آزادي از ديدگاه ليبراليسم


 






 

آزادي از ديدگاه ليبراليسم:
 

1-آزادی از منظر ليبراليسم:
 

اين اصل ابتدا ادعايش اين است که هيچکدام از نقشه‏های کلی که برای سعادت بشر ارائه می‏شود، قابل اعتماد نيست. اديان برای سعادت بشر نقشه‏های کلی دارند. بعضی مکاتب بشری نيز چنين هستند. اين اصل ادعا می‏کند اصلح اينست که ما زمام اصل سعادت و شقاوت را به فرد بدهيم. يعنی نقشه سعادت هر فرد به اختيار خود او باشد و بگذاريم هر فردی آنچه را که فکر می‏کند درست است، عمل کند و آنچه را که فکر می‏کند او را کامياب می‏کند انجام دهد. اين بيشترين شانس را برای باز کردن آن گنج ارائه می‏دهد. استدلال ليبراليستها اين است که چون نقشه‏های کلی، عام هستند، مبتنی بر معرفتی هستند که می‏تواند خطاپذير باشد و ما نمی‏توانيم زندگی بشر را از ابتدا تا آخر، بر اساس برنامه‏ای بگذاريم که احتمال خطا دارد.
برای اينکه از اين خطا خارج شويم يا شانس احتمال خطا را پائين بياوريم، زمام امور را به دست افراد می‏دهيم.
پس اجمالاً اصل آزادی دو ادعای بزرگ دارد:
اول اينکه نقشه سعادت فردی است و يک نقشه عام برای رسيدن به سعادت وجود ندارد و دوم اينکه هر کسی بايد بتواند آنچه که فکر می‏کند درست است، عمل کند تا شانس سعيد شدن او از بين نرود.[1]
مباني آزادي در فلسفه سياسي ليبراليسم:
1-مباني هستي شناختي:در اين قسم از مبادي ليبرالها براي خداوند نقش ربوبيّت قائل نيستند و وضع قوانين را به عهده خود انسانها مي گذارند.
«...اكنون تصويري كه از خدا در غرب ارائه مي شود،خالقي است كه هيچ شأن اربابي و پرورشگري ندارد... و آموزه هاي وحياني تنها در حد زندگي فردي و تجربه هاي دروني شخص اعتبار دارد.»[2]

2- مباني انسان شناختي:
 

«در انسان‏شناسی انديشه ليبرال بر مفهوم فرديت انسان در مقابل اصالت جامعه تأکيد بسيار می‏شود. ليبراليسم از يک سو فردگرا (انديويدوآليست) است و از سوی ديگر قائل به حاکميّت اميال و تمنيّات آدمی بر افعال و حتی عقل اوست.»[3]
پس نگاه اين فلسفه به انسان نگاه انسان محورانه است و براي اصالت فرد اهميت ويژه اي قائلند،براي اميال باطني افراد ارزش قائلند و آن را مورد احترام مي دانند.

3-مباني معرفت شناختي:
 

آنها قائلند آزادي يك اصل مفروض براي انسان است و درباره همه انسانها صدق مي كند لذا آزادي براي انسان نياز به اثبات ندارد پس اين اصل را "مفروض بودن آزادي " مي دانند.

4-مباني حقوقي-اخلاقي:
 

برخي از مهمترين مباني در اين قسم عبارت است از:
الف:استقلال انسان:ارزشمندي آزادي را در استقلال انسان مي دانند و آزادي از موانع و محدوديت ها براي انسان لازم و ضروري است.
ب:اصالت فايده:
«...جان استوارت ميل قائل است آزادي منبع اساسي براي منفعت فردي و اجتماعي است،از آنجا كه هر فردي خود بهتر از جامعه يا حكومت در مورد خويشتن آگاهي دارد پس آزاد بودن او در راستاي منافع وي خواهد بود...لذا هر چه دامنه انتخاب وي زيادتر شود بيشتر به خواسته هايش مي رسد.»[4]

پي‌نوشت‌ها:
 

[1] ظهیری، سیدمجید،« بررسی اصول و مبانی لیبرالیسم»،مجله انديشه حوزه،آذر و دي1381،ش37،ص16
[2] ظهيري،سيد مجيد،«درآمدي بر مباني بر معرفت شناختي آزادي در اسلام و ليبراليسم»، مجله انديشه حوزه،ص33
[3] همان،ص35
[4] ميراحمدي،منصور،آزادي در فلسفه سياسي اسلام،ص128
 


ارسال توسط کاربر محترم سایت :alihoseini313