حجت الاسلام جمي در قامت يك پدر (1)


 






 

گفتگو با احمد جمي
درآمد
 

همراهي با پدر و نكته آموزي از جنبه هاي گوناگون سلوك و شخصيت وي، ذهن و ضمير فرزندانش را به سان گنجينه اي از نكات ظريف و ارجمند در آورده است. در شرايطي كه بحران ارتباط والدين و فرزندان، دغدغه هاي فراواني را پديد آورده است، ايمان و اعتقاد فرزندان آقاي جمي به پدر، بسي عبرت آموز است. اميد آنكه اين خاطرات چراغي باشد فرا روي آنان كه در پي شناخت پويندگان طريق حيات طيبه اند.

از كودكي خود و شيوه هاي تربيتي پدر بگوييد.
 

در سال 1334 در آبادان به دنيا آمدم و همان جا هم بزرگ شدم و تحصيلات را در آنجا گذراندم. از سال 59 مسائل جنگ و مقتضيات آن به هر حال روي خانواده تأثير گذاشت و مسائل خودش را داشت و لذا بيشتر خاطرات ما به آن دوران بر مي گردد. پدر ما شخصيت جامعي دارد. ايشان هم به مسائل خانوادگي دقت داشت، هم به مسائل فاميلي و هم به مسائل اجتماعي و سياسي، ما از نظر معيشتي زندگي آساني نداشتيم. به هر حال متعلق به قشر متوسط پايين بوديم. خانه اي داشتيم كه دو تا اتاق داشت و خانواده پر جمعيتي هم بوديم. در تنگستان شرايط بسيار دشوار بود و زمينه رشد و تحصيل براي عموهايم فراهم نبود. حاج آقا با همان زندگي سخت، آنها را هم آورد و در همان دو اتاق در كنار ما امكان تحصيل و رشد را برايشان فراهم كرد. برادر بزرگ تر بود و حكم پدر را براي برادرهايش داشت. محيط تنگستان هم بسته بود و بيشتر از دوره ابتدايي نداشت، لذا ايشان دو تا از برادرها و يكي از پسر عموهايش را آورد پيش خودش در همان خانه كوچك. مي خواهم بگويم كه حاج آقا از حداقل امكانات خود براي فراهم كردن زمينه هاي تحصيلي و شغلي بستگان خود هم بهره مي گرفت. در آن دوران با تجمع كوچك همشهري هاي خود نيز ارتباط كامل اجتماعي داشت و تا حدي كه مقدورش بود، به مسائل و مشكلات آنها مي رسيد. محيطي كه ما در آن بزرگ شديم، يك فضاي كاملا سنتي و مذهبي بود و حاج آقا بين مسائل اجتماعي، سياسي و خانوادگي، مرزبندي هاي مشخصي داشت و هيچ يك از اين حيطه ها در حيطه هاي ديگر تداخل پيدا نمي كردند. ايشان همين مرزبندي را در داخل خانه هم داشت. به مسائل تربيتي، بسيار توجه مي كرد. بسيار رئوف و عطوف بود و با آنكه در خانواده مشكلات زيادي داشتيم، اما ايشان لحظه اي صبر و مهرباني خود را از دست نداد. هر كسي كه با حاج آقا روبرو شده يا زندگي كرده باشد، همين برداشت را از او دارد. با اين ويژگي ها، در هر جمعي قرار مي گرفت، شخصيتش برجسته بود.

كمي از ارتباط پدر و مادرتان بگوييد.
 

رابطه اين دو تا آنجا كه من يادم هست، يك رابطه كاملا منطقي بود. فضاي خانه ما يك فضاي صميمي و شفاف بود. حدود وظايف و مسئوليت هاي مشخص بودند. در خانواده هاي مختلف، سلسله مراتب ها متفاوت است. ما به هر حال جنوبي هستيم و در خانواده هاي جنوبي نوعي روحيه مردسالارانه حاكم است، با اين خانواده هاي جنوبي نوعي روحيه مرد سالارانه حاكم است، با اين همه حاج آقا كاملا رفتار عادلانه اي داشت. اساسا به شكل تحكم آميز برخورد نمي كرد و به همه احترام مي گذاشت و مادر ما هم كه از احترام خاصي برخوردار بود. هرگز به ياد ندارم كه اين دو با هم مجادله و يا صدايشان را براي همديگر بلند كرده باشند. مادر ما هم خيلي حوصله مي كرد، چون واقعا زندگي مان سخت بود و ايشان بايد بار يك زندگي نه نفره را به دوش مي كشيد. خودش هم جوان بود و نيازهاي طبعي يك جوان را داشت، اما بايد مسئوليت اين خانواده پر جمعيت را هم به دوش مي كشيد، مضافا بر اينكه عرض كردم كه عموها و پسر عموها هم براي ادامه تحصيل، پيش ما زندگي مي كردند. مادرمان البته اين شرايط را پذيرفته بود و همراهي مي كرد. پدر و مادرمان همديگر را كاملا درك مي كردند و رابطه منطقي و شفاف و صميمانه اي با هم داشتند. حاج آقا كاملا متوجه مشكلاتي كه براي مادر وجود داشت، بود و با رفتار محبت آميز و مدارا و مسالمت، از سنگيني اين بار مي كاست.

آيا با پسر و دختر رفتار متفاوتي داشتند؟
 

ما چهار برادر بوديم كه پشت سر هم به دنيا آمديم و خواهرها با فاصله سه چهار ساله. البته به دليل اينكه ما بزرگ شده بوديم و آنها كوچك تر بودند، نوعي تفاوت در رفتار حاج آقا نسبت به دخترها ديده مي شد، ولي به دليل كوچك تر بودنشان بود نه به دليل دختر بودنشان. محبت حاج آقا نسبت به همه يكسان بود.

آيا نسبت به ادامه تحصيل و نوع رشته اي كه تحصيل مي كرديد حساسيت به خرج مي دادند؟
 

در خانواده روحانيون مرسوم هست كه پدرها سعي مي كنند فرزندانشان هم معمم شوند، ولي پدر ما چنين تحكمي نداشت. پدر خيلي علاقمند بودند كه ما به تحصيلاتمان ادامه بدهيم، ولي براي تعيين رشته و اين مسائل، اجباري در كار نبود. از وضعيت درسي مان مي پرسيدند و اگر نمرات خوبي نمي گرفتيم، خيلي ضعيف انتقاد مي كردند، ولي تحكم و سرزنشي در كار نبود. شيوه رفتار ايشان به گونه اي بود كه اگر اندكي از دست ما ناراحت مي شدند، خود ما به شدت نگران مي شديم و سعي مي كرديم به هر نحو ممكن از دلشان بيرون بياوريم.

علت اين تأثير را چه مي دانيد؟
 

جاذبه هاي شخصيتي ايشان. حاج آقا انسان خود ساخته اي است. تقوا، زهد، حلم و بردباري و مهرباني از ويژگي هايي هستند كه شايد انسان نتواند از آنها تعريف خاصي به دست بدهد، ولي مجموعه شان از فرد شخصيتي را مي سازد كه براي دوست و دشمن، جذاب است. مناعت طبع حاج آقا بي نظير بود و در اوج گرفتاري هاي شخصي، طبع بسيار بلندي داشت. هرگز نديدم كه نيازش را نزد كسي ببرد و يا از زندگي گلايه و شكايتي بكند. من در ميان اسناد ايشان يك بار به سند جالبي برخوردم كه مؤيد همين نكته است. حاج آقا از دهه 30 در آبادان بودند ؛ منتهي تا سال 55 نتوانستند براي خانواده، منزل شخصي تهيه كنند. كساني كه در ساخت مسجد آن جا شركت داشتند، تصميم مي گيرند يك منزل هم براي آقا بسازند. حاج آقا فهرست اسامي كساني را كه اين كمك را كرده بودند، مي گيرد و از آنها تشكر مي كند و مي گويد كه نيازي به اين كار نيست. اين نوع رفتارهاي روي اطرافيان تأثير مي گذارد. حاج آقا در عين نياز، اين طور طبع بلندي داشتند و از كسي كمكي را نمي پذيرفتند.

با توجه به اينكه حاج آقا، پدرشان را خيلي زود از دست دادند و همه مسئوليت ها به نوعي روي دوش مادر بزرگشان قرار گرفت، از ايشان خاطراتي را نقل كنيد.
 

مادر بزرگ ما سعي كرد هم جاي پدر باشد و هم جاي مادر و در مقابل ناملايمات هيچ ضعفي از خود نشان ندهد. او خودش شش تا يتيم داشت و دو تا هم بچه هاي برادر شوهرش بودند و بايد هشت تا بچه را بزرگ مي كرد و اين بچه ها هم در سن و شرايطي نبودند كه بتوانند برايش كاري بكنند. او محكم ايستاد و براي همه آنها هم مادري كرد و هم پدري. روحيه سخت و مقاومي داشت.

آقاي جمي در شيوه هاي تربيتي خود روي چه مسائلي بيشتر حساسيت داشتند؟
 

روي مسائل ديني. موقعي كه درباره احكام ديني كاهلي مي كرديم، تذكر مي داد و گاهي هم اخم مي كرد، ولي در همين حد. تحكم و سر و صدا و اين كارها اساسا شخصيتش نبود. به هر حال ما طوري بوديم كه با يك اخم آقا حساب كارمان را مي فهميديم. همين حالا هم با اينكه رابطه بين پدر و مادر و فرزندان تغيير كرده، به هر حال باز عده اي در اين كار موفق ترند كه صبر بيشتري دارند و كمتر تحكم مي كنند.

علت محبوبيت آقاي جمي در نزد نوجوان ها و جوان ها با وجود اختلاف سن زياد چيست ؟
 

حاج آقا درك خوبي از مسائل آنها دارد. يادم هست مسجد كه مي رفت، بچه هايي را كه به آنجا مي آمدند، به شدت تحت حمايت قرار مي داد. حالاتي در مأمومين بود و حالا هم هست كه بچه ها را پس مي زنند و مي گويند مسجد جاي بچه نيست. حاج آقا به خاطر بچه ها با آنها دعوا مي كرد و جالب اينجاست كه با آنكه حاج آقا در سنين ميانسالي و آن افراد، معمر بودند، از ايشان دلخور نمي شدند و كسي هم قهر نمي كرد. بچه ها هم به ذوق و شوق حاج آقا رابطه صميمانه داشتند و دارند. همين حالا هم حاج آقا با اينكه يك مقدار ضعيف و بيمار شده اند، از كساني كه به ديدنشان مي آيند مي پرسند بچه ات چطور است؟ ازدواج كرد؟ نكرد؟ از تحصيلات و شغل آنها مي پرسند. مثلا چند روز پيش آقايي كه مدتي استاندار خوزستان بود، نزدآقا آمده بود، آقا پرسيد، «محمدت چطور است؟» ظاهرا اين محمد آقا خيلي شيطان بوده. پدرش توضيح داد كه حالا او بزرگ شده است و به دانشگاه مي رود.
حاج آقا بسيار خوش حافظه بود و كمتر چيزي از يادش مي رفت. همه چيز را با دقت در ذهنش ثبت مي كرد. طوري بود كه وقتي ديگران در نقل قول هايشان از حاج آقا، حتي يك واو از كلمات پس و پيش مي كردند، ايشان مي گفت كه دارد اشتباه مي كند و من اين را نگفته ام.

چگونه است كه آقاي جمي در اوج مشكلات جنگ و مسائل متعددي كه به هر حال مسئوليتش عهده ايشان بود، متوجه مسائل جزئي و شخصي افرادي هم كه با ايشان در ارتباط بودند، مي شدند و بي آنكه اين افراد كمكي بخواهند، در رفع آنها مي كوشيدند؟
 

حاج آقا به هر حال خودشان با سختي بزرگ شده اند و مشكلات و سختي ها را خيلي خوب تشخيص مي دهند. تولد ايشان هفت هشت سال بعد از قيام دليران تنگستان بود و لذا از همان كودكي با مفهوم عدالت و مبارزه در راه احقاق حقوق مردم آشنا بودند. آدم هاي تيز هوش، وقتي خودشان سختي ها و مشكلات را تجربه مي كنند، ضرورتي ندارد كه به آنها بگوييد در چه حاليد و چه وضعيتي داريد. اشارات بسيار ظريف هم آنها را به وضعيت اطرافيان، حساس مي كند. محيط تنگستان تحت تاثير دليران تنگستان كه قيامي با جنبه ديني و موافقت علما بود، قرار داشت. اين گونه رويدادها در ارتقاي سطح فكر و دقت نظر افرادي چون حاج آقا،فوق العاده تأثير گذارند. بعد هم كه با فاصله بسيار كمي در جريان نهضت نفت و رويداد 15 خرداد قرار گرفتند و مسائل مبارزاتي و پيروزي انقلاب و جنگ پيش آمد و خلاصه،‌همه عمر حاج آقا در تلاطم ها و انقلاب ها گذشت و ايشان كاملا در متن قضايا بود. اين تجربه ها، انسان را نسبت به همه مسائل، اعم از فردي و اجتماعي و سياسي حساس مي كند.

بزرگ ترين درسي را كه از پدرتان گرفته ايد، چيست ؟
 

حاج آقا تك تك لحظات عمرش را مي دانست و مي داند و لحظه اي را به بطالت نمي گذراند. ايشان عرصه هاي مختلفي را تجربه كرده و معناي هر يك لحظه را مي داند. يك وقتي به من مي گفت، «تا دندان بود نان نبود، از وقتي كه نان آمد ديگر دندان مناسب تري براي خدمت فراهم شده و اي كاش ده سال جوان تر بودم. ايشان و همين طور ما، متعلق به نسل هايي هستيم كه محدوديت ها،مشكلات و فشارهاي سياسي و اجتماعي را احساس كرده و لذا قدر آزادي فعلي را مي داند. كسي كه به خاطر تهيه يك كتاب زجر نكشيده و راحت پشت كامپيوتر مي نشيند و با كل دنيا ارتباط برقرار مي كند، تصورش را هم نمي تواند بكند كه براي خواندن يك خط كتاب و اعلاميه، بايد چه خطراتي را به جان مي خريديم.

آشنايي حاج آقا با حضرت امام از سال 44 آغاز مي شود ؟
 

بله، حاج آقا در قم درس خواند و امام در آنجا درك كرد، ولي از سال 42 كاملا سمت گيري خود را مشخص كردند. اينكه حاج آقا اخبار و اطلاعات را از كجا مي گرفت، نمي دانم. قطعا روحانيون به ايشان اخبار را مي رساندند. آبادان هم بعد از تهران، قوي ترين ساواك را داشت، چون هم پالايشگاه و طبقه كارگر گسترده اي در آنجا بود و هم شهر در منطقه مرزي با عراق قرار داشت. گروه هاي چپ هم بسيار فعال بودند. در زمان عبدالناصر هم كه مسائل ناسيوناليستي عرب مطرح شد. رژيم به مرزهاي غربي حساس شده بود و به هر حال آبادان وضعيت حاصي داشت. همه اينها باعث شده بود كه ساواك هم در آنجا كمتر سختگيري كند و لذا فضاي تبليغي بازتري در آبادان وجود داشت، هم در محيط روشنفكري مثل دانشكده نفت كه امثال مرحوم دكتر شريعتي براي سخنراني مي آمدند و هم در محيط روحانيت كه افراد بسيار عالم و زنده اي مي آمدند، مثل شهيد مطهري، شهيد مفتح آيت الله مكارم، آيت الله سبحاني...

از رابطه پدرتان با شهيد مطهري نكته اي را به ياد داريد؟
 

بله ايشان زياد مي آمدند آبادان. يادم هست كه زمستان بود شهيد مطهري يك هفته اي منزل ما بودند. يك بار هم حاج آقا تحت تعقيب بودند، يك ماهي در تهران در منزل شهيد مطهري ماندند. رابطه بسيار صميمانه اي داشتند. عده اي از آقايان علما در تبعيد بودند و يادم هست كه شهيد مطهري و حاج آقا با متدينين شهر جلساتي مي گذاشتند تا امكاناتي را براي آقايان در تبعيد فراهم كنند و به آنها برسانند. حاج آقا به شدت به مرحوم مطهري علاقه داشت و از شهادت ايشان بسيار متأثر شد.

ديگر به چه كساني علاقه ويژه اي داشتند؟
 

به مرحوم حاج احمد آقا هم خيلي علاقه داشت. مرحوم حاج احمد آقا به صورت گمنام مي آمد آبادان. در سال 75،74 هم يك باري با خانواده آمدند آبادان. مرحوم احمدآقا به ابوي گفته بود، «من هر وقت شما را مي بينم به ياد پدرم مي افتم.» رابطه شان به اين شكل بود. احمد آقا گفته بود، «شنيده ام در اينجا براي شما مشكلاتي پيش آمده. اجازه بدهيد من بروم با مقام معظم رهبري صحبت كنم.» حاج آقا گفته بود، «چيز مهمي نيست. نگران نباشيد.» و حاج احمد آقا گفته بود، «شما براي ما خيلي عزيز هستيد و مرحوم امام به شما خيلي علاقه داشتند.»

از رويدادهاي حول و حوش پيروزي انقلاب و نقش پدرتان چه خاطراتي داريد؟
 

اوضاع آشفته و همه چيز از هم پاشيده بود. حاج آقا محور كارها بود و سعي مي كرد سازمان ها و ارگان هاي رسمي را هماهنگ سازد. تحركات گروه هاي سياسي، به خصوص چپي ها در ميان بود و محيط كارگري را آشفته مي كردند. حاج آقا سعي مي كرد با مدارا و صبر، اين مسائل را حل كند خلاصه گرفتاري هايش زياد بود.

عوارض ناشي از عمل جراحي مغزي كه در سال 54 روي ايشان انجام شده بود، در اين فشارها و مخصوصا دشواري هاي دوره جنگ و حصر آبادان، در ايشان نمودي نداشت ؟
 

خوشبختانه عمل جراحي خيلي خوب انجام شد و حاج آقا هم آن قدر مشغله داشت و كار مي كرد كه در واقع به خودش فرصت فكر كردن به مشكلات جسمي خود را نمي داد. البته ضعف و خستگي به هر حال بود، اما ايشان به روي خودش نمي آورد. عشق به خدمت و به مردم باعث مي شد كه حاج آقا هميشه بيشتر از ظرفيت جسمي از خودش كار مي كشيد.

با توجه به اينكه در سال هاي پيش از انقلاب جو خوزستان به طور اعم و جو آبادان به طور اخص ، جو روحانيت پذيري نبود و رژيم نهايت سعي خود را مي كرد كه با ايجاد مراكز تفريحي به شيوه غربي، فضاي شهر را اروپايي مآب ضد ديني كند، علت موفقيت حاج آقا جمي در تبيين و گسترش ارزش هاي مذهبي ديني چه بود ؟
 

ببينيد، رژيم اين تلاش ها را مي كرد و با ايجاد مراكز تفريحي ناسالم و رواج بخش غلط فرهنگ غرب، سعي داشت زمينه هاي رشد ارزش هاي اسلامي را از بين ببرد و يا تضعيف كند، اما در عين حال به دليل آزادي هاي نسبي كه در برگزاري سخنراني ها و روشنگري هاي وجودداشت، چه در بخش جريانات دانشجويي و چه در بخش روحانيت و شخصيت هاي ديني، فعاليت هاي ريشه اي عميقي صورت مي گرفت. مثلا در دانشكده آبادان جلسات سخنراني با حضور افرادي چون دكتر شريعتي برگزار مي شدند. يادم هست كه دكتر شريعتي دست كم در حيطه دانشجويي و روشنفكري، تكليف همه را روشن كرد و بين مبارزان و رژيم، خط مشخصي كشيد. در جلسات هفتگي روحانيت در آبادان هم افراد بسيار عالم و شاخص و استخوانداري دعوت مي شدند. كساني كه هر يك به تنهايي براي انقلاب و حركت اسلامي ستون و وزنه اي بودند، لذا جرياناتي كه در آبادان شكل گرفتند و تقويت شدند، جريانات عميق و استخواندار و درستي بودند و سطحي نگري و حركت هاي انگيزشي و خلق الساعه، كمتر در آنها ديده مي شد. رژيم سعي مي كرد يك فرهنگ دقيق و سطحي را ترويج كند،ولي اين جريانات در صدد تغييرات ريشه اي و بنيادي بودند. حاج آقا در اين ميان حكم كانال ارتباطي بين همه نيروهاي مذهبي و متعهد را داشت. انصافا قشرهاي روشنفكري هم در آبادان، به شكل درستي شكل گرفتند، هم در آموزش و هم پرورش، هم در دانشكده نفت و هم در پالايشگاه. به هر حال حاج آقا چهره روحاني ثابت قدمي بود كه همه قشرها به ايشان اعتماد داشتند كه باعث جذب جوان ها مي شد.
حاج آقا به شدت اهل مطالعه است. در كتابخانه وسيع ايشان از كانت گرفته تا فلسفه جديد و از رياضيات گرفته تا الهيات، كتاب پيدا مي كنيد. ايشان اغلب نشريات را مطالعه مي كردند و يادم هست كه حتي زن روز و مجله خواندني ها را هم مي خواندند و كاملا در جريان مسائل روز بودند. راديوهاي فارسي زبان خارجي و راديوهاي عربي را هم با پيگيري تمام گوش مي دادند و مخصوصا موضوع فلسطين را دقيقا دنبال مي كردند.

بعضي از مهارت ها حاصل مطالعه نيستند و در بحث ها و چالش ها به دست مي آيند.
 

ايشان دائما با گروه هاي دانشجويي و فرهنگي در تماس بود و با آنها بحث داشت. به اعتقاد من مشرب عرفاني حاج آقا هم در اين وسعت ديد، خيلي اثر دارد. كساني كه با عرفان و عرفا سر و كار دارند، وسعت ديد و انديشه شان زياد است. حاج آقا شعر زياد مي خواندند و ديوان همه شعرا را از پروين اعتصامي گرفته تا متقدمين را مطالعه مي كرد و به ويژه علاقه خاصي به حافظ داشت و غالبا هم در صحبت ها و سخنراني هايش از اين اشعار و لطايف ادبي استفاده مي كرد. روحيه لطيف و عارفانه اي داشت و بسيار خوش خلق و اهل مطايبه بود.

برخورد ايشان با مخالفان خود چگونه بود؟
 

مدارا و صبر. من هرگز نديدم كه در مقابل آنها عصباني شود. اگر هم مي خواست تشري بزند به ماها مي زد. اگر در ميان نزديكان و بستگان انحرافي مي ديد، تذكر مي داد و گاهي هم با مهرباني دعوايشان مي كرد، ولي در مورد ديگران، حتي اگر لجبازي هم مي كردند، صبوري به خرج مي داد. خيلي اهل وارد شدن به اين مباحث نبود.

اگر براي كسي زحمت مي كشيدند و به او براي انجام كار خير اميد مي بستند و آن فرد، درست از كار در نمي آمد، چه مي كردند؟
 

با او دعوا مي كرد، ولي اگر مي ديد كه اساسا حرفش تأثير ندارد، دنباله قضيه را نمي گرفت.

برخوردشان با مسئله ازدواج فرزندانشان چگونه بود؟
 

ازدواج خود من كه با دختر عمه ام و بر اساس شناخت كامل بود. در سال 58 در يك مراسم فوق العاده ساده ازدواج كردم. مشكلي نبود. عمه ام آمدند، صحبت كردند و حاج آقا هم با كمترين شرايط موافقت كردند.

آيا شما مي توانستيد مشكلاتتان را راحت به پدرتان بگوييد.
 

مي توانستيم،اما نمي گفتيم. پدر ما هميشه آدم پر مشغله اي بود. البته در ميان اين مشغله ها متوجه ما و مسائلمان هم بود، ولي ما خودمان حتي الامكان مشكلاتمان را از ايشان پنهان مي كرديم و سعي داشتيم خودمان مشكلاتمان را حل كنيم.

بارزترين ويژگي ايشان چيست ؟
 

ايمان و توكل. حاج آقا موحد واقعي است.

اگر قرار بود بر سر ايمانشان همه بچه هايشان را فدا كنند، مي كردند.
 

بي برو برگرد. پيوسته ثابت قدم بود. ايشان علاقه زيادي به برادر شهيدش داشت. يكي از شاهدان مي گفت موقعي كه حاج آقا از فرمانداري بيرون آمد و با جنازه برادرش روبرو شد، با نهايت وقار گفت، «انالله و انا اليه راجعون». و به فرمانداري برگشت. ايشان هيچ وقت در شادي و غم از جا در نمي رود و حالت اعتدالي دارد. من در طي اين سال ها هرگز تزلزلي در پدرم نديده ام.

پسر آقاي جمي بودن سخت است يا آسان ؟
 

ما واقعا با اين مسئله مشكل داريم. همه دلشان مي خواهد به ما بگويند كه، «گيرم پدر تو بود فاضل » و باقي قضايا. سايه حاج آقا خيلي سنگين است. جامعه هر كاري را از ما نمي پذيرد.

آبادان بدون آقاي جمي يعني چه؟
 

حاج آقا جزو تاريخ آبادان است. مخصوصا در طول جنگ، يكي از محورهاي اصلي مقاومت شهر، ايشان بود و گرنه در خرمشهر هم نيروهاي رزمنده فداكار كم نبودند و با وجود همه اين عناصر، خرمشهر سقوط كرد. آبادان فعلي از لحاظ فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي، زير ساخت هاي اساسي را دارد. اگر مسئله امنيت منطقه به لحاظ آشفتگي در كشور هم مرز، حل شود، آبادان داراي مجموعه ظرفيت هاي ارزشمندي است كه اگر مرور زمان كمرنگشان نكند،مي توان با اتكاي به آنها آبادان را بار ديگر به شهر آبادي تبديل كرد. آبادان در ابتداي امر قصبه كوچكي بيش نبود و در طول چند دهه تبديل به يك شهر صنعتي پيشرفته شد، لذا اين استعداد را دارد كه خيلي سريع، موقعيت خوبي پيدا کند. زير ساخت هاي آبادان را مناسب مي بينم و لذا پيشرفت آن منوط به فرد يا افراد نيست. بعضي از شرايط ناخواسته بر اين شهر تحميل شد كه انشاءالله برطرف مي شوند.

و سخن آخر
 

مي خواهم به دو نكته اشاره كنم. يكي علاقه امام به حاج آقا بود. من در بعضي از ملاقات هاي حاج آقا با امام حضور نداشتم و نمي دانم بين آنها چه مي گذشت. حاج احمد آقا به حاج آقا تلفن مي زدند و مي گفتند بياييد كه امام با شما كار دارند و حاج آقا بدون تشريفات قبلي مي رفتند. هر وقت حاج آقا خدمت امام مي رفت، موقعي كه بر مي گشت، شارژ و سرحال بود و تا مدت ها حلاوت اين ملاقات را در ايشان حس مي كرديم. يك بار حاج آقا مي خواست برود سفر و گفت كه برويم دفتر امام كه با آقاي صانعي و آقاي توسلي و ديگران خداحافظي كنيم. نمي دانم آقاي توسلي يا آقاي صانعي گفته بودند كه امام مي خواهند شما را ببينند. حاج آقا گفته بود، «به من وقت ملاقات نداده بودند.» گفته بودند، «خود امام علاقه دارند.» از همين برخورد كاملا مشخص بود كه امام هم به ايشان علاقه خاص داشتند.
نكته دوم اين است كه يك بار آيت الله جنتي به حاج آقا گفته بودند، «شما نزد امام خيلي شأن داريد.» حاج آقا پرسيده بود، «چه شده؟» آقاي جنتي گفته بودند، «يك روز موقعي كه مي خواستيم از خدمت امام خارج شويم و با ايشان خداحافظي كنيم، فرمودند: شنيده ام كه در بحث مجلس خبرگان، اين بحث مطرح شده كه آقاي جمي نباشد. اين حرف چيست ؟ ايشان در انقلاب زحمت كشيده و من صلاحيت ايشان را قبول دارم و بايد در مجلس خبرگان باشد.»
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 23