ارباب قلعه ها


 






 
امير قلعه نويي با قهرمان کردن سپاهان سومين قهرماني خود را به دست آورد ودست نيافتني ترين مربي ليگ برتر شد.
سال 86 بعد از اينکه تيم ملي ايران با مربيگري قلعه نويي درضربات پنالتي از کره شکست خورد او به سرعت از نيمکت تيم ملي کنار گذاشته شد. کمي بعد عادل فردوسي پور دربرنامه اش اين سوال را به مسابقه گذاشت: «آيا به امير قلعه نويي براي اثبات توانايي هايش به عنوان سرمربي تيم ملي به اندازه کافي فرصت داده شد؟» براي بسياري از ما که از شکل ملال آوربازي تيم ملي در آن سال (با وجود داشتن ستاره هاي فراوان) عصباني بوديم پاسخ اين سوال روشن بود. بله او فرصت داشت والبته همه چيز را خراب کرد. اما پاسخ بينندگان تلويزيوني چيز ديگري بود. درآن برنامه برايند نظر مردم اين بود که درحق قلعه نويي بي انصافي شده است.
حالا بعد از چهار سال، ما با پديده اي مواجهيم که ديگر در توانايي هايش شک و شبهه اي وجود ندارد. او در سه سال از اين چهار سال پشت سر هم قهرمان ليگ برتر شده وامسال هم با اقتدار تيمش را به مرحله بعدي ليگ قهرمانان آسيا برده است. او مي تواند به راحتي از پس حاشيه هاي تيمش بر بيايد و در بزنگاه ها به موقع از خطر عبور کند. او مي تواند در بازي هاي حساس، چه ازنظر رواني و چه فيزيکي تيمش را رهبري کند و نتيجه بگيرد. تيم او (فرقي نمي کند که استقلال باشد يا سپاهان) هر چه از ليگ مي گذرد بهتر بازي مي کند و خطرناک تر مي شود. قلعه نويي حالا تبديل به يک برنده شده. يک نام که مي تواند با خودش قهرماني وموفقيت به همراه بياورد. واقعيت اين است که او يک سر مربي باهوش ومسلط است. واقعيت اين است که درحق او بي انصافي شده بود. دراين دو صفحه شش عامل مؤثر درقهرماني هاي پياپي قلعه نويي را بررسي کرده ايم.

حضور در يک باشگاه باثبات
 

مکتب اصفهان
 

آدم تکليفش را نمي داند. حيوان چهار پا، صاحبش را نمي شناسد اوضاع درخيلي از باشگاههاي فوتبال اين مملکت همين است. مسائل اداري ومالي دربعضي مواقع آنقدر پيچ دار مي شوند که به مضحکه شبيه مي شوند نمونه اش باشگاه ابومسلم که مدام مديرانش عوض شدند و تيم با مغز به دسته يک رفت وهمان جا با بدهي 15 ميلياردي ماند. سرپرست هاي باشگاه استقلال و پرسپوليس تقريباً مطمئنند که فصل بعد روي صندلي هايشان نيستند. بقيه باشگاه ها هم دست کمي ازاين دو تا باشگاه ندارند. حتي نمي دانند هستند يا نه. در شهر مي مانند يا به ثمن بخس چند استقبال و رأي بيشتر به شهر ديگري پرتاب مي شوند؛ با اين وضع طبيعي است آدم نهايت استفاده را از سفره اي که قرار است بزودي جمع اش کنند ببرد و نگاهي به آينده نداشته باشد همين که قراردادهاي بازيکنان ليگ برتري يک يا نهايتاً دو ساله است هم خودش نمونه خوبي از اين بحران است وخبري از قرار دادهاي پنج ساله وده ساله که در اروپا بسته مي شود. نيست- مثل قرارداد 5 ساله روني با منچستر يونايتد -حالا در اين درياي متلاطم وسوء مديريت، کافيست يک تيم بتواند ساختار مديريتي اش را براي چند سال حفظ کند تا موفق شود.
اتفاقي که براي دو تيم اصفهاني سپاهان و ذوب آهن افتاده وجواب هم گرفته. سپاهان که براي دومين سال پياپي قهرمان ليگ برتر شده بيشتر پاداش همين ثبات را گرفته. ثباتي که ساکت مديرعامل باشگاه در اين چند سال به پشتوانه سرکيسه شل شده مجتمع فولاد مبارکه که ايجاد کرده وتوانسته تيمي درست که چند سال است چهره هاي ثابت ومطرحي در آن ماندگار شده اند مثل محرم نويدکيا، محسن بنگر، احسان حاج صفي و هادي عقيلي.
ترکيبي که تقريباً شاکله نيمه دفاعي تيم ملي را هم تشکيل مي دهد. شايد خيلي ها بگويند ساکت دارد براي تيم بريز و بپاش مي کند. مگر بقيه نمي کنند؟ اما مهم اين است که بازيکنان مي دانند سپاهان منسجم است وبا مديريتي طرف هستند که سرو صاحب دارد وهر روز دست به دست نمي شود.
حالا با اين رأس مديريتي تثبيت شده وبازيکنان بي حاشيه که پول هاي چرب وچيلي مي گيرند وخوب بازي مي کنند چقدر مهم است چه کسي روي نيمکت بنشيند؟ مي گويند اصفهاني ها هر وقت دررشته وکاري موفق شوند به راه و روش شان «مکتب اصفهان» مي گويند. حالا بايد گفت فوتبال ايران هم مکتب اصفهان دارد مکتبي که جواب داده.

قدرت کنترل بازيکن ها
 

از روي دست سلطان
 

بازيکن فوتبال جوان است، مشهور است، درآمد خوب دارد، زور بازو دارد،...؛ يعني همه چيز براي مغرور شدن وحرف گوش ندادن وتوي حاشيه رفتن آماده است. معمولاً توي باشگاه هاي دنيا، عده اي آدم هستند که کارشان کنترل همين جور چيزهاست. اينجا ولي طبق قاعده «بيله ديگ، بيله چغندر»، باشگاه هانه روان شناس دارند، نه مدير فني واقعي، نه هر مسوول ديگري که يک کم حواسش به جوان ها باشد. اين جوري مي شود که وقتي يک مربي توانايي کنترل بازيکن هايش را داشته باشد، يکدفعه خيلي جلو مي افتد. اين دقيقاً همان فاکتوري است که خيلي از مربيان خوب ما مثل ابراهيم زاده ومجيد جلالي از نداشتنش لطمه مي خورند. درعوض، اميرقلعه نويي با تقليد از اخلاق الگوي هميشگي اش (علي پروين) هميشه بازيکن ها را کنترل کرده است. البته اينکه مدل کنترل قلعه نويي چطوراست وکجايش کم و کجايش زياد است را مي شود سرش حرف زد اما بالاخره هرچي که هست، قلعه نويي حواسش به بازيکن هايش هست. خبرنگارهاي ورزشي خاطرات شنيدني زيادي ازاين روحيه قلعه نويي توي چنته دارند که معمولاً نقل محافل ومجالشان است. مي گويند: زماني باشگاه استقلال براي بازيکن هايش کلاس روان شناسي گذاشته بوده و هفته اي يکي دو جلسه روان شناس پيش آنها مي آمده. آقاي روان شناس هم خيلي ازتاثير کارش راضي بوده ومدام اين طرف وآن طرف پز مي داده. نگو اين امير قلعه نويي بوده که نيم ساعت قبل و بعد از جلسات او، بازيکن ها را مورد تفقد قرار مي داده تا اداي آقاي روان شناس را در نياورند! اگر دوست خبرنگار ورزشي داشتيد، مي توانيد ازاو بپرسيد تا نوع تفقدهاي قلعه نويي را برايتان با رسم شکل توضيح بدهد، اما متاسفانه يا خوشبختانه، همين نوع تفقدها در فوتبال ما حکم کيميا را دارد. به همين اندازه که اگر دل به دل بازيکن بدهيد، مي توانيد از او بازي مطلوبتان را بگيريد وچهار بار قهرمان بشويد. بيشترش بکنيد که ديگر نور علي نوراست. علي پروين چطوري 25 قهرماني براي ما سرخ ها آورد؟ درست است که سلطان ايده اي داشت که بايد دريک ربع اول که هنوز حريف به بازي مسلط نشده فشار آورد وگل زد اما همه اينها در برابر دو تا فرياد علي پروين درکنار زمين کارکرد نداشت. زماني علي انصاريان دريک مصاحبه گفته بود: «ما اگر بازي را ببازيم، جرأت نمي کنيم برويم توي رختکن » وبعد چند خط پايين تر گفته بود: «اگر هر مشکلي داشته باشيم، تنها کسي که مي توانيم با او حرف بزنيم علي آقاست». همين دوتا جمله براي حرفي که مي خواهم بزنم کافي است. زماني علي پروين بلد بود. با بازيکنش چطور تا کند. به نظر مي رسد حالا هم امير قلعه نويي اين مهارت را ياد گرفته است.

خريد حساب شده بازيکن.
 

جنس جور در پازل تاکتيکي
 

تصور عمومي در فوتبال ايران اين است که براي به دست آوردن عنوان قهرماني فقط کافي است سر کيسه را شل کنيد و فوجي از ستاره ها را بخريد.
در واقع هر چه پول بدهيد همان قدر هم آش مي خوريد؛ اما واقعيت چيز ديگري است.
خريد بازيکن وتيم بستن براي خودش هنري است که در انگشتان امير قلعه نويي به وفور يافت مي شود.
نگاهي به فهرست خريد هر ساله او بيندازيد. قلعه نويي چه آن روزهايي که در استقلال براي يک ميليون تومان خواهش مي کرد و چه در دو سال اخيرکه سپاهان خواسته هاي مالي او را برآورده مي کند. معمولاً به طور هوشمندانه اي بازيکن جذب مي کند.
ويژگي هاي تيم امير قلعه نويي اين است که عموماً جنس بازيکنانش جور است و در همه خطوط توازن برقراراست. اين هنري است که خيلي ها آن را ندارند وهر سال کلي پولشان را هدر مي دهند وستاره هايي را که مي خرند که به کارشان نمي آيد.
مثال واضح اين ماجرا را هم که همه مي شناسند. روي همين حساب بايد منتظر فهرست تازه قلعه نويي براي فصل 91- 90 بود؛ يعني سپاهان از اينکه هست هم مي تواند بهتر شود؟

کنترل رسانه اي
 

علي...
 

اين ويژگي دقيقاً همان نقطه برتري وآيتم رجحان قلعه نويي است بربسياري از همکارانش که مثل او توانايي فني دارند. با شرايط فوتبال کشور به خوبي آشنايند، کاريزما دارند وحتي خوش شانس هم هستند ولي با شرايط و ريزه کاري هاي رسانه هاي فوتبالي ايران همخوان نشده اند. قلعه نويي آدمي رسانه اي نيست ولي درهمه اين سال ها، با مشاورت ها و آموزش هايي که به سرعت فراگرفته، توانسته خودش را با رسانه ها همراه کند واز همه حاشيه ها به نفع خودش بهره برداري کند. يادتان بيايد که روزگاري در يک کنفرانس مطبوعاتي خبرنگاري با اشاره چشم ويک «علي...» گفتن خاموش کرد وچه موج رسانه اي منفي اي به راه انداخت. و باز به ياد آوريد که بعدها از همين «علي...» وضرب المثل شدنش در فوتبال ايران چه بهره ها بود وچه گفت وگوي جذابي با يک خبرنگار، تکيه کلام طنزش در يادها ماند. قلعه نويي اگر چه مثل مورينيو جذابيت ذاتي و قدرت ماورايي ندارد ولي تا جايي که توانسته، مثل او با سر وصداهاي رسانه اي، حاشيه را از تيمش به سمت خودش برده و مديريت کرده؛ يعني کاري که حداقل دراين دو سال «استاد»ش شده و يک تنه مدل ايراني دعواهاي رسانه اي را اجرا مي کند؛ دعواي رسانه اي با حاجي مايلي، مجيد جلالي، حاجي فتح الله زاده و نمونه هاي فراوان ديگر، همه وهمه نشان مي دهد که او به خوبي مي داند چه زماني بايد قهر کند، چه وقتي بايد دست دوستي بدهد. او استاد بي مانند چالش هاي رسانه اي در فوتبال ماست؛ يک استثنا!

توانايي فني
 

رکورد داري، پس مي تواني
 

رفتار شناس ها براي اينکه درباره لياقت هاي فردي آدم ها براي تصدي گري يک شغل حرف بزنند روي سه اصل تاکيد مي کنند: « سلامت، صلاحيت وسابقه.» آنها معتقدند يک فرد براي اينکه بتواند شغلي به دست بياورد بايد از سلامت جسمي، روحي و رفتاري برخوردارباشد وضمناً بتواند با شاخص هاي علمي و فردي صلاحيت آن شغل را کسب کند و درعين حال سابقه خوبي هم داشته باشد. حالا اگر بخواهيم اين مورد(فقط درمورد صلاحيت وسابقه) فوتبالي نگاه کنيم ودرمورد شخص حرف بزنيم، شايد امير قلعه نويي بهترين گزينه باشد، کسي که رکورد دار قهرماني درليگ برتر است وبا توانايي هايي که ديگر مربيان ايراني نشان داده اند حداقل در 10 سال آينده کسي نمي تواند به رکورد او برسد. ولي در عين تعجب مدت هاست عده اي مي خواهند بي دانشي امير قلعه نويي را علم مي کنند. اتهامي که در 20 سال گذشته به همه مربيان تيم هاي ملي زده شده است. استانکو، ويه را، ايوويچ، جلال طالبي، برانکو، قلعه نويي، مايلي کهن، دايي، قطبي و... همه اين مربيان از تيم ملي فوتبال ايران به بهانه «بي دانشي» برکنار شده اند يا مدام با همين اتهام به رسانه ها، افکار عمومي وکارشناسان فوتبالي پاسخگو بوده اند. درحقيقت اتهام به رسانه ها، افکار عمومي وکارشناسان فوتبالي پاسخگو بوده اند. درحقيقت کسي دراين فوتبال پرسوراخ نبوده که مربي شده باشد ومتهم به بي دانشي نشده باشد ولي به هرحال به نظر مي رسد اتهام بي مزه اي مثل بي دانشي را به صورت مربي اي چسباندن که در 6 سال گذشته 5 جام با 2 تيم مخالف آورده، کمي لوث وبه مقدار زيادي بي مزه است.
منبع:همشهري جوان 31