حوزه و تحول (2)
اهميت تحقيق وقتي روشن مي شود كه صرف نظر از مسائل فردي و نيازهاي شخصي خود به كتاب و سنت ، به مسائل اجتماعي و اختلاف مكتب ها و مسلك ها نيز توجه كنيم . در اين عصر كه همه عالم بسان يك خانه شده است و هر
نويسنده:آيت الله مصباح يزدي
تحقيق و پژوهش را در حوزه چگونه ارزيابي مي كنيد؟ آيا تحول در اين زمينه نيز ضرورت دارد؟
1 ـ اهميت تحقيق در علوم اسلامي
غرق مي شويم. متأسفانه در حال حاضر به دليل كمبود تعداد دانشمندان اسلامي يا نداشتن توجه كافي به مسائل ، جامعه ما آمادگي لازم را براي مقابله با اين گونه افكار مسموم و خطرناك ندارد. احتمالا بعضي از روحانيان نيز آنچنان كه بايد و شايد حقايق را براي مردم بيان نكرده و نسل جوان را در دفاع از حقايق اسلامي و مباني ايدئولوژيك مجهز نكرده اند. در نتيجه اكنون جوانان مسلمان، دسته دسته به مكتب هاي انحرافي گرايش پيدا مي كنند. به ويژه در دانشگاه ها با اينكه دانشجويان مسلمان با اعتقاد و تدين وارد دانشگاه مي شوند اما طولي نمي كشد كه بسياري از آنان تحت تأثير امواج فكري انحرافي اي كه رهاورد غرب است ، عقايدشان را از دست مي دهند.
توجه به ضرورت اين مساله تحصيل علوم ديني را در دو جهت ايجاب مي كند:
1ـ در جهت شناخت صحيح اسلام تا در اثر تبليغات دشمن به جاي اسلام ناب ، از اسلام انحرافي پيروي نكنيم و اسلام را به معناي صحيح از مدارك صحيح و سرچشمه زلال آن بشناسيم و دچار انحراف و التقاط نشويم .
2 ـ از جهت ديگر نبايد تنها به اين شناخت اكتفا كنيم بلكه بايد افكار غلطي را كه با آنها مواجه مي شويم ، درست بشناسيم و راه پاسخگويي به آنها را نيز بياموزيم . زيرا هنگامي كه شبهات گمراه كننده را آب و رنگ علمي و زرق و برق فريبنده ارائه مي شود، بسياري از افراد را تحت تأثير قرار مي دهد، مگر اينكه پاسخ هاي منطقي و قانع كننده اي در اختيارشان قرار گيرد.
حقيقت اين است كه حوزه علميه به عنوان يك مركز فرهنگي زنده دنيا با ويژگي ها و امتيازاتي كه دارد ، داراي نواقص بسياري است . با وجود آنكه در فقه و اصول ،كم و بيش ، پيشرفت هايي داشته ولي روش كار كاملا مطلوب و ايده آل نيست . كيفيت كارمي تواند از اين هم بهتر باشد تا با صرف وقت كمتر نتايج بهترو بيشتري به دست آيد . صرف وقت بسيار در آموختن اسفار ، شفا ، منظومه ، نهايه و... هم همه مشكلات را حل نمي كند.
براي رهايي از مشكلات موجود بايد شيوه تحقيق و تحصيل در همه رشته ها تغيير كند. اين كار اولين قدم و آغاز كار است .
2 ـ مشكل تكروي در حوزه
عيب روحانيان اين است كه وقتي درس خود را خواندند تك تك فكر مي كنند در حالي كه اگر جمعي فكر كنيم بسيار پسنديده تر و سودمند تر است . از خطرات تكروي ، افزايش اختلاف و فاصله گرفتن روحانيون از همديگر است كه زيان ها و خسارت هاي جبران ناپذيري را به بار مي آورد.
اين تربيت خاصي است كه با وجود محاسني كه دارد اما افراط و مبالغه در آن عيوبي را نيز به بار آورده است كه هر روز شاهد و ناظر آن هستيم . اين مساله اساس هر گونه همكار، نظم و تشكل را بر هم مي زند و با وجود آن هيچ اميدي به پيشرفت نيست . توجيه هر كس هم اين كه «وظيفه ام را اين گونه تشخيص داده ام.»
با اين طرز فكر و اين نوع تربيت نمي توان اميدوار بود كه كارهاي اساسي انجام شود زيرا مادامي كه امادگي براي پذيرفتن سخن ديگري ، انعطاف و تفاهم وجود ندارد، نمي توان اميدي به همكاري جدي داشت و از چنين جامعه اي چگونه مي توان انتظار رشد داشت . اين يكي از مشكلات بزرگ جامعه ماست كه متاسفانه به آساني قابل حل نيست .
اين فكر كه «نظر هر مجتهدي براي خودش حجت است» ، به اين معنا نيست كه مجتهد در يك اتاق در بسته بنشيند و حرف كسي را نشنود و فقط آن چه را خود مي فهمد ملاك عمل و حجت قرار دهد . اين گونه نيست؛ بلكه بايد از نظرات ديگران نيز مطلع شد. در فقه نيز اين گونه است كه اگر بخواهيم مساله اي را بررسي يا درباره مطلبي تحقيق كنيم بايد ببينيم كه در آن مساله چند قول وجود دارد و فقها درباره آن چه گفته اند و نقض و ابرام آنها چيست ؛ نمي توان يكسره به سراغ روايت و آيه رفت و به استنباط پرداخت . مشي فقها اين گونه نيست . بررسي اقوال ديگران بدين منظور است كه شايد ديگران مطلبي را فهميده باشند كه به ذهن ما خطور نكرده است . همين مطلب درباره فقهاي معاصر نيز صادق است .
به همان دليل كه مراجعه به افكار ديگران (فقهاي گذشته) مي تواند به صحت اجتهاد كمك كند ، مراجعه به افكار معاصران نيز همين فايده را دارد. اگر بررسي آراي آنها ، براي افراد عادي ، در حد معقول لازم است ،در اين موارد ، براي مجتهد ديگر به طريق اولي لازم است .
براي حل اين مشكل ، بايد افكار به هم نزديك تر شود تا احساس وحدت بيشتري كنيم . اين كار به سود اسلام است . به هر قيمتي كه هست بايد فكرها به هم نزديك شود ؛ به ويژه كساني كه هدف مشترك الهي و درد دين دارند، بايد بيشتر به اين امر همت گمارند . تفاهم و نزديك شدن دل ها و افكار به همديگر ، عيب ها را كمتر مي كند و بدبيني ها را از بين مي برد. سود آن نيز عايد جامعه اسلامي خواهد شد .
يكي از مصاديق حديث شريف «تَزاوَرُوا و تلاقُوا و تَذاكَرٌوا و أحيُوا أمرنَا» (2) همين مواردي است كه ذكر شد . روايات و سيره ائمه عليهم السلام گوياي اين است كه مردم بابيد با هم باشند ، با هم فكر كنند و در مسائل زندگي و اجتماعي به ياري هم بشتابند و همفكري و مشورت داشته باشند. حديث شريف نبوي صلي الله عليه آله كه مي فرمايد: «جُلُوسُ ساعَة عندَ العُلَماءِ أحبُّ اِلي اللهِ مِن عِبادَةِ ألفَ سَنةٍ» (3) داراي نكات قابل تأملي است « ايشان نمي فرمايد جلوسُ ساعة عند المعلم بلكه مي فرمايد : «جُلُوسٌ ساعة عِندَ العُلَماءِ». اين تعبير بسيار زيبا و مشخص كننده روش تربيتي و تعليمي اسلام است كه از زبان پيامبر (ص) بيان شده است . پيامبر (ص) سخن را در زماني فرمودند كه هنوز اختلافات شيعه و سني وجود نداشت .
علاوه بر استفاده هاي علمي اي كه از همكاري به دست مي آيد ، يك روش تربيتي نيز هست كه بايد خود را بدان عادت دهيم تا با هم باشيم و با هم فكر كرده و سعي كنيم كه همه يك فكر داشته باشيم . بهترين راه براي موفقيت كار گروهي است . همكاري افراد با يكديگر موجب مضاعف شدن نيروي آنها مي شود و با زيادتر شدن تعداد افراد ، نيروها به صورت تصاعدي افزايش مي يابد . يكي از وظايف ما اين است كه سعي كنيم بهتر درس بخوانيم . دوم آنكه سعي كنيم فعاليت هاي علمي و تبليغي خود را به صورت جمعي در آوريم و حتي المقدور از تكروي ، تنها فكر كردن و تنها كار كردن احتراز كنيم . بايد خود را براي كار جمعي بسازيم تا با تبادل نظر و پخته تر شدن افكار ، پيشرفت حاصل شود؛ همچنان كه در تكروي ، برد كار خيلي كمتر است . انقلاب اسلامي و پيروزي هاي مردم ما در واقع مرهون همين اصل است كه افراد با نيروي اتحاد و همكاري پيش رفتند وگرنه با عمل فردي ، هرگز انقلاب به پيروزي نمي رسيد.
نعمت همدلي ، همكاري و همياري نعمت بسيار بزرگي است كه بايد قدر آن را دانست و در حفظ و رشد آن اهتمام كرد تا در همه حوزه هاي علميه و در بين روحانيت به شكل الگو در آيد .
اگر روحانيت بخواهد در اجتماع منشأ اثر باشد و بتواند خلأ هايي را كه در جامعه و به خصوص در حوزه وجود دارد ، برطرف كند بايد روح همدلي را در خود تقويت كند. اين امر ممكن نيست جز با گذشت . اگر روح گذشت و نفس كشي وجود داشته باشد همدلي و انجام كارهاي اجتماعي ممكن است اما اگر در پس همه حرف ها خودخواهي باشد ، تلاش ها به جايي نمي رسد و پس از مدتي كوتاه ، زدگي و خستگي ايجاد مي شود و به تدريج ، حالت انزوا و دوري از فعاليت هاي اجتماعي به وجود مي آيد .
اولين شرط همكاري و همفكري گذشت است . اگر روح گذشت وجود نداشته باشد ، هيچ گاه نمي توان با ديگري زندگي كرد . خدا دو انسان را مثل هم نيافريده است ؛ همه انسان ها با هم اختلاف دارند ، حتي دو برادر نيز مثل هم نيستند، پس براي همكاري با ديگران گذشت لازم است ، بايد روح گذشته را در خود تقويت كنيم تا اين صفت براي ما ملكه شود. وجود حساسيت و ناراحتي به دليل سخن يا رفتار ديگري نشان دهنده نبود اين صفت در ماست.
منفعت همكاري اجتماعي و استفاده از ديگر نيروها بيش از منفعتي است كه از كار فردي به دست مي آيد. بنابراين براي حفظ آن منفعت و به دست آوردن مصلحت كلي بايد از نظر و عقيده خود صرف نظر كنيم . اگر چه اين گذشت با روح طبيعي هيچ انساني سازگار نيست و هر انساني استقلال طلب است و تصور مي كند كه هر چه خود مي گويد درست است .
مدير موفق كسي است كه صادقانه سعي كند روح همكاري را در همكاران خود تقويت كند، نه فقط حرف خود را بر كرسي نشاند و گرنه خواه ناخواه ، پس از مدتي جمع آنان از هم پاشيده مي شود و دلخوري ها ظاهر مي شوند.
مدير شايسته سعي مي كند خود را محور كارها قرار ندهد ؛ بلكه مثل ديگر افراد نظر منطقي خود را مطرح مي كند و در نهايت به نظرات ديگران احترام مي گذارد و در صورتي كه نظر ايشان صحيح تر باشد از رأي خود صرف نظر مي كند و حتي طرف را به خاطر ارائه طرح و راهكار بهتر تشويق مي كنند.
اگر بخواهيم خلاءها پر شوند بايد با تمرين خود را به گذشت و احترام به ديگران و افكار آنها عادت دهيم و با آنها صادقانه برخورد كنيم. كسي كه نسبت به دوست خود زرنگي مي كند نبايد توقع داشته باشد كه با او زرنگي نشود. ممكن است طرف مقابل ما شخص ساده اي باشد و بتوان او را خام كرد ولي همه اين گونه نيستند و با اين روش نمي توان با همه مردم زندگي كرد.
يك آدم زرنگ مي تواند با چند آدم ساده سازگار باشد ولي معمولا دو نفر آدم زرنگ نمي توانند با هم كار كنند ؛ چون هر كدام مي خواهد ديگري را گول بزند. ممكن است در ظاهر با هم صميمي باشند اما به دليل خودخواهي بسياري كه در دل هر دو وجود دارد ، نمي توانند با هم سازگاري واقعي داشته باشند.
كار اجتماعي يك ضرورت است . بايد سليقه ها را كنار گذاشت و اهميت كار اجتماعي را درك كرد . انسان بايد خود را به كار با ديگران عادت دهد و گرنه با اعمال سليقه فردي و خودپسندي كارها پيشرفت نمي كند و با وجود انبوه مشكلاتي كه در دنيا داريم نمي توانيم با كارهاي فردي پاسخگوي آنها باشيم . چه عيبي دارد ما براي خدا تواضع كنيم . تواضع در همين موارد مصداق پيدا مي كند . در گوشه نشيني و انزوا محلي براي بروز تواضع وجود ندارد.
تا وقتي انسان در اجتماع نيايد و با ديگران برخورد نداشته باشد انسانيت او ظهور نمي كند . با نشستن در خانه و نماز شب خواندن و تا سحر احيا گرفتن انسانيت كشته نمي شود، بلكه شديدتر مي شود، بايد اين رياضت را در ظرف اجتماع تحمل كرد. تا انسان با ديگران برخود نداشته و نفس او طغيان نكرده باشد ، موردي براي اين رياضت وجود ندارد . در آن صورت است كه مي تواند براي خدا و مصلحت اسلام از نظر خود بگذرد و نفس كشي كند. مخصوصا با توجه به اينكه در كارهاي اجتماعي اختلاف نظر زياد است و عيار دقيقي كه بتواند همه جا معين كند حق با چه كسي است ، وجود ندارد.
3ـ لزوم شهامت در تحقيق
4 ـ پرهيزاز سطحي نگري
5 ـ آزاد انديشي و پرهيز از تقليد
6 ـ تخصصي كردن علوم
براي آنكه همه بتوانند به معارف گسترده و عميق اسلام آگاهي كافي پيدا كنند، معقول ترين راه اين است كه محققان در رشته هاي متعدد علوم اسلامي به طور تخصصي به تحقيق بپردازند و حاصل كار خود را در دسترس ديگران قرار دهند. اهميت اين مطلب با توجه به نكات زير بيشتر روشن مي شود:
اول ، اسلام هم از نظر عرضي بسيار وسيع است و دامنه گسترده اي دارد و هم از نظر طولي مراتب معرفت آن بسيار متفاوت است . به عنوان مثال توحيد كه يكي از اصول مهم اسلام است ، مراتب متعددي دارد كه همه آن را يكسان درك نمي كنند. بنابراين چون معارف اسلامي گسترده و از عمق ويژه اي برخوردارند، همه انسان ها نمي توانند تمام معارف آن را آن گونه كه هست بشناسند.
اگر همه بخواهند در پي شناخت تمام اعباد اسلام باشند بايد از ديگر مسائل زنندگي خود دست بشويند و در نتيجه زندگي دنيوي آنها مختل مي شود. پس فقط بايد عده اي به دنبال فهم حقايق اسلام بروند و اين عده نيز به دليل گستردگي و عمق معارف اسلام نمي توانند در همه ابعاد دين متخصص شوند. از اين رو ، هر كس بايد در بخشي از معارف اسلام به تحصيل و تحقيق بپردازد تا در آن رشته تخصص پيدا كند.
دوم ، ما معتقديم كه سعادت دنيا و آخرت جز از راه اسلام حاصل نمي شود و اسلام مجموعه اي از معارف ارزش ها و دستوراتي است كه بايد آن را هر چه بيشتر شناخت تا بهتر بتوانيم براي سعادت خود از آنها استفاده كنيم .
سوم ، ما غير از پيامبر (ص) كه علم الهي داشتند و معارف را از ناحيه خداوند به صورت لدني دريافت كرده بودند و به همه معارف اسلام آشنايي داشتند ، فرد ديگري را سراغ نداريم كه به همه معارف اسلامي آن گونه احاطه داشته باشد. حتي شاگردان ائمه عليهم السلام نيز چنين نبودند و نمي توانستند باشند . لذا ائمه(ع) سعي مي كردند كه هر يك از شاگردان خود را در يك رشته تربيت كنند . شاگردان امام صادق (ع) كه هر يك در رشته اي خاص به وسيله آن حضرت تربيت شده و در آن رشته تخصص پيدا كرده بودند ، بسيار معروفند .
چهارم ، اگر عده اي به شكل تخصصي به تحقيق نپردازند و حقايق مورد نياز مردم را در رشته هاي گوناگون علوم در اختيار آنها قرار ندهند ، به تدريج ، شناخت مردم نسبت به اسلام ضعيف مي شود و با پيش آمدن موارد مشابه به اشتباه مي افتند و براي دشمنان نيز امكان تحريف معارف ديني و التقاط پيش خواهد آمد و اسلام و مسلمانان با خطر بزرگي مواجه خواهند شد . بنابراين ، تخصصي شدن معارف اسلامي ضروري است و بقاي اسلام و ارزش هاي الهي به تخصصي شدن معارف ديني بستگي دارد. تخصصي شدن دروس حوزه مساله جديدي نيست و بزگراني امثال شهيد بهشتي ، شهيد مهطري ، شهيد باهنر رحمهم اللهو ... نيز اين مطلب را مطرح كرده و در اين زمينه طرح هايي داشته اند .
بنابراين ، بحث تخصصي شدن آموزش در حوزه بحث جديدي نيست بلكه در چند دهه اخير مورد توجه شخصيت هاي برجسته حوزه بوده و اكنون كه موقعيت بهتري فراهم شده است بايد بيشتر در پي تحقيق اين ايده باشيم .
پينوشتها:
1 ـ عن أبي عبدالله عليه السلام ، قال : اِنَّ العَبدَ يُصْبِحُ مُؤمِنا و يُمسي كافِروا و يُصْبِحُ كافرا و يُمسي مُؤمِنا و قَومٌ يُعارُونَ الايمانَ ثُمَّ يُسْلَبُونَهُ وَ يُسَمَّوْنَ المُعارينَ ثُمَّ قال فُلانٌ مِنهُم.» اصول كافي ، ج2 ، ص 418 ، روايت 2
2 ـ بحارالانوار ، ج74 ، ص 351 ، باب 21 ، روايه 20.
3 ـ بحارالانوار ، ج1 ، ص 205 ، باب 4 ، روايه 33.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}