي او معنايي را به وجود مي آورد که زاييده زندگي واقعي ونيز مصداقي از بيگانگي مفرط زاييده دنياي صنعتي است؟
از اين رو، درجاي جاي فيلم به اشتباهات انسان ها در تصميم هايشان برمي خوريم؛ تصميم بيل براي کشتن عروس. عروس در واقع معشوقه بيل بوده که حالا قصد ازدواج با شخص ديگر را دارد، تصميم قبلي او براي پيوستن به اين گروه وتصميم فعلي عروس براي خارج شدن از اين گروه آدمکش، که درتقابل با هم قرار مي گيرند. در واقع، شخصيت هاي فيلم " پالپ فيکشن" بايد هر لحظه تصميم بگيرند.
نکته جالب در بررسي آثار تارانتينو اين است که تارانتينو با " سگ داني" شروع مي شود ودر " پالپ فيکشن" به اوج مي رسد ودر بيل را بکش تکرار مي شود. اين تکرار، در داستان ها وديگر آثار او که به گونه اي با آنها در ارتباط است، ديده مي شود.تنها تفاوت ميان آثار او، تفاوت در به کار بردن واژه ها واصطلاح ها وبازي هاي زباني مختلف است؛ که اين واژه ها وعبارت ها را در زمينه ها وبسترهاي گوناگون به کار مي گيرد، بدون اينکه بافت روايي بسيار محکمي را براي آنها برگزيند. البته نشانه گذاري، که يار اصلي فيلم را در روايت هاي تارانتينو بر عهده مي گيرد .در فيلم سگ داني نشانه گذاري ضعيف و بسيار کم است. بنابراين، بسياري، ساختار فيلم اول وي را بدون روايت منسجم مي دانند وهمين نگاه را منقدان در پالپ فيکشن مطرح مي کنند.حال آن که نشانه گذاري هاي قوي و شکست هاي زماني بهتر دراين فيلم، توجه منتقدان را به صورت جدي به اين پديده ، در سينما جلب مي کند. در ادامه، نشانه گذاري هاي تارانتينو در سينما جلب مي کند. در ادامه ، نشانه گذاري هاي تارانتينو در جکي برون و بيل را بکش به اوج خود نزديک مي شوند. براي هر بيننده عام و خاص، اين نکته روشن است که هم از لحاظ کمي و هم کيفي، توجه به آثار تارانتينو در جنبه هاي گوناگون و با رويکردهاي جامع به ويژه در بعد تکنيکي، لازم و ضروري است. بنابراين، بحث بعدي را به توصيه هايي براي چگونه ديدن فيلم هاي تارانتينو ونکته هاي مهم در فيلم هاي وي اختصاص مي دهيم.

منبع: ققنوس هنر شماره دهم