ارکان انقلاب اسلامي (1) : رهبري
ارکان انقلاب اسلامي (1) : رهبري
1. مقدمه
2. اوصاف رهبر شايسته
1. شناخت کافي هدف. رهبر بايد هدف و مقصد اصلي و نهايي اي را که قصد دارد گروهي را به سوي آن سوق دهد، به خوبي بشناسد.42
ِ2. ايمان کامل به هدف. رهبر بايد به راستي باور داشته باشد که او و ديگران بايد به سوي مقصد شناخته شده حرکت کنند، و به هر قيمتي که هست، بدان دست يابند.43
3. عدالت، تقوا و ورع. رهبر نيز، مانند هر کس ديگري، منافع و خواسته هاي مادي و دنيوي اي دارد که ممکن است با هدف نهايي اي که مراد و مقصود اوست، تنافي و تضاد داشته باشد. از اين رو، اگر تهذيب نفس و تطهير اخلاق نکرده باشد و خود را چنان نساخته باشد که در موارد تزاحم خواسته هاي دنيوي با مقصد اصلي، جانب اين يکي را بگيرد و آن ها را فرو گذارد، به پيشرفت قيام و نهضت و وصول به هدف و مقصد، اميد چنداني نخواهد بود.
4. شناخت و تعيين اصول و موازيني که حرکت اجتماعي بايد در چهارچوب آنها صورت پذيرد و عدول و تخلّف از آن ها، به هيچ وجه جايز نيست. واضح است که حرکت اجتماعي در مدت زماني کوتاه و پس از طي يک مرحله به نتيجه نمي رسد؛ بلکه بايد در زماني کمابيش بلند و طولاني مراحلي چند را يکي پس از ديگري، بگذراند تا به سرمنزل مقصود برسد. در مقاطع زماني و مراحل گوناگون حرکت اجتماعي، پيچ و خم ها و فراز و نشيب هاي بسيار پديد مي آيد که در هرک از آنها بايد تصميم ها گرفت، گزينش ها کرد، و کارها انجام داد. براي اينکه در همه اين تصميم ها، گزينش ها و کارها هدف نهايي ملحوظ باشد و فراموش نشود، اهمّ، فداي مهمّ، و فرع فداي اصل نگردد، و نيز انحرافاتي پيش نيايد، بايد اصول و موازيني که در حکم حد و مرزهاي قيام و نهضت اند و تجاوز به آنها به معناي خروج از دايره حرکت اجتماعي و ممنوع است، به طور دقيق شناخته و معين شوند. از اين رو، شناخت و تعيين اموري که در جريان نهضت نبايد هرگز آسيب ببينند و سير و خط مشي نهضت را مشخص مي سازند و غفلت از آن ها نهضت را از نيل به هدف بازمي دارد و نيز ارزيابي و سنجش امور و تعيين اصل و فرع ها، اهم و مهم ها، و اولويت و تقدم ها از مهم ترين وظايف رهبر است.
5. شناخت نقاط ضعف موجود و تعيين اهمّ و مهمّ آنها. عدم شناخت دقيق نقاط ضعفي که در جامعه وجود دارد و بايد از ميان برود رهبر را به تصميم ها، موضع گيري ها، و فعاليت هاي نادرست و نابه جا مي کشاند.
6. شناخت موانعي که بر سر راه حرکت اجتماعي پديدار خواهد شد و تعيين شيوه هاي مقابله با آنها. رهبر بايد کساني را که ممکن است از داخل يا از خارج، کارشکني کنند و مزاحم حرکت اجتماعي مطلوب شوند به خوبي بشناسد. همچنين بايد طرق مختلف مبارزه با آنان را تعيين کند. ممکن است اوضاع و احوال اقتضا کند که بعضي از دشمنان و مخالفان را زودتر کنار بزنند و به پاره اي ديگر مدتي مهلت دهند، برخي را تهديد کنند و برخي ديگر را تطميع، و ...
7. دورانديشي و برنامه ريزي. رهبر نبايد چشم به راه حوادث و وقايع بنشيند؛ بلکه بايد دورانديش باشد و با توجه تام به هدف نهايي، اصول و موازين ثابت و لايتغيّر، نقاط ضعف موجود در جامعه، و موانع نهضت، برنامه اي واقع بينانه، عالمانه و خردمندانه طرح کند تا چند و چون شروع و ادامه نهضت به طور دقيق و معيّن و معلوم باشد.
8. توجّه مؤکّد به تدريجي بودن حرکت اجتماعي. رهبر بايد همواره توجه داشته باشد که آرا و عقايد و نيز اخلاق و خصايل روحي مردم به سرعت و سهولت تغيير نمي پذيرد، و بنابراين تحوّل اجتماعي بنيادي، تدريجي و کند خواهد بود.
9. جلب نيروهاي بالفعل و تربيت و تعليم نيروهاي بالقوّه. رهبر بايد نيروهاي بالفعلي را که در جامعه موجودند جذب کند و به درستي دريابد که از هريک از آنان کي، کجا، و چگونه مي توان کمال استفاده را کرد. ولي از آنجا که حرکت اجتماعي، تا وصول به هدف نهايي، زماني طولاني و مراحلي متعدد در پيش دارد و در هر زمان و مرحله ممکن است موانعي بيشتر و حتي پيش بيني نشده پديدار شود، نيروهاي بالفعل، هرچند براي شروع قيام و نهضت کافي به نظر آيد، براي ادامه آن، به احتمال قريب به يقين، کفايت نخواهد کرد.
از اين رو، رهبر نيز، موظف است که نيروهاي بالقوه را تحت تربيت و تعليم درآورد تا به فعليّت رسند و ادامه نهضت را ممکن و ميسّر سازند؛ واين نيروسازي بايد همواره استمرار و دوام داشته باشد. تعليم و تربيت بيشتر و بهتر نيروهاي بالفعل نيز از وظايف بسيار مهم و خطير رهبر است. رهبر بايد نيروها را هم از لحاظ علم و دانش و هم از لحاظ اخلاق و عمل و گرايش تقويت کند تا در پي تن پروري و راحت طلبي نباشد.
10. جلوگيري از اختلاف و افتراق نيروها. ناگفته پيداست که همه نيروها از لحاظ علم و دانش، عقل و تدبير و ژرف انديشي و آخربيني، و اخلاق و گرايش درک حد و رتبه نيستند و آرا، عقايد و ذوق و سليقه ها ي يکسان ندارند؛ و اين همه موجب خواهد شد که در مقام عمل اصطکاک ها، تضادها و تزاحم ها و تصادم هايي روي دهد.
يکي از وظايف بسيار عمده و حياتي رهبري اين است که بعد از تعيين محور حق،يعني هدف نهايي و اصول و موازين غير قابل تغيير، همه نيروها را در حول آن محور گرد آورد، و به هيچ وجه نگذارد که اختلافشان شدت يابد و گروه را به پراکندگي و ازهم پاشيدگي دچار کند.
با توجه به اينکه بزرگترين آرزوي دشمنان هر نهضت اجتماعي و مؤثرترين مخالفتي که با آن مي توانند کنند، همانا ايجاد ناهماهنگي و اختلاف در ميان اعضا و نيروهاي آن نهضت است، رهبر بايد نهايت سعي خود را به کار بندد تا دست کم، اختلافات موجود در بين نيروها تقليل و تخفيف يابد و مانع نيل به هدف نهايي نگردد.44
11. صراحت در قول درباره هدف نهايي و اصول موازين غيرقابل تغيير. رهبر بايد، چه در مواجهه با طرفداران و فرمانبرانش و چه در رويارويي با مخالفان و دشمنانش، راجع به هدف نهايي و اصول تغيير ناپذيرش به طور صريح و بي هيچ گونه پرده پوشي سخن بگويد.
پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله در آغاز بعثت و رسالتش مأموريت يافت که خويشان، بستگان و نزديکان خود را دعوت کند، 45سپس مأمور شد که دعوتش را علني سازد. 46 از آن پس، آ ن حضرت آشکارا و به صراحت سخن مي گفت و به دوست و دشمن تفهيم مي فرمود که هدف نهايي اش چيزي جز توحيد و تبعيت بي چون و چرا و بدون قيد و شرط از خداوند متعال نيست. خداوند، حضرت ابراهيم عليه السلام و مؤمنان معاصر او را به صراحت الگو مي داند و از مؤمنان مي خواهد که به آن اقتدا و تأسي کنند.47 سوره کافرون بهترين نمونه و الگو را پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله معرفي مي کند.
12. رازداري. در اموري غير از هدف نهايي و اصول تغييرناپذير، گاهي مصلت اقتضا مي کند که رهبر امري را از ديگران و حتي از نزديک تريناران و دوستانش پنهان کند وا آشکارا از آن دم نزند. اينکي از عيوب رهبر است که در همه حالات و مواردصريح القول باشد يا رازدار نباشد و نتواند امري را که پنهان کردنش ضرورت دارد پوشيده نگهدارد،48 چرا که نخست، همه مردم ظرفيت دانستن همه چيز را ندارند. دوم، ممکن است براثر فاش شدن بعضي از امور، آسيب و زياني متوجه نهضت گردد.
13.عدم مسامحه در رعايت هدف نهايي و اصول تغييرناپذير. در واقع هدف نهايي و اصول تغييرناپذير نهضت، فلسفه وجودي آنرا مي سازند؛ يعني اگر قصد تحقق اين هدف و اصول در ميان نبود، نهضت هيچ مطلوبيتي نداشت. بنابراين، اين هدف و اصول هرگز و در هيچ اوضاع و احوالي نبايد مورد غفلت، بي توجهي و چشم پوشي واقع گردند. رهبر بايد، اگرچه به قيمت ازدست دادن همها اکثريتاً بعضي از هواداران و تابعان خود و کم شدن سرعت و شتاب حرکت اجتماعي اش و حتي شکست خوردن و ناکام ماندن نهضت، درباره هدف و اصول نهضت، قاطع و سازش ناپذير بماند و رعايت کامل و دقيق آن ها را، در مقام عمل، واجب و ضروري بداند و در آن شک و شبهه روا ندارد.
حاصل آنکه اگر در موردي، هدف يا اصول نهضت با سرعت و شتاب يا حتي کام يابي و پيروزي آن، تعارض يابد، بايد هدف را مقدم داشت و به کندي يا حتي شکست ظاهري نهضت تن داد. کتاب، سنت و تاريخ به خوبي شاهد قاطعيت و نرمش ناپذيري پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله در حفظ و هدف و اصول نهضت اسلامي اند. به عنوان نمونه، اهل طائف به آن حضرت پيشنهاد کردند که اگر آنان را از سجده و به خاک افتادن در برابر خداي متعال معاف بدارد، در ساير امور و شؤون، تابع وي مي شوند و دينش را گردن مي گذارند و حتي در جنگ با کفار و مشرکين به کمکش مي شتابند. آن حضرت، از آن جا که نماز از مهم ترين ارکان دين مقدس اسلام است، پيشنهاد مذکور را که به ظاهر براي پيشرفت نهضت اسلامي سودمند بود، رد کرد.49 مواردي از اين قبيل ردّ آيات ديگر قرآن کريم وجود دارد.50
14. تسامح وسعه ي صدر در امور فرعي و کم اهميّت. رهبر بايد در اموري که از قبيل هدف و اصول نهضت نيست تسامح و مدارا روا دارد. هم چنين، بايد نسبت به لغزش ها، خطاها و اشتباه هاي ياران و پيروان خود سعه ي صدر داشته باشد، چرا که همه آنان و حتي والامقام ترينشان در حد اعلاي علم، اخلاق و عمل نيست و به طور طبيعي نقاط ضعفي دارند و اگر هريک از آنان به علت نقطه ضعفي که دارد طرد شود، پيشرفت حرکت اجتماعي متوقف خواهد شد.
15. ارزش قايل شدن براي شخصيت ديگران. رهبر بايد، علاوه بر اين که زيردستان خود را طرد نمي کند، براي شخصيت هايشان ارزش قايل شود. اگر روش و رفتار رهبر به گونه اي باشد که زيردستان تحقير شوند و به چيزي گرفته نشوند، نخست، محبتشان به او و علاقه شان به ادامه همکاري با او و فرمان برداري از او کم و ضعيف مي شود و پيداست که کاهش محبوبيت رهبر جز به زيان نهضت نيست، و دوم، به فرض اين که نهضت به شکست و ناکامي گرفتار نيايد، از زيردستان که همواره تحقير ديده اند و خوار و زبون بوده اند، کار مبتکرانه صحيح و مهمي برنخواهد آمد.
يکي از علامت ها و مظاهر ارزش قايل شدن براي ديگران اين است که با آنان مشورت کنند و از آنان رأي جويي و نظرخواهي کنند. از اين گذشته، اگر به رأي و نظر افراد التفات و اعتنا شود و آنان احساس کنند که در برنامه ريزي ها و تصميم گيري ها مداخله و مشارکت دارند، برنامه ها و تصميم ها را به چشم اموري اجباري و تحميل شده نمي نگرند، و در نتيجه، در مقام اجرا و عمل، موافقت بيشتري نشان مي دهند و گرم تر در کار مي آيند. از اين رو، خداي متعال پيامبرش را، با اين که علم لدني داشت، و به هيچ وجه، نيازمند به استفاده از علوم و معارف و آرا و نظرات مردم نبود، به مشورت با مردم فرمان مي دهد.51
16. انتقادپذيري. رهبر حتي بايد نسبت به انتقادات و عيب جويي هاي گوناگون زيردستانش گوش شنوا داشته باشد، زيرا هرکسي، به جز انسانهاي معصوم، در معرض جهل، قصور فهم و ادراک، و لغزش ها و خطاهاي اخلاقي و عملي است و داشتن روحيه انتقادپذيري مقدمه رفع اين عيوب و نقايص خواهد بود.
17.تواضع.فروتني نسبت به زير دستان و کساني که همراه ،همکار و فرمانبردارند نيز يکي از اوصاف رهبر شايسته است .
18. خيرخواهي و دلسوزي براي ديگران. طبيعي است که هر انساني نفع و خير خود را مي جويد؛ و تنها در صورتي تابع و مطيع ديگري مي شود که باور کرده باشد که آن ديگري براي او دل مي سوزاند و خير او را مي خواهد. به همين جهت، رهبر بايد خيرخواه و دلسوز ديگران باشد و اين امر را به آنان نشان دهد و اثبات کند تا هرچه بيشتر و بهتر به او بگرايند و بگروند.53
19. احسان و نيکي به ديگران.کي از راه هاي اثبات خيرخواهي و دلسوزي، احسان و نيکي و جواب بدي را با خوبي دادن است. خداي متعال نيز پيامبرانش را فرمان مي دهد که بدي را، نه با بدي؛ بلکه با خوبي پاسخ گويند.54 همچنين، از آن حضرت مي خواهد که از کفار و مشرکاني که دشمني و لجاجت دارند و دعوتش را نمي پذيرند در گذرد و از جواب گفتن به گفتار و کردار سبک سرانه و نابخردانهشان صرف نظر کند و مسالمت جويي و خيرخواهي خود را به آنان نشان دهد.55
20. ايثار و ازخود گذشتگي. يکي ديگر از راه هاي اثبات خيرخواهي و حسن نيت، ايثار و ازخود گذشتگي است. اگر رهبر براي تأمين مصالح اجتماعي از منافع شخصي خود قطع نظر کند و خيرات دنيوي ديگران را بر خيرات دنيوي خود مقدّم بدارد، مردم باور مي کنند که خيرخواه آنان است، حسن نيت دارد، و خودش را براي آنان مي خواهد، نه آنان را براي خودش، بنابراين وي در دل مردم جاي مي گيرد. به همين جهت، قرآن کريم در مواضعي خاطرنشان مي کند که انبياي الهي، به هيچ وجه، از مردم «اجر» و مزدي نمي خواستند و با اين ايثار و ازخود گذشتگي، حسن نيت خود را اثبات مي کردند.56
21. انضباط و فرمانبرداري خواستن. سعه صدر نسبت به نقاط ضعف و لغزش هاي زيردستان، طرد نکردن آنان، نرمخويي با آنان، در گذشتن از خطاها و اشتباهات آنان، ارزش قايل شدن براي شخصيتشان، مشورت با آنان، انتقادپذيري، تواضع، احسان و نيکي، ايثار و ازخود گذشتگي همه به جاي خود صحيح و ضروري است؛ ولي منافات ندارد با اينکه رهبر از زيردستان انضباط و فرمان برداري بخواهد.
22. جلوگيري از انحراف و فساد زيردستان. همچنان که پيش تر نيز اشاره شد، سعه صدر داشتن و تحمل کردن نقاط ضعف و لغزش هاي ديگران هرگز به معناي فراموشي عيوب و نقايص نيست. رهبر موظف است که در عين حال، نسبت به انحراف و فسادافراد حساس باشد و براي جلوگيري از اين گونه امور چاره انديشي هاي عالمانه و حکيمانه داشته باشد.
23. اشراف بر همه امور و شؤون. اگر چنان شود که رهبر از پاره اي از امور و شؤون، ناآگاه و بي خبر بماند، رهبري او دچار نقص و عيب خواهد شد، به ويژه با درنظرگرفتن اين واقعيت که ممکن است کساني از آن ناآگاهي و بي خبري سوءاستفاده کنند و با کتمان و وارونه کردن حقايق و جعل و نشر اکاذيب، موجبات اغفال و فريب او را فراهم سازند. از اين رو، رهبر بايد دارايک شبکه اطلاعاتي قوي و امين باشد تا گرفتار فقدان و اطلاعات صحيح از چند و چون نهضت نشود.
24.شجاعت. هيچ نهضتي بدون دشمن و خطر نيست. بنابراين، نهضتي که رهبرش ترسو و بزدل باشد و جرأت مواجهه با دشمنان و دست و پنجه نرم کردن با آنان را نداشته باشد و به محض احساس خطر عقب نشيني کند، محکوم به شکست خواهد بود.
25. پايداري و استقامت. اين شرط يکي از سخت ترين شرطهاست، چرا که توانايي و تأمين هيچ کس در مقابله با مسايل و مشکلات، نامحدود و بي نهايت نيست، و پيروزي و کام يابي يک نهضت، مستلزم اين است که رهبر توانايي و نيروي عظيمي از اين دست داشته باشد؛ يعني ظرفيت روحي بسيار فراواني براي تحمّل سختي ها و دشواري ها را داشته باشد.
رهبر، همان گونه که خودش بايد صبور و مقاوم باشد، موظف است که زيردستان خود را به شکيبايي و پايداري، دعوت، توصيه و امر کند و همواره به آنان خاطرنشان سازد که شرط غلبه برمشکلات فراوان و بزرگي که بر سر راه نهضت پديدار مي شود، صبر و استقامت است، تا از اين طريق خلق و خصلت در آنان نيز راسخ و ثابت گردد. از اين رو، قرآن کريم در موارد بسياري مؤمنان را نيز فرمان به شکيبايي و پايداري مي دهد.57
26. بررسي و ارزيابي آنچه انجام گرفته است. رهبر بايد در جريان نهضت هرچند وقت يک بار آنچه را در آن مدّت صورت پذيرفته است مورد بررسي و ارزيابي قرار دهد و صحّت و سقم آن را معلوم دارد تا اگر لغزش هايي پيش آمده است، تکرار نگردد، و در صورت امکان، جبران شود.
موارد ذکر شده به اجمال مهم ترين اوصاف رهبر شايسته است. ملاحظه شد که بعضي از اين صفات مذکور، با هم در تضاد بودند. يکي از علل اين که، رهبري هنر و فني است بسيار دقيق، ظريف و مشکل همين است که رهبر بايد اموري به ظاهر متضاد را در خود جمع کند و از رعايت هريک از آن ها در جاي خود غفلت نورزد.
با توجه به شرايطي که براي رهبر ذکر گرديد، شما چه راه حلي را براي شناسايي انتخاب رهبر ترجيح مي دهيد؟ آيا از طريق انتخابات رايج در نظام هاي دموکراسي مي توان به چنين انتخابي دست زداينکه اين امر را بايد بر عهده ي عدّه اي خبره گذاشت که توان تشخيص وجود اين ويژگي ها را در فردا افراد خاصي دارند؟ نظر دوستان خود را نيز در اين زمينه جويا شويد.
3. ويژگي هاي ممتاز رهبري انقلاب اسلامي
1. آگاهي و هوشياري نسبت به مسايل پيرامون
امام خميني رحمه الله افزون بر آگاهي و اشراف حقايق، اصول و فروع و آرمان هاي اسلام، و آشنايي با تاريخ گذشته مسلمين و درک مصالح و مفاسد جامعه اسلامي، به مدد فراست خدادادي اش از تحولات و اوضاع روز جهان و ايران باخبر بود، و با شناسايي دشمنان و نقشه هايشان و شناساندن آنان به امّت مسلمان، توطئه هاي ايشان را برملا و بي اثر مي ساخت.
حرکت امام خميني رحمه الله نيز از همان ابتدا بر اساس اين آگاهي و فراست شکل گرفت. در آن زمان، شرايط اجتماعي ايجاب مي کرد که حرکتي بر ضد کفر و الحاد و استکبار صورت گيرد. در آغاز، توجه امام به کفري بود که جامعه خودش را تهديد مي کرد و عوامل کفر درصدد اسلام زدايي از اين کشور بودند. او به همين انگيزه که بايد بندگي خدا را در اين کشور رواج داد، قيام کرد؛ نه به انگيزه سياسي و اقتصادي وا اجتماعي. فرياد او آن گاه بلند مي شد که مي ديد حکمي از احکام الهي در معرض تعطيل يا در معرض انکار است. ملاحظه ي پيام ها و سخنراني هاي امام از آغاز نهضت، نشان مي دهد که هيچ واژه اي در کلام امام به اندازه اسلام، قرآن، خدا و کلماتي نظير آن ها تکرار نشده است. او تلاش کرد تا جامعه خويش را الهي و معنوي بار بياورد و در اين راه، طرح ها و برنامه ها را با فراست خدادادي به اجرا گذاشت و در حالي که تقريبا همه مردم، حتي خوش باورترين افراد نااميد شده بودند، خدا او و پيروانش را به پيروزي رساند.
امام يک ملي گرا نبود که فقط در مورد ملت و کشور خود بينديشد؛ اينک دايره کوچکي بود که اطراف امام را احاطه کرده بود و طبعاً اين مسؤوليت قبل از ساير مسؤوليت ها بايد به آن پاسخ داده شود؛ ولي محدود به آن نمي شد و امام در همين حال که به سرنوشت ملت و کشور ايران مي انديشيد و سعي مي کرد که اين کشور را که تنها کشورمنتسب به امام زمان است از چنگال کفار و ايادي آنان درآورد، در فکر ساير شيعيان هم بود. پيام هاي امام، از طريق دوستان او که به کشورهاي اسلامي، به خصوص مناطق شيعه نشين، سفر مي کردند، به آنان منتقل گرديد و از اين طريق، نسبت به پيرامون تشيع از اشتباه ها و خرافات تلاش هايي صورت مي کرفت تا ايمان شيعيان خالص گردد و هم بستگي ميان آنان بر اساس معارف صحيح اهل بيت تقويت شود.
بنابراين، دايره ي اول فعاليت هاي امام، کشور خودش، ايران بود و دايره ي دوم نيز شيعيان جهان بودند. دايره ي وسيع تر بعدي، دايره مسلمان بود و امام در همين ابتداي حفظ وحدت اسلامي و توسيع روابط بين شيعيان و ساير مسلمين، وظيفه خود را نسبت به مسلمانان ديگر برعهده گرفت. ولي امام به اين هم اکتفا نکرد و دايره ي فعاليت خود را افزايش داد و باعث هويت بخشي به طرف داران ساير اديان گرديد.
امام خميني رحمه الله حتي دامنه ي فعاليت خود را شامل گروه هاي ديگري نيز نمود. به عنوان نمونه، وي در سال هاي آخر عمر خويش، همت خود را متوجه کشورهاي مارکسيست کرد و براي رئيس جمهور ابرقدرتي مثل شوروي که هفتاد سال دين زدايي کرده بود و با تمام مذاهب ديني اعم از اسلام و مسيحيت مبارزه کرده بود، نامه هشدار دهنده اي نوشت و آن ها را شوکه کرد. آيا از آن نامه و پيش بيني هايي که در آن صورت گرفته بود، اطلاعي داريد؟ آيا اين پيش بيني ها به وقوع پيوست؟ چگونه؟ اين بحث را با دوستان خود نيز مطرح سازيد.
2. برخورداري از فضايل علمي در حوزه هاي مختلف
امام خميني رحمه الله از معدود کساني است که جامع فضايل علمي فراوان بوده است. وي درزمينه فقه و اصول و علوم مرتبط با آن ها، از بزرگ ترين مراجع تقليد زمانه به شمار مي آيد، و در حوزه ي علوم عقلي و فلسفي نيز عالي ترين تحقيقات زمانه اش را صورت داده، و در عرصه عرفان نظري و عملي تأملات و مجاهدت هاي بسيار داشته و به مقاماتي رفيع نايل آمده است.
3. برخورداري از فضايل معنوي در تمام ابعاد زندگي
اين بعد از شخصيّت امام براي بسياري پوشيده مانده است و حال آنکه اين بعد الهي ايشان است که بر ساير ابعادش سايه افکنده است. شخصيت امام از آغاز نوجواني بر اساس «بندگي خدا» شکل گرفت و در نهايت از مصاديق بارز اين آيه شريفه گرديد که:
رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ؛58 مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را ازاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول نمي دارد.
بسياري از انسان هاي برجسته بودند که به اين راز پي برده اند که کمال حقيقي انسان در تقرب به خداست؛ ولي اين را به صورت يک حرکت فردي و رابطه شخصي خودشان با خدا تلقي کرده بودند. اما امام عرفان را هم در اين بعد تنگ نمي ديد، بلکه معرفت خدا را در اين مي ديد که انسان تمام وجودش مظهر بندگي خدا شود و نه تنها در دلش ارتباط با خدا داشته باشد، رفتار و کردار و گفتار فردي و اجتماعي و خانوادگي و حتي رفتار بين المللي او بايد تجسم عبوديت باشد.
امام سعي کرد اين مطلب را اولا هم با عقل و هم با دلايل نقلي ثابت کند و ثانيا ما حرکت عرفاني، کاملا بيايد و ايمان خودش را در اين جهت تقويت کند. دوران نوجواني واوايل جواني او به تبيين اين ايمان و ابعاد مختلف فلسفي و عرفاني و استفاده از کتاب و سنت گذشت.
4. شجاعت همراه با تدبير
هوشياري امام خميني رحمه الله در دفاع از ارزش هاي اسلام يکي از عوامل مهم پيروزي انقلاب به شمار مي رود. توضيح آنکه، اقدامات رژيم پهلوي در حوزه فرهنگ، خود زمينه را براي نابودي حکومت فراهم ساخت، زيرا اين گونه حرکات واکنش شديد امام خميني رحمه الله و در نتيجه، مردم را در پي داشت. تغيير تاريخ هجري شمسي به شاهنشاهي، برگزاري جشنواره ها و سمينارهاي به اصطلاح فرهنگي و هنري و نيز ترويج فساد و فحشا از مواردي است که با هدف تضعيف مباني ديني مردم صورت گرفت. ليکن واکنش امام خميني رحمه الله در برابر اين تقدس زدايي ها و نيز در برابر طرح اصلاحات ارضي، لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و انقلاب سفيد شاه سبب شد تا پايه هاي مشروعيت رژيم پهلوي آشکار شود. برخورد شجاعانه و زيرکانه ي امام خميني رحمه الله در قضيه فاجعه ي فيضيه، اصل مشروعيت حکومت خاندان پهلوي را با خطر مواجه مي ساخت، از اين رو آنان چاره را در تبعيد امام ديدند. اما همين امر زمينه را براي گسترش اعتراضات عليه رژيم و تزلزل حکومت بيشتر فراهم ساخت.
4. خلاصه و نتيجه گيري
2. در هر نهضتي، رهبر بايد داراي ويژگي هاي خاصي باشد که در صورت فقدان آن ها، نهضت به سرمنزل مقصود نخواهد رسيد.
3. اين اوصاف و ويژگي ها، به طور کامل، در مورد بنيان گذار انقلاب اسلامي صادق بوده و ايشان، علاوه بر برخورداري از فضايل علمي در حوزه هاي مختلف و نيز برخورداري از فضايل معنوي در تمام ابعاد زندگي، نسبت به مسايل پيرامون خود کاملا آگاه و هوشيار بود و با شجاعت کم نظير و تدبير هميشگي خويش، اين انقلاب را به سرانجام رساند.
4. عامل رهبري بدون در نظر گرفتن عواملي هم چون مکتب متعالي اسلام و مردم قادر به پيش بردن انقلاب نبوده است. از اين رو، پرداختن به دو عامل ديگر نيز ضرورت دارد؛ رهبري قدرت خود را مديون مکتب متعالي اسلام بوده است و نيز اين قدرت برتر، بدون حضور مردم در صحنه نمي تواند کارآيي اجتماعي خود را به خوبي نشان دهد. بنابراين در درس آتي، نقش مکتب و مردم در اين نهضت مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
1. جوادي آملي، عبدالله، بنيان مرصوص امام خميني رحمه الله در بيان و بنان آيت الله جوادي آملي، گردآوري و تنظيم: محمدامين شاهجويي، قم: مرکز نشر اسراء، چ 6، 1384.
2. حاجتي، ميراحمد رضا، عصر امام خميني، قم: بوستان کتاب قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چ6، 1382.
3. حسيني، حسين، رهبري و انقلاب: نقش امام خميني رحمه الله در انقلاب اسلامي ايران، تهران: پژوهشکده امام خميني رحمه الله و انقلاب اسلامي، چ1،1381.
4. حسينيان، روح الله، چهارده سال رقابت ايدئولوژيک شيعه در ايران(1356-1343)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چ1، 1383.
5. روحاني، سيد حميد، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني رحمه الله، ج1، تهران، راه امام، چ6، 1359.
6. قلي پور، جعفر، مواضع امام خميني رحمه الله در برابر نظام سياسي پهلوي و نهاد هاي آن، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چ1، 1382.
7. محمدي، منوچهر، انقلاب اسلامي؛ زمينه ها و پيامدها، تدوين: نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، قم: دفتر نشر و پخش معارف، چ1، 1380.
8. مصباح يزدي، محمد تقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، [بي جا]: مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چ2، 1372.
پي نوشت ها :
42.يوسف (12)، 108.
43.بقره (2)، 285.
44.آل عمران (3)، 103 و 105، انعام (6)، 65، و توبه (9)، 107 تا 110.
45.شعراء (26)، 214.
46.حجر (15)، 94.
47.ممتحنه (60)، 4.
48.نساء (4)، 83.
49.اسرائ (17)، 73 – 75.
50.احزاب (33)، 1 و 2 و قلم (68)، 8 و 9.
51.آل عمران (3)، 159.
52.اسراء (17)، 37، حجر (15)، 88 و شعراء (26)، 215.
53.توبه (9)، 128.
54.مؤمنون (23)، 95 و فصلت (41)، 34.
55.زخرف (43)، 89.
56.انعام (6)، 90، يونس (10)، 72، هود (11)، 29 و 51، يوسف (12)، 104، فرقان (25)، 57، شعراء (26)، 180، 164، 145، 127 و 109، سبأ (34)، 47، يس (36)، 21، ص (38)، 86، طور (52)، 40 و قلم (68)، 46.
57.بقره (2)، 153، 155، 214.
58.نور (24)، 37.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}