مردي از تبار نيكان


 

نويسنده:سيد محمدصدر هاشمي




 
حجت الاسلام جمي نماد نسلي از روحانيون پاك و صادقي است كه در تاريخ پرفراز و فرود انقلاب اسلامي در دهه هاي چهل و پنجاه حصوري تأثيرگذار داشتند و در دوران پر حماسه آتش و خون و در سال هاي دفاع مقدس نيز برگ هاي افتخارآميزي را به تاريخ معاصر ملت ايران افزودند. هم نسلان من كه سال هاي پس از قيام پانزده خرداد و تحولات آن در جنوب كشور را به خاطر دارند، به خوبي به ياد مي آوردند كه سر منشأ بسياري از فعاليت هاي سياسي مذهبي منسوب به جريان امم خميني(ره) در آبادان و گاه در گستره وسيع تر در خوزستان، جمي بود. سخنراني هاي او در جلسات هفتگي روحانيون كه به دنبال وقايع پانزده خرداد در اين شهر تشكيل مي شدند و سپس روحانيون برخي از شهرهاي استان به آن تأسي جستند. نقش عمده اي در ماندگاري و استمرار اين جريان و آگاه سازي جامعه، به ويژه نسل جوان از تحولات و مواضع امام خميني (ره) داشتند.
محوريت جمي در تحولات دوران انقلاب، به ويژه در ماه هاي نزديك به پيروزي، غير قابل انكار است و هم نسلان من شناخت خود از امام و مكتب او را مديون جمي هستند. آنان گواه صادق اين مدعايند. اسناد به جاي مانده از مراكز ساواك در استان خوزستان نيز گواهي برآنند.
او به رغم آنكه همواره در معرض تضييقات و تهديدات ساواك و شهرباني قرار داشت و حتي گاه براي در امان ماندن ازتعقيب نيروهاي امنيتي ناگزير از مخفي شدن و يا خروج از شهر بود، ارتباط با نيروهاي انقلاب را قطع نكرد و آنان هماره از هدايت هاي او بهره مي بردند.نقش جمي در اعتصابات شركت نفت كه خاستگاه آن پالايشگاه آبادان بود و تأثير تعيين كننده اي در تحولات منجر به سقوط نظام شاهنشاهي داشت، پس از پيروزي انقلاب و بحران هاي ريز و درشت پديد آمده در آن دوران، همچنان در ياد مردم و نيروهاي انقلابي شهر باقي مانده است. او بود كه در آن اوضاع آشفته، محور انتظام امور شد و همه توان و اعتبار خود را براي سامان دادن به آشفتگي ها و پيشگيري از خطرها به كار گرفت و موفق شد با درايت و متانت تمام و البته با ياري و همراهي بسياري از جوانان و متدينان شهر و برخي از نيروهاي انقلابي روحاني و غير روحاني كه از تهران و قم به اين خطه آمده بودند، اوضاع ويژه اقامه نماز جمعه به امامت او و براي اولين بار پس از پيروزي انقلاب اسلامي، تأثير بسياري در انسجام شهر و كنترل اوضاع داشت. حضور جمي در جنگ و به هنگام محاصره شهر اما داستان ديگري دارد كه بايستي آن چنانكه شايسته به آن پرداخته شود. در اين نوشتار تنها اشاراتي به برخي از جنبه هاي اين حضور و تأثير آن در مقاومت شهر خواهد رفت.
وقتي اولين گلوله هاي دشمن بر سر شهر فرود آمدند و شعله هاي آتش از پالايشگاه به آسمان زبانه كشيد و قامت نخل هاي سرسبز يكي پس از ديگري شكسته شد و بر زمين افتاد. هنوز زود بود كه باور كنيم جنگي آغاز شده است كه چه بسا سال ها طول بكشد. چهره شهر در يك نيمروز، دگرگون شد، شعله هاي آتش و دود،آسمان و زمين شهر را به هم دوخت، در و ديوار شهر پر از زخم و درد شد و بسياري از مردم شهر مظلومانه به خاك و خون افتادند، اوضاع به شدت آشفته و نا به سامان بود و روزها طول كشيد تا باور كنيم فصل ديگري از تاريخ پرفراز و نشيب اين سرزمين آغاز شده است. حال ديگر پذيرفته بوديم كه بايستي زندگي در شرايط ويژه جنگي را تجربه كنيم. بسياري از مردم شهر ناگزير از ترك خانه و كاشانه خود بودند. گروه هايي از مردم، به ويژه جوانان ماندند تا از شهر و ديار خويش پاسداري كنند. جمي در چنين اوضاع و احوالي در مقام پدر معنوي شهر، نقشي سرنوشت ساز را بر عهده داشت. او كه بهاي ماندن را مي دانست، ماند تا دركنار فرزندان شهر از حيثيت و شرافت يك ملت دفاع كند؛ به ويژه پيگيري هاي او و تلاشي هاي مسئولان شهر در سامان بخشي به اوضاع آشفته ناشي از شرايط جديد جنگي، كم و بيش به بار نشست و شهر اين بار در هيئت يك شهر كاملا جنگي خود را باز يافت. ستادهاي گوناگون شكل گرفتند و هر كسي، هر اداره و نهادي با مسئوليت هاي جديد خود آشنا شد و همه با عزمي جزم، خود را براي مقاومتي افتخارآميز و طولاني آماده كردند.
مقاومت شهر تنها منوط به پايداري رزمندگان در سنگر هاي اطراف شهر نبود، حضور فعال نهادها و ستادهاي گوناگون همچون ستاد فرمانداري، ستاد بهداشت و درمان، كميته ارزاق، ستاد مساجد، ستاد عشاير عرب، راديو آبادان، ستاد پالايشگاه، شهرداري، اداره آب و برق و... تأثير غير قابل انكاري در پايداري داشتند.
جمي روزانه به اين ستادها و ادارات مي رفت و با حضور خود انگيزه جنگ به طور مرتب به راديو آبادان كه اينک صدي مقاومت شهر بود، مي رفت. پيام هاي شورانگيز او كه از فرستنده راديو آبادان پخش مي شدند، عامل تقويت بنيه معنوي فرزندان و مدافعان شهر بودند. جمي در اين پيام هاي راديويي، نقش خطير و تاريخ مدافعان شهر را كه همان دفاع از انقلاب و ميهن بود، به آنان گوشزد مي كرد. جمي به بيمارستان ها هم مي رفت و از مجروحان عيادت و شهيدان مظلوم شهر را نيز تشييع مي كرد.

در هفته هاي اول جنگ و در جريان همين رفت و آمد ها و سركشي ها، برادرش عبدالرسول كه معمولا او را همراهي مي كرد، با تركش خمپاره هاي دشمن تكه پاره شد و بر مظلوميت شهر شهادت داد. غم از دست دادن برادر، يار و همراهش سنگين بود. جمي اما در فقدان او همان قدر سوگواري كرد كه براي ديگر شهيدان مظلوم شهر. بالاخره پس از گذشت چندين هفته از آغاز جنگ، با همت ياران جمي، نماز جمعه كه پيش از آن به دليل شرايط امنيتي و آشفتگي اوضاع، امكان برپايي اش وجود نداشت، در زيرزمين يكي از ساختمان هاي چند طبقه اي كه كميته ارزاق شهر در آن مستقر بود، به امامت او و با حضور عده كمي از رزمندگان و مسئولان شهر برگزار شد و به تدريج پا گرفت و در جمعه هاي بعد هم ادامه يافت. بدين سان روزهاي جمعه، تبديل به روز ديدار ياران شد و به تدريج نماز جمعه آبادان و شخص امام جمعه به يكي از نمادهاي مقاومت شهر تبديل شدند. همه مي آمدند، از جبهه ها، جزيره مينو، فياضيه، تپه هاي مدن، ايستگاه هفت، كوت شيخ، خرمشهر و مسئولان ستادهاي و نهادهاي مستقر در شهر و حتي برخي نيز از خارج شهر با دشواري هاي بسيار، خود را به نماز جمعه مي رساندند تا هم ثوابي برده باشند و هم سند افتخار شركت در نماز جمعه آبادان را براي خود ثبت كنند. پخش خطبه هاي نماز جمعه از راديو به آبادان به مثابه پيام ايستادگي و زنده بودن شهر بود كه دل هاي هزاران انسان را از فراسوي حصارهاي شهر به آنجا مي كشاند. نماز جمعه آبادان، گاه در زير چتري از آتش و دود و فضايي كه صداي انفجارهاي پي در پي در آن مي پيچيد و نيز در برخي از جمعه ها، در فاصله نزديكي از خطوط از خطوط رويارويي با دشمن برگزار مي شد. جمي خطبه هاي نماز را در چنين حال و هوايي ايراد مي كرد كه البته جنسي متفاوت با ديگر خطبه هاي جمعه در ديگر شهرهاي كشور داشت.در اينجا و آبادان، خطبه هاي جمعه آميزه اي از بوي شهادت، رنگ صداقت، حلاوت ايمان، روح بلند مقاومت و حس و شعور و آگاهي بود.
كار جمي به اقامه نماز جمعه، ديدارها از سنگرها و ستادها منحصر نبود. كار مهم ديگر او ارتباط با فرماندهان عملياتي و گاه حضور در اتاق جنگ و اطلاع از آخرين وضعيت جنگي منطقه بود. اوگاهي گزارشي از اوضاع و احوال شهر را براي مسئولان كشوري، به ويژه براي استحضار امام امت ارسال مي كرد. اين گزارش ها هر چند حاكي از مقاومت جانانه فرزندان انقلاب و مردم در برابر حملات سنگين نظامي، آتش توپخانه و بمباران هاي هوايي بودند. برخطير بودن وضعيت و ضرورت توجه بيشتر مسئولان به جبهه هاي جنگ، به خصوص شهر محاصره شده آبادان نيز تأكيد داشتند.
جمي در طول محاصره شهر دو يا سه بار بنا به ضرورت از شهر خارج شد. در يكي از اين خارج شدن ها بود كه پس از ملاقات با امام امت و ارائه گزارشي حضوري از وضعيت آبادان، در نماز جمعه تهران حضور يافت و در سخنراني قبل از خطبه ها، پيام مظلوميت و مقاومت شهر در محاصره را نيز به گوش همگان رساند و توجه بيشتر مسئولان را خواستار شد. پيگيري هاي جمي، نمايندگان مجلس و فرماندهان نظامي، سرانجام به صدور فرمان تاريخي امام مبني بر ضرورت شكسته شدن حصر آبادان انجاميد و بدين سان زمينه عمليات بزرگ ثامن الائمه (ع) و شكسته شدن محاصره يكساله شهر آبادان فراهم شد. با شكسته شدن حصر آبادان و امكان رفت و آمد به شهر، نماز جمعه نيز رونق بيشتري يافت و رزمندگان از ديگر جبهه هاي جنوب كه تاكنون خطبه هاي او را از راديو آبادان مي شنيدند، خود را به آبادان مي رساندند. همچنين گروه هاي دانشجويي، بازاري، فرهنگيان، مسئولان كشوري، ائمه جمعه، در روزهاي جمعه، ميهمان نماز جمعه جبهه هاي جنگ و دفاع با متن جامعه را به نمايش مي گذاشت. جلسات هفتگي درس اخلاقي جمي براي بسياري از مسئولان و رزمندگان نيز از خاطرات به ياد ماندني آن سال هاست. همچنين تشكيل جلسات رفع اختلافات و حل مشكلات شهري در منزل او راهگشاي بسياري از مشكلات شهر بود.
پذيرش قطعنامه و پايان جنگ براي جمي به معناي آرامش و پايان سختي ها نبود. اينك مهاجران جنگ با كوله باري از درد و رنج زندگي در غربت، رو به سوي شهر مي گذاشتند، شهري كه هشت سال تمام آماج بمباران هاي هوايي و گلوله باران مستمر دشمن بعثي بود و حال، با تني خسته و مجروح بايستي پذيراي مهاجران بازگشته از شهر غربت مي بود.
اينكه باز جمي بود كه بايد همچنان در شهر مي ماند و ماند تا مرهمي بر رنج هاي آن مردم خسته و وامانده باشد و آنان را در بازسازي خانه و كاشانه شان همراهي كند. او ناگزير بود تا با همه كاستي ها و سختي هاي بازسازي كه تجربه جديدي بود، گره گشايي كند، به مسئولان تذكر دهد و البته مردم را نيز به صبر و تحمل بيشتر سفارش كند و گاه نيز در برابر سوء مديريت ها فرياد آورد. اين فشارها براي او بودند، اما هر چه بود تحمل مي كرد، بدون توقع سپاسي و توجهي. او با جسم فرسوده خود،تنها رضايت خدا را مي طلبيد و گره گشايي از كار خلق را عبادتي بزرگ مي دانست.
آن سال ها گذشتند و امروز جمي با سن بالاي هشتاد سالگي و پس از گذر از بيماري هاي سخت و يك بار سكته، با پيكري نحيف و صدايي ضعيف و لرزان روزگار مي گذراند. او چند ماه تابستان را در تهران ساکن است و روزهاي جمعه پذيراي ياران و دوستاني است كه در آن سال هاي آتش و خون روزهاي جمعه به خطبه هاي او گوش فرا مي دادند و نماز جمعه را به او اقتدا مي كردند و در سختي هاي دوران جنگ دل به او خودش داشتند و حالا پس از بيست و پنج سال و گذر از فراز و نشيب هاي بسيار، از درون چشمان خسته او، به آن روزها سفر مي كنند، روزهايي كه پر از خطر بودند و مرگ در نزديكي زندگي، معنا و حلاوت ديگري داشت، انسان ميان خود و آسمان نسبتي مي ديد، هر كسي خودش بود و راست مي گفت و دروغ واژه اي منفور بود. نكوداشت جمي، ارزش نهادن به همه خوبي ها و زيبايي هاست.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 23