تاريخچه و مباني نظري مشاوره به همراه ارتباط روانشناسي و دين


 

نويسنده:محمد مصطفوی




 

مقدمه
 

مردم اعصار گذشته،به يقين همان قدر دچار قحطي گسترده،آشفتگي اجتماعي،جنگ و ويرانگري بوده اند که ما هستيم،ليکن تنها در روزگار ماست که بقاي آدمي و نيز جانداران در معرض تهديد جدي قرار گرفته است.بحران در جهان بيرون با بحران ديگري در جهان درون همراه شده است.
ويرانگري هاي عظيم و خانمان سوز جنگ جهاني اوّل و دوم چنان ميراثي از سرخوردگي و بي اعتمادي براي انسان ها ي قرن بيستم بر جاي گذاشتند که در تاريخ بي سابقه است .«آمريکا يي ها شاهد موجي از افسردگي معنوي و شکاکيت مذهبي بودند که بسي گسترده و ويرانگر بود»(بليو، هورتن،به نقل از هُندي،1960،ص 6).در نيمه ي قرن بيستم ،اين امر بديهي شمرده مي شد که دنياي نوين در ميانه ي «عصري از اضطراب »،«روزگار آشفتگي معيارها و ارزش ها »و«ناامني دردناک» به سر مي برد .(رولوي ،1935،ص 7)در حقيقت آن چه انسان امروز گرفتار آن است مصيبتي است که از دامان بي هويتي و يا بدهويتي ديني نشأت مي گيرد .انسان پست مدرن به دنبال معنا خواهي جديدتر و روشن تري است.
عدالت ،هدف خواهي ،صداقت و درک خوبي ها مضاميني هستند که انسان امروزي به عنوان گمشده ي خود در پي جستجوي آن است،کثرت گرايي در علوم به خصوص علوم انساني از يک طرف ،نشان از سلامت و خلاقيت است واز طرف ديگر جزيي نگري و تک بعدي بودن اين علوم را مي رساند. اگر بتوانيم بستري فراهم کنيم تا تعريف انسان به صورت صحيح و نه متعصبانه و غيرواقعي شکل بگيرد به طور حتم به بسياري از مسايل و دغدغه هاي جوامع بشري پاسخ داده خواهد شد .حال سؤال اين است که کدام مکتب يا رويکرد فکري راهنماي ما در تعريف انسان باشد؟و سؤال ديگر آن که آيا روانشناسي نظريه اي جدا از دين در باب فهم انسان است و يا اين که نشأت گرفته از آن؟

ارتباط روانشناسي و دين
 

مشترکاتي که در ميان روانشناسي و دين ملاحظه مي شود بعضي از تحليل گران را واداشته است تا به برخي ازاَشکال روان شناسي، خصلت يک جنبش مذهبي را نسبت دهند .در پس اين شکل هاي ظاهري ،اين اعتقاد نهفته است که پيروي از آموزه هاي ديني و روان شناسي سرانجام به رستگاري خواهد انجاميد ،خواه به شکل امري شخصي و خواه به شکل سلامت بيمار يا دگرگوني جامعه .
ميان سنت هاي ديني و گرايش هاي ويژه در روان شناسي پيوستگي وجود دارد.مثلاً بسياري از آموزه هاي اصلي روان کاوي از پيش در ادبيات عرفاني موجود بوده است (ديويد باکان 1965).يا گفته مي شود که بخش زيادي از روان شناسي انسان گرايانه معاصر تحت نفوذ جوّي مذهبي است و در آن موضوعات مذهبي، فلسفي و روان شناختي بدون تمايز درهم آميخته است(مورني وکواچ،1972).
پيوستگي تاريخي سنت هاي ديني و آراي روان شناختي معاصر را مي توان در قالب وظايفي که اين دو به عهده گرفته اند نيز تبيين کرد.سنت اين بوده است که سؤالات مربوط به ماهيت وجود انسان را در چهارچوب دين پاسخ داده اند.امر حياتي تنظيم و درک زندگي شخصي و اجتماعي به طور گسترده از طريق آموزه ها و مراسمي صورت مي گرفت که بخش عمده اي از سنت ها ي مذهبي جهان را تشکيل مي داد .امروزه بسياري از اين مسايل و امور به روان شناسان محوّل شده است .اکنون از آن ها انتظار مي رود که درباره ي ماهيت انسان مطلع باشند ،کساني را که با مشکل مواجهند راهنمايي کنند و به کلّ مسير زندگي از تولد تا مرگ را معنا دهند. چه بسيار وقت ها که روان شناسان به مسئله ي خير و شر ،اخلاق و مسئوليّت اجتماعي مي پردازند .(برادنينگ ،1987 ؛اس .جونز،1994).مرز مشترک دين با روان شناسي ،به ويژه روان شناسي باليني ، امکان گفتگو و رابطه ي سازنده تر را ميان دين و روان شناسي فراهم مي آورد که راه را براي تغييرات مهم در آموزش و درمان باليني هموار مي کند .برادنينگ براي روان شناسي به عنوان علم ،الزاماتي هم قايل است :به جاي آن که عقايد مذهبي را تعصباتي منحرف کننده بداند که در روند پژوهش بايد بر آن چيره شد ،اين ديدگاه را مي پذيرد که براي آن که اساساً از چيزي ادراک و فهمي لازم حاصل شود لازمه اش وجود نوعي از تعصبات در پيش فرض هاست.به نظر او آن چه مهم است به رسميت شناختن وجود پيش فرض ها و آگاهي از اثرات آن است.بايد بر اساس پيش فرض هايي که اصيل و واقعي است مبناي فعّاليّت هاي روان شناختي پي ريزي شود.آگاهي از چهارچوب هاي ديني در باب انسان شناسي،نوشتن نسخه اي متقن در باب رفتارشناسي انسان هاست .

نيازهاي ضروري بشر کدامند؟
 

هر نوع برنامه ريزي و ارايه ي خدمات بايد همسو با نيازهاي مخاطبان و يا سازمان مربوط به آنان باشد.انسان به عنوان اشرف مخلوقات داراي نيازهايي است که شناخت به موقع و اقدام صحيح در جهت رفع آن نيازها، نجات بخش و پيش برنده خواهد بود و انسان را به قله ي سعادت و کمال خواهد رساند.در اين جا با استناد به آيات قرآن و سنت پيامبر (ص)و ائمه ي اطهار (عليهم السلام)شواهدي را براي اين موضوع عرضه مي کنيم.
1ـ تربيت جسمي
«ان لجسدک عليک حقّاً»بدن تو به گردنت حق دارد(1) اگر چه فلاسفه و دانشمندان هنوز نمي دانند ميان جسم و روان چه رابطه اي وجود دارد ،سنت هاي ديني مدت هاست که به تأثير عميق اوضاع جسماني بر حالات روان شناختي يا «روحي»پي برده اند.تعاليم مذهبي اغلب شامل رياضت هايي است که به طور مستقيم بر جسم اعمال مي شود.
آن چه کمتر از اين عجيب است، اما اهمّيّتش چندان کمتر نيست، شرايط عادي جسماني است که بدون آن هيچ گونه تجربه ي مذهبي به وجود نمي آيد .اول از همه، اندام هاي زنده اي لازم است که به ادراک و واکنش قادر باشند .بسياري از آيين ها يا اعمال مذهبي براي کاربرد اندام هاي حسي ،به ويژه چشم ،گوش، بيني،زبان و... طراحي شده اند .خلاصه اين که نمي توان رفتار مذهبي يا تجربه اي را يافت که در عامل جسماني ريشه نداشته باشد.
2ـ تربيت عاطفي
تربيت عاطفي بر کنترل هيجانات و علايق،رشد عواطف و جهت دهي مثبت آن ها تأکيد دارد.
«والکاظمين الغيظ والعافين عن الناس و اللّه يحب المحسمين» کساني که خشم خود را فرو مي خورند و مردم را مي بخشند و خداوند نيکوکاران را دوست دارد(2).
اين آيه ي شريفه ،افراد را به کنترل هيجانات ،يافتن روحيه ي بردباري و بخشش و محبت به مردم با وجود رنجش از آن ها تشويق مي کند.
3ـ تربيت اجتماعي
تربيت اجتماعي به بهبود مناسبات فرد با ديگران (خانواده،دوستان، جامعه و مسلمانان )تأکيد دارد.
«انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بين اخويکم »همانا مؤمنين با هم برادرند پس بين برادران خود صلح برقرار کنيد (3).
4ـ تربيت اخلاقي
تربيت اخلاقي بر شکل گيري منش ها و رفتارهاي خداپسندانه در فرد تأکيد دارد.«لقد کان لکم في رسول اللّه اسوِة حسنه» همانا پيامبر خدا الگوي نيک رفتاري براي شماست (4).
5ـ تربيت عقلاني
منظور از تربيت عقلاني رشد انديشه و تفکر در انجام هر کار،تصميم گيري عاقلانه ،توجه به منطق و استدلال در پذيرش عقايد، کسب تفکر خلاق،توانايي در حلّ مسئله،درک رابطه ي علّت و معلول، درک انواع روابط بين پديده ها ،توانايي تجزيه و تحليل امور،در نظر گرفتن جوانب کار و تقويت روحيه ي پرسش گري است.
«انّ في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل والنهار لآيات لاولي الالباب»(5)
حضرت علي (ع) مي فرمايند:«کل شيء يحتاج العقل و العقل يحتاج الي الادب».(6) همه چيز نيازمند عقل و عقل نيازمند ادب است.
6ـ تربيت اعتقادي و معنوي
منظور از تربيت اعتقادي ،شناخت اصول و مباني ديني ،هستي شناسي و رشد معنويات و فضايل اخلاقي و انساني ،آگاهي از دستورات دين و انجام عمل صالح است .اصول اعتقادي پايه و اساس جهان بيني انسان است .

مفهوم مشاوره در تفکر اديان
 

تفکر ديني و باور به تفکيک دو موجوديت «قدسي»و «ناقدسي »از ريشه اي ترين باورهاي انساني به شمار مي آيد که منشأ آن در گذشته از اعتقادات اسطوره اي ناپديد مي شود .اديان بزرگ الهي (يهوديت ،مسيحيت و اسلام )را به نسبت اشکال ابتدايي باور به تقدّس بايد بسيار متأخر به حساب آورد.از اين رو در بررسي انديشه ي انسان شناختي در اديان بايد به اين نکته توجه داشت که پيوند ميان اسطوره شناسي و اعتقادات ديني به ويژه در زمان ها ي دوردست و باستاني تقريباً عميق است و اين دو را نمي توان از يکديگر جدا کرد .اما تقريباً در تمامي انديشه هاي ديني محورهاي مشترکي وجود دارد که مي توان آنها را همواره در برداشت آنان از مفهوم «انسان»مشاهده کرد .مهم ترين محور در اينجا خدا محوري است که همه ي پديده ها را به مثابه ي نوعي تجلي از وجود و اراده ي خدا درنظر گرفته و در آن رابطه تعريف مي کند.در اين بعد، تعريف و برداشت از پنداره ي «خدا»خود به درک و برداشت از پنداره ي «انسان»تأثيري تعيين کننده دارد .در اين گفتار سعي مي کنيم با توجه به تعاريف اديان از انسان زمينه اي مناسب جهت مباحث مشاوره اي مطرح نماييم.

زرتشت
 

دين زرتشت که ريشه ي آن در اديان هند،ايران باستان و سنت اهورايي است،از قديمي ترين اديان نظم يافته در جهان به حساب مي آيد که عمري برابر يا بيش تر از يهوديت دارد .آن چه در دين زرتشت مطرح است ،تقابل ميان پاکي و ناپاکي است که به صورت وسواس گونه و بر تمامي عناصر حيات اجتماعي حاکم است. انديشه ي انسان شناسي در اين دين ،بيش تر بر محور رابطه اي شکل مي گيرد که به رفتارهاي سياسي انسان در عرصه ي اجتماعي باز مي گردد.انسان به همان اندازه مي تواند خدايي باشد که شيطاني است؟و اين امر در همه ي سطوح تا حد شاهان و روحانيون بزرگ نيز وجود دارد.دين سالاري ساساني، کنترل اجتماعي سهمگيني را در جامعه به وجود آورده بود که تمامي رفتارها را به شدت زير نظر داشت.کوچک ترين حرکات و اعمال بايد بر اساس قوانين پيچيده و بسيار تودرتويي انجام مي گرفت که کم ترين انحرافي از آن ها با مجازات هاي شديد در اين جهان و با مجازات هاي باز هم سهمگين تر در جهان پس از مرگ همراه بود .
بر اساس نظريه ي دين زرتشت در مورد انسان،مي توان اين گونه تصور کرد که محور انسان شناسي، طبقه بندي انساني در سلسله مراتب دروني و طبقه اي (روحانيون،جنگجويان و کشاورزان) است .تشخيص انسان سالم از بيمار،ميزان پاکي و ناپاکي انسان هاست.روش پيش گيري و درمان ،ملزم نمودن افراد به پيروي از قوانين و مقررات اجتماعي و ارايه ي تقويت کننده هاي مثبت و منفي است .

يهوديت
 

شايد مهم ترين محور انديشه اي که از ديدگاه تفکر انسان شناختي در دين يهود وجود دارد و آن را در ساير اديان الهي نيز مي يابيم ،تصوير هبوط يعني سقوط انسان از موقعيت استعلايي و بهشتي خود به زندگي در رنج و سختي بر روي زمين است که در مفهوم «گناه نخستين»مستتر است.در دين يهود، انسان تصويري از خداست و از اين رو شناخت انسان در واقع شناخت پروردگار است.به هر رو بينش يهودي توراني را بايد نوعي خدا محوري قوي به شمار آورد که در آن فاصله گذاري با اقوام ديگر کاملاً مشخص است.تأثير منفي اين انديشه را بر حوادث کنوني در منطقه خاورميانه نيز نمي توان ناديده گرفت و اين خود از نمونه هاي گوياي تداوم يافتن و تحول انديشه هاي انسان شناختي در خلال تاريخ است.

مسيحيت
 

مهم ترين مفاهيم در بين پيروان اين دين ،اصل تثليث است که محوري ترين مشخصه ي يکتاپرستي مسيحايي است.باور به سه شکل خداي يگانه و هم گوهري کالبد مسيح (يعني يک کالبد انساني و نمادي از انسانيت ) و خداي تعالي ،در طول تاريخ عمده ترين تفاوت مسيحيت را با ساير اديان الهي تشکيل داده است. در تفکر مسيحي به ويژه در شکل غالب آن ـ که هم چنان به تثليث پايبند باقي مي ماند ـ بعد استعلايي و ارزش انسان به مثابه ي موجوديتي حامل پيام الهي از اهميت بسيار زيادي برخوردار است.اين بعد است که به مسيحيت از همان آغاز جنبه ي فراملّي مي دهد ،به صورتي که انديشه ي مسيحي مي تواند انسان را نه به مثابه ي موجودي با خصوصيات فرهنگي ،قومي و نژادي متفاوت بلکه به عنوان موجودي واحد در اشکال و موقعيت هاي متفاوت در نظر بگيرد .لذا در اين تفکر ديني انسان به دو بعد ذات انساني و الهي تقسيم مي شود ولي تأکيد بيش از اندازه بر بعد الهي انسان باعث شده تا شناخت صحيحي از انسان حاصل نگردد و انسان (مسيح )پسر خدا لقب گيرد . داشتن نگاه انسان گرايي برگرفته از اين تفکر است .

اسلام
 

اسلام با قرار گرفتن در جايگاه يک دين الهي که پس از اديان ديگر مي آيد نه فقط آن اديان و پيامبرانشان را به رسميت مي شناسد و حتي بخش هايي از کتاب مقدس خود را به ستايش از آن ها (مسيح، مريم، ابراهيم،موسي و...)اختصاص مي دهد،بلکه رويکرد قوم گرايانه را به شدت پس زده و جاي آن را به رويکردي کاملاً سياسي و حتي دولت گرا مي دهد .
اسلام ،بنيان گذار يک ايدئولوژي جديد است که به شدت با رسوم و مناسک پيش از خود مبارزه مي کند :رسومي مانند فرزند کشي (انعام،140؛اسرا ،31)،زنده به گور کردن دختران (تکوير،8)،جادو و سحر(فلق،4)و... .
در بطن اين تمرکز ،انسان به مثابه ي نماينده اي از خداوند بر روي زمين مطرح است .از اين رو پنداشت اسلام از انسان از يک سو با نوعي جهان گرايي و فرا رفتن از حدود قومي و قبيله اي براي وحدت يافتن در يک ايدئولوژي خدا محور همراه است و از سوي ديگر با نوعي تقدس يافتن موجوديت انسان که در مفهوم رسالت انساني عنوان مي شود و به صورتي روشن بيش تر به پنداره ي انسان در مسيحيت نزديک است تا به مفهوم انسان در يهوديت. پيوند حيات مادي انسان با حيات معنوي او سبب مي گردد که اسلام مبدل به يکي از سياسي ترين اديان الهي شود،ديني که حضور دايم در زندگي روزمره و رفتارهاي اجتماعي انسان ها دارد و يک پروژه ي عمومي را براي زندگي اين جهان آن ها پيش رويشان مي گذارد .در ادامه ما برآنيم تا ضمن بررسي انسان از ديدگاه اسلام به آسيب شناسي انسان با ديدگاه غايت نگر و ارايه ي راهکارها در اين خصوص بپردازيم.

خود شناسي در تفکر اسلام
 

تا خود را نشناسيم ،چگونه مي توانيم به وظايفي که در برابر خود داريم ،عمل کنيم؟نه تنها خود را، بلکه وظايف را هم بايد بشناسيم. شناخت خود و وظايف خود ،کاملاً به هم مربوط هستند .مبنا و اساس وظيفه شناسي ،خود شناسي است. از اين بالاتر هم گفته اند:اگر کسي خود را بشناسد ،خداي خود را هم مي شناسد .با توجه به اين بيانات، خود شناسي مقدمه ي خداشناسي است. اگر ذي المقدمه از پراهميت ترين امور باشد ،مقدمه هم از پر اهميت ترين است .امام صادق(ع) شناخت مقام و ربوبيت را از برترين و واجب ترين واجبات شمرده است.پس بايد بگوييم :شناخت نفس هم از برترين و واجب ترين واجبات است.در روايت صوفيان آمده است که «کميل بن زياد» گفت به مولايمان اميرالمؤمنين (ع) عرض کردم:مگر جز نفس واحد،نفس ديگري هم هست ؟فرمود:اي کميل ،نفس چهارتاست:نامي،نباتي،حسي حيواني ،ناطقه ي قدسي. مرحله ي نباتي عهده دار تربيت و سلامت بدن است و مرتبه ي حسي حيواني ،کار قواي حس را تدبير و تنظيم مي کند و ناطقه ي قدسي که فراتر از احساس عمل مي کند ،به تفکر و تعقل مي پردازد و مرتبه اي است که اگر نفس به آن مرتبه برسد ،مقامش مقام خليفة اللهي است که پيامبران و اوصيا و ائمه از مظاهر آن در عالم انسانيت مي باشند.در تفکر اسلامي، انسان مسافري است که از خاک تا نطفه،سپس علقه،آن گاه مضغه،بعد استخوان ها و اسکلت موزوني که به گوشت پوشيده شده طي مراحلي رشد مي کند و سرانجام قبل از آنکه متولد شود،به مقام «ثُمَّ أنشأناهُ خَلقاً آخَر»تشرف مي يابد.در اين مقام است که به آفرينش ديگر مي رسد.تاکنون انسانِ بالقوه بود و اينک انسان بالفعل شده است.هر چند هنوز به فعليت نهايي نرسيده و مسير سختي در پيش دارد،تا انسان کامل بشود .
نوزاد ،انسان است ،ولي انسان ناقص.اگر تن به مسئوليّت دهد و در مدرسه ي دنيا که دار تکامل است،مجاهدت کند و زرق و برق ها او را نفريبند و سرگرمش نسازند، به مراتب عاليه اي مي رسد که هدف و غايت خلقت است. در اين ديدگاه انسان همان روح است .بدن در حکم ابزار براي روح است .ابزار،غير از صاحب ابزار است؛ولي ابزار، به اعتبار تعلقش به صاحب ابزار، قداست يا خباثت مي يابد. بدن مؤمن ،مقدس و محترم است؛ولي بدن کافر ،خبيث ،پليد و موهون است.در تفکر اسلامي انسان از راه تزکيه و تهذيب به کمال مي رسد و در آخرت ،از آن بهره مي گيرد.نه اينکه از رسيدن به کمال مأيوس است .استاد مطهري براي انسان به فطرت دل قايل شده است. فطرت دل ،يعني ميل خداجويي و خداخواهي انسان.انسان به گونه اي آفريده شده که به حسب ساختمان خاصّ روحي خود،متمايل به خداست.او نخست به ادبيات مثنوي اشاره مي کند که ميل خداخواهي انسان را به ميل کودک به مادر تشبيه کرده و درباره ي آن گفته است :
همچو ميل کودکان با مادران
سرّ ميل خود نداند در جهان
هم چو ميل مفرط هر نومريد
سوي آن پير جوان بخت مجيد
جزء عقل اين از آن عقل کل است
جنبش اين سايه زان شاخ گل است.
سايه اش فاني شود آخر در او
پس بداند سرّ ميل و جستجو
آن گاه مي گويد:«غريزه ي خداجويي و خداخواهي نوعي جاذبه ي معنوي است ،ميان کانون دل و احساسات انسان از يک طرف و کانون هستي ،يعني مبدأ اعلي و کمال مطلق از طرف ديگر ...»، ايشان مي فرمايند در قرآن مجيد و آثار قطعي پيشوايان بزرگ اسلام، دلايل زيادي وجود دارد مبني بر اين که مسئله ي فطري بودن دين و توجه به خدا سخت مورد توجه بوده است .ظاهراً قرآن اولين کتابي است که اين مسئله را طرح کرده و اکنون پس از چهارده قرن ،دانش بشر ،آن را تأييد مي کند.

پي نوشت ها :
 

1. کنزالعمال ، جلد 3، صفحه ي 54 .
2. قرآن کريم ، سوره ي آل عمران ، آيه ي 134 .
3. قرآن کريم ، سوره ي حجرات ، آيه ي 10 .
4. قرآن کريم ، سوره ي احزاب ، آيه ي 21 .
5. قرآن کريم ، سوره ي آل عمران ، آيه ي 190 .
6. غررالحکم ، جلد 1، صفحه ي 691 .
 

منبع:مصطفوی،محمد،رویکرد مشاوره و روان درمانی غایت نگر،انتشارات طلوع دانش،1389