ولادت حضرت امام علي(ع) - روز پدر(2)
ولادت حضرت امام علي(ع) - روز پدر(2)
تربيت عملي به جاي تربيت زباني
ويل دورانت مي نويسد:«اگر از فرزندت ادب مي خواهي، خود مؤدب باش! اگر پاکيزگي مي خواهي، خود پاکيزه باش که چيز ديگري لازم نيست. رفتار خوب را تنها با نشان دادن نمونه ومثال، از روي شکيبايي مستمر مي توان ياد داد.»(35)
«به ياد داشته باشيد که رفتار شخصي شما، مهم ترين عامل در تربيت کودک است. خيال نکنيد وقتي که با او گفت وگو مي کنيد، يا راه چاه را نشانش مي دهيد، يا به او امر ونهي مي کنيد، سرگرم تربيتش هستيد؛ بلکه طرز لباس پوشيدن شما، طرز حرف زدنتان با ديگران ودرباره ديگران، شاد وغمگين شدنتان، طرز رفتارتان با دوستان ودشمنان، همه و همه براي کودک، بسيار مهم و تأثير گذار است. فرزندتان، نامحسوس ترين تغيير حالت ها وتغيير لحن گفتار شما را متوجه مي شود واحساس مي کند. همه زير وبم فکر وانديشه شما از راه هاي نامرئي به او مي رسد، بي آنکه شما متوجه شويد. بايد دقت پدرومادر در رفتار وکردارشان ونظارت هميشگي آنان بر همه گفته ها وکارهايشان، نخستين و مهم ترين شيوه تربيتي باشد.»(36)
امام محمد غزالي نيز مي نويسد: «هر که چيزي تناول کند ومردمان را گويد که تناول نکنيد که زهر مهلک است، بر وي بدان [عمل] افسوس کنند (ريشخند نمايند)واو را متهم دارند وحرص ايشان بر آن [عمل] برانگيخته شود وگويند: اگر نه آنستي که آن خوش تر و لذيذتر چيزهاست، آن را بر خود نگزيدي».(37)
حضرت علي(ع) درباره الگوي عملي بودن در تربيت ديگران مي فرمايد: « کسي که خود را پيشواي مردم قرار دهد، بايد پيش از آموزش دادن مردم، از ياد دادن به خود آغاز کند ويپش از تربيت زباني، با رفتارش تربيت کند.(38)
يکي از نويسندگان نيز دراين باره مي نويسد: « ما چگونه مي توانيم به اصلاح کودک موفق شويم، درحالي که خود را اصلاح نکرده و بر هواهاي نفساني ورفتار خود مسلط نيستيم؟ ! آن پرورشکاري که مي خواهد ديگران را بسازد، خود بايد ساخته شده باشد واين امر در گرو يافتن شهامت براي شناخت خود و سپس سازندگي درخود است. والديني که مي خواهند کودک را اصلاح کنند، بايد به اين امر اطمينان داشته باشند که مدير لايقي براي خويشتن اند ومي توانند الگوي سالمي براي کودکان خود باشند.»(39)
«فراموش نکنيم که کودکان ونوجوانان، آنچه را که ما بزرگ سالان انجام مي دهيم، ياد مي گيرند، نه آنچه را که ما مي گوييم».(40)
حضرت علي(ع) وتوجه به تفاوت هاي فردي و رعايت تناسب سخنان تربيتي با توان روحي فرزند
نکته مهمي که پدران ومادران و مربيان، همواره بايد به آن توجه داشته باشند، اصل تفاوت هاي فردي است. همان گونه که انسان ها از نظر شکل ظاهري با يکديگر متفاوت هستند، دراستعدادها وتوانايي هاي دروني نيز با هم تفاوت دارند. بنابراين، پدرومادر بايد آموزه هاي تربيتي را به گونه اي به فرزندانشان انتقال دهند که با توانايي هاي روحي وتفاوت هاي فردي شان، هماهنگ وهمسو باشد.
سعدي در گلستان مي گويد: « پادشاهي پسري را به اديبي داد وگفت اين فرزند توست، تربيتش همچنان کن که يکي از فرزندان خويش. اديب پذيرفت وخدمت کرد و سالي چند بر او سعي کرد، اما به جايي نرسيد. حال آنکه پسران اديب در فصل وبلاغت، به غايت رسيدند. پادشاه دانشمند را مؤاخذه کرد وعتاب نمود که وعده خلاف کردي و وفا بجا نياوردي. اديب گفت: بر پادشاه پوشيده نماند که تربيت، يکسان است، اما طبيعت ها[واستعدادها] مختلف.»(41)
«گر چه سيم و زر سنگ آيد همي
درهمه سنگي نباشد زر وسيم
برهمه عالم همي تابد سهيل(42)
جايي انبان مي کند، جايي اديم(43)» (44)
توجه به اصل تفاوت هاي فردي وتوان مخاطب، به عنوان يکي از سرلوحه هاي اصلي برنامه هاي آموزش وپرورش جديد پذيرفته شده راهگشاي بسياري از مسائل مربوط به تعليم وتربيت است. براي مثال، درباغي با صفا و پراز گل، گل ها از نظر رنگ وبو و شکل ظاهري، تفاوت هاي چشم گيري با يکديگر دارند. برخي از آنها رنگ هاي شادتر و زيباتري دارند و برخي شميم و رايحه بهتر و دلپذيرتري دارند. با وجود اين، ارزش همه آنها براي باغبان يکسان است وبه همه آنها توجه برابر دارد. او به خوبي مي داند نبايد از گل شقايق، عطر گل محمدي را انتظار داشت يا رايحه جان بخش نرگس را درميان لاله هاي سرخ جست و جو کرد. باغبان مي داند که در نظام آفرينش، هر گلي بويي دارد وپروردگار مهربان، به هر غنچه يا شکوفه اي، متناسب با استعدادهاي ذاتي اش رنگ وشکل وعطر بخشيده است. پس همواره ازآنان، آن گونه توقع دارد که توان واستعداد آنها تقاضا مي کند. در نتيجه، گل ها را براساس تفاوت ها وتوان ويژه آنها پرورش مي دهد. بر اين اساس، پدرومادر بايد در تربيت فرزندان خويش به توان آنها توجه کنند وتفاوت هاي فردي آنها را از ياد نبرند. «مربيان بايد در بيان مطالب خود، موقعيت شنونده و ميزان آمادگي وي در شنيدن کلام و فهميدن آن مطالب را در نظر بگيرند. به عنوان مثال، يک بچه پنج ساله به طور متعارف وطبيعي، آمادگي گوش دادن وفهميدن برخي مطالب را ندارد ودر دلش آنها را به بازي مي گيرد، ولي يک جوان، ازهمان مطالب، بهترين بهره برداري را مي کند. ازهمين رو، مربيان بايد ميزان فهم و درک وسطح معلومات وظرفيت هاي احساسي وادراکي وعاطفي وشناختي مخاطب خود را در نظر بگيرند. براي مثال، بعضي از مواعظي که براي جوان مفيد است، براي کودک يا سالمند، چندان فايده اي ندارد و به عکس. حضرت علي (ع) با هدف رعايت همين نکته دقيق و ظريف است که درنصيحت فرزندش امام حسن(ع) مي فرمايد: «قد بلغت سنا...»؛(45) يعني از آنجا که دوران بچگي را پشت سر گذارده اي وبه سني رسيده اي که استعداد فهم اين مطالب را داري ودر تو توانايي شنيدن اين موعظه ها را مي بينم، اين مطالب را براي تو بيان مي کنم. آن حضرت، موقعيت شنونده را در نظر مي گيرد وبه طور دقيق ودرزمان کاملاً مناسب ومطابق با گنجايش مخاطب، سخنان خود را بازگو مي کند تا براي وي قابل فهم و مفيد باشد. درغير اين صورت، بيان هر سخني، بيهوده و لغو خواهد بود.»(46)
«بنابراين، درامر تربيت بايد حدود عمومي توانايي هاي افراد را در نظر گرفت وبراساس آن، تکاليف را تنظيم کرد و براي توفيق درانجام اين کار بايد نخست ويژگي هاي خاص هر فرد را شناخت، آنگاه مناسب با اين ويژگي ها، روش هاي تربيتي را در باره او اعمال کرد.»(47)
همبازي شدن با کودک
«کودکي که بازي مي کند، مي آموزد که چگونه ياد بگيرد. کشف مي کند که چگونه مي تواند با دنيا کنار بيايد واز عهده وظايف زندگي برآيد وبر مهارت ها و تکنيک هاي گوناگون، با روش مخصوص به خود غلبه کند. سپس به خود وظرفيتش براي پيوند با دنيا اعتماد پيدا کند. وچنان که آن را (دنيا) مشاهده واحساس مي کند، آماده مي شود تا امور ديگر را ياد بگيرد. ما همچنين مي توانيم به بازي کودک به عنوان وسيله اي براي آشکار کردن فرآيند رشد شخصيت نگاه کنيم. در بازي، کودک ياد مي گيرد دگرگوني هاي گوناگون را از راه کشف، دستکاري کردن و استفاده ازاشيا، حيوانات ومردم، به عنوان فرصت هايي براي خلق زندگي شخصي خود به طور مکرر تمرين کند. مشارکت بزرگ سال در بازي با کودک، به وي اطمينان مي دهد که بازي او معتبر ومعنا داراست وبه وي مي فهماند که تلاش براي تسلط بر آن بازي، تأييد بزرگ سالي را به همراه دارد. بزرگ سالان، از راه مشارکت در بازي کودک، بسيار مؤثرتر از گفتار با آنها ارتباط برقرار مي کنند. بزرگ سال با اهميت دادن سمبليک به بازي کودک، در دستکاري هاي کودکانه وناشيانه و مورد علاقه او شريک مي شود يا او را تشويق مي کند. همچنين، اين مشارکت، هنگامي که بزرگ سال داستاني را مي خواند يا تعريف مي کند يا در خيال پردازي با کودک سهيم مي شود يا در هنگام مقابله با مشکلات و خطرها به کودک اطمينان مي دهد و از او حمايت مي کند نيز وجود دارد وکودک نيز بامشارکت بزرگ سال دربازي هايش تقويت مي گردد.
اگر بزرگ سال خيال بافي کودک را بپذيرد به او کمک مي کند تا انتظارات وديدگاه ويژه خود را به دليل اعمال ومفاهيم حقيقي تر بزرگ سال رها سازد. بدون چنين تأييدي، او ممکن است در ديدگاه ها و افکار دوران طفوليت خود بماند واز آن به شدت دفاع کند.»(48)
يکي از نويسندگان معاصر دراين باره مي نويسد: «ازراه هاي مهم براي اصلاح و بازسازي کودکان، معاشرت و بازي با آنهاست. بازي براي طفل، نقش حياتي دارد. کودک آن چنان به بازي علاقه مند است که حتي پس از کارهاي طولاني وخسته کننده به آن پناه مي برد و خستگي خود را با خستگي هاي ناشي ازآن رفع و جبران مي کند. بازي موجبي براي پرورش روح و سببي براي سرور وانبساط کودکان است. در سايه آن مي توان صفات اخلاقي واجتماعي فراواني را به او آموخت و نيز مي توان روح همکاري، دوستي، صميميت، فرماندهي وانضباط را دراو پديد آورد. درضمن با بازي مي توان به کودک درس اخلاق داد، ضوابط ومقررات را به او تفهيم کرد، قواعد وراه و رسم زندگي را به او ياد داد واز او خواست که حال جمع را رعايت کند واصول وضوابط مورد قبول جامعه را بپذيرد. از طريق همبازي شدن با کودک، مي توان دريافت که او فردي تواناست يا ضعيف، نقطه هاي قدرت او کدام است و نقطه هاي ضعف او کدام؟ فرمانده است يا فرمانبر؟ تابع است يا متبوع؟ حالت تهاجم دارد يا تسليم؟ ما در طريق اصلاحي وبازسازي کودکان، هرگز توفيق نخواهيم يافت مگر آن گاه که با او همدم و رفيق شويم ويکي از راه هاي همدمي با کودک، بازي با اوست طفل درسايه بازي مربي با او، با مربي انس و الفت پيدا مي کند، با او دوست مي شود، تحت تأثير او قرار مي گيرد و درهمان راهي گام برمي دارد که دوست وهمدم او قدم مي زند. ما براي بازسازي کودکان نياز داريم که به او نزديک شويم، با او بي پروا وبدون ملاحظه مصاحبت کنيم، با آنها راز بگوييم و راز بشنويم وبازي، ما را در طريق رسيدن به اين هدف کمک مي کند.»(49)
حضرت علي (ع) برهمبازي شدن والدين با کودک تأکيد کرده وازاين موضوع، به عنوان وظيفه اي واجب بر پدران ومادران ياد کرده و سفارش کرده است: «من کان له صبي صبا؛ هر که کودکي دارد، بايد با او کودکي و بازي کند».(50)
علي (ع) وسفارش به توجه به پيشينيان
حضرت علي(ع) دراين باره مي فرمايد: « فرزندم! سرگذشت وخبرهاي پيشينيان را به دل خود عرضه دار و مصائب گذشتگان را ياد آوري کن! درشهر وديار آنها سير وسياحت نما وازآثار ونشان هاي [باقيمانده از] آنها عبرت بگير ونگاه کن چه کردند وکجا بار افکندند وجاي گرفتند وازچه کساني جدا شدند ودل بريدند. همانا خواهي يافت که آنها از دوستان خود جدا شده اند ودر ديار غربت منزل گزيده اند وگويا که به زودي توهم جزو آنها خواهي بود. پس اقامتگاه ومأواي خود را اصلاح وآباد کن و آخرت خود را به دنيايت مفروش».(52)
بيهقي نيز دراين باره مي نويسد: « هر بنده که خداي عز و جل، او را خردي روشن عطا داد وبا آن خرد که دوست به حقيقت اوست، احوال عرضه کند وبا آن خرد، دانش يار شود واخبار گذشتگان را بخواند وبگردد و کار زمانه خويش نيز نگاه کند، بتواند دانست که نيکوکاري چيست وبدکاري چيست وسرانجام هر دو خوب است يا نه. وچيست که اگر از مردم به يادگار ماند، نيکوتر است.»(53)
درباره نگاه دوم به پيشينيان که نگاه به انگيزه فراگيري ميراث هاي معنوي و علمي آنان است، بايد گفت: «هر قدرهم که براي قوه تخيلي وابتکار و نوآوري ها ارزش قائل باشيم، باز بيشتر دانش خود را مديون گذشتگان هستيم. قوه تخيل وابتکار، منحصر به زمان گذشته نيست، افکار خلاق، درطول تاريخ، همواره براي امر مهم تطبيق گذشته با زمان حال هميشه متغير، تلاش کرده اند، کاري که ما هم بايد ادامه دهيم. براي انجام اين امر به نحو مطلوب، بايد براي انديشه هاي گذشتگان احترام قائل شويم وبهترين راه انجام اين کار نيز شناخت اين انديشه هاست. دراين فرآيند، ما به انسان هايي تبديل مي شويم که نه با وهم وخيال، بلکه با تفکر وارزيابي خود، از دستاوردهاي پيشينيان زندگي مي کنند ومي انديشند که تا چه حد مي توانند در حفظ، اصلاح و تکميل آن سهم داشته باشند.»(54)
حضرت علي (ع) فرزندش امام حسن(ع) را به فراگيري ميراث معنوي وعلمي پيشينيان سفارش مي کند ومي فرمايد: « پسرم! از بين سفارش هايم، آنچه که بيشتر دوست دارم آن را به کار گيري، عمل کردن به [مواردي ] است که پيشينيان صالح [از دانش ها و خوبي ها] براي تو به ارث گذاشتند؛ چرا که آنها نيز مانند شما پاي بندي ونيک انديشي را ترک نکرده اند وهمان گونه که شما تفکر مي کنيد، آنها نيز مي انديشيدند».(55)
گفتني است ذوق تجدد و ابتکار- که البته مطلوب است- به اين معنا نيست که سرمشق هاي پيشين را به کلي از ياد ببريم وارتباط خود را با گذشته، قطع کنيم. اين بدان مي ماند که قومي براي کسب معرفت وتمدن بکوشد، هرچه را جهان امروز بر او عرضه مي کند، رد کند و بخواهد از صفر شروع کند.(56)
هيچ تحولي نمي تواند ارتباط با سنت وگذشته را به کلي قطع کند. و درعين حال، تحول باقي بماند. يک فکر تاره، هميشه براي خود حق حيات دارد، اما وقتي بخواهد حق حيات فکرهاي ديگر و راه هاي ديگر را نفي کند، ديگر خود يک فکر تازه نيست، يک بيماري کهنه است».(57) به تعبير زيباي مولانا:
گرچه هر قرني سخن نو آورد
ليک گفت صالحان ياري کند
علي (ع) وآموزش اساسي درحقوق بشر به فرزند خويش
يا بني اجعل نفسک ميزانا فيما بينک وبين غيرک، فاحبب لغيرک ما يحب لنفسک، واکره له ما تکره لها، ولا تظلم کما لا تحب ان تظلم، واحسن کما تحب ان يحسن اليک، واستقبح من نفسک ما تستقبحه من غيرک وارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسک، و لاتقل ما لا تحب ان يقال لک.
اي پسرم! نفس خود را ميزان خود وديگران قرار ده! پس آنچه را که براي خود دوست داري، براي ديگران نيز دوست بدار وآنچه را که براي خود نمي پسندي، براي ديگران نيز دوست بدار وآنچه را که براي خود نمي پسندي، براي ديگران مپسند. ستم روا مدار، آن گونه که دوست نداري به تو ستم شود. نيکوکار باش، آن گونه که دوست داري به تو نيکي کنند وآنچه را که براي ديگران زشت مي داري، براي خود نيز زشت بشمار و چيزي را که براي مردم بخواه که براي خود مي پسندي ودرباره مردم آن چيزهايي را مگو که دوست نداري درباره تو گفته شود.(58 )
«درحقيقت، اين سخن حکيمانه حضرت علي(ع) معيار بسيار جامعي را به منظور تعيين نوع رفتار و کيفيت روابط متقابل ورفتارهاي اجتماعي به دست مي دهد که هر چه تلاش کنيم، نمي توانيم ملاکي بهتر از اين معيار ارائه دهيم. اگر به اين ميزان درعمل توجه کنيم، درتمام حب وبغض ها وتوقعات وقضاوت هاي خود تجديد نظر خواهيم کرد وبه رفتارمان شکل صحيحي خواهيم داد. اين قاعده از چنان جامعيت وشمول وکليتي برخوردار است که همه انسان ها با هر دين وآييني را فرا مي گيرد وتنها انسان بودن کافي است تا در گستره اين معيار جامع قرار بگيريم. بر اساس اين سخن زيباي حضرت علي (ع) اگر دوست داري به تو خوبي کنند، پس توهم به ديگران خوبي کن! اگر چيزي مثل توهين وبي ادبي ومسخره کردن و عيب جويي وبد زباني به ديگران را زشت مي داني، پس درحق ديگران نيز زشت بدان وازآنها پرهيز کن! چگونه مي پنداري که اگر ديگران به تو بي احترامي کنند؛ کار زشتي را مرتکب شده اند، ولي اگر تو به ديگران بي احترامي کني، زشت نيست؟
همان گونه که دوست نداريد با عمل ديگران به دردسر وگرفتاري دچار شويد، پس موجبات گرفتاري ديگران را نيز فراهم مسازيد، براي مثال، درکيفيت ارتباط با ديگران و راهنمايي آنها وجواب به سئوالاتشان، اگر چيزي نمي دانيد، صاف و صريح بگوييد: نمي دانم. چگونه شما توقع داريد که اگر کسي چيزي را نمي داند، آشکار وشفاف بگويد نمي دانم، اما خود با سخنان جاهلانه خود موجب گمراهي و دردسر ديگران مي شوي. اگر به اين معيار وملاک، توجه شود، همه رفتارهاي ما به ديگران نيز تنظيم واصلاح خواهد شد.»(59)
پي نوشت ها :
35. ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه: عباس زرياب، ص186.
36.آموزش وتربيت کودکان، صص 23و 24.
37. امام محمد غزالي، احياء علوم الدين، ترجمه: مؤيدالدين محمد خوارزمي، ج1، ص138.
38. بحارالانوار، ج2، ص56.
39. تربيت وبازسازي کودکان، ص78.
40. علي اکبر شعاري نژاد، ادبيات کودکان، ص48.
41. گلستان سعدي، تصحيح: محمد علي فروغي، صص 142و 143 (با اندکي تغيير)
42. نام يکي از ستاره ها.
43. پوست دباغي شده گوسفند.
44. گلستان سعدي، ص 143.
45. نهج البلاغه، نامه 31.
56. پند جاويد، ج1، صص 139و140.
47. دکتر خسرو باقري، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، ص 128.
48. گاري.ل.لندرث، بازي درماني، ترجمه: دکتر خديجه آرين، صص 36و 41.
49. تربيت وبازسازي کودکان، صص 175و 177.
50. شيخ حرعاملي، وسائل الشيعه، ج21، ص486.
51. پند جاويد، ج1، ص73.
52. نهج البلاغه، نامه 31.
53. خواجه ابوالفضل محمد بيهقي، تاريخ بيهقي، به کوشش : دکتر خليل خطيب رهبر، ج1، صص157و 158.
54. اي ب. هريس وتامس ا. هريس، ماندن در وضعيت آخر، ترجمه: اسماعيل فصيح، ص 358.
55. نهج البلاغه، نامه 31.
56. دکتر غلامحسين يوسفي، برگ هايي درآغوش باد، ج1، ص493.
57. دکتر عبدالحسين زرين کوب، شعر بي دروغ، شعر بي نقاب، ص 278.
58. نهج البلاغه، نامه 31.
59. پند جاويد، ج1، ص214و 215.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}